هانری لوفور از نظریهپردازان و منتقدان مرجع در زمینه فضاهای شهری است. در این نوشته اندیشه او درباره فضا به اختصار معرفی میشود، با تمرکز با کارکرد نقشه.
هانری (آنری) لوفور، فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی، در فاصلهی بین سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۹۱ زندگی کرد. او متأثر از آرای سه چهرهی فلسفی مشهور قبل از خود بود که هر یک از جهتی به عنوان منتقدِ رادیکالِ وضعیت مدرن شناخته شدهاند: هایدگر، نیچه و مارکس.
راهی که لوفور در زندگی حرفهایش به عنوان جامعهشناس مارکسیست و فیلسوف ماتریالیست و دیالکتیسین طی کرد، او را دلمشغول «فضا» کرد: فضای زندگی جمعی انسانها و فضایی که هر روزه زیست میشود، توسط خودِ آنها تولید و بازتولید میشود و تغییر میکند. مسئلهی فضا به عنوان ابزاری اساسی هم در تثبیت روابط تولیدی سرمایهداری و هم به عنوان مفری برای مبارزهی طبقاتی، مورد توجه لوفور قرار گرفت.
هانری لوفور به عنوان منتقد فضاسازی شهرهای مدرن شهرت دارد. به نظر او این فضاسازی، ایجاد سازههایی تکهتکه، منجمد، فنسالارانه هستند که ابتدا با رویکردی کارکردمحور ساخته شدهاند. او معتقد بود که تغییر تاریخی و اجتماعی، نه تنها در فضا، بلکه به واسطهی آن نیز رخ میدهد. او را نظریهپرداز «تولید فضا» میدانند؛ به این دلیل که ساز و کارهای تولید فضا در عصرِ سرمایه را شرح داد و نتایج آن را نیز تا حدود زیادی شرح داد. همچنین نکتههای ارزشمندی هم دربارهی امکانهای مقاومت در برابر چنین ساز و کارهایی در اختیار خوانندگانش گذاشت. از نظر او، یکی از اساسیترین مکانیسمهای تولیدِ «فضای تصورشده» در دولتهای استعماری، نقشه است. در این متن، به بررسی و بسط بینشهای او در اینباره میپردازیم.
نقشههای پیشامدرن و مدرن
همزمان با تکوین دانش نظامی در زمینه تهیه نقشه و همگام با توسعهی اهداف استعماری، هرچه بیشتر درک عمومی انسانها از جهان پیرامون و نقاط دوردست، از نقشههای مدرن جغرافیایی متأثر شد. تصاویری هندسی و رنگآمیزیشده که ادعا میشد درستترین درک ممکن از جهان و نسبت بین مکانها را در اختیار قرار میدهند، مبنای جهانشناسی شدند.
نقشههای امروزی در ابعاد و دقتی که ما مشاهده میکنیم، متفاوت از نقشههای پیشامدرن هستند که در قالب خطوط به نسبت به همریخته ترسیم میشدند و بیشتر شبیه به کروکیهای امروزی بودند تا نقشه. چیزی که ما امروزه به عنوان نقشه میشناسیم تجلی عقلانیت ابزاری مدرن است، برآمده از چیزی که ماکس وبر آن را «روح سرمایهداری» نامیده است.
نقشههای قدیمی اروپایی تصویری از جهان ارائه میدادند که اروپای مسیحی در مرکز آن بود و مابقی جهان به صورت محیط پیرامونی این قاره درک میشد. این تصور بعدها به چالش کشیده شد. این نظر مطرح شد که پیشفرضهایی بنیادین در ترسیم این نقشهها و تصویر ارائهشده از جهان وجود دارد که ریشه در مسیحیت، اروپامحوری و در ادامه بینش ابزاری سرمایهداری دارد. از موضعی انتقادی گفته شد که این تصویرها تنها راه درک جهان و ابعاد آن نیست. این انتقادات بیشتر در قالب نظرورزیهای فلسفی و بحثهای انتزاعی بود تا زمانی که پایههای نظریهی موسوم به «تولید فضا» یا همان «تولید اجتماعی فضا» توسط فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی، هانری لوفور مطرح شد و تا روزگار ما هم بحثهایی در قالب جغرافیای سیاسی و جامعهشناسی فضاها و تصاویر، در قالب مفاهیم دیوید هاروی ادامه دارد. یکی از اساسیترین مفاهیمی که این نظریه برای به نقد کشیدن نقشهها و تکنیکهای نقشهکشی ابداع کرد، مفهوم «بازنماییهای فضایی» بود.
نقشهها به مثابهی بازنماییهای فضایی انتزاعی
از نظر هانری لوفور، میتوان «فضا» را به طور کلی به سه بُعد تقسیمبندی کرد. این تقسیمبندی بر مبنای چگونگی ارتباط اشیاء و مکانها با درک و آگاهی انسان است. این سه بُعد عبارتاند از: فضای تصورشده، فضای تجربهشده و فضای زیستشده.
لوفور نقشهها را زیر نامِ «فضای تصورشده» قرار میدهد. یعنی فضایی که نه تجربه شده، نه زیسته شده. به همین دلیل هیچ ربطی به جهان درونی انسانها و نوع رویاروییشان با فضای زندگی ندارد. این بُعد فضا، تنها حاصل توسعهی نیازهای استعماری دولتهای مرکز است که برای تسلط بر سایر جهان به آن نیاز داشتند. دولتهای استعماری به این منظور، علوم دقیقهی نظامی و فنیای را ترویج کردند که میتوانستند، راه را برای غارت کشورهای پیرامونی آسانتر کنند. از آنجایی که این علوم هم تنها بر مبنای نیاز فوری این دولتها سر برآوردند و رشد کردند، از درکِ درست فضا عاجز بودند. آنها فضا را به خطوط منظم و حسابشدهای فروکاستند که تنها کارکردش، پیشبرد منافع استعماری بود. این فضای تصورشده، نمیتوانست فضایی انضمامی و فضای زیستِ انسانها باشد. لوفور این نوع درک از فضا را «بازنماییهای فضا» نامید. آن هم در برابر نوع دیگری از درکِ فضا که همانا «فضای بازنمایی» و مربوط به تجربههای انسانی از فضا است.
فضای زیستشده در تقابل با نقشه
بازنماییهای فضا شامل تمامی نشانهها و معانی و شناختهایی است که امکان شناخت روزمره از پراتیک فضایی را فراهم میکنند. پراتیکهای فضایی همهی وسائل مادی را دربرمیگیرد که حس لامسهی انسانی و حسهای پنجگانه میتواند آنها را حس کند و نیز شامل تمام مکانهای طبیعی و مصنوعیای میشود که قابلیت درک شدن را دارند. در مقابل بازنمایی فضا، «فضای بازنمایی» قرار میگیرد که مربوط به بُعدِ زیستشدهی فضا است و وجهی انسانیتر دارد در مقابل بازنمایی فضا که بُعدِ تصورشدهی فضا است.
لوفور براین عقیده است که بازنمایی فضا قلمرو تولیدکنندگانی همچون معماران، برنامهریزان، شهرسازان و مهندسان اجتماعی است که فضا را در ذهن و بر اساس ایدئولوژی معینی پرورش میدهند. هدف اصلی او در واقع نشان دادن وابستگی بازنمایی غالب فضا به لحظه و بستر خاص آن است که نقش مهمی در تولید ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فضا دارد. بازنمایی فضا عرصهای برای علوم نقشهکشی، نظامی و تکنیکی است که به واسطه تکنوکراتها، کارمندان و مأموران سازمانهای مرتبط، جهانبینی انتزاعی و سلطهگرانه دولتها، شرکتها، دانشگاهیان و مالکان را بر فضا تحمیل میکند. لوفور تولید این نوع لحظه فضایی را منبعث از دولت، سرمایه، دانش عقلگرایانه و نمادگرایی مردمحورانه میداند که به واسطه متخصصان تولید میشود، یعنی کسانی که در چارچوب دولت، برنامهریزان، معماران، بسازبفروشها و تکنوکراتها کار میکنند. آنان محیطهای فضایی انتزاعی را مفهومپردازی و تولید میکنند تا دست آخر خود را بر زندگیهای روزمره ما تحمیل میکنند.
از این منظر و با رویکردی تاریخی، میتوان دنباله پیدایش نقشه و علوم دقیقه مرتبط با آن را تا اوایل پیدایش استعمار، پی گرفت.
پیمایش یکی از اساسیترین ابزارهایی بود که با مطالعه و بررسی فضا، خواهان تهی کردن فضاهای استعماری از تاریخ بود. پیمایش یکی از ابزارهای قدرتمند در دسترس هر یک از مستعمرههای سلطنتی برای برقراری آرمانهای متفاوت سیاسیشان از طریق تخصیص زمین، یعنی اصلیترین منبعشان بود.
توسعهی پیمایشهای دقیق در بسیاری از قلمروهای استعماری در اولویت قرار داشت، زیرا در راستای سازماندهی، کنترل و ثبت موقعیت زمینهای خالی عمل میکرد؛ فرایندی که در جهان نوین اغلب متضمن غصب کنترل از افراد بومی است. در واقع کار پیمایش، ترسیم فضا به عنوان ابژه محاسبه بود.
پیمایش با توپخانه سهگانهاش یعنی، نقشه، طرح و روزنامه، استراتژیای بود برای تبدیل فضا به ابژهای دریافتنی، ابژهای که به تصرف ذهن درمیآمد. پیمایش و نقشههایش در شئوارهسازی مالکیت به عنوان فضایی انتزاعی، نقش مهمی در بازتعریف روابط اجارهداری در قلمروهای بهتازگی مستعمرهشده بازی کرد.
نقشه و حذف تجربیات انسانی فضا
بر این اساس، نقشه مدرن که مستقیم و غیرمستقیم از ایدئولوژی برنامهریزان و قانونگزاران و حامیان و اربابان آنها نشأت میگیرد، مشوق دیدگاهی نسبت به مالکیت است که آن را به فرد و فضا مرتبط میسازد.
خشونت به فضا نیاز دارد و قانون، این فضا را در اختیارش میگذارد. قانون به طور مؤثری فضایی امن برای خشونت میآفریند. اما تصویرپردازی خاص نقشهها و پیمایشها یا به عبارتی دیگر، همان بازنمایی فضایی، گرایش به آن دارد تا تقصیر را معطوف به جای دیگر بکند. به این ترتیب به جای متمرکز شدن بر خشونتهای اجتماعی مالکیت و قانون، فریفته میشویم تا متمردان را به خاطر موقعیت مکانیشان محکوم کنیم، بیآنکه به طور انتقادی به تحلیل نقشهکشیها و جابجاسازیهایی بپردازیم که این موقعیت را ترسیم میکنند.
در ارتباط با این امر، دیوید هاروی معتقد است نقشهها با کنار گذاشتن همه عناصر خیالی و باورهای دینی، همچنین تمامی نشانههای تجارب مندرج در تولید آنها، به نظامهای کارکردی انتزاعی و کاملاً در راستای انتظام واقعی پدیدهها در فضا تبدیل شدند. علم تهیه نقشه و تکنیکهای نقشهبرداری ثبتی، نقشهها را به توصیفات اکید ریاضی تبدیل کرد. آنها به واسطه دقت فزاینده حقوق مالکیت را در اراضی، محدودهای سرزمینی، قلمروهای اداری و کنترل اجتماعی، مسیرهای ارتباطی و غیره تعریف کردند. نقشه در واقع همانا همگنسازی و شیئیتبخشی به تنوع غنی جزئیات سفرها و داستانها در مورد فضا است.
معماری و غلبهی ارزش مبادله
بحث لوفور درباره بازنمایی فضا شامل حوزه معماری نیز میشود. از نظر او، سرمایهداری، نوعی فضای انتزاعی را تولید کرده که بازتاب جهان داد و ستد در سطح ملی و بینالمللی، و نیز قدرت پول و سیاست دولت است. این فضای انتزاعی به شبکههای وسیع بانکها، مشاغل، و مراکز بزرگ تولید وابسته است. این فضا مهد انباشت و مکان ثروتی است که ظرفیتهای ستمگرانه و سرکوبگرانهاش را نسبت به زمان آشکار میکند.
فضای انتزاعی تولید شده که در معماری مدرن سرمایهداری متجلی میشود، نوعی فضای کمیشده و صوری است که تمام تفاوتهای برآمده از طبیعت، تاریخ، بدن، سنین، جنسها و قومیتها را نفی میکند. این فضا فضایی همگنساز است که غلبه ارزش مبادلهای بر آن ریشهی خصلت بیگانهکننده آن است. لوفور همچنین معتقد است فضا، نظامی را بنا میکند که تا حد معینی با نظام واژهها همخوان است. بنابراین بازنماییهای فضا به دلیل اینکه تصویری از فضا به دست میدهند، درنتیجه آن را نیز تعریف میکنند. این وجه از بازنمایی فضایی، در سطح گفتار پدیدار میشود و شکل زبانیشده مانند توصیفها، تعریفها و بهویژه نظریههای علمی فضا را در بر میگیرند.
لوفور با بیان مفهوم «نظریههای علمی فضا»، میخواهد بین برداشت خود از فضا و موضعش در قبال آن و برداشتهای گفتمان علمی وابسته به قدرتها و سرمایه، تفاوت بگذارد. او به بیان او، نه از علم فضا، بلکه از دانش تولید فضا سخن میگوید. علم فضا شامل فیزیک و ریاضیات میشود، و با منطق و نظریه مجموعهها و سیستمها هم مرتبط است. اما دانش یا نظریه تولید فضا، فضا را وارد هستی اجتماعی میکند. به این ترتیب نوعی نمادپردازی فضایی شکل میگیرد که هنجارها، ارزشها و تجربههای اجتماعی را ابراز میکند و برمیانگیزاند.
هانری لوفور مدعی است انتزاع و به تبع فضای انتزاعی، با خشونتی ذاتی همراه است. انتزاع که علم و تکنولوژی آن را پشتیبانی میکنند، ابزاری است برای بهوجود آوردن فضایی ظالمانه، طبقهبندیکننده و مردمحورانه. مشخصه این فضا نه تنها همگنی مکانهای تعویضشدنی و متلاشی کردن و تکهتکه کردن قسمتها به واسطهی بورسبازی زمین، بلکه نوعی سلسلهمراتبیسازی است.
توصیف و نقد لوفور از فضای سرمایهدارانه به نوعی ترجمان بخشهایی از تز فوکو درمورد معماری مدرن و جامعه انضباطی است. فوکو نیز معتقد بود که دیسکورسهای مسلط، معانی و ارزشهایی را حک میکنند که به دنبال تحدید و ترسیم استفاده کارکردی و کارآمد از فضا برای مقاصد خاص و نیز برای جمعیتها و فعالیتهای معیناند. آنچه فوکو بر آن تأکید میکند، این است که هدف تکنولوژی انضباطی در هرجا و به هر شکل که عملکند شکل دادن به بدن رامی است که ممکن است در راستای رسیدن به هدفی مطلوب، به انقیاد دربیاید، استفاده شود، دگرگون شود و بهبود یابد. بدن با استفاده از قدرت انضباطی، در زمان و به واسطه فضا به کار گرفته و آموزش داده میشود و دستکاری میشود. با وجود این فوکو میگوید که فعالیتهای روزمره افراد یا گروهها میتواند در تضاد با ارزشها، هنجارها و معانی این فضای زیسته قرار گیرند و آنها را به چالش بکشند. دقیقاً به این خاطر که این فضاها عرصههای برهمکنش آفریننده اجتماعی و فرهنگی هستند.
از منظر تئوری تولیدِ فضا، بر فضا خشونت وارد میشود. نقشه یکی از ابزارهای اصلی خشونت سازمانهای دولتی و خصوصی به فضا است. نقشه و پیمایش که ریشه در علوم نظامی و تکنیکی استعمار دارد، فضا را به لحاظ مفهومی تهی میسازد. قلمرومندی، به لحاظ مفهومی، فضایی کراندار را از چیزها و روابطی که بر این فضا تأثیر میگذارند جدا کرده و فضا را به قلمروی کاملاً انتزاعی و تهی تصویر میکند که فقط در چارچوب منطق مالکیت خصوصی معنادار است. نقشه و کارکردهای سازمانی و نظامیاش، مشوق دیدگاهی است که از فضا انسانزدایی میکند و آن را به هندسهی محض فرو میکاهد.
منابع
هاروی، دیوید (۱۳۹۰)، وضعیت پسامدرنیته، ترجمه عارف اقوامیمقدم، تهران: نشر پژواک.
هاروی، دیوید (۱۳۹۲)، شهری شدن سرمایه؛ چرخهی دوم انباشت سرمایه در تولید محیط مصنوع، ترجمه عارف اقوامیمقدم، تهران: نشر دات.
هاروی، دیوید (۱۳۹۵)، عدالت اجتماعی و شهر، ترجمه فرخ حسامیان و محمدرضا حائری و بهروز منادیزاده، تهران: نشر شرکت پردازش و برنامهریزی شهری.
هاروی، دیوید (۱۳۹۶) دیالکتیک فضا و زمان، ترجمهی امین کرمی؛ در «دیالکتیک برای قرن جدید»، تهران: نشر اختران.
هاروی، دیوید (۱۳۹۷)، از حق به شهر تا شهرهای شورشی، ترجمهی خسرو کلانتری و پرویز صداقت، تهران: انتشارات آگاه.
استانک، لوکاش (۱۳۹۳)، فضا به سان انتزاع انضمامی؛ هگل، مارکس و اوربانیسم مدرن در اندیشهی هانری لوفور، ترجمهی آیدین ترکمه، در «درآمدی بر تولید فضای هانری لوفور»، تهران: انتشارات تیسا.
بلاملی، نیکلاس (۱۳۹۶)، قانون، مالکیت و جغرافیای خشونت؛ مرز، پیمایش، شبکه، ترجمهی آیدین ترکمه: در نشریهی اینترنتی «فضا و دیالکتیک». پرایگ، والتر (۱۳۹۳)، خوانش انقلاب اوربان (انقلاب شهری): فضا و بازنمایی، ترجمهی آیدین ترکمه، در «درآمدی بر تولید فضای هانری لوفور»، تهران: انتشارات تیسا.