[podcast]http://www.zamahang.com/podcast/2010/20130310_Heritage_BuddhaAnniversary_Rouhani.mp3[/podcast]

آیا تخریب مجسمه‌های بودا در دره بامیان افغانستان یک طرح پیچیده برای استفاده از قدرت رسانه‌های بین‌المللی بود یا آن‌که طالبان افغانستان تنها بر اثر باورهای انعطاف‌ناپذیر مذهبی خود دست به چنین کاری زدند؟

رسانه‌های جهانی که ناگهان حجم زیادی از برنامه‌های خود را به این موضوع اختصاص دادند، تا پیش از آن چه مقدار به مسائل فرهنگی و از آن مهم‌تر به حقوق انسانی در افغانستان توجه می‌کردند؟ آیا دستگاه تبلیغات جنگی در آمریکا و نیروهای متحد از انعکاس گسترده این تخریب به سود اخلاقی کردن حمله به افغانستان استفاده نکرد؟ و آیا میراث بشری و فرهنگی نیز می‌تواند فارغ از سیاست و دنیای پیچیده آن به راه خود ادامه دهد؟ این پرسش‌هایی است که همچنان در سالگرد تخریب مجسمه‌های بودا در ماه مارس سال ۲۰۰۱ می‌توان مطرح کرد.

تخریب همچون یک پیام

از تخریب مجسمه‌های حیرت‌انگیز بودا در افغانستان بیش از ۱۲ سال می‌گذرد و در این فاصه تحلیل‌ها و مقالات فراوانی نوشته شده است؛ تحلیل‌هایی که گاه این تخریب را از منظر حقوق بین‌الملل یا شریعت اسلامی بررسی کرده و گاه به دشواری‌های حفاظت و بازسازی این آثار گران‌بها از دیدگاه فنی می‌پردازد. اما در بیشتر تحلیل‌ها، این عمل طالبان در افغانستان تنها به عملی ناشی از تعصب مذهبی و ضدیت با هنر و فرهنگ تقلیل داده می‌شود. حال آن که بررسی‌های بیشتر نشان می‌دهد نه تنها عوامل بسیار زیادی در این تصمیم طالبان دخیل بوده است، بلکه از قدرت رسانه‌ای نیز توسط طرف‌های مختلف، چه در افغانستان و چه در غرب، به شکل‌های گوناگون و در جهت ارسال پیام‌های متفاوت استفاده شده است. در این تحلیل، منفجر کردن مجسمه‌ها، تصویری آخرالزمانی است که طرف‌های یک درگیری پیچیده با دستکاری در آن، از آن به سود خود استفاده کرده‌‌اند.

کشف دوباره سرزمینی فراموش‌شده

بودای بامیان پیش از تخریب
بودای بامیان پیش از تخریب

از سال ۱۹۸۹ و با خروج نیروهای شوروی و سپس آغاز جنگ‌های داخلی و دسترس ناپذیر شدن افغانستان، رسانه‌های جهانی و به‌طور عمده رسانه‌های غربی اشتهای خود را برای پوشش بسیاری از اخبار و مسائل افغانستان از دست دادند. افغانستان تبدیل به مکان دور از دسترسی شد که خبرنگاران یا به‌راحتی نمی‌توانستند به آن وارد شوند، و یا انگیزه زیادی برای این‌کار نداشتند. گرچه اطلاع‌رسانی در مورد نبردهای جاری در آن کشور در میان اخبار قرار می‌گرفت، اما به‌طور کلی تصویر افغانستان، تصویر کوهستان‌هایی فراموش‌شده و ملتی در حال جنگ بود که دیگر کسی از فرهنگ یا چگونگی زندگی مردمان آن به هنگام جنگ سراغ نمی‌گرفت.

حتی وضع حقوق انسانی و به‌طور خاص حقوق زنان و کودکان نیز گرچه گاه به گاه مورد توجه رسانه‌‌ها قرار می‌گرفت، اما میزان توجه به این موضوع پس از تخریب بوداهای بامیان و به‌ویژه پس از حملات یازدهم سپتامبر در نیویورک، به‌طور بی‌سابقه‌ای چندین برابر شد. یعنی تنها زمانی که مصرفی جدی و جدید برای این اخبار پیدا شده بود.

انفجار جهانی خبر

گرچه از زمان فتح کابل توسط نیروهای طالبان در سال ۱۹۹۶، افکار عمومی آرام آرام به این گروه جدید و رفتار و اعمال بنیادگرانه آن‌ها توجه نشان می‌داد، اما هرگز میزان این توجه به اندازه روز ۲۶ فوریه سال ۲۰۰۱ نرسیده بود.

در این روز «رادیو صدای شریعت»، یا رادیوی افغانستان در زمان طالبان، فتوای ملاعمر در خصوص نابودی «بت‌ها» و آثار غیر اسلامی را پخش کرد؛ پیامی که تهدیدی آشکار برای مجسمه‌های بی‌نظیر بودا در بامیان نیز به شمار می‌آمد و هر لحظه امکان عملی شدن آن وجود داشت.

 ترکیبی از ملاعمر، بودا، اینترنت و ساز و کار پیچیده رسانه‌های بزرگ، افغانستان و میراث فرهنگی آن را برای مدتی به بازیگر اول صحنه جهانی تبدیل کردند

بررسی واکنش جهانی به این تصمیم طالبان در سطوح مختلفی قابل بررسی است. سطح اول واکنش دولت‌‌ها، سازمان‌ها و نهادهای جهانی برای متوقف کردن این عمل، و سطح دوم واکنش‌ رسانه‌های مختلف از رسانه‌های جریان اصلی گرفته تا رسانه‌های شهروندی و نوپاست. کالول‌ـ چانتافون( Calwell-Chantaphonnh) پژوهشگر در مؤسسه باستان‌شناسی آریزونا در تحقیقی پیرامون این واکنش‌ها، نشان می‌دهد اینترنت در این زمان چگونه در نقش یک رسانه به هم پیوسته جهانی در خصوص یک موضوع فرهنگی‌ـ سیاسی کاربرد پیدا کرد. این امر با در نظر گرفتن این موضوع است که در آن زمان گستردگی اینترنت هنوز به مرحله فعلی نرسیده بود و شبکه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک و توییتر نیز به راه نیفتاده بودند. اما صدها و صدها فوروم یا مکان‌ بحث‌های مجازی، فهرست‌‌های ای میل میان متخصصان و علاقه‌مندان، پتیشین‌ها یا امضاء جمع‌کردن‌های اینترنتی و استفاده از سایر امکانات اینترنت به‌طور گسترده و در مقیاسی جهانی و بی‌سابقه به کار گرفته شد؛ امری که تا پیش از آن شاید در چنین حجم و گستردگی اتفاق نیفتاده بود.

در این لحظه ویژه، یک اثر باستانی و یک معضل به ظاهر محلی، تبدیل به یک مسأله جهانی در قلب تحولات سیاسی شد. در حالی که رسانه‌های بزرگ ناگهان به کشف افغانستان فراموش‌شده نائل آمده بودند، اینترنت به عنوان یک پدیده فرامدرن، در حال ایفای یک نقش اسطوره‌ای برای جهانی کردن یک امر محلی بود. امری که اتفاقاً هم با اندیشه بنیادین نهادهایی مانند یونسکو همسو بود که آثار فرهنگی را دارای ارزش «جهانشمول» می‌دانند، اما از سوی دیگر به طالبان و القاعده نیز در انتشار پیام ویژه خود یاری داد. حال این سئوال مطرح است که آیا طالبان با آگاهی از این‌که این تصمیم می‌توانست چنین ابعاد رسانه‌ای بیابد، با قصد و نیت از قدرت رسانه‌ای این تخریب به سود خود استفاده کرد؟ آیا طالبان با استفاده از یکی از قوی‌ترین ابزارهای غرب، یعنی رسانه‌، به جنگ با آن رفت و حضور و برتری خود در صحنه افغانستان را به رخ کشید؟ برای مقابله کردن با اندیشه جهانشمولی ارزش‌های فرهنگی که از سوی نهادهایی مانند یونسکو تبلیغ می‌شود، طالبان دقیقاً از پدیده‌ای فراگیر و جهانشمول به نام رسانه و قدرت آن سود برد.

اکنون دیگر افغانستان بار دیگر کشف شده بود، تاریخ آن در رسانه‌های مختلف از خرد گرفته تا کلان روایت می‌شد، تصویر آثارش دست به دست می‌گشت، و بر سرنوشت غمبار آن افسوس خورده می‌شد. ترکیبی از ملاعمر، بودا، اینترنت و ساز و کار پیچیده رسانه‌های بزرگ، افغانستان و میراث فرهنگی آن را برای مدتی به بازیگر اول صحنه جهانی تبدیل کردند.

اما پیام و هدف ملاعمر از تخریب مجسمه‌‌ها چه بود؟ سازمان‌های جهانی که خود را مدافع ارزش‌های فراگیر فرهنگی می‌دانند در این‌باره چه کردند، و آیا تحریفی در مخابره کردن تصویر بوداهای فروشکسته به جهان رخ داد؟

در قسمت بعدی این گفتار تلاش می‌شود تا این پرسش‌ها را به بحث بگذاریم.