به تازگی نشر مهری در لندن رمانی منتشر کرده است: «زیر درخت دابلین» [دوبلین] نوشته پرهام مطبوع. داستانی درباره جست‌وجوی «کمال» در یک کمپ پناهجویی در آلمان. داستان زیر یک درخت اتفاق می‌افتد.

زیر درخت دابلین، رمان، پرهام مطبوع، نشر مهری، ۲۰۲۰ لندن

  احمد خلفانی در مقدمه‌ این رمان می‌نویسد: «راوی “زیر درخت دابلین” پناهنده‌ای است که سر از آلمان درآورده است. در حین خواندن بارها و بارها از خودمان می‌پرسیم که او به راستی در کدام شهر، در کجای این زمین خاکی، قرار گرفته است. شاید خود وی نیز جواب این سئوال را کمتر از هر کسی بداند. با وجود این باید گفت که او در مرکز جهان است، زیر درخت دابلین. “وسط دنیا” نگاهی کنایه‌آمیز به موقعیت بی‌نام و نشان خود اوست.»

داستان در یک کمپ پناهجویی در آلمان اتفاق می‌افتد و لاجرم از رنج‌های پناهچویان برکنار نمانده اما در همان حال بسیار فراتر از داستانی درباره پناهجویی است. یک داستان عرفانی یا علمی؟ داستانی درباره اهمیت تخیل یا داستانی درباره گریز از واقعیت‌ها؟ در گفت‌وگو با پرهام مطبوع و احمد خلفانی تلاش کردیم پاسخی برای این پرسش‌ها بیابیم. «زیر درخت دابلین» از کدام دنیا صحبت می‌کند؟ چرا باید این کتاب را بخوانیم؟

تهیه کتاب (+)

گفت‌وگو با پرهام مطبوع و احمد خلفانی

▪️ زمانه – آقای مطبوع راوی داستان شما به یک درخت و به یک معنا به تخیلاتش پناه می‌برد. مثل آلیس در سرزمین عجایب. تخیل می‌کنم پس هستم. آیا چیزی او را رنج می‌دهد؟

پرهام مطبوع – این که چه چیزی راوی یک قصه را رنج می‌دهد، سوال خوبیست. اصولا در هر قصه‌ای رنجی نهفته است. راوی به تمام سختی‌های روزگار نگاهی کنایه‌آمیز دارد و تلخ‌ترین رویدادهای زندگی هم برایش فقط ردی از خاطره است. ولی اندیشه غالب او در هر زمان و مکان، چیز دیگریست. او در دریایی از اندیشه و تردید در حال غرق شدن است. راوی، یک ندانم‌گراست. او بارها و بارها در اندیشه‌هایش از واژه “شاید” استفاده می‌کند. تردید، ناخوشایند است، نگرانی به همراه دارد و آرامش را از میان می‌برد. این، رنج اوست. او راه رهایی از این رنج را در تفکر یافته است. هرچند هر چه بیشتر می‌اندیشد، بیشتر غرق می‌شود.

این دو بیت معروف شاید وصف حال خوبی از او باشد.

دل گر چه درین بادیه بسیار شتافت / یک موی ندانست ولی موی شکافت

اندر دل من هزار خورشید بتافت / آخر به کمال ذره‌ای راه نیافت

▪️ آقای مطبوع، برای اینکه موقعیت قهرمان/ راوی داستان شما را درک کنیم، خوب است بدانیم که داستان در کجای جهان اتفاق می‌افتد؟ در آلمان؟ در یک خانه پناهجویی؟ یا در وسط جهان؟

پرهام مطبوع، نویسنده

مطبوع – راوی داستانش را طوری شروع می‌کند و پیش می‌برد که تا مدتی واقعا نمی‌دانیم او کجاست. او حتی در حین توضیح دقیق فرآیندهای اداری و تعریف حضور همیشگی نگهبان‌ها، هیچ اشاره مستقیمی به “کمپ پناه‌جویان” نمی‌کند. اولین بار نام “پناهنده” را از زبان شخصیت دیگری از داستان می‌شنویم و بعد از آن است که ما مطمئن می‌شویم راوی کجاست (هرچند از قبل حدس می‌زدیم).

این تلاش راوی است برای آنکه نشان دهد موضوع داستانش فقط پناهندگی نیست. هرچند راوی خود یک پناهنده است و مشکلات پناهندگی را هم در روایتش گنجانده، ولی هدف راوی صرفا بازگویی خاطرات دوران پناهندگی نیست. داستان حتی می‌توانست در فضای دیگری غیر از مهاجرت روی دهد بدون آنکه به هدف اصلی آن اشکالی وارد شود.

▪️ قبل از این در آثاری با تم پناهجویی، پیش آمده است که نویسنده تحلیل‌های سیاسی و روانشناختی و نگرش فلسفی خود از هستی را همراه با مشاهداتش از رویدادها درمی‌آمیزد. آقای خلفانی، رمان درخت دابلین با مقدمه شما منتشر شده. گمان نمی‌کنید این روند، در مجموع نطفه عرفانی دارد؟

احمد خلفانی رمان “زیر درخت دابلین” نه تنها هیچ ارتباطی با ادبیات عرفانی ندارد، بلکه هیچ نطفه عرفانی هم ندارد.

▪️ آقای خلفانی، هر کسی می‌داند که رابطه انسان با طبیعت در نطفه عرفانی است. حتی می‌توان گفت از سویه‌های مذهبی هم برخوردار است. برای مثال دخیل بستن و حاجت خواستن از درخت که بحث متفاوتی است از این کتاب. بماند. برویم سراغ مسأله پناهجویی. 

خلفانی –  تفاوت این رمان با رمان‌های دیگری که با تم پناهندگی یا پناهجویی نوشته شده‌اند، این است که راوی درگیر و اسیر آن موقعیتِ کمپ نمی‌ماند و از محدوده تنگی که در آن قرار گرفته فراتر می‌رود. او از آن‌جایی که می‌داند تأثیری بر روند رویدادهای زندگیش در حال حاضر ندارد، مشغول چیزهایی می‌شود که از عهده آن‌ها برمی‌آید. من برای روشن کردن موقعیت او از داستان شطرنج اشتفان تسوایگ نام برده‌ام  و، البته بسیار جنبی، با نقل قولی از داستایفسکی، به کتاب “خاطرات خانه اموات” اشاره کرده‌ام. این بدان معنا نیست که کتاب آقای مطبوع را از نظر فرم و ایده با آن دو مقایسه کرده باشم (هم‌چنان که آن دو نیز با هم تشابهی ندارند). مسئله فقط تشابه در موقعیت تراژیک است که ما انسان‌ها گاه و بیگاه گرفتارش می‌شویم، بدین شکل که قهرمان داستان، از نظر ذهنی، هر بار، می‌تواند فراتر از آن چیزی باشد که برای او تدارک دیده‌اند. پس خودش را مشغول چیزی می‌کند که از عهده‌اش برمی‌آید. چرا که اگر امکانات مادی را از او گرفته و حتی دست و پایش را هم بسته باشند، امکانات ذهنی‌اش هنوز، و شاید بیش از پیش، در اختیار اوست و می‌تواند برای او پناهگاهی و مفّری باشد.

مشغولیات ذهنی راوی “زیر درخت دابلین” هیچ چیز عرفانی ندارد. بر عکس، او سعی می‌کند برای همه چیز تفسیری علمی بیابد. کمااینکه گاهی حتی وقتی هم‌نشینانش را می‌بیند که گرفتار همان سرنوشتند ولی بر خلاف او گریزی به عرفان و مذاهب زده‌اند، به گفتگو و مجادله می‌پردازد و از این‌که چیزی را بدون دلیل پذیرفته‌اند به شگفت می‌آید.

▪️ آقای مطبوع، آقای خلفانی در مقدمه کتاب شما به این نکته اشاره می‌کند که راوی داستان شما با پناه بردن به تخیلاتش فضای گسترده‌تری برای خودش تدارک می‌بیند و به یک معنا «رها» می‌شود و  در «فضاهای ممکن و ناممکن» جولان می‌دهد. گمان نمی‌کنید این تصور به معنای گریز از واقعیت‌های غیر قابل تحمل جاری و ساری در زندگی یک پناهجو باشد؟ آیا بهتر نیست که یکی مثل او خودش را با واقعیت‌ها درگیر کند با این امید و هدف که آن‌ها را تغییر بدهد؟

مطبوع – پناه بردن به دنیای خیال با هدف گریز از واقعیت، کارکرد افیون را دارد. ولی راوی “زیر درخت دابلین” از دنیای واقعی فرار نمی‌کند بلکه فقط به سادگی از کنارش می‌گذرد. راوی به منظور یافتن زندگی بهتر (به معنای خاص)، به زندگی پناهجویی روی آورده، به یادگیری زبان مشغول است و برای شغل آینده‌اش برنامه‌ریزی می‌کند و این نشان می‌دهد که از واقعیت‌های زندگی فرار نمی‌کند. رهایی راوی، از ناملایمتی‌های زندگی نیست چراکه اساسا با جهان‌بینی او بسیاری از “واقعیت‌های غیر قابل تحمل” چندان هم غیر قابل تحمل نیستند و به سادگی آنها را می‌پذیرد. درد او “ندانستن” است. او بدون اغراق به همه چیز فکر می‌کند و زندگی در کمپ به او فرصت بیشتری برای فکر کردن داده است. او هر چه بیشتر فکر می‌کند بیشتر در دنیای وسیع درونش فرو می‌رود و گستره تردیدش بزرگ‌تر می‌شود. غرق شدن، دردناک است ولی گاهی غرق شدن در یک اقیانوس وسیع، از غرق شدن در یک برکه گود و تاریک درد کمتری دارد.

▪️ آقای خلفانی، در ادبیات داستانی ایران در سال‌های قبل و بعد از انقلاب آثاری با سویه‌های عرفانی فراوان می‌توان یافت. بر قله این آثار، رمان‌های خانم شهرنوش پارسیپور نشسته است. به نظر شما چرا باید خواننده ایرانی درخت دابلین را بخواند؟  

خلفانی – رمان آقای مطبوع به خواننده همان چیزی را می‌دهد که ادبیات داستانی به طور کلی. و آن این‌که ذهن ما می‌تواند بسی فراتر از موقعیت‌مان باشد. قضیه واضح است: زندگی ما انسان‌ها، خواسته یا ناخواسته، هم از واقعیت‌ها و موقعیت‌ها، و هم از افکار، تصورات و تخیلات‌مان ساخته شده است. سئوال این است که یک واقعیت تراژیک، مثلا موقعیتی که یک پناهنده و یا یک زندانی درگیر آن هست، تا چه حدی می‌تواند یک انسان را از پابیندازد؟ هر گاه بخشی از زندگی‌مان در دنیای بحران‌زده‌ در حال ریزش و فروپاشی است، شاید بتوانیم بخشِ دیگر آن را نجات دهیم. هر چه ذهن خیال‌پرداز ما قوی‌تر باشد احتمال این‌که بتوانیم در اوقات افسردگی، تنهایی، شکست و بی‌خانمانی به رهایی برسیم بیشتر است. خیال‌پردازی در این مورد مشخص برای فراروی به عرصه‌های عرفانی نیست. در اینجا همه چیز مادی، و حتی می‌شود گفت علمی است. راوی ذهنش را مشغول کائنات، مشغول تغییر و تحولات فیزیکی ستارگان و سیارات و زمین و آسمان می‌کند، این درست است، ولی ذهن خیال‌پرداز او برای همه آن‌ها توضیح فیزیکی و علمی دارد. خوب، واقعیت این است که ما در رمان‌ها دنبال اطلاعات علمی و فیزیکی نیستیم. برای خواندن علوم تجربی ما سراغ کتاب‌های مربوطه می‌رویم و نه ادبیات. ولی آقای مطبوع، به نظر من، در اینجا موفق شده است سیارات و ستارگان و کلا منظومه شمسی را طوری وارد داستان کند که انگار جزئی از داستان شده‌اند. حتی با همین‌ها هم خواننده به عینه درمی‌یابد که عرصه تفکر و در نتیجه زندگی ما انسان‌ها تنها آن محدوده‌ای نیست که برای ما تعیین کرده‌اند، بلکه فراتر از آن است و این عرصه را ادبیات و تخیل انسان به وجود می‌آورد. می‌شود گفت که ادبیات، فرم بخشیدن به تخیلات ماست، در عرصه تخیلی که آقای مطبوع به ما نشان می‌دهد، فیزیک و تخیلات فیزیکی جایگاه ویژه‌ای دارد و بخشی جدایی‌ناپذیر از آن است.

▪️ آقای مطبوع، خود شما چی فکر می‌کنید؟ چرا ما باید کتاب شما را بخوانیم؟

 مطبوع – داستان “زیر درخت دابلین” دو خط داستانی متفاوت ولی همسو دارد. داستان اول، چند ماه از شروع زندگی راوی در دوران پناهندگی را تعریف می‌کند و داستان دوم از کودکی راوی شروع می‌شود و با تعریف برخی از رویدادهای تاریخ معاصر ایران به عنوان بخشی از خاطرات راوی، به شروع زندگی پناهندگی می‌رسد. ولی “زیر درخت دابلین” نه داستان پناهندگی است و نه داستان تاریخ معاصر ایران. راوی با کمک گرفتن از موقعیت‌ها و شخصیت‌های این دو داستان، داستان دیگری هم برای تعریف دارد، داستان “تغییر”.

ما چه در احوالات خود و پیرامون خود بیاندیشیم یا نه، همواره همراه با جهانی که در آن زندگی می‌کنیم در حال تغییریم. اما تغییر حاصل از تفکر، شاید دنیای بهتری بسازد چراکه دست‌کم دیده‌ایم که تغییرات بدون تفکر معمولا نتایج خوبی به همراه نداشته‌اند. راوی قرار نیست به جای ما فکر کند ولی در هر موقعیتی به یادمان می‌آورد که چیزهای زیادی برای فکر کردن وجود دارد. چیزهایی که شاید به سادگی از کنارشان می‌گذریم. چیزهایی که می‌توانند زندگی خودمان، دیگران و سرنوشت همه عالم را تغییر دهند.

ذهن راوی از همانجایی که نشسته یعنی زیر درخت، پرواز می‌کند و به آسمان‌ها و اعماق کهکشان‌ها می‌رود. او فقط نشسته است و می‌اندیشد و مفاهیمی چون گذر زمان و فاصله‌های کیهانی و نسبیت عام و خاص را بدون آنکه حتی نامشان را بداند در درون خود کشف می‌کند. برای من به عنوان نویسنده کتاب، اینها مهمترین قسمت‌های داستان هستند. مفاهیمی که همه ما بارها و بارها در موردشان شنیده یا خوانده‌ایم و بی‌آنکه به درک واضحی برسیم، از کنارشان گذشته‌ایم. مفاهیمی که درک هر یک از آنها می‌تواند جهان‌بینی ما را تغییر دهد.

بیشتر بخوانید: