رمان «موقتی» هیلاری لایکتر، داستان یک زن جوان بدون نام است و ۲۳ کار موقتی. از مانکنی در ویترین فروشگاه تا کار روی عرشه کشتی دزدان دریایی. ۲۳ کار موقتی و ۱۸ دوست پسر موقتی. آینهای رو به سرمایهداری متأخر.
رمان جدید هیلاری لایکتر کتابی است که به موقع نوشته شده است، در بزنگاه زمانهای که در آن نفس میکشیم. رمانی با عنوان «موقتی» برای آدمهایی که کار و زندگیشان موقتی شده است.
این اولین رمان هیلاری لایکتر است. قهرمان داستان، یک زن جوان بدون نام است در گذر از شغلی به شغل دیگر؛ یک فریلنس در جهانی که شغلهایش البته کمی با جهان ما فرق میکند.
او آماده انجام هر کاری است و هر کاری بدهند انجام میدهد: کار روی عرشه کشتی دزدان دریایی، کار به عنوان مادر، مانکن در ویترین یک فروشگاه، براق کننده شخصی کفشهای زنی ثروتمند، سرخاب انسانی (داوطلب برای جایگزینی این موجودات دریایی بندپا از زیررده مژهپایان که منقرض شدهاند) و حتی به عنوان آدمکش.
«کارهای کوتاه، اقامتهای کوتاه و دامنهای کوتاه». رمان اگرچه در جهان کار میگذرد، اما فقط درباره پول و مسائل شغلی نیست. به من بگو وضعیت شغلی و استخدامیات چگونه است تا بگویم جهان و روابطت چه شکلی است؟
قهرمان رمان ۲۳ کار موقتی انجام میدهد و در این میان، روابطش با ۱۸ دوستپسر را هم مدیریت میکند، دوست پسرهایی که مثل او هیچ نامی ندارند و به اندازه او موقتی، گذرا و قابل تعویض اند: دوست پسر قدبلند، دوست پسر دم دست، دوست پسر مورد علاقه، دوست پسر کافئینه، دوست پسر اهل صلح و صفا، دوست پسر معاملات املاکی، دست پسر دانشگاهی و دوست پسر جدی، همو که «عنکبوتها را از لای فرش بیرون میکشد و لب پنجره میگذارد.»
وقتهایی که زن جوان سر کار است، دوستپسرها خودشان در خانه او باهم معاشرت میکنند، با هم تلویزیون میبییند، به او دستهجمعی زنگ میزنند. زندگی است دیگر.
خبری هم از ازدواج نیست. یک بار که بحث ازدواج میشود، مادر قهرمان رمان میگوید: «نه برای ماِ، این کاری نیست که ما انجام میدهیم.» زندگی شخصی برای یک آدم موقتی دایماً در جستجوی کار معنایی ندارد، بهخصوص اگر بخواهد روی دوام و بازتولید بنا شود. این شعار گلدوزیشده روی کاناپه خانه مادر حسابی گویاست: «هیچ چیز شخصیتر از انجام کار وجود ندارد.»
مشکل یک فریلنسر فقط بیثباتی نیست، تنهایی در بیثباتی است.
در ابتدای رمان، او جایگزین رئیس هیأت مدیره شرکتی به نام ابرشرکت عمده میشود. وظیفهاش، امضای اسنادی است که نمیفهمد چیست و شرکت در کنفراسهای تلفنی، مهر کردن تاریخها و پوشاندن دیوار دفتر با هنر، از میان فهرست بلندبالای نقاشهای نوظهور، و البته به پایان رساندن هر وظیفه کاری قبل اینکه به طور کامل توضیح داده شوند. بعدتر وقتی کار آدمکشی به او پیشنهاد میشود، این کلمات در مغزش میگذرند.:«اسناد و پروندهها میآیند و میروند درون دستگاه کاغذ خردکن، قتل اما کاری است که میماند.»
لاکتر به شکلی درخشان با دورشدن از واقعیت (و تخیل شغلهای گروتسک عجیب و غریب)، قلب واقعیت را در سرمایهداری متأخر نشانه میرود.
پس از اینکه قهرمان رمان نمیتواند در عمل آدم بکشد، جایگاهش تنزل پیدا میکند و به یک موقتی فراری بدل میشود. آژانس کاریابی برای موقتیهای فراری، شغل تازهای برایش پیدا میکند که البته کار سادهای است: فشار دادن یک دکمه. با فشار دکمه، در مکانهای نامعلوم، بمب ریخته میشود. از آنجایی که آنها فراری هستند و هیچ اثری از آنها جایی نیست، هیچ اثری از بمبها نیز به جا نخواهد ماند و درنتیجه، مسئولیتی متوجه هیچکس نخواهد بود.
کارهای موقتی و زندگی فریلنس، آدم را به هرجایی میتواند بکشد. نگارنده این سطور خود یک روزنامهنگار فریلنس است ــ چیزی که البته صاحب کار گرامی خیلی مدافع حقوق کارگرانش اصلاً خوش ندارد به روی مبارکش بیارود ــ و تا مغز استخوان درک میکند که یک فریلنس از خدا (یا شیطان) چه میخواهد: ثبات.
خلاصه رمان لایکتر همین است: جستجو و تقلا برای کار ثابت. حدیث مشهوری است که میگوید: به دنبال کار ثابت بروید، حتی اگر در چین باشد (یا مثلاً پولش را عربستان سعودی بدهد).
در سرمایهداری متأخر هر آدم فعال زایدهای است در امتداد روابطی که دارد.
مشکل یک فریلنس فقط بیثباتی نیست، تنهایی در بیثباتی است. نه فقط خبری از همبستگی صنفی و اتحادیه نیست، بلکه زندگی تکه پاره جایی برای این حرفها نمیگذارد. مسآله فقط این نیست که بیمه و بازنشستگی به رویا بدل شده، بدبختی قطعه قطعه شدن زندگی مادی و حیات ذهنی است.
کاری فریلنس به طور خاص کار بیثبات و متزلزلی است، وگرنه امروز همه شغلها به طور بالقوه متزلزل شدهاند. ما در دورانی زندگی میکنیم که آدم مدام باید روی خودش سرمایهگذاری کند. بیوقفه ارزش خود را بالا ببرد و حتی آدمها یا نهادهایی را جذب کند تا رویش سرمایهگذاری کنند. کار ادامه کارآموزی و کارآموزی ادامه کار است. و از چشم شرکتها و نهادها و بنگاهها، کارمند اگر یک پورتفوی یا یک پروژه به نظر نرسد، به احتمال زیاد دورریختنی است.
کار پیدا کردن در اقتصاد گیگ هم خودش داستانی است. درست به اندازه زمان کار، باید دنبال کار بگردی و به اندازه هر دو باید وقت صرف «روابط عمومی» کنی. (باقی وقت هم به احساس ناامنی و سروکله زدن با این وضعیت روانی و حساب و کتاب برای چگونگی گذران زندگی میگذرد). در سرمایهداری متأخر هر آدم فعال، زایدهای است در امتداد روابطی که دارد.
ماجرای کار پیدا کردن هم غالباً این طوری است: من یک نفر را میشناسم که یک نفر دیگر را میشناسد که آشنایی دارد که برای بازکردن و بستن مغازهاش به یک نفر احتیاج دارد که نیم ساعت اول وقت و نیم ساعت آخر وقت کارتنها را بیرون بگذارد و تو بیاورد.
یک تعریف خودمانی از سرمایهداری متأخر و جنون آن این میتواند باشد: جهانی که روز به روز از امکان کار ثابت تهیتر میشود. و البته مدام پر میشود از کارهای موقتی سرکاری و احمقانه.
کارها هم یکی از یکی مسخرهتر. کار خود ما به عنوان روزنامهنگار تا حدود ۷۰ درصد کپی کردن از روی دست خبرگزاریها و رسانهها و روزنامههای دیگری است که کار خود آنها هم کپی کردن از روی جاهای دیگر است. این شد کار که حرفهای مسخره و توخالی فلان سیاستمدار را که پیشتر در ده رسانههای دیگر هم منتشر شده و دم دست است، با عوض کردن قید و صفت یک بار دیگر بنویسی؟
در یکی از مصاحبههایش، هیلاری لایکتر جریان کار احمقانهای یک روزهای را تعریف میکند که ده سال پیش گرفته و البته با کارمزد بالای ۲۰۰ دلار: بیدار ماندن از ۸ شب تا ۶ صبح و رفرش کردن یک وبسایت هر هفت دقیقه یک بار برای اطمینان از اینکه سایت درست کار میکند. همه ما آدمهای موقتی از این قبیل کارها کردهایم.
یک تعریف خودمانی از سرمایهداری متأخر و جنون آن این میتواند باشد: جهانی که روز به روز از امکان کار ثابت تهی میشود. و البته مدام پر میشود از کارهای موقتی سرکاری و احمقانه، مثل نوشتن گزارشهایی که یک نفر هم نمیخواند، نگهداری گربه (و یا حتی کشتن گربه) ، جلسه رفتن، تولید محتوا برای بیمحتواترین حسابهای اینستاگرام، تحویل غذا، نوشتن سی. وی. و رزومه برای دیگران و…
جهان نئولیبرال کار حقیقتاً گند زده است توی معنای خیلی کلمات: بهینهسازی، شبکه، کار تیمی، منابع انسانی، اینتراکتیو و…
از دهلینو تا آمستردام، ماشینها در حال تسخیر کار مولد اند، و درصد کارگران فعال در صنعت و کشاورزی به نفع درصد کارگران شاغل در بخش خدمات، فروش و دلالی روز به روز در حال کاهش است. روند کاری هم این طور شده: پیمانکاری برای پیمانکاران؛ برون سپاری چندباره کارهای برونسپاری شده. گرفتن بخشی از پروژه کسی که بخشی از پروژه دیگری را گرفته.
و لازم به ذکر است که این جهان نئولیبرال کار حقیقتاً گند زده است توی معنای خیلی کلمات: بهینهسازی، شبکه، کار تیمی، منابع انسانی، اینتراکتیو و… و چه چیز بهتر از خود ادبیات میتواند این انزجار از وجوه پوچ، مهوع و مضحک کار در سرمایهداری متأخر را نشان دهد؟
رمانهایی مثل آنگاه به پایان رسیدیم (۲۰۰۷) نوشته جاشوا فریس، میلههای برقرگیر (۲۰۱۱) نوشته هلن دیویت، همکار فصلی (۲۰۱۴) نوشته هیک گیسلر، بروکرات زیبا (۲۰۱۵) نوشته هلن فیلیپ، زن فروشگاه رفاه (۲۰۱۶) نوشته سایاتا موراتا، نسخه جدید من(۲۰۱۹ ) هیل باتلر و … نمونههای دیگری از جنس رمان موقتی (۲۰۲۰) هیلاری لایکتر اند که هر یک به شکلی درخشان ابعاد مضحک و غمانگیز وضعیت کار در عصر نئولیبرالیسم را به تصویر میکشند.
میلههای برقگیر هلن دیویت، داستان جو، یک فروشنده ناموفق جاروبرقی و دایره المعارف بریتانیکاست که کسب و کار جدیدی راه میاندازد که البته میگیرد. او تعدادی کارگران زن را به طور قراردادی استخدام میکند تا در شرکتها نقش گیرنده آزار و اذیت جنسی را ایفا کنند.
خیلی از ما دست و پا میزنیم که مثل جو باشیم اما درنهایت سرنوشتمان مثل کارگران پیمانی او رقم میخورد: موقتی، دور ریختنی، دایماً موقتی و دورریختنی.
با سپاس از کیوان مسعودی برای این مقالهء عالی.
سرمایه داری متاخر شرایط زندگانی برای کارگران را حتی بدتر از اینها نیز خواهد کرد.
طبق بسیاری از برآمدها و تحقیقات در مورد استفاده از هوش مصنوعی ( Artificial Intelligence), طی ۱۰ تا ۱۵ سال آتی, بین ۲۵% تا ۵۰% کارهای که اکنون توسط انسانها انجام می گردد, می تواند بدون استفاده از انسانها انجام شود.
چنین شغل ها و کارهای نیز فقط شامل شغل های کم درآمد نیست و حتی برخی از بانکهای سرمایه گذاری Investment Banks از هوش مصنوعی استفاده خواهند کرد.
در پایان کار, خود سرمایه داری متاخر بعید نیست تبدیل شود به چیزی مانند یک سیستم فئودالی تکنولوژیک؛ با انبوهی بیلیونی از انسانهای بیکار و بی درآمد و تعداد قلیلی اولترا سرمایه دار (مانند جف بزوس با ثروتی حدود ۲۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ دویست بیلیون دلار ) و قشر میانه ای امنیتی/پلیسی برای حفظ این نظام.
کارگر / 15 November 2020
من حدود ۵ یا ۶ پیش یک گزارش از زندگی فری لنسری از رادیو شنیدم “ آلمانی زبان رادیو هِسن “ اینقدر تلخ و سیاه نبود ، بودند آدمهایی که با آنها مصاحبه شده بود و از این نحوه زندگی راضی بودند . اما مشکل نئولیبرالیسم در آمریکا تا حدی حاد است. اینطور که از مقاله پیداست رمان ِ خوبی از دیدگاه هنری باید باشد.
بردیا / 17 November 2020
این فقط مشکل نئولیبرالیزم در آمریکا نیست که حاد است.
این پدیده, واقعیت و حقیقت امرِ سرمایه داری متاخر در چهار گوشهء کره زمین است که حاد است و هر روز نیز حاد تر می شود, که هیچ بعید نیست طی چند دههء آتی, به دلیل بوجود آوردن عدم توازن و تعادل در زیست محیطی جهانی, کل کرهء زمین و تمدن بشریت را به نابودی کشاند.
سرمایه داری متاخر در قرن بیست و یکم, به دلیل غیر منطقی بودن محرک تولیدی اش: تولید بیشترین سود کوتاه مدت به هر قیمت, و به دلیل غیر انسانی بودن فرایند انباشتش, و به هزار و یک دلیل ریز و درشت دیگر, درگیر بحران های ساختاری لاعلاج و چاره ناپذیر است.
فقط نگاهی کنید به مقالهء ذیل که گزارشی است از یک تحقیق علمی, محیط زیست شناسانهء جدید, که می گوید حتی اگر از سال ۲۰۲۰ نیز دیگر هیچ گازهای کاربونی تولید نشود (که ناممکن است و تولید خواهند شد) انهدام محیط زیست در کرهء زمین به نقطهء غیر قابل بازگشت رسیده است.
Humans May Have Passed the ‘Point of No Return’ in Climate Crisis, Says Study
An earth system model shows self-sustained melting of permafrost even if all man-made GHG emissions stop in 2020
Abstract
The risk of points-of-no-return, which, once surpassed lock the world into new dynamics, have been discussed for decades. Recently, there have been warnings that some of these tipping points are coming closer and are too dangerous to be disregarded.
In this paper we report that in the ESCIMO climate model the world is already past a point-of-no-return for global warming.
***
کارگر / 18 November 2020