هر روز بدون استثنا میگویم «خسته شدهام». حتی اگر در طول روز چرت بزنم، یا دخترم تمام شب را بخوابد، باز هم احساس خستگی میکنم. زیرا این مادر «خسته» است و هیچ مقدار خواب نمیتواند آن خستگی را برطرف کند.
نکات زیادی در مادری وجود دارد که خسته کننده است. بیشتر ا ین نکاتاز نظر جسمی خسته کننده هستند. اما چون این احساسات پیچیده است و نمیتوانم آنها را توضیح دهم، فقط میگویم «خستهام» اما منظور من واقعاً این نیست.
من از اینکه مسئولیتپذیر باشم خسته شدهام
گرچه مادر بودن را دوست دارم اما من هم انسان هستم. احساس میکنم از من انتظارات فوق بشری میرود. از من انتظار میرود که دارای استقامت، پرانرژی و انعطاف پذیر باشم و من این طوری نیستم. میتوانم وانمود کنم که چنینم. اما حفظ و استمرار آن غیرممکن است.
از هیچ انسانی انتظار نمیرود که همه این مسئولیتها را بدون آسیب دیدن و خستگی انجام دهد. اما از یک مادر انتظار میرود که بتوانید همه کارها را بدون نیاز به استراحت انجام دهد. هیچ وقفهای برای مادران وجود ندارد. حتی وقتی «استراحت» میکنم فقط از نظر جسمی استراحت میکنم. از نظر ذهنی، من هنوز درگیر هستم، زیرا اگر توپی را که در ذهن دارم رها کنم، هیچ کس دیگری فکر نمیکند که باید آن را بگیرد.
من از فشار برای «لذت بردن از هر لحظه» خسته شدهام
اگر یک نفر به من بگوید «از هر لحظه لذت ببر» و «این لحظات طلایی هستند و دیر نمیپایند» سرش فریاد خواهم کشید. می دانم که این را از روی حسن نیت میگویند اما کمکی نمی کند. من قبل از مادری هم از هر دقیقه زندگیام لذت نمی بردم، پس چرا اکنون موظف هستم از هر دقیقه زندگیام لذت ببرم؟
حذف کردن احساسات منفی ناسالم است و باعث نمیشود مادر بهتری شوم. اما وقتی ناامیدی، اضطراب، کینه یا هر نوع حس منفی را بیان میکنم، احساس میکنم قضاوت میشوم. بنابراین تسلیم فشار میشوم و تظاهر میکنم. این کار طاقت فرساست.
از تلاش برای کار کردن برای اینکه بگویم مثل پدر و مادرهایی که کار نمیکنند نیستم، خسته شدهام
مادر شاغل بودن یکی از سختترین کارهایی است که تاکنون انجام دادهام. وسط همهگیری این کار حتی دشوارتر است. شغل من خصوصاً فیزیکی نیست و اکنون در خانه کار می کنم. دخترم هنوز نمی تواند راه برود بنابراین اینطور نیست که من مدام به دنبال او بدوم.
اما خیلی خسته شده ام. تلاش برای داشتن دو نقش متفاوت، اغلب در یک محیط از نظر احساسی خستهکننده است.
این راحتی را ندارم که پشت میزم بنشینم و بتوانم کارم را ادامه دهم. باید دائماً بین کارمند بودن و مادر بودن جابهجا شوم. اگر دخترم به من احتیاج داشته باشد، منتظر نمیماند تا کاری را که انجام میدهم تمام کنم. بنابراین به نیازهای او رسیدگی میکنم و سپس به کارم برمی گردم.
این جابهجایی مداوم به این معنی است که نمیتوانم مادری باشم که میخواهم باشم. باید توجهی را که به بچهام تعلق دارد جیره بندی کنم. احساس گناهی که از این بابت دارم، خسته کننده است.
خسته شدهام از اینکه لباسهایم به محض پوشیدن کثیف میشوند
نمیتوانم یک روز را پشت سر بگذارم بدون اینکه ظاهرم طوری شود که انگار توی مزرعه بودهام.
محدودیت زمانی باعث میشود از هر کاری که برای خودم انجام می دهم خیلی سریع خسته شوم. گاهی اوقات دلم برای بخشی از خود قدیمیام تنگ میشود که می توانستم برای ظاهر خودم وقت بگذارم.
از این که جامعه بدنم را مانند تصویر قبل از مادر شدنم میبیند خسته شدهام
بدن من مثل قبل نیست و این کاملا طبیعی است. اما مانند اکثر چیزهایی که طبیعی است، جامعه آن را تأیید نمی کند.
مطمئناً میتوانم سعی کنم این نگاه را نادیده بگیرم. اما وقتی به عنوان یک زن اجتماعی شدهاید و فکر میکنید ارزش شما با توجه به جذابیتتان تعیین میشود، نادیده گرفتن قضاوتها به این راحتی نیست. اگرچه میدانم این نوع ارزش گذاری اجتماعی مزخرف است، اما همچنان از آن صدمه میبینم.
در ذهن من جنگ است. بدن پس از زایمانم را دوست ندارم. به من میگویند دوست ندارم که دوست ندارم! باید سپاسگزار باشم. بدن من معجزه کرده! این تغییرات، نماد بهترین اتفاقی است که برای من افتاده است!
اما در واقع نسبت به قبل از بارداری، شکمم شبیه یک پیشبند است. هیچ نمونهای از جذاب بودن زنانی که شبیه من هستند به من نشان داده نشده است. من فقط دیدهام که جامعه تفاوت بین تصاویر قبل و بعد را در نظر میگیرد. بنابراین خسته میشوم.
من از قضاوتهای مردم خسته شدهام
همه افراد متخصص والدگری هستند، خصوصاً افرادی که والد نیستند. اگر تنها یک چیز یاد گرفته باشم این است که مهم نیست که چه کاری را در تجربه مادریام اشتباه انجام میدهم یا اینکه مادران دیگر این کار را بهتر انجام دهند.
با این حال گاهی این قضاوت ها باعث میشود احساس کنم در حال محاکمه هستم. و احساس درباره هر کاری که انجام میدهم خسته کننده است. اواین بار است مادر شدهام، بنابراین نتوانستهام قضاوت دیگران را کنار بگذارم. مامان باتجربه تر! به من بگو که من هم به جایگاه تو خواهم رسید! امیدوارم این طور شود، زیرا احساس خجالت مادرانه برای تلاشی که در حد توانم انجام میدهم، طاقت فرساست.
من از قضاوتهای خودم خسته شدهام
اغلب قضاوتهای خودم از قضاوت دیگران بدتر است. گاهی اوقات گناه مادری میتواند همهگیر باشد. مبارزه با احساس عدم کفایت، شرم، اضطراب و افسردگی واقعاً سخت است.
من واقعاً از ظلم به خودم خسته شدهام و ای کاش میتوانستم به جای تمرکز بر آنچه اشتباه انجام میدهم ببینم چه کاری درست انجام میدهم.
من از اینکه نمیتوانم کاری را تمام نکنم خسته شدهام
مکالمه، لباسشویی، وعدههای غذایی، مسواک زدن – آرزوی من این است که بتوانم هر یک از اینها را تمام کنم.
همه چیز در زندگی من در بهترین حالت نیمه تمام است. زمانی برای تکمیل همه چیز وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد، محدودیت دارد. قبل از خسته شدن یا بیدار شدن دخترم، سعی می کنم کارهایم را انجام دهم.
قدردانی می کنم از توصیه مادران باتجربه ترکه به من میگویند آرام باشم و اشکالی ندارد که کارها ناتمام بمانند. اما بعضی از کارها باید تمام شود. ما به لباس تمیز نیاز داریم. خودم احتیاج به غذا خوردن دارم. بعضی اوقات، کارهای ناتمام اضطراب ایجاد میکنند و باعث میشوند نتوانم آرام شوم.
خسته شدهام از اینکه وقت تنهایی ندارم
گاهی از مادر شدن فاصله میگیرم. دخترم هفته ای یک بار به محلی برای نگهداری کودکان می رود، خانوادهام کمک می کنند و اگر به زمانی برای تنهایی احتیاج داشته باشم، شوهرم مراقب فرزندمان خواهد بود. اما این زمان به تنهایی زمان کم کیفیتی است. این همان شبیه زمان تنهایی من قبل از مادر شدن نیست.
وقت تنها بودن به معنای این نیست که می توانم کاری انجام ندهم. یا اگر تصمیم به آرامش داشته باشم، غالباً چون مدتی طولانی و بدون وقفه مشغول بودهام که یک ۳۰ دقیقه تنهایی نمیتواند تفاوت زیادی ایجاد کند. بیشتر اوقات، مغزم چنان احساس ضعف میکند که نمیتوانم وقت تنهایی خود را به شکل معنادار بگذرانم. نمیتوانم روی یک کتاب، نوشتن یا تماشای یک برنامه تلویزیونی تمرکز کنم.
از نیاز به کمک خسته شدهام اما قادر به درخواست کمک نیستم
وقتی می گویم خسته هستم، معمولاً منظورم این است که بیش از حد دستپاچه شدهام و به کمک احتیاج دارم.
خوش شانسم که افرادی برای کمک دور و برم دارم. اما تقاضای کمک آسان نیست .من مادر هستم؛ باید قادر به این کار باشم. آیا اگر کمک بخواهم مردم مرا قضاوت میکنند؟ این منم که می دانم چه کاری باید انجام شود. منم که می دانم چه موقع باید ابتکار عمل را به دست بگیرم. وقتی دیگران کمکم می کنند، هنوز هم به من در پس زمینه احتیاج دارند تا وقتی اتفاقی میافتد وارد صحنه شوم.
خودم و شوهرم در تلاشیم تا از پس والدگری برآییم. ما هر دو در فرهنگی پرورش یافته ایم که مادران تقریباً همه مسئولیت والدین را حودشان به تنهایی به عهده میگیرند. حتی همسر من هم شکلهایی از زن ستیزی را در ناخودآگاه خود دارد و من هم باید روی زنستیزی درون خود کار کنم.
امید من برای آینده این است که اگر دخترم تصمیم بگیرد صاحب فرزند شود ، جنسیت او تعیین کننده میزان انتظارات از او نباشد. فکر می کنم بسیاری از مادران برای دخترانشان آرزوی یکسانی دارند. اما برای اینکه این رویا به واقعیت تبدیل شود ، والدین باید این نگرشهای منسوخ شده را که در وجود ما ریشه دوانده است کنار بگذارند، کودکان از ما می آموزند و الگو میگیرند. ما از والدین خود والدگری را یاد گرفتیم، بنابراین به ناچار فرزندانمان نیز این کار را از ما خواهند آموخت.
بیایید این کار را به شکل متفاوتی انجام دهیم. این کار را چنان متفاوت انجام دهیم که وقتی یک مادر گفت خسته است. بدون اینکه احساس گناه کند، خستگیاش در برود.
براي مادر شدن بايد هم ذهنيت و هم موقعيت مناسبي داشت. وقتي اركان اصلي زندگي( خوراك، پوشاك ، خانه و مهم تر از همه رابطه ي زناشويي) مي لنگد، فشار مادر شدن خيلي بيشتر از حد معمول است. زايمان فرم بدن را تغيير مي دهد و اگر زني كه برنامه ي مادر شدن دارد هنوز با تغيير اندامش كنار نيامده نبايد مادر شود. اگر هم بارداري ناخواسته بوده بايد كمك بگيرد. از همسر و مادر و خواهر و فاميل بايد كمك بگيرد تا اين دوران را راحت تر بگذراند. البته حرف اول را خود نگاه فرد به مادر شدنش مي زند و بعد رابطه و شرايط.
شيوا / 11 February 2021
مشاهداتی بسیار عمیق, ملموس و تقریبا جهانشمول, حداقل برای بسیاری از مادران.
این اصرار بر “لذت بردن از هر لحظه” مرا به یاد نکته ای از کتاب “آیینه ی کَلکَی: تأملاتی بر خود خیالی”
“Trick Mirror: Reflections on Self-Delusion”
انداخت, در اشاره اش به اصرار بر زنان در بهینه کردن مداوم بدن, کوشش برای بالا بردن مداوم کارآمدی هر کاری که مشغول به آن هستند و زیبا بودن, تا دم مرگ.
منظر
منظر / 11 February 2021