به سوی انتخاب منفی، حق مصرف نشدن
در نوشتار پیش رو قصد دارم به بازنمایی موقعیتی بپردازم که در آن با شکلی از “توهم” سوژگی بر مبنای منطق بازار روبرو میشویم. با طرح پرسش در مورد منطق کدام بازار و همچنین تدقیق “انتخاب منفی”، به درک آنچه توهم سوژگی نامیده شده است، خواهیم رسید. در این بحث، بازار مورد نظر همان بازار سکس و متعاقبا صنعت فرهنگ است. در چرخهای کاملا موذی و پردامنه، مکانیسم این بازار به طور شفاف قابل شناسایی نیست و لازم است مناسبات موثر آن روشن شود. در اینجا هرگاه به انتخاب منفی اشاره میشود به معنای امکانیابی موقعیتی است بیرون از میدانهای مسلط؛ آنجا که سوژه میتواند به پیشنهادات چنین میدانی “نه” بگوید و از پذیرفتن یا تجربه امکانهای در دسترس آن سرباز بزند. لازم به ذکر است که نگارنده به واسطه فهمی شهودی و نیز مشاهدات و گفت و گوهایی پیرامون تجربههای شخصی افراد، به تقریر دست زده است.
اصطلاح انتخاب منفی (apoptosis) از نوعی الگوریتم سلولی برگرفته شده است. سلولها بهدلیل هوشمند بودن، در شرایطی به نفع زنده ماندن بدن، به مرگ تن میدهند: به انتخابی منفی به نفع کل پروسه حیات. این اصطلاح با این که از موقعیتی بیولوژیک آمده است اما در علوم اجتماعی معانی معرفتی متفاوتی را حمل میکند. سوژه برای حفظ موقعیت سوژگی، با “انتخاب نکردن” به آنچه که بر اساس منطق مسلط بازار برای او در نظر گرفتهشده، نه میگوید تا موقعیت متفاوت و بیرون از این منطق را بسازد تا به نوع دیگری از “بودن” فکر کند.
بازار، محصولات خود را با مکانیسمهای تولید، مبادله و مصرف عرضه میکند. وقتی از حق مصرف نشدن سخن میرود، منظور امکانی برای سرباززدن از این منطق است. سوژه با آگاهی از مناسبات بازار، در این کشمکش برای خود حقی میسازد که “حق مصرف نشدن” نام دارد. حقی که این امکان را فراهم میآورد تا آن مناسباتی را که منطق بازار طبیعی جلوه میدهد، نپذیرد و بتواند از کالا شدن خود در چرخه بازتولید منطق کالایی میل جلوگیری کند. چرا که الگوهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، میل را مهار و تعیین میکنند که قدرت تولیدگر آن چگونه و کجا صرف شود.
چنانکه اشاره شد، زمینه بررسی این جابهجایی و بازنمایی، بستر روابط جنسی است. آنجا که خصوصیترین و شخصیترین اشکال تمنامندی ما، هرچند به میزانهای متفاوت، امکان بروز مییابد. دلیل پرداختن به این مسئله برحسب نوعی ضرورتیابی بوده است. برای هر بحثی برشمردن ضرورتها و مسئلهمندی (problematic) موضوع اهمیت دارد. ضرورتیابی، در تحلیل نهایی و بازنمایی موضوع موثر خواهد بود. این ضرورت همانا در اشاره به مناسباتی خود را عیان میکند که در لایههایی از خاستگاههای فرهنگی مختلف فراگیر شده و در اجتماع ما خودنمایی میکند. بخش همپوشان این مناسبات، در سطوح فرهنگی مختلف اما با رفتارهای مشابه قابل شناسایی است. برای نمونه مشاهده میشود که سلیقه و طلب تنوع اَشکال رابطه جنسی، در بین اقشار مختلف به تقریب ذیل یک الگو عمل میکند. آنجا که سلیقه و رفتار بخشی از مدعیان زیست رهاییبخش۱ و همچنین بخشی از افرادی که در بافت و مناسبات سنتی جامعه زندگی میکنند، با سلیقه و رفتار مشتریان و کارگزاران صنعت پورن، همپوشان میشود. بخش سنتی یعنی همان بخشی که در ظاهر نوعی اخلاق دینی یا عرفی را حمل میکند، و در موازات زیستِ عرفی و اعتقاد به بنیان خانواده هستهای، وارد معادلات جنسی متکثر و متنوع میشود، در عین حال با سرپوش نهادن و مخفی نگاه داشتن آن، همان شکل از رفتار را در برآوردن امیال جنسی انتخاب میکند که نمونههای ذکر شده دیگر.
میبینیم که رفتار و خواست جنسی این گروههای متفاوت، در واقعیت اجتماعی، به تقریب به هم میرسد تا جایی که رفتارشناسی، در موقعیتهای ذکر شده، ما را دچار سردرگمی میکند. مشتریهای انواع تجربههایی از قبیل “تریسام”، “سکسگروپ”، “سکس خشن”، “سکس همراه با مصرف مواد مخدر”، “تجربه رابطه همزمان با همجنس و غیرهمجنس” و هر آنچه بشود در این بازار “فاکتور” کرد، میتوانند از لایههای فرهنگی و اقتصادی مختلفی باشند.
تمنای این تجربهگرایی در گروههای مختلف اجتماعی نامبرده، در نهایت تحت الگوهای مشابهی بروز میکند. مبتنی بر چنین فرضی، برخی مدعیان انتخاب آزاد، همچنین مصرفکنندگان صنعت پورن و نیز برخی از تخطیگران به ظاهر اخلاقمدار جامعه سنتی با یک سلیقه وارد بستر میشوند. حتی الگوپذیری زنان در برخی لایههای اجتماعی از صنعت پورن به منظور نگه داشتن “مرد” در رابطه زناشویی (یا بیرون از آن) نیز قابل توجه است (وجود فروشگاههای لاکچری لباس زیر زنانه که فروشنده لباسهای خواب یا زیر با طراحی بر اساس مد و فتیش (fetish) برآمده از ویدیوهای پورن هستند و حتی فروش ابزاری مانند دستبند و شلاق و… حاکی از اشاعه فرهنگ این صنعت در اتاقهای خواب اقشاری از جامعه ماست)۲.
با توجه به این توضیحات، قصد دارم پرسشهایی را مسئله کنم:
- چگونه میل و فانتزیهای جنسی برخی در گروههای مختلف اجتماعی یا مشخصتر، فرهنگی در طبقات اقتصادی متفاوت، یکسان بروز میکند؟
- جدای از هرگونه قضاوت اخلاقی تلاش دارم روشن کنم اقتصاد میل و دخالت مکانیزمهای منطق سرمایه داری متاخر۳، به چه میزان این تشابه و خواست را شکل داده است؟
- و این که آیا توهم آزادی انتخاب و سوژگی در ارتباط با کردارهای جنسی، موجب نمیشود که کاربران الگوهای جنسی مشابه، در لایههای مختلف اجتماعی، متوجه نباشند که همان ابژههای ساماندهی وضعیت بازار سکس هستند؟
اگر سخن آدورنو و هورکهایمر را در “دیالکتیک روشنگری” بپذیریم که “محصولات تحمیق گر صنعت فرهنگ آگاهی افراد را در جزئیترین حرکات به خود وابسته میدارد”، میتوانیم بیشتر متوجه ابژههای سامانیافته شویم.
این بدن من است و من آزادم هر نوع رابطهای برقرار کنم
ادعای “بدن من” و “آزادی میل” را چگونه میشود تعریف کرد؟
پژوهشگری به نام “دنیل ام جی بل”۴ در کتابی با عنوان “اقتصاد میل”، با اشاره به کارناوال معروفی که در آن آزادیهای بالا و بیحد و حصر جنسی وجود دارد، نشان داده است که چگونه منطق سودمحور سرمایهداری، مرزهای جغرافیایی و فرهنگی را در هم میشکند تا همهنگام تولید و مصرف را ممکن سازد. او یک تشبیه انجام میدهد: یکی از معروفترین کارناوالها را با یک اردوگاه کار (کارخانههایی با بدترین شرایط سرکوبگرانه) تعریف میکند و دست خطوط درهمپیچیده ولی مرتبط منطق سرمایهداری را در رابطه با آن رو میکند؛ از یک سو با برملا کردن فقدان “آزادی مصرف نکردن” و از سوی دیگر با اشاره به شرایط کار کارگرانی که ابزار و امکانات صنعت سکس را تولید میکنند.
سوژه چنین کارناوالها یا، به قول دنیل، اردوگاهها، همان ابژهای است که مدام تغییر جا میدهد و از فرط تنوع انتخابهایی که منطق بازار ایجاب میکند، به «ابژه مساوی ایکس» تبدیل میشود؛ ابژهای که در جای خودش و هویتش غایب است. چنین ابژهای به قول ژیژک۵ صاحب مکانی است که در آن غایب است. این گونه است که میشود پرهیب “قدرت سوژهساز” را در زوایای پنهان بسیاری از مناسبات به ظاهر آزاد مشاهده کرد و البته ترسید.
چرا باید ترسید؟ و این که آیا واقعا در چنین مناسباتی توهم آزادی است که شکل میگیرد یا خود آزادی؟ وقتی کارناوال مورد نظر این پژوهشگر را بررسی میکنیم، و بازار کارگرانی را که برای خدمات جنسی یا تولید ابزار و سایر ملزومات اجیر شده اند، در نظر میگیریم، تازه وارد کشف مناسبات پیچیدهای میشویم که در نگاه نخست قابل شناسایی نبودهاند. آزادی میل بدون هماهنگی این بازار در چرخه سرمایهداری و کار خدماتی آن، گویی توهمی بیش نیست.
گروههایی که معتقد به شیوههای آنارشیستی در زیست روزمره هستند، به امید برهم زدن ساختارهایی که تظاهرات پدیدهها را تنظیم میکند، کارگزارانصنعت پورن برای ایجاد تنوع جنسی در بازار فروش، و گروههایی که در منطق سنت رایج اجتماع زندگی میکنند و به اصطلاح عامه “شلوارشان دوتا شده” برای لذتجویی، همگی مشتری پیشنهادها و “طرز کار”های مشابه میشوند و فعالان بسترهای جنسی رو به تزاید به حساب میآیند. در همه این بسترهای متفاوتِ فرهنگیِ نامبرده، که در یک تقاطع به هم میرسند، پیچیدگی موضوع قربانی میشود و برای خروج از یک بنبست و احساس رضایت، این پیچیدگی پس زده میشود. این پیچیدگی همان فهم “تحت انقیاد بازار سکس” بودن و چرایی پذیرش این یکسانسازی است.
در چنین بستر نقشپذیری (impression)، واقعیت مشخص و موجود ((actual توسط عناصری برساخته و مجازی (virtual) فیلتر و ساماندهی ميشود. دولتهای نئولیبرال ذیل فرآوردههای صنعت و بازار فرهنگ و “انبوه اطلاعات حقیقتساز” و در دسترس، رویکرد هستیشناسانه و شناختشناسانه بشر را نیز تحت شعاع قرار میدهند. به این معنا که قربانی بازار سکس، توسط رسانه یا نهادهای حقیقتساز و معناساز، از سطح ادراکی موقعیت مشخص و موجود خود پرتاب میشود تا در مقام ابژگی باقی بماند. واقعیت وجودی او، فیلتر و تکه-پاره میشود تا نتواند تصویر کاملی از موقعیت خود بسازد. پروسههای جسمی ذیل صنعت سکس، در زمینههای فرهنگی متفاوت، همگی با یک نوع رفتار، در ساحت “فالیک” تجمیع میشوند و معنای بدن را در مقام کارزار و سنگر تعدیل میکنند و در این همسانسازی سیستماتیک بیش از هر چیزی، نقش ابژه را به عهده میگیرند.
برای باز کردن موضوع از ژیژک۶ یاری میگیرم. ژیژک موقعیت سوژه و ابژه را در مقام مشتری سینمای پورن میگشاید و برخلاف این باور رایج که در پورنوگرافی، دیگری (شخصی که روی پرده نشان داده میشود)، تا حد ابژهای برای چشمچرانی سقوط میکند، تأکید میکند این خودِ تماشاگر است که عملا جایگاه ابژه را اشغال میکند. سوژههای واقعی بازیگرانی هستند که روی پرده میکوشند تا ما را برانگیزانند در حالی که ما، تماشاگران، تا حد یک ابژه-نگاهِ میخکوبشده نزول کردهایم. این همان مواجهه ناکام و ازدسترفته است. ژیژک به شکلی بدیع نشان میدهد که بازیگران فیلمهای پورن چطور در یک جابه جایی به نفع منطق بازار، همان سوژهای میشوند که در مقابل خود، ابژه-نگاه میخکوب را میسازند.
الگوپذیری از صنعت پورن بر مدار انگاره قضیب و آلترناتیو آن
با توجه به آنچه که در صنعت پورن برنامهریزی و مهیا میشود، الگوی غالب، برآمده از انگاره قضیب است. در نقدهای فمینیستی به پورنوگرافی، این غلبه با به تماشا گذاشتن یا مشاهدهپذیر کردن موقعیتها و تجربههای سوژه به حاشیه راندهشده، سعی در برهم زدن مناسبات پورن قضیبمحور داشته است. در برابر این بازار بود که “پورن فمینیستی” شکل گرفت. پورن فمینیستی یا پورن آلترناتیو با پز لذت زنانه و مشاهدهپذیر کردن تنوع تمایلات جنسی (کوئیر)، از ابتدا روشی تقابلی بود. چه در تقابل با رویکردهای فمینیستی ضد پورن که از نظر اینان سکسوالیته زنانه را به قربانی بودن فرومیکاست، چه در مقام آلترناتیوی پیش روی صنعت سکس مسلط که کمتر ایده سکس کوئیر و مشاهدهپذیری انزال (اورگاسم) زنانه را در نظر میگرفت. با ایده شکستن تابوها، اهمیت تنوع و سیاست بازنمایی انزال زنانه، چه در سینما و چه بازار پورن و چه از طریق ویدیوهای آماتور و گوشیهای همراه، مطرح و این نوع سکس قابل مشاهده شد.
اما آیا مشاهدهپذیر کردن فانتزیهای جنسی زنان فقط در بازار مسلط سکس امکانپذیر است یا نه، از جمله پرسشهایی به حساب میآید که پیش روی ما گشوده است. با این که در جوامع مختلف، میزان و گسترش صنعت پورن یکسان نیست، اما به دلیل دسترسی به فضای وب، این صنعت حتی اگر نتواند مکان و بدنها را در اختیار همگان قرار دهد، در عوض الگوها را تسری میبخشد و ذائقه را تغییر میدهد. فیلترینگ هم دلیلی میشود برای ولع و شهوت دسترسی بیشتر به پورنوگرافی. حالا دیگر این که در دورافتادهترین مناطق هم رد جهانیسازی را پیدا کنیم، احتمال غریبی نیست. با این توضیحات میتوان گفت الگوپذیری لایههای مختلف اجتماعی از صنعت پورن در اصل از چه مکانیسمهایی ممکن شده است: غالب مدیومهای اطلاع رسانی و قابل دسترس به ویژه از طریق اینترنت. “با رشد و گسترش ابزارگرایی، امکان استفاده آزادانه مردم از رسانههای تکنیکی بیشتر شده و از سوی دیگر این گمانه زنی هم وجود دارد که قدرتِ رسانههای ارتباطی در زمینه فکرسازی آن چنان به پیش تاخته که جهان محسوساتِ تک تک افراد را زیر سلطه گرفته و آنان را از امکان تشخیصی محروم داشته که بدانند چه چیز حاصل خیالات است و چه چیز محصول واقعیت، تا چه رسد به این که اصلا میان اقدام آزمایشی با رفتار معمول و مسئولانه خود تمایزی بگذارند”.۷
تفاوت میل و لذت و مبنای الگوپذیری از بازار سکس
اما مسئله دیگر این متن، در جهت تشریح وضعیت ابژگی، پرسش از تفاوت میان دو مفهوم میل و لذت است. برای فهم دلایل الگوپذیری از صنعت پورن، دانستن تفاوت دو مؤلفه موثر در این الگوپذیری لازم است. “میل ارادهی درونی برای تصاحب واقعیت و بهرهمندی از آن است. اینجا در کنار منظر روانکاوی که مدعی است ما فقط به چیزی که نداریم، میل میورزیم و خاستگاه میل را بر مبنای فقدان تعریف میکند، میل را از منظری ایجابی هم میتوان تعریف کرد: میل میتواند تصویری را از آنچه زندگی درحال حاضر فاقد آن است بازنمایی کند و این میل به منزلهی نیروی محرکه میتواند باعث عملی کردن آن در زمان حال نیز شود. میلْ بالقوهگی زندگی است که هر کس میتواند به این بالقوهگی متصل شده و به سوژهی میلورز بدل شود. میل به عنوان نیروی محرکهی زندگی تمایل دارد از امر نمادین-که در چارچوب نظام دلالت، معنا و ایدئولوژی عمل میکند-، اختگیِ تحمیلی امر نمادین و نیز از مقولههای اخلاقی آن آزاد شود چراکه امر نمادین نظامی اودیپال است و کامجویی میلورزانه را، جز برای خود، برای دیگران ممنوع میشمارد و مدام به دنبال تقطیع و بهمحاق بردن آن است.”۸
آنچه در مباحث لکانی و بعد دلوزی درباره تفاوت میل و لذت آموختهایم، به ما هشداری جدی میدهد. درک این تفاوت باعث ایجاد تحلیلی کاملا متمایز از مناسبات مورد نظر میشود: مناسباتی که بر حسب آگاهی بر میل شکل میگیرد، و مناسباتی که مبتنی است بر لذت. بنابه گفته دلوز، میل و لذت در چارچوب مفهومی نه انگارههایی روانشناختی که مقولاتی اخلاقی-سیاسیاند. میل و لذت در واقع از طریق پیوند مفهومی با بدن به ابزارهایی برای تحلیل مناسبات تولید-قدرت تبدیل میشوند. لذت، با موقعیت سوژهای یا آنچه “هویت” میخوانیم پیوندی ناگسستنی دارد.
«لذت عبارت است از تمتع یا برخورداری از مواهب ناشی از قرار گرفتن در جایگاهها یا موقعیتها. برای دستیافتن به چنین جایگاههایی میجنگیم تا از مواهب و غنائم ناشی از آنها برخوردار شویم. ناگفته پیداست که میان این جایگاهها و موقعیتها سلسله مراتبی هست که جریان غنائم و مواهب را تنظیم میکند. اما منظور از “میل” چیست؟ میل توانی “بیسابقه” است که بدن را تسخیر میکند. توانی بیگانه که مانند جریانی الکتریکی بدن را شارژ میکند. دلوز برای تاکید بر بیسابقهگی این توان، یا فراتر بردن بحث از بیولوژیسم، از انگارههای ریاضی “توان دوم” یا “توان nام” استفاده میکند. این توان هم سرشت همان شبح معروفی است که مارکس و انگلس از آن سخن میگفتند. مفهومی که دلوز با پیرایش متون اسپینوزا و نیچه از “توان” میسازد، در واقع به امری “غیرجسمانی” اشاره میکند: فلسفه دلوز فرسنگها با بیولوژیسم، فیزیولوژیسم و یا هرگونه “ماتریالیسم بدن” فاصله دارد. توان بیسابقهای که بدن را شارژ میکند معلول فعل و انفعالات جسمانی نیست، بلکه یک افکت است، ناشی از “وقفه”ای در فعل و انفعالات جسمانی، “وقفه”ای در جستن لذت و احتراز از درد.» ۹
با تاکید بر تفاوت مفهوم میل و لذت، برای پاسخ به پرسش دوم، این که الگوپذیری از صنعت پورن در سطح میل قرار میگیرد یا سطح لذت، لازم است به برخی لایههای بخش نخست متن برگردیم. اگر بپذیریم که حتی میل، توسط منطق بازار قابل دستکاری است و نیز این که با لذت تفاوت دارد، پس آنچه در بستر یکسانسازی شده رابطه جنسی بروز میکند و تقاطع فرهنگهای مختلف با ساختارهای اقتصادی متفاوت میشود، مبتنی بر لذت است تا مفهومی به نام میل. به مدد یک مثال پرسشی را طرح میکنم: چرا ابژه “دیرانزالی” به طور معمول در تجربهای سیریناپذیر درصدد تکرار عمل جنسی است؟ آیا به این دلیل نیست که در این تکرار ارضائی حاصل نمیشود؟ او تمنای لذتی کسبنشدنی را تکثیر میکند. این نیروی تکرارشونده، نیروی میل نیست که نیرویی تحلیلبرنده و ویرانکننده است. بر اساس رانه مرگ است نه زندگی که در هر بار تکرار خودش از خودش خالیتر میشود. گویی به قول مارکی دوساد “بالاترین اورگاسم، مرگ است”.
اگر بر اساس پیشنهاد دلوز بپذیریم که میل، «نیرو و توان بیسابقهای است که بدن را شارژ میکند و معلول فعل و انفعالات جسمانی نیست، بلکه یک افکت است، ناشی از “وقفه”ای در فعل و انفعالات جسمانی، “وقفه”ای در جستن لذت و احتراز از درد»، باید به وضعیت بیارضاء مبتنی بر رانه مرگ، پیشنهاد وقفه و ایست داد. تنها در این وقفه است که اتفاقی خواهد افتاد. چه اتفاقی؟ این اتفاق همان درک لحظه تخطی از رانه مرگ است که هرچه باشد دیگر بازتولید وضعیت اسفبار پیشین نخواهد بود. بازتولید مدام تنوع و تکثر اَشکال رابطه جنسی، برای کسب لذت، ابژه خود را در موقعیت “بدن مازاد” قرار میدهد. یعنی بدنی که دیگر متعلَق هیچ فعلی نیست. گویی همان بدن مرده است.
زیست رهاییبخش
رهایی (emancipation) زمانی بروز میکند که سوژه امکان انتخابهای خود را ایجاد کند و بداند که این انتخابها تحت چه میدانهای قدرت-سیاست ساخته شده است تا آنها را دستکاری کند. این امکان اما امکانی مستقر نیست که وضعیتی در حال شدن است. رهایی مبتنی بر کردارهایی در شوندگی است و نیز مبتنی بر اپیستمه دوران و در عین حال برهمزننده آن. اپیستمه محملی برای گفتمانهای رایج است و زیست رهاییبخش در سرپیچی از همین اپیستمه امکانپذیر است: ایستادن بر گسستها به شکلی ناجور و حتی به هیئتی از جنون.
گسستها به ما اجازه میدهند تخیلات خود را تجسم بخشیم و آزادی را احساس کنیم. وقتی فاعل شناسا حاضر باشد، درمییابد که “اطلاعات حقیقتساز” چگونه آگاهی را فیلتر میکند و نیز منطق بازار چطور میل را سروسامان میدهد. زیست رهاییبخش به مدد کردارهای فاعل شناسا با برهم زدن توالی الگوپذیری از گفتمانهای مسلط و منطق بازار شکل میگیرد. در برهم زدن نظم نهادهای قدرت رفتهرفته تجربهای از رهایی بروز میکند. این تجربه دربردارنده امکانی نه مبتنی بر اخلاق رایج و نه مستقر در نظام گفتمانی موجود است. تنها در چنین وضعیتی که خود در حال شدن است، میتوان به رهایی فکر کرد.
نظامهای اخلاقی از هر دست، به شکلی پیشینی و درونماندگار داوری میکنند و بر مبنای همین داوری، حدود و ثغور خود را نشان میدهند. اندیشیدن به زیست رهاییبخش، میتواند در سطحی بیرون از “اتیک” (ethic) و “مورالیتی” (morality)، و نیز هرگونه قضاوت اپیستمولوژیک و گفتمانی سوژهای بسازد که کردارهایش دقیقا حسب خودآگاهی و انتخاب خواهد بود. در وسوسه بیحدوحصر نسبیگرایی و تجربهگرایی، نه اخلاق مبتنی بر تئولوژی و نه قانون، هیچیک نمیتوانند ایستادنگاهی برای زیست رهاییبخش باشند. پیشنهاد هر شکلی از “اتیک” در هر دستگاه فلسفی نیز نمیتواند رهایی بیافریند. تمایل هولناک به تجربه کردن و پذیرندگی الگوهای رایج و کرنش در برابر دستگاه تبلیغات بازار پورن با چنین اخلاقی پس زده نمیشود که به واقع نیز نشده است.
اگر این اخلاق میتوانست وضعیت را دستکاری کند، تا حال کرده بود. نهادهای سرکوب با ایجاد رعب میتوانند تا حدی موجب نظمدهی (arrange) شوند اما نمیتوانند “سوژه خودآگاه” بسازند. در زمانه ما شکلی از زیست رهاییبخش، تنها در واسازی۱۰ این “سوژه خودآگاه” است که امکان بروز مییابد. این خود-آگاهی، اما بر خرد هگلی استوار نیست که مبتنی بر نقد مدام و با اتکا بر فلسفه یونانی توان نضج دارد که نه بر ایدئولوژی بنا میشود نه از منظر تئولوژی توان حل مسئله امروز را دارد. با این جنس از خودآگاهی، هم میشود نسبیگرایی را به تعویق انداخت و هم تجربهگرایی وسوسهانگیز را دستکاری کرد و به تعلیق کشاند. میشود گفت زیست اخلاقی رایج با ادعای دور شدن از نسبیگرایی و برآمده از جهانی بیرون از دل وقایع، خود به عاملیت سرکوب و قضاوت تبدیل میشود، راه پرسشگری را میبندد، و نه تنها تغییر نمیآفریند که سرکوب میکند. چرا به چنین امکانی از زیست اخلاقی فکر کنیم وقتی پرسشگری را منهدم میسازد؟ هر که هستیم و در هر لایه اجتماعی که زندگی میکنیم، لازم است بدانیم سوژه یا ابژه چه زمینههایی از برآیند نیروهای قدرت-سیاست هستیم و در چنین دقیقهای دست به انتخاب بزنیم. ساخت و ایجاد چنین سوژهای در معاصریت ما بیرون از اتیک و مورالیتی، ایدئولوژی و تئولوژی، و همچنین ساحت دازاین هایدگری، سوژهای است خودآگاه و پرسنده و مسئولیت پذیر که در صدد ساماندهی تازهای برخواهد آمد. اینجا دستکم چیزی نجات پیدا میکند، چیزی بسیار مهم: از دست ندادن مفهوم آزادی انتخاب، واگذار نکردن امر رهاییبخش در وضعیتهای یکسانساز توسط منطق بازار و درک معنای درونماندگاری از زیست رادیکال. اینها همه یعنی دستکم بدانیم انتخابمان هرچه که هست در میدان کدام نیروها عمل میکند و به این واسطه ما به نفع کدام نیرو رفتار میکنیم تا شاید امید جا به جایی نیروها را به نفع رهایی از چنگ منطق بازار فرو نگذاریم.
هر فردی در سامان چنین اجتماعی، این مسئولیت را میپذیرد که میدانهای نظری و عملی زیست خود را فراهم آورد. فرد در اجتماع و به نفع حیات اجتماعی، لازم دارد برای عملی که انتخاب میکند، بازوهای نظری اش را بیافریند. برای نمونه اگر فردی که معتقد به تعدد و تکثر رابطه جنسی است، برای کنش خود به طور علنی در جامعه این “ریخت و هیات” (posture) را عیان نکند، به مخاطبان خود آسیب خواهد زد. اغلب افرادی که بر مبنای لذت، به تعدد روابط جنسی روی میآورند، تحت فشار اخلاق یا هنجار اجتماع و یا قوانین مربوطه، به جای پذیرش مسئولیت به مخفی کردن آن همت میگمارند. در برابر شریک جنسی خود این علاقه یا عادت خود را نه تنها پنهان که به طور معمول سعی مینمایند شرکای جنسی خود را از همدیگر مخفی کنند. در حالی که اگر زمینه اجتماعی فراهم و این تمایل به طور علنی ابراز شود، به دیگری امکان انتخاب خواهد داد و مانع اخلال در رابطه خواهد شد و تنش و اسیبهای ارتباط اجتماعی به حداقل خواهد رسید. اگر ما در میدانهای کنش خود بتوانیم ایده هامان را سامان دهیم، تازه ابتدای راهی قرار میگیریم در جهت سروشکل دادن به سوژه خودآگاه. در این خودآگاهی ابتدا باید به پرسشهای خودمان پاسخ دهیم، سپس به پرسشهای اجتماع. و در چنین روندی، به جای پنهان کاری از روی ترس، مجبور به پذیرش مسئولیت در قبال آن چه انجام میدهیم خواهیم بود. این خودآگاهی، یعنی پس زدن یاس اجتماعی و ساختن پرنسیپ (Príncipe). این گونه جامعه توان آن را پیدا میکند که زندگی عملی و نظری خود را به هم نزدیک کند و به حیات اجتماعی اش مسئولانه تر بیندیشد. حیات اجتماعی ما اکنون به شدت در وسوسه تجربه گرایی جنسیِ پنهان کار و وازده از یک سو و از سوی دیگر رفتار مبتنی بر غریزه -در پوستههای نظری به ظاهر رهایی بخش و غیر متعارف در جهت زدن هنجارهای اجتماعی- در حال تضعیف است. یادمان باشد لحظه تاسیس رابطه، استمرار بقای اجتماعی ما را بر بنیاد فرهنگ، تضمین میکند. به این اعتبار ما نمیتوانیم همه چیز را نابود کنیم. لازم است مسئولانه در برابر آن چه که نابود میکنیم، چیزی بسازیم و آن را به طور علنی ابراز کنیم. در روند چنین تلاشی به جای قضاوت اخلاقی، جدل اندیشه شکل میگیرد. یاس و بی مسئولیتی و دلمَرگی را نمیتوان در ویترینی از پُزهای به ظاهر موجه روشنفکری پوشش داد. در وجهی میتوان گفت تجربه گرایی تمایل دارد یاسی را که از عدم ایجاد لحظه تاسیس بیرون میزند، از بدنی به بدنی دیگر، از بستری به بستری دیگر به تعلیق بکشاند و به تعویق بیندازد. در حالی که خود این روند عامل تثبیت موقف ناامیدی و یاس است. در این پروسه، صیانت از نفس به خطر میافتد و میل که مبتنی بر رانه زندگی ست، بازی میخورد، چرا که نمیتواند مسئولانه به “دیگری”، در رابطه جایی برابر بدهد. چنین سوژهای فقط برای خودش “حق” قایل است و این حقِ یک طرفه، که مسئولیت هیچ چیز را نمیپذیرد، رفته رفته مرتکب خرده جنایتهایی میشود که در عمل کلان اجتماعی، به شکل گیری جامعه مرده خواهد انجامید.
پانویسها
۱ نظم سرمایه داری اصل سازماندهی اقتصادی و اجتماعی در جهان است. در این منطق، سرمایه و سود حداکثری به مهمترین مبنای زیست اجتماعی تبدیل میشوند. آگاهی از زیست اقتصادی و اجتماعی مستلزم شناخت منطق کالایی حاکم بر مناسبات جامعه بازاری است. این شناخت و برهم زدن مناسبات حاکم بر آن، همان بنیان رهایی ست. وقتی از سکس در مقام امر رهایی بخش سخن میگوییم، بدون درک مناسبات سرمایه و منطق بازاری که به این توانش بدن ایده میدهد، نمیتوانیم نسبت به آن ادعای رهایی داشته باشیم.
۲ وفور عملهای زیبایی صورت و نقاط خاصی از بدن را میتوان نشانه (symptom) به حساب آورد. به ویژه عملهای بسیار پرخطر وهای ریسک لابیاپلاستی که در کلینیکها انجام میشود. عمل لابیاپلاستی که ترمیم و زیباسازی محدوده آلت تناسلی زنان معنا شده است، بدون کیس درمانی بودن و فقط به منظور زیبایی ست که در بیشتر موارد دردناک و با ناقص شدن زنان و مشکل در مقاربت همراه بوده است. این تمنای زنان به عنوان نشانهای برای تحلیل، ما را دوباره به سمت الگوپذیری از صنعت پورن سوق میدهد. آن جا که آلت تناسلی یک زن در معرض فروش و انتخاب و دید همگان است و با آن کسب درآمد میشود، الگو میشود و در منطق بازار تسری پیدا میکند و امکان مییابد تا به خواست یا رویای هر زنی مبدل شود.
۳ سرمایهداری متاخر واجد شکلی فراملی است. دیگر تنها در رابطه با نیروی کار و سرمایه تعریف نمیشود. بر تمامی شیوههای تولیدی حتی در اقتصادهایی که شیوه تولید سرمایهدارانه ندارد، حاکم است. برخی سرمایهداری متاخر را حاوی نوعی وضعیت پستمدرن میدانند. این وضعیت پستمدرن پر از تنوع و تکثر و نسبیگرایی است. در نقد پستمدرنیسم این نکته حائز اهمیت است که با وجود آنچه تکثر در نظر گرفته میشود، در سامان نهایی یکسانسازی رخ خواهد داد. وضعیت پستمدرن با تمام تنوع امکانهایش، جامعه را از این یکدستی تمام و کمال بینصیب نمیگذارد.
۴ اقتصاد میل از نگاه فوکو، دولوز و کاترین حکیم-شهرام کیانی-سایت رادیو زمانه
۵ اندام بدون جسم (زمینهسازی برای یک دیدار میان دلوز و لکان). ترجمه داریوش برادری
۶ پورنوگرافی یا هرزهنگاری از دید اسلاوی ژیژک–Slavoj Žižekپرسیوس-مجله اقلیت
۷ دانایی و فردیت. نامههایی از فلسفه قرن بیستم آلمان. فعلیت اندیشه تئودور آدورنو. ترجمه و تالیف مهدی استعدادی شاد. اکسل هونت. صفحه ۲۶۵
۸ روی خط گریز-رضا نیازی-عکسخانه، پرونده آرشیو و عکاسی
۹عادل مشایخی، روزنامه شرق، ۱۴ مهر ۹۴، با عنوان “اخلاقیات لذت، اخلاق میل”
۱۰ اصطلاح واسازی یاDéconstruction را فیلسوف معاصر فرانسه ژاک دریدا با مفهومی نه چندان صریح برساخت. دریدا با واسازی که وجه دیگر نقدِ متافیزیک است، میخواهد با «اوراق کردن» ساختارها، در حقیقت، “کشف حجاب” کند (به مفهوم Alétheia یونانی – هایدگری) و در این مسیر، خاستگاه و نقش «مرکز» مقتدر، مسلط و متعالی را در ساختارمندی خودِ ساختار آشکار سازد. از این رو واسازی دریدایی، هرگز مفهوم منفی نابود کردن و خراب کردن را با خود حمل نمیکند.
این مقاله را یک بار نیمه کاره خواندم. بار بعدی تلاش کردم کامل و عمیق بخوانم و فکر
می کنم ارزش خواندن چندباره را دارد. چه خوب بود نگارنده تا اونجا که امکان داشت
فارسی را پاس میداشت.من به استفاده از واژه هایی نظیر کامپیوتر ایراد نمی گیرم زیرا
بسیار جا افتاده است،ولی استفاده از واژه هایی نظیر اتیک، مورالیتی و اپیستمه و..
نه تنها ضرورتی ندارد زیرا برابرهای فارسی آنها موجود و گویا است، بلکه به زبان فارسی
آسیب خواهد رساند.
جوادی / 22 December 2020
مفاهیم مهمی چون انتخاب منفی ،حق مصرف نشدن، میل ،لذت و زیست رهایی بخش
در این مقاله مورد بحث واقع شده اند که برام تقریبا تازگی داشته است.
به نظرم به جای حق مصرف نشدن، واژه حق کالا نشدن گویاتر است. من طرفدار
نقد لیبرالی از اخلاق هستم، درست شبیه نقد لیبرالی از دولت. بنابراین
طرفدار نظریه اخلاق حداقلی چیزی شبیه نظریه دولت حداقل( کمینه گرایی)
هستم. یکی از ویژگی ها و کارکردهای اخلاق حداکثری رایج ،ریاکار پروری آن است.
اینکه نگارنده در پایان مقاله از حق یک طرفه همراه با مسولیت گریزی یاد
می کند بی ارتباط با این مساله نیست. به عنوان مثالی از حق یک طرفه در جامعه ما
که به بحث مقاله هم ارتباط دارد، حق بی وفایی یا خیانت جنسی است که
که خیانت کار برای خودش قایل است و همزمان از همسر یا معشوقه اش
وفاداری را می طلبد. نگارنده نیز در پایان مقاله همین موضوع را زیبا بیان کرده است،
منظورم اونجا ست که می گوید: چرا که نمی تواند مسولانه به دیگری جایی برابر در رابطه
دهد.
جوادی / 22 December 2020
کالایی شدن در منطق بازار و تمامی اشارات در مقاله به کار فارسی زبانها نمیآید . گویی نویسنده محترم یک مقاله را که برای مردمی نوشته شده ، که آنها تجربه چنین بازاری را دارند، یک یه یک به زبان فارسی ترجمه کرده بی آن که فواخور بودن ِ محتوای متن را برای خواننده فارسی زبان در نظر بگیرد. یکی از پرت ترین مقالات چپ نمایانه که تنها برای مردم اَمریکا قابل درک و مشاهده است.در جامعه ایران که اقتصاد آن پاچه خواری و رانت دولتی است و “مردم” از اقتصاد احتمالاً دلال بازی را میفهمند، چرا که آن را تجربه میکنند ، از درک محتوای چنین مقاله ای عاجز خواهند بود ، اگر فرض را براین بگیریم که مردم توان فهمیدن این مقاله را دارند ، در عرصه اقتصاد آنها چنین عوالمی وجود خارجی ندارد. مقاله حکایت دانش آموخته آشپزی ِ را دارد که در پی توصیف یک غذای خارجی برای مردمی است که در فرهنگ آشپزخانه و مواد اولیه آشپزیشان هرگز چنین غذایی و موادی نبوده . آوانگارد بازی محض
بردیا / 28 December 2020
امروز ۲۸’۱۲’۲۰۲۰ من از نویسنده مقاله “ در دفاع از جامعه و جامعه شناسی “ تشکر کردم. تشکر من زیر مقاله پست شده است. اما دیروز زیر این مقاله من مطلب خیلی کوتاهی گذاشتم که تا به حال پست نشده!!!
بردیا / 28 December 2020
دیروز من زیر این مقاله چیزی نوشته بودم ، بعد از ۲۴ ساعت همچنان اثری از متن دیروز و متن سه روز پیش من نیست.حیرت انگیز اینکه : زیر مقاله دیگری ، نوشته من درج شده و این نوشته بعد از نوشته اول من میباشد!!!؟
بردیا / 29 December 2020