نشر نوگام به تازگی رمانی از امین انصاری منتشر کرده است: «به شهادت یک هرزه». تم اصلی کتاب درباره تحولاتی است که در شخصیت اصلی داستان در جریان اعتراضات و ناآرامی‌های سال‌های اخیر در جامعه ایران اتفاق می‌افتد. یک دستاورد در زمینه ادبیات مدرنیستی ایران در نسل پنجم نویسندگان ایرانی که پیامدها و اثرات تحولات و اعتراضات اجتماعی را در درون انسان‌ها و در زندگی عاطفی آن‌ها نشان می‌‌دهد.  

امین انصاری در رشته مهندسی نرم‌افزار، ادبیات دراماتیک، رسانه و هنرهای دیجیتال تحصیل کرده است. پیش از این از او رمان‌های «ناپیدایی» و «والس با آب‌های تاریک» (هر دو نوگام)، «شکار» (انتشارات گردون) و داستان‌های بلند «من در فراقش غمگین شدم» (نشر افراز) و «آن‌ها هیچ از بهشت نمی‌دانند» (نشر ثالث) منتشر شده است.

اگر ما مبنای ادبیات مدرنیستی ایران را این عوامل در نظر بگیریم: بیم مبهم از زندگی روزمره آدم‌های متوسط، تکاپوی عبث عمر و نفرت از جامعه‌ای که جایی برای آن‌ها ندارد، «به شهادت یک هرزه» انصاری با ادبیات مدرنیستی ایران در سال‌های پایانی قبل از انقلاب خویشاوند است.

گفت‌و‌گوی «زمانه» با امین انصاری را در ادامه بخوانید.

▪️ زمانه: خویشاوندی [با مدرنیسم ایرانی] را می‌پذیرید و با آن خشنودید؟

امین انصاری: این را نمی‌شود رد کرد که آدم تا برسد به مرحله‌ای که بخواهد قلم به دست بگیرد و بنویسد و بعدها از هر کتاب به کتاب بعدی، از هزار جور صافی فکری و مکتبی رد می‌شود. من هم به شیوه‌های متنوعی متاثر از ادبیات پیش از خود، و ادبیات هم‌عصران خویشم. با این‌ حال نمی‌توانم خودم را در چارچوب تعریفی که از «ادبیات مدرنیستی ایران» طرح شد بگنجانم، مخصوصا اگر که «نفرت از جامعه‌ای که جایی برای آن‌ها ندارد» یکی از خصیصه‌هایش باشد. نقد من نسبت به جامعه از روی نفرت و از بالا به پایین نگاه کردن نیست. این نقد از خواست تغییر در خویش و عزم برساختن جامعه‌ای بهتر برمی‌آید. از منظر من، خودم به عنوان نویسنده و پروتاگونیست‌هایی که ساخته‌ام، جملگی بخشی از جامعه‌اند. و این جامعه‌ای که از آن حرف می‌زنم، مخصوصا در این رمان، خوب و بد دارد؛ خاکستری است. به این تعبیر، نفرت از جامعه، نفرت از خویشتن است؛ که هیچ قرابتی با آن ندارم. با این حال، ممکن است نحوی پردازش اطلاعات و شیوه‌ی بیانم در این رمانِ به خصوص نزدیکی‌هایی با این تعریف از «مدرنیسم ایرانی»‌ داشته باشد.

▪️ حسام طبری «حسابدار چهل و خرده‌ای ساله‌ یک شرکت تبلیغاتی بزرگ در استرالیا» دقیقاً از چی ناراضی است؟

ــ: صادقانه اگر بگویم ترجیحم این است که از جواب دادن به این سوال طفره بروم؛ چرا که ترجیح می‌دهم خواننده خودش جواب این سوال را کشف کند. با این حال شاید بشود همینقدر بگویم که حسام از نسبتی که با جهان اطراف و تاریخش ساخته ناراضی است.

به شهادت یک هرزه، رمان، امین انصاری، نشر نوگام، لندن

▪️ حسام در پی اعاده حیثیت از خودش است؟

ــ: پاسخ دادن به این سوال هم سخت است، اگر نخواهم چیزی از داستان را در مقابل آن دسته از خوانندگان شما که رمان را نخوانده‌اند برملا کنم. با این حال اگر بخواهم سربسته پاسخی بدهم شاید بتوانم این‌طور خلاصه‌اش کنم که حسام در درجه‌ی اول در پی مواجهه با خویشتن و ایستادن در برابر میل به فراموشی است.

▪️ تغییر زاویه دید در رمان شما از سوم شخص به اول شخص ممکن است به این معنا باشد که حسام برای خودش نقش‌های مختلفی را در نظر می‌گیرد. در این بین نویسنده هم از اتوریته بیشتری برای اعمال نظر خودش برخوردار می‌شود. صدای شما را می‌شنویم در رمان؟ چه می‌خواهید بگویید در این لحظات؟

ــ: سوم شخصی که من در این رمان استفاده کرده‌ام «سوم شخصِ محدود/Third Person Limited» است. انگار که دوربین را گذاشته‌ باشم روی شانه‌های حسام. راوی دور او می‌چرخد و حوادث را نظاره می‌کند. تغییر متواتر این زاویه‌ی دید به اول شخص از نظر منِ نویسنده هیچ وقت به معنای در نظر گرفتن نقش‌های مختلفی برای حسام نبوده. آن چیزی که می‌خواستم حسام باشد را، آن پدیده‌ی متناقض حراف را نمی‌توانستم از زبان یک راوی سوم شخص ساده بگویم یا شاید بهتر باشد بگوید «نمی‌خواستم» چنین کنم. این یک انتخاب آگاهانه بود به منظور تعمیق جهان درونی شخصیت اول داستان؛ برای اینکه در عین حال بتوانم امکان همذات‌پنداری را در خواننده تقویت کنم. و اینکه خیر، صدای من را نمی‌شنوید، هر چند که به گمانم هیچ شخصیتی در هیچ داستانی از صدای نویسنده‌اش خالی نیست.

▪️ اعتراضات در حاشیه رمان شما به شکل یک صدای درونی بیان می‌شود. فکر نمی‌کنید این کناره‌جویی اگر نگوییم برتری‌طلبانه، دست‌کم قدری فرصت‌طلبانه است؟ چون می‌شد به راحتی این صدا را کنار گذاشت، بدون آنکه به بافت اصلی داستان آسیبی وارد شود.عصیان حسام آیا بیش از آنکه ریشه‌ای باشد، انتزاعی نیست؟

ــ: مسلما احتمال دارد که «دیگری» این داستان را بخواند و بر خلاف من با مواردی که شما مطرح کردید هم‌عقیده باشد. من اما در جواب دادن به این سوال‌ها از جایگاه «نویسنده‌ی اثر» بودن نمی‌توانم خارج شوم – دست‌کم فعلا:

در این سوال «فرصت‌طلبانه» را نمی‌فهمم. باید بیشتر تشریح شود. «برتری‌طلبانه» اما اگر به معنای نگاه از بالا به پایین باشد را هم می‌توانم با استناد به اسم داستان و آنچه در آن روایت می‌کنم رد کنم. چرا که خود قاضی در صندلی متهم نشسته. من در داستان‌هایم، قبل از هر کسی دارم با خودم حرف می‌زنم. بگذارید با شما در مورد اینکه می‌شود این صدا را کنار گذاشت بی‌آنکه ضربه‌ای به داستان وارد شود، همراه نباشم. چرا که اگر بودم به این شکل به کارش نمی‌بستم. در مورد انتزاعی بودن این عصیان که می‌فرمایید هم اگر چنین دریافتی داشتم، بی‌شک نمی‌نوشتمش.دردی که حسام را درگیر خودش کرده اصولا به شکلی از اشکال تحت تاثیر اعتراضات و آنچه بر او و خانواده‌اش گذشته شکل گرفته. وقتی این عصیان و این برگشتن را تصویر می‌کردم، در کفش‌های حسام راه می‌رفتم. در آن دنیا، دردی ریشه‌سوز از عمق به سطح می‌آمد: درد مواجهه با خویشتن؛ دردی ورای اتفاقات سیاسی و اجتماعی‌ای که شخصیت‌های داستان من را درگیر کرده‌اند؛ درد واکاوی «هویت». این درد برای من دردی «ریشه‌ای»، «عینی» و «برانگیزاننده» بود.

▪️ واکاوی هویت. از دیدگاه رمانتیک مبتنی بر فردگرایی در مدرنیسم ایرانی در سال های قبل از انقلاب که نگاه کنیم، واکاوی هویت مهم‌ترین عامل اعتراض است. بهترین نمونه‌اش که داستان شما هم دست‌کم به لحاظ مضمون در جوار آن شکل گرفته، «شب یک شب دو» بهمن فرسی است. اما گرفتاری حسام با خودش و با زندگی‌اش و با تصوری که از او  به عنوان  یک «مرد کثیف» ایجاد شده با اعتراضات مردمی در دی۹۶ و بهمن ۹۸ کمترین نسبتی ندارد. با قبل از آن، با ۸۸ شاید، آن هم با اغماض. برگردیم به مدخل  پرسش قبلی: طرح اعتراضات در حاشیه این مناسبات شخصی، ممکن است برتری‌‌جویانه یا فرصت‌طلبانه درک شود، در این معنا که یکی مثل حسام، غم و اندوه و گرفتاری خودش را بالاتر از غم و اندوه و گرفتاری مردم می‌بیند. حسام کثیف و نه نظام کثیف. حسام و درگیری‌هایش با زن‌ها و نه حسام و درگیری‌هایش با بحران‌های اجتماعی، فقر، تبعیض، جمود مذهبی و تحریم. این یک قرائت است. قرائت شما چیست؟

ــ: اینجا دیگر مجبورم کمی از داستان را آشکار کنم. چرا که بازتاب آنچه در داستان آمده را در سوالات شما نمی‌بینم و این ممکن است به ایجاد درک اشتباهی از این رمان در خواننده‌ی این مصاحبه منجر شود. این مسئله می‌تواند ماحصل فرم معماگونه و تودرتویی باشد باشد که من برای جستجو در ذهنیت و خاطرات حسام انتخاب کرده‌ام که البته مبتنی است بر دلائل مشخصی. این فرم کار رسیدن به فهم مشترک در مخاطبین را ممکن است سخت کند اما در عین حال شواهدی را در خودش دارد که سعی می‌کنم به اختصار به آنها اشاره‌ای داشته باشم. «مرد کثیف» را لااقل من در این رمان نمی‌بینم. من با ایجاد «توهم» هرزگی جنسی حسام در ذهن مخاطب  آغاز می‌کنم و از دل شخصی‌ترین اتفاقات، داستان را به هرزگی سیاسی/اجتماعی حسام که طیفی از جامعه‌اش را نمایندگی می‌کند می‌رسانم. این را به صراحت در متن پیدا می‌کنید: «راست میگفتی مایک! حالا میفهمم! آدم یا به یاد آوردن (در این رمان به معنی مواجه شدن با گذشته و خواست تغییر شرایط و به دست گرفتن سرنوشت) را شروع می‌کند یا هرزه می‌ماند. حسام از کنار همه‌ی اعتراضاتی که گفتید (غیر از ۹۶ و ۹۸) می‌گذرد و زندگی‌اش را موازی با همه‌ی این درگیری ها می‌بیند، اما صرفا در موقعیت اولیه، نه در تمامی داستان. این سوال سفر درونی حسام، تزکیه و موقعیت ثانویه‌ی حسام را نمی‌بیند. او خود را «شاید» پیش از شروع این سفر و فهم اهمیت جایگاه خودش در مناسبات اجتماعی و سیاسی (برای نمونه: پروار کردن شخصیتی مثل حاجی به سهم خود یا گذشتن از کنار رویدادهای ۸۸ و …) در جایگاهی برتر از جامعه می‌پندارد. اما با شروع این سفر درونی و جغرافیایی به مرور تبدیل می‌شود به کسی که متوجه جایگاه اجتماعی و اعتراض خود می‌شود. شاهد این ادعا، آن مشت گرم کردن آخر و برگشتن به تهران و قرار گذاشتن با عموی چپی است که خیلی پیشتر اعدام شده آن هم در حدود زمانی اعتراضات ۹۶ – اگر که تاریخ‌ها را حساب کنیم. تمام هدف من از نوشتن این کتاب اتفاقا این بوده که مسئولیت اجتماعی آدم‌ها را به آنها یادآوری کنم. به طور کلی این نقد در همان درک اولیه‌ای که من در مورد حسامِ به قول شما «کثیف» می‌خواهم در ذهن مخاطب بسازم مانده و انگار با همان پیش‌فرض‌های فصل اول و دوم تا انتهای داستان آمده؛ طوری که هیچ اثری از تغییرات روحی حسام و جنبه‌های اجتماعی و سیاسی داستان در قرائت ارائه‌شده وجود ندارد. من در این سوال هیچ ردی از بیداری اجتماعی/سیاسی‌ و توجهی که به نقش بیداری فردی در تغییرات سیاسی شده نمی‌بینم. فارغ از اینها، تصویری که در نهایت از حسام در بعد جنسی می‌ماند در قرائت من به وجه «کثیف» نیست. ما صرفا با تصویری واقعگرایانه از انسانی که دچار طبیعی‌ترین ابعاد جنسی‌اش است و انسانی که بعد جنسی‌اش در کودکی و در جوانی توسط دیکتاتوری و مذهب سرکوب می‌شود طرفیم. این جنبه‌های به ظاهر فردی در کنار باقی عوامل دست به دست هم می‌دهند تا حسام آن تصمیم آخر را برای برگشتن و پیوستن به اعتراضات بگیرد. در نهایت باید اینطور حرفم را به آخر برسانم که من جامعه و آنچه در آن اتفاق می‌افتد را ماحصل جمع شخصی‌ترین انتخاب‌ها می‌دانم و در این رمان به خصوص به این ایده متعهد می‌مانم. در قلب همه‌ی بزنگاه‌های سیاسی/اجتماعی ما با انسانی طرفیم که با وجود نسبت عمیقش با اتفاقات، امکان ندیدن، به یاد نیاوردن و بی‌عملی را به شکل بالقوه دارد و من این انسان را هدف قرار می‌دهم.

▪️ آقای انصاری، رمان شما اثر مهمی است. صحنه‌های برانگیزاننده‌ای هم دارد و در برخی فرازها اندیشه‌های بلندی هم در آن مطرح می‌شود. ممنون که به ما وقت دادید.

تهیه کتاب از طریق نشر نوگام