بسیاری از علاقه‌مندان به ادبیات، مخصوصاً آنهایی که با ادبیات فرانسه آشنایی دارند، گمان می‌کنند «آلبر ممی» مرده است؛ برایشان سخت است تصور زنده بودن نویسنده‌ای که اسمش در زمان آلبر کامو، ژان پل سار‌تر، ناتالی ساروت و رولان بارت بر سر زبان‌ها بود.

اما آلبر ممی زنده است؛ هر چند که کامو و سار‌تر دیگر نیستند تا بر کتاب‌های ممی مقدمه بنویسند، با این حال، او در نود و سه‌سالگی مثل دوران جوانی‌اش همچنان جسورانه می‌نویسد و از انتشار آرای جنجالی‌اش واهمه‌ای ندارد.

آلبر ممی، نویسنده تونسی
آلبر ممی، نویسنده تونسی

زندگی و آثار

آلبر ممی، که سال پانزدهم نوامبر سال ۱۹۲۰ در شهر تونس، پایتخت کشور تونس به دنیا آمده، بی‌شک نه تنها مطرح‌ترین نویسنده تونسی است، بلکه از نویسندگان مهم شمال آفریقا نیز به‌شمار می‌آید؛ هر چند که پس از مهاجرت به فرانسه در سال ۱۹۵۰ و گرفتن ملیت فرانسوی در سال ۱۹۶۷، او را بیشتر هم‌ردیف نویسندگان فرانسوی قرار می‌دهند.

آلبر ممی، در خانواده‌ای یهودی و عرب‌زبان به دنیا آمد، اما در دوران کودکی به مدرسه فرانسوی‌زبان تونس رفت و بعد در دانشگاه الجزیره، پایتخت الجزایر، فلسفه خواند و این رشته را در سوربن ادامه داد.

ممی از‌‌ همان دوران جوانی در معرض فرهنگ‌های مختلف بود و بعد‌ها نیز آثارش را بر اساس یافتن تعادل میان دو دنیای متفاوت شرق و غرب بنا نهاد.

آلبر ممی پس از اتمام تحصیلاتش در فرانسه به تونس بازگشت و در دبیرستان «کارنو» این شهر مشغول تدریس شد. اما پس از استقلال تونس، دوباره به فرانسه آمد و این‌بار در دانشگاه نانتر در حومه پاریس تدریس را ادامه داد.

به باور آلبر ممی، ادبیات جزء لاینفک زندگی روزمره است؛ او می‌گوید: «ادبیات یک نوع تلقی خاص از آدم‌ها، پدیده‌ها و حوادث است. یک نوع بودن است»

مهاجرت ممی درست پس از استقلال کشورش نشانگر آن است که او به عنوان یک یهودی دیگر جایی برای خود در کشور تقریباً اسلامی تونس، علی‌رغم ظاهر لائیکش، نیافت.
این نویسنده زندگی خود را در اولین رمانش با عنوان «مجسمه سنگی» شرح داده است؛ رمانی که آلبر کامو بر آن مقدمه نوشته است. ممی در یکی از مصاحبه‌هایش که با ترجمه سیروس سعیدی به فارسی هم منتشر شده، در این‌باره می‌گوید: «از کامو خواهش کردم مقدمه‌ای برای چاپ جدید کتاب من بنویسد. کامو هم بدون آنکه نیازی به اصرار من باشد و با گشاده‌رویی‌ای که سخت برایم خوشایند بود، آن را پذیرفت. بعداً وقتی مقدمه او را خواندم، به لطف او پی بردم.»

کامو در آن زمان به آلبر ممی، برای موفقیت در نویسندگی، دو توصیه می‌کند: «هر روز باید سر ساعت مشخصی پشت میز کار خود نشست» و دیگر اینکه «نویسنده واقعی به ندرت بیرون غذا می‌خورد و هیچ‌وقت در محافل همکاران خود شرکت نمی‌کند.» البته ممی می‌گوید که دومین توصیه کامو، مبین «آرزوی باطنی تحقق نیافته» خود او بود، چون کامو «اهل معاشرت» بود.
اما رمان «مجسمه سنگی» پیش از آنکه کامو بر آن مقدمه بنویسد، توسط ژان پل سار‌تر در مجله «له‌تان مدرن» منتشر شده بود. آلبر ممی پس از اقامت در پاریس، به واسطه آشنایی با ژان پل سار‌تر، وارد حلقه نویسندگان «له‌تان مدرن» ‌شد.

دوستی آنان تا جایی پیش رفت که سار‌تر پس از نخستین ملاقاتش با آلبر ممی از او خواست که به مناسبت خودمختار شدن تونس، مسؤولیت انتشار یک شماره از «له‌تان مدرن» را ویژه تونس بر عهده بگیرد، اما به دلایلی این شماره هرگز منتشر نشد.

علی‌رغم وجود علاقه شدید میان این دو نویسنده، ممی چشم خود را به روی ضعف‌های سار‌تر نبسته بود و به قول خودش آن‌ها را با «صراحت زننده‌ای» بیان کرده است: «بعضی از کارهای سیاسی نسنجیده سار‌تر مرا ناراحت می‌کرد، اما همین کارهای نسنجیده هم از روی بزرگواری صورت می‌گرفت و سار‌تر از این نظر معرف بسیاری از روشنفکران فرانسه است.»
به مرور زمان، ممی از حلقه اطرافیان سار‌تر فاصله گرفت: «باید اذعان کنم که محیط آنجا برایم مناسب نبود. سار‌تر را مثل یک بت می‌پرستیدند و گویی جز او کسی وجود نداشت (…) به نظر من، سار‌تر، علی‌رغم میل خود، جوانانی را که پیرامون او بودند به معنای واقعی کلمه قربانی می‌کرد.»

اما شهرت واقعی آلبر ممی که فرا‌تر از مجامع روشنفکری رفت، مدیون انتشار کتابی با عنوان «چهره استعمارگر» است که در سال ۱۹۵۷ منتشر شد. این کتاب که بعد‌ها کامل‌تر شد و با عنوان جدید «چهره استعمارگر و چهره استعمارشده» انتشار یافت، ‌به همراه مقدمه‌ای که ژان پل سار‌تر بر آن نوشته، پیش از انقلاب ایران به قلم هما ناطق به فارسی برگردانده و منتشر شده است.
ممی با انتشار این کتاب، که در آن با شرح روابط میان کشورهای استعمارکننده و کشورهای استعمارشونده، از جنبش‌های استقلال‌طلبانه دفاع کرده، الهام‌بخش بسیاری از نویسندگان برای نوشتن درباره استعمار شد. با این حال، سار‌تر در مقدمه‌ای که بر این کتاب نوشت، تأکید کرد که در کتاب ممی نوعی «ایده‌آلیسم» به چشم می‌خورد. همچنین پس از انتشار این کتاب، آلبر کامو در دیداری که با ممی داشت، از او مثل سابق استقبال نکرد: «با سردی به من سلام کرد و من فوراً علت آن را حدس زدم. از سردی برخورد او ناراحت شدم اما اصراری نکردم. هنگام نوشتن آن کتاب، من از اصلی که هر دو به آن اعتقاد داشتیم پیروی کرده بودم. آن اصل این بود که نوشته ما الزاماً نباید خوشایند دیگران واقع شود.»

همچنین یکی دیگر از کتاب‌های معروف آلبر ممی «آنتولوژی ادبیات شمال آفریقا» است که جلد اول آن در سال ۱۹۶۵ و جلد دومش در سال ۱۹۶۹ انتشار یافت.

اما به غیر از موضوع استعمار، موضوع «یهودی بودن»، به ویژه از اوایل دهه هفتاد میلادی، یکی دیگر از دغدغه‌های اصلی آلبر ممی است. این نویسنده با نوشتن کتاب‌هایی همچون «چهره یک یهودی»، «آزادی یهود»، «یهودیان و اعراب» و «یهودی و دیگری»، متفکران هم‌عصر خود را به تفکر در این زمینه واداشت. در واقع، ممی خود را فقط یک یهودی نمی‌داند، بلکه به نظرش بیشتر «ناقد یهودیان» است.

اما فارغ از تمامی موضوعات و مضامین آثار آلبر ممی، که تعداد آن‌ها به حدود ۴۰ کتاب می‌رسد و به ۵۰ زبان ترجمه شده‌، آنچه برای این نویسنده بیش از هر چیز دیگر اهمیت داشته، خود «نوشتن» بوده است: «مطمئن بودم که نویسنده خواهم شد؛ اطمینانی که شاید ساده‌لوحانه ولی تزلزل‌ناپذیر بود.»

به باور آلبر ممی، ادبیات جزء لاینفک زندگی روزمره است؛ او می‌گوید: «ادبیات یک نوع تلقی خاص از آدم‌ها، پدیده‌ها و حوادث است. یک نوع بودن است»، یا در جای دیگر می‌گوید: «تمام زندگی‌ام در جنون نوشتن خلاصه شده است. بدون ادبیات، تباه می‌شدم.»

مسائلی که آلبر ممی در آثارش مطرح کرده، نشانگر آن است که او «نویسنده‌ای متعهد» است، اما تعهد نویسنده از نظر او با تعهد یک شهروند عادی، فرق می‌کند. او علایق سیاسی و اجتماعی‌اش را با امضای طومار‌ها اعلام نمی‌کند، بلکه تعهدش در شیوه بیان و مفهوم آثار او مستتر است: «اثر ادبی، دفاعیه نویسنده و در نتیجه، یک سند اجتماعی است.»

همچنین آلبر ممی برای مردم و به ویژه خوانندگان آثارش جایگاهی ممتاز قائل است: «مردم و خوانندگان جدا از آثار ادبی نیستند، آنان ادامه اثر ادبی‌اند و برای آن ضرورت دارند.»

آلبر ممی و بهار عربی

آلبر ممی نیم قرن پس از انتشار کتاب معروف «چهره استعمارگر، چهره استعمارشده»، کتاب دیگری با همین سبک با عنوان «چهره کشورهای اسلامی- عربی استقلال یافته» در سال ۲۰۰۴ منتشر کرد.
این کتاب، در واقع، محصول سال‌های استادی آلبر ممی در دانشگاه و برخورد او با جوانانی است که از کشورهای اسلامی- عربی به فرانسه مهاجرت کرده‌اند. او در این کتاب از واقعیت تلخی سخن می‌گوید؛ اینکه چرا اعراب نمی‌توانند ارزش‌های غربی را بپذیرند. ممی علت اصلی این امر را «دیگری‌هراسی» اعراب می‌داند.

ممی می‌گوید نقد و تفکر به معنای واقعی در کشورهای اسلامی- عربی شکل نگرفته. به عقیده او، علت اصلی این عقب‌ماندگی فکری، ناسازگاری اسلام با نقد و انتقاد است.

همچنین آلبر ممی در این اثرش، نسبت به تحول نگرش مذهبی در کشورهای اسلامی- عربی چندان خوش‌بین نیست. از نظر او، هرگز نمی‌توان آن اصلاح دینی را که در اروپا صورت گرفت، در این کشور‌ها مشاهده کرد. امید به اصلاح در این زمینه، یک «خیال باطل» است.

همچنین از نظر ممی، جدایی دین از سیاست در این کشور‌ها، یک امر دور از ذهن است، زیرا ارتباط میان دین و جامعه در ذهنیت و ناخودآگاه اعراب نقش بسته و محکم و استوار شده است.
ممی می‌گوید نقد و تفکر به معنای واقعی در کشورهای اسلامی- عربی شکل نگرفته، و هنوز اینکه آیا عقل و دین با هم سازگارند یا نه، گفتمان غالب در این کشورهاست. به عقیده او، علت اصلی این عقب‌ماندگی فکری، ناسازگاری اسلام با نقد و انتقاد است.

آلبر ممی از آنچه که در قرون وسطی به عنوان «تمدن اسلامی» یاد می‌شود، تعریف دیگری به‌دست می‌دهد؛ اینکه این تمدن چیزی نیست جز «برتری نظامی». ممی می‌گوید اعراب مسلمان با حمله نظامی به ایران و اسپانیا، در واقع، آنچه را که از قبل در آنجا بود به خدمت گرفتند. به همین دلیل «عصر طلایی» مسلمانان چندان طول نکشیده است.

از نظر ممی، قرآن به عنوان متن مقدس مسلمانان، چندان آنان را در حل مسائل اجتماعیشان یاری نمی‌دهد.

اما به غیر از این کتاب، آلبر ممی پس از وقوع اعتراضات به هم پیوسته کشورهای عربی- اسلامی که «بهار عربی» نام گرفته، بار دیگر درباره این کشور‌ها و تحولاتشان اظهار نظر کرده است.
ممی در یکی از کنفرانس‌هایی که در زمینه بهار عربی در پاریس برگزار شد، وقوع «انقلاب» در کشورهای عربی را منکر شده، و گفته است آنچه اخیراً در برخی از کشورهای عربی روی داده، صرفاً یک «شورش» است، زیرا انقلاب تعریف و پیش‌نیازهای خاص خود را دارد. همچنین تلقی ممی از انقلاب، دگرگونی در تمامی رفتارهاست، نه صرفاً جابه‌جایی قدرت بین چند گروه سیاسی.
آلبر ممی با اصطلاح «بهار عربی» چندان موافق نیست. زیرا به عقیده‌اش، هر بهاری، یک «تابستان» به دنبال دارد، حال اینکه اعتراضات کشورهای عربی، تابستانی ندارد که بهار نامیده شود.
او در مورد آینده کشورهای عربی، به ویژه زادگاهش، تونس، هم چندان خوشبین نیست، زیرا هیچ «تغییرات سیاسی اساسی» در این کشور، از زمان سقوط زین‌العابدین بن‌علی تا کنون مشاهده نمی‌کند. آلبر ممی معتقد است که تونس همچنان وام‌دار و میراث‌خوار دوران زمامداری حبیب بورقیبه است؛ و هر دستاورد مدرنی که دارد، به ویژه در زمینه حقوق زنان، محصول آن دوران است.

این نویسنده یهودی درباره یهودی‌ستیزی در تونس پس از بن‌علی نیز می‌گوید که این پدیده به تونس بازنگشته، بلکه یهودی‌ستیزی در این کشور مسلمان -عرب همواره وجود داشته است. او به طعنه می‌گوید انتظار ندارد که اعراب مسلمان رفتارشان را در این زمینه تصحیح کنند، اما دست‌کم آتش این یهودی‌ستیزی را شعله‌ور‌تر نسازند.

یکی از دلایلی که آلبر ممی از به کار بردن «انقلاب» برای تحولات کشورش خودداری می‌کند، همین رعایت نشدن حقوق اقلیت‌ها در تونس است؛ همچنین نپذیرفتن جدایی دین از سیاست از سوی جامعه تونس و دیگر جوامع کشورهای عربی.

او با اشاره به اتحاد و همبستگی یهودیان، از این نظر که یک یهودی لائیک هم خود را جزو یهودیان می‌داند، این پرسش اساسی را مطرح می‌کند که آیا روزی خواهد آمد مسلمانان هم یک مسلمان لائیک را جزو جامعه خود بدانند و دیگر او را طرد نکنند؟