Smart_thinking

مهارت‌های کارآمدِ تفکرْ می‌توانند خیلی دیریاب باشند (و به چنگِ ذهن درنیایند). استدلالْ ساختار و محتوایی دارد که وقتی در زبانِ «طبیعی» یا معمولی بیان می‌شود، به‌سختی می‌توان (به‌عنوان یک نویسنده) آن‌ها را تحت کنترل قرار داد و (به‌عنوان خواننده) آن‌ها را تمیز و تشخیص داد. ما تمایل داریم که فرض کنیم ادعاها را نمی‌توان از دیگر اَشکالِ خاصِ بیان تمیز داد، و تا زمانی که آن‌ها را از قالبِ «طبیعی» و معمولی‌شان درنیاوریمْ نخواهیم توانست فهمید که ادعاها چگونه عمل می‌کنند. ادعاها اما در زبانِ طبیعی هم بیان می‌شوند. هرچند بهتر است که ادعاها را به‌عنوان مؤلفه‌های استدلال دانست: واحدهای ابتداییِ تحلیل در بحث‌ها و توضیح‌ها.

نوشتن یا گفتنِ ادعاها نیست که موجبِ ساخته‌شدنِ آنها می‌شود، بل نوشتن یا گفتن می‌تواند ادعاها را در کنارِ هم بگذارد و آن‌ها را طوری بیان کند که ظاهرِ معقول بگیرند و شکیل شوند، اما در عین حال موجب می‌شود که تک‌تکِ ادعاها را نتوان شناسایی کرد و فهمید. به‌ویژه جمله‌ها که به زبان کمک می‌کنند تا ادعاها نوشته و خوانده شوند، می‌توانند کارکردِ تحلیلیِ گزاره‌هایی را که این جمله‌ها بیان‌شان می‌کنند مخدوش سازند.

برای مثال به عبارتِ زیر توجه کنید:

بسیاری از استرالیایی‌ها خواهانِ این هستند که جمهوری تشکیل شود. هرچند، معلوم نیست که چند نفر از استرالیایی‌ها خواهانِ این قضیه هستند، و تا زمانی که بدانیم و مطمئن شویم که اکثریتِ استرالیایی‌ها خواهانِ جمهوری هستند، ما نباید عجله کنیم و اقدامی در جهتِ این تغییرِ سیاسی انجام دهیم.

ما چگونه ادعاها را شناسایی می‌کنیم؟ در جمله‌ی اول، فقط یک ادعا وجود دارد. در جمله‌ی دوم، دو تا. اولی «معلوم نیست که چند نفر از استرالیایی‌ها خواهانِ این قضیه هستند» (توجه کنید که «این قضیه» به «جمهوری تشکیل‌دادن» ارجاع دارد)؛ دومی «تا زمانی که بدانیم و مطمئن شویم که اکثریتِ استرالیایی‌ها خواهانِ جمهوری هستند، ما نباید عجله کنیم و اقدامی در جهتِ این تغییرِ سیاسی انجام دهیم». دقت کنید که فرآیندِ یافتن و شناساییِ ادعاها می‌تواند خیلی گمراه‌کننده باشد. در جمله‌ی دوم، «و»ی اولی بین دو ادعا شکاف ایجاد می‌کند اما «و»ی دومیْ کارکردِ متفاوتی دارد و «بدانیم و مطمئن شویم» را با هم ترکیب می‌کند. به همین نحو، ویرگولی که در جمله‌ی دوم بعد از «هرچند» آمده، نشان می‌دهد که ادعایی دارد مطرح می‌شود، اما ویرگولِ دوم بخشی از یک ادعا محسوب می‌شود. به کارکردِ ضمیرهایی مثل «این» و «آن» دقت کنید، این ضمیرها نقشِ جایگزینی برای اسم‌های واقعی‌ای را دارند که در ادعا آمده‌اند.

مثالِ دیگری درباره‌ی تمایزِ بین «زبان برای بیان» و «زبان برای تحلیل»: ادعاها گاهی در قالبِ پرسش مطرح می‌شوند. قالب پرسش معمولا “خطابی” (rhetorical) است، یعنی پاسخِ این قبیل پرسش‌ها از قبل مشخص و بدیهی است. برای مثال، جمله‌ی «مگر معلوم نیست که استرالیا باید نظامِ جمهوری داشته باشد؟ » از جمله‌ی «آیا فکر می‌کنید که استرالیا باید نظامِ جمهوری داشته باشد؟ » بسیار متفاوت است. پرسشِ اولی (که پرسشِ استفهامی است) شیوه‌ی زیرکانه‌ای است برای گفتن این ادعا: «استرالیا باید جمهوری داشته باشد». در حالی که پرسشِ دومی واقعا دنبالِ پاسخ می‌گردد. پس، برای فهمیدنِ این‌که ادعاها چگونه در استدلال به کار می‌روند، ما باید از تفاوتِ بین ادعاهایی که بخشی از نوشتار و گفتار هستند و ادعاهایی که بخشی از فرآیندِ استدلال هستند، آگاه باشیم. اغلبْ ادعاهایی که در هر کدام از این زمینه‌ها می‌سازیم، شبیه به هم هستند؛ اما نمی‌توانیم این شباهت را سَرسَری قبول کنیم. زبانِ طبیعی، وقتی به نحو شایسته‌ای در قالبِ زنجیره‌ی روایتی قرار می‌گیرد، برای بیانِ بحث‌ها و توضیح‌ها ابزاری عالی است. اما خطر این‌جاست که ضرورتِ بیان‌شدنِ شایسته و روانْ موجبِ گمراهی درباره‌ی واحدهای تحلیلی (یا همان ادعاها) و ساختارهایی (اتصالاتِ بین ادعاها) شود که در واقع برسازنده‌ی استدلال هستند.

تمرین ۲.۲

ادعاهایی را که در جمله‌های زیر آمده‌اند مشخص کنید. بعد سه جمله از خودتان بنویسید و در هر کدام سعی کنید ادعایی را به شیوه‌ی مختلفی بیان کنید.

الف) هر چیزی که درخشش داشته باشدْ طلاست، و این تکه‌فلز می‌درخشد.

ب) مگر معلوم نیست که این آهنگ «جواهراتْ بهترین دوستِ دخترها هستند» نام دارد؟

ج) جواهراتِ نقرهْ خیلی عمومیت دارند، چون نقره فلزی ارزان است و راحت ساخته می‌شود.

درباره‌ی ادعاها بیشتر بدانیم

اتصالاتِ بین ادعاها

ادعا یعنی اتصالِ درونیِ بین دست‌کم دو ایده. برای مثال، این ادعا که «استرالیا باید یک جمهوری شود» بین دو ایده‌ی «استرالیا» و «جمهوری» اتصالی درونی ایجاد می‌کند. به همین ترتیب، ادعای «استرالیا نباید جمهوری شود» نیز این اتصال را ایجاد می‌کند، گرچه معنای این ادعا با ادعای قبلی کاملا فرق می‌کند. نام‌های تکنیکی و گرامری برای دو سازنده‌ی درونیِ یک ادعا عبارت هستند از: «نهاد» (مُسْنَد) و «گزاره» (مُسْنَدالیه). اگر بخواهیم ساده‌تر بگوییم؛ نهاد همان تمرکزِ اصلیِ ادعاست، و گزاره نیز ویژگی یا دست‌آورد نهاد یا نکته‌ی اصلی‌ای که درباره‌ی نهاد است، و از طریق فعل یا پیوندِ بین نهاد و گزاره می‌شود فهمید که ادعا چگونه ساخته شده است. پس «استدلالْ مهارت است» از فعل «است» استفاده می‌کند تا تاکید کند که استدلال یکی از اعضایِ گروهی است که ما «مهارت» می‌نامیم‌شان. مثالی دیگر: «خواندنِ این کتاب که درباره‌ی تفکرِ انتقادی است هیچ کمکی نمی‌کند اگر تمرین‌های تفکرِ انتقادی را انجام ندهیم» نیز ادعایی است که پیوندِ پیچیده‌تری بین نهاد «خواندنِ این کتاب که درباره‌ی تفکرِ انتقادی است» و گزاره «تمرین‌های تفکر انتقادی را انجام ندهیم» برقرار می‌کند.

تمرین ۲.۳

نهاد و گزاره‌ی گزاره‌های زیر را مشخص کنید:

الف) شیر نوشیدن باعث بیماریِ بعضی از انسان‌ها می‌شود.

ب) من شیر نمی‌نوشم.

ج) شیر نوشیدن برای انسان‌هایی که لاکتوز را نمی‌توانند تحمل کنندْ توصیه نمی‌شود.

این ویژگیِ ادعا (یعنی اتصالِ درونی بین دو یا چند ایده)، ویژگی‌ای بنیادی است. اتصالِ درونی همانا زیربنایی برای پیوندهای بیرونیِ بین ادعاهاست که در استدلال بسیار ضروری هستند. چون استدلال دربرگیرنده‌ی بیش از یک ادعا است، پس وقتی تعدادی ادعا داریم و هر کدام از این ادعاها الگویِ اتصالاتِ درونی‌شان متفاوت است، بینِ اتصالاتِ درونیِ اولی و اتصالاتِ درونیِ بعدی باید «پیوند» ایجاد شود.

مثالی ساده بزنیم (ما در فصل‌های پایانیْ به این موضوع بیش‌تر خواهیم پرداخت):

استدلال یک مهارت است. مهارت را می‌توان از طریق تمرین پیشرفت و بهبود داد. کتاب «تفکرِ هوشمندانه» به ما این امکان را می‌دهد که استدلال را تمرین کنیم. خواندنِ «تفکرِ هوشمندانه» و انجامِ تمرین‌ها استدلالِ ما را بهبود خواهد داد.

می‌بینید چگونه همان ایده‌ها را به کار بستیم اما نظمِ آن‌ها را تغییر دادیم؟ این ادعاها، چون ایده‌های یکسانی را در خود دارند (گرچه در بعضی از جمله‌ها یک ایده در جایگاهِ نهاد است و در جمله‌ی بعد در جایگاهِ گزاره می‌نشیند) به‌خوبی می‌توانند در استدلال به کار روند. پس، ما برای استدلال‌کردن نیاز به بیش از یک ادعا داریم، و این‌که آن ادعاها را به شیوه‌ی خاصی به هم پیوند زنیم. اتصالاتِ درونیِ یک ادعا است که به ما اجازه می‌دهد تا پیوندهای بیرونی را ایجاد کنیم.

ادعاهایی که دربرگیرنده‌ی ادعاهای دیگر هستند

نمونه‌ای که به‌خوبی اهمیتِ فرآیندِ اتصالِ درونی را نشان می‌دهد، در نوعِ خاصی از ادعا یافت می‌شود که در کلیت خود به‌عنوانِ مؤلفه‌ای برای ادعای دیگر عمل می‌کند. این نوع ادعاسازیْ دو کاربردِ اصلی دارد: نخست، ادعاهایی هستند مانند «جورج د. بوش گفت که صدام حسینْ دیکتاتوری شرور است». در این ادعا، چیزی که بر آن تاکید می‌شود این است که جورج د. بوش این حرف را گفته است، و بر این تاکید ندارد که صدام حسین چنان فردی است (یعنی «دیکتاوری شرور» است). ادعای «صدام حسینْ دیکتاتوری شرور است» گزاره یا مُسندالیه‌ای است که در خدمتِ نهاد یا مُسندِ «جورج د. بوش» است، و با واژه‌ی «گفت» به هم اتصال یافته‌اند. پس، اگر ما اگر بخواهیم حقیقتِ این ادعا را ارزیابی کنیم، ربطی به دیکتاتوربودن یا نبودن و شریربودن یا نبودنِ صدام حسین نخواهد داشت (حتی اگر احتمالا شواهدی پیدا کنیم که این نظر را تایید کنند)، چون این ادعا درباره‌ی چیزی است که بوش گفته است. این نوع ادعاها (که ضرورتا با آن ادعایی که قبلا مطرح شدهْ متصل هستند) بسیار ضروری هستند: ما اغلب می‌خواهیم که درباره‌ی دیدگاه‌های دیگر استدلال کنیم و بنابراین باید بدانیم که درباره‌ی آن فرد و گفته‌های‌اش ادعا بسازیم.

دومین کاربردِ ادعاهایی که درونِ ادعای دیگری جا گرفته‌اند (و مهم‌تر از کاربردِ اول هستند) در ادعاهایی یافت می‌شود که در منطقِ گزاره‌ای به کار می‌روند؛ یعنی ادعاهایی که معمولا در فلسفه‌ی معاصر و برنامه‌ریزیِ رایانه‌ای شکلِ «اگر…، آن‌گاه…» به خود می‌گیرند. نمونه‌ای از این ادعا: «اگر من ناخوش شوم، آن‌گاه باید بروم دکتر». انگار در این جمله دو ادعا به کار رفته: و واقعا هم همین‌طور است. هرچند، با قراردادنِ دو ادعا در قالبِ «اگر/آن‌گاه»، هر کدام از این دو ادعا بخشِ کمکیِ یک ادعای تک و قدرتمندتر خواهد بود. آن‌چه در ادعاهای «اگر/آن‌گاه»ی تاکید می‌شود جایگزینیِ یکی [از ادعاها] یا دیگری نیست؛ بل روابطِ بین آن‌هاست. جمله‌ی «اگر ناخوش شوم، آن‌گاه باید بروم دکتر» بر این تاکید دارد که وقتی وضعیتی پیش آمد (ناخوش شدیم)، معقول است که کاری انجام دهیم (برویم پیشِ دکتر). ما در فصل ۳ اهمیتِ این نوعِ خاص از ادعاها («اگر/آن‌گاه») را بررسی خواهیم کرد.

 تمرین ۲.۴

ادعاهای درونیِ هر یک از ادعاهایی که در زیر آمده را مشخص کنید و به یاد داشته باشید که تمامِ ادعا می‌تواند در خدمتِ گزاره یا نهاد باشد.

الف) دکترم به من گفته است که نوشیدنِ شیر موجبِ بیماریِ بعضی از افراد می‌شود.

ب) اگر من شیر بنوشم، آن‌گاه مریض خواهم شد.

ج) اگر شخصی پیشِ دکتر بیاید و بگوید «اگر شیر بنوشم، آن‌گاه مریض خواهم شد» پس دکتر تشخیص خواهد داد که این شخص نمی‌تواند لاکتوز را تحمل کند.

گستره و قطعیت

گزاره‌ای که درباره‌ی جهان ادعایی برمی‌نهد، به ما اجازه می‌دهد تا درباره‌ی حقیقت یا کذبِ این گزاره داوری کنیم. ما برای این‌که بتوانیم چنین داوری‌ای انجام دهیم باید «گُستره»ی ادعا را بررسی کنیم. برای نمونه، هر کدام از این ادعاها گُستره‌ی متفاوتی دارند:

– همه‌ی استرالیایی‌ها فکر می‌کنند که تروریسمی جهانی دارد این کشور را تهدید می‌کند.

– برخی از استرالیایی‌ها فکر می‌کنند که تروریسمی جهانی دارد این کشور را تهدید می‌کند.

– چندی از استرالیایی‌ها فکر می‌کنند که تروریسمی جهانی دارد این کشور را تهدید می‌کند.

این ادعاها بسیار شبیه هم هستند، اما به اعتبار قید شمارِ استرالیایی‌هایی که باور دارند تروریسمی جهانی دارد این کشور را تهدید می‌کند، با هم متفاوت می‌شوند. گستره‌ی هر یک از این ادعاها با ارزشِ متفاوتی تعیین شده: «همه» و «برخی» و «چندی». گستره فقط محدود به شمار و تعداد نیست. برای نمونه، می‌تواند حوزه‌ی جغرافیایی («بخش اعظمِ استرالیایِ غربی سکونت‌پذیر نیست») یا زمان («دوره‌ی سکونتِ سفیدپوست‌ها قسمتِ کمی از تاریخِ استرالیا را شامل می‌شود») باشد.

قطعیتْ مشخصه‌ی دیگرِ همه‌ی ادعاهاست. هر ادعایی (خواه آشکارا، خواه پنهانی) در خودش یک قضاوتی درباره‌ی احتمال یا امکانِ حقیقت‌داشتنِ چیزی دارد:

– احتمالِ زیادی هست که استرالیا در دهه‌ی آینده مورد یک حمله‌ی تروریستی قرار بگیرد.

– این احتمال وجود دارد که استرالیا در دهه‌ی آینده مورد یک حمله‌ی تروریستی قرار بگیرد.

– تقریبا احتمال ندارد که استرالیا در دهه‌ی آینده مورد یک حمله‌ی تروریستی قرار بگیرد.

در هر یک از این ادعاها چیزی درباره‌ی استرالیا و تروریسم گفته می‌شود؛ این ادعاها فقط در بیانِ صریحِ احتمال‌داشتنِ حقیقتِ موضوعِ ادعا، با هم تفاوت دارند. برای این‌که استدلال‌گرِ کارآمدی شویم باید بفهمیم که چه مقدار باید به ادعاهای‌مانْ گستره و قعطیت ببخشیم یا همین امر را در ادعاهای دیگران تشخیص دهیم. به یاد داشته باشید که گستره و قطعیتْ با ایده‌ای که ادعا دارد بر حقیقت‌اش تاکید می‌کند، گره خورده است. اگرقدر گستره و قطعیت ادعاهای‌تان سنجیده باشد و ادعاهای‌تان را محدود کنید، آن‌گاه روشن‌تر و شفاف‌تر فکر می‌کنید و بنابراین می‌توانید ادعاهای بهتری پیش گذارید.

 تمرین ۲.۵

دو مؤلفه‌ای را که در هر یک از ادعاهای زیر پیوندی درونی خورده‌اند مشخص کنید. بعد ادعاهای الف تا ج را بر حسبِ گستره (از گسترده‌ترین به کوچک‌ترین) و ادعاهای د تا و را بر حسبِ قطعیت (از قطعی‌ترین تا محتاط‌ترین) رتبه‌بندی کنید. در هر یک از ادعاها مشخص کنید که کدام واژه یا واژه‌ها ما را به سوی قضاوت رهنمون می‌کند. بعد فهرستی از واژه‌های دیگری بسازید که می‌توانند برای نشان‌دادنِ میزانِ گستره و قطعیتِ یک ادعا به کار روند.

الف) گاهی وقتی شیر می‌نوشم، مریض می‌شوم.

ب) هروقت قبل از خوابْ پنیر می‌خورم، خواب می‌بینم.

ج) گه‌گاه، بعد از خوردِ غذای سنگین، بدگواری (دیر هاضمه‌گی)‌ می‌گیرم.

د) احتمال دارد که انسان‌ها بتوانند در فضا نیز زندگی کنند.

ه) اصلا امکان‌اش نیست که انسان‌ها بتوانند در فضا زندگی کنند.

و) احتمالِ ۵۰/۵۰ دارد که انسان‌ها بتوانند در فضا زندگی کنند.

◄ آنچه خواندید ترجمه بخش دوم از فصل دوم کتاب زیر است:

Matthew Allen: Smart thinking: skills for critical understanding & writing. 2nd ed. Oxford University Press 2004

بخش‌های پیشین

پیشگفتار: تفکر هوشمندانه؛ در آمدی بر سنجش‌گری

بخش ۱ فصل ۱: تفکرِ هوشمندانه چیست؟

بخش ۲ فصل ۱: تفکر هوشمندانه را چگونه مطالعه کنیم؟

بخش ۱ فصل ۲: ادعاها: مؤلفه‌های کلیدی استدلال