وقتی پنج طالب مسلح برای بازداشت پدرم وارد حویلی ما شدند، من خودم را در آغوش مادرم پنهان کردم. روستا در وحشت وصف‌ناپذیری فرو رفته بود و شماری از زنان به خانه ما پناه آورده بودند. بسیاری از مردان روستا قبل از رسیدن طالبان خانه‌ها را به قصد فرار و پناه گرفتن در کشتزارها و کوه‌ها ترک کرده بودند.

آن روز، یک بعدازظهر گرم تابستان در ماه آگوست سال ۱۹۹۸ میلادی بود و من معنی شلیک‌ها و خشمی را که در چهره جنگجویان طالبان می‌دیدم، دقیق نمی‌فهمیدم.

جنگجویان طالب، مجهز به راکت، پیکا و کلاشنیکوف بودند و خانه ما را به قصد بازداشت پدرم به دقت بررسی کردند. پدرم نه کارمند حکومت و نه عضو احزاب و گروه‌های سیاسی بود. او یک دهقان بود و به دلیل مذهب و نژادش قرار بود زندانی و شکنجه ‎شود.

یک هفته بعد، پدرم شب هنگام به خانه آمد و روایت‌های وحشتناکی از شکنجه، لت و کوب، بازداشت و زندانی شدن مردان روستای ما بازگو کرد. پدرم موفق شده بود هنگام حمله طالبان به روستای ما، به سمت کوهستانی که در چند قدمی روستای ماست فرار کند و یک هفته را در دل کوه‌ها بگذراند.

پدرم تا مدت‌ها در خانه پنهان بود و نخستین چیزی که به ما دستور داد، سخن نگفتن در مورد قوم هزاره بود:

«اگر طالبی از شما سراغ مردان هزاره را گرفت، بگویید چیزی نمی‌دانم.»

آن زمان معنی این حرف را ندانستم اما در پی آن روایت‌های هولناکی از کشتار هزاره‌ها توسط طالبان در نقاط مختلف افغانستان از جمله مزارشریف، بامیان و چمتال شنیدم.

آوازه‌ قتل عامی که طالبان در هشتم ماه آگوست سال ۱۹۹۸ در مزارشریف و چمتال راه انداخته بودند در همه جا طنین‌انداز شد. روزهای بعد، بازماندگان و آواره‌های این قتل عام تا روستای ما در ۶۰ کیلومتری جنوب شهر مزارشریف نیز رسیدند. بستگان ما در چمتال که از قتل عام جانِ سالم به در برده بودند، با طی کردن چندین شبانه‌روز راه و عبور از حاشیه‌های کوه البرز، خودشان را به روستای ما رسانیدند.

من این جریانات را زمانی تماشا کردم که فقط پنج سالم بود و درک درستی از آوارگی، رنج و خونریزی جنون‌آمیز طالبان نداشتم.

بعدها که سراغ کار رسانه‌ای رفتم، با شماری از بازماندگان قتل عام طالبان که به «کشتار مزارشریف» مشهور است مصاحبه کردم. یکی از بازماندگان این قتل عام به من گفت:

«یک جنگجوی طالب را دیدم که پا برهنه در کوچه‌های “سید آباد” که بیشتر ساکنان آن هزاره‌ها استند دنبال مردان هزاره می‌گشت. جنگجوی طالب با عذر و زاری از یک مرد پشتون که باشنده محل بود آدرس هزاره‌ها را می‌پرسید و اسکناس ۱۰۰ دلاری را به نشان تحفه به کسی که او را در یافتن یک مرد هزاره کمک کند در دست داشت. او پیوسته تکرار می‌کرد که از قندهار به هدف کشتن هزاره‌ها و کسب مقام “غازی” به مزارشریف آمده است و تا هزاره‌‌ای را به قتل نرساند به خانه بر نمی‌گردد.»

گزارش‌های متعددی از قربانیان قتل عام هزاره‌ها به دست طالبان در روستای قزل‌آباد شهر مزارشریف نوشتم که راویان حین بازگو کردن صحنه‌ها به خودشان می‌لرزیدند و گاهی نمی‌توانستند به صحبت ادامه دهند. من خوش اقبال بودم که با چنین صحنه‌هایی مواجه نشدم اما شنیدن و نوشتن این روایت‌ها مرا به عمق فجایع پرتاب کرد.

جزییات کشتارهای طالبان در مزارشریف، بامیان، یکاولنگ و چمتال، جنون وصف‌ناپذیر این گروه را در ستیز با پیروان مذهب تشیع و نفرت نژادی آنان برملا می‌کند.

در ادامه جست‌وجوهایم در این مورد، چندی قبل شماره تماسی از مولوی عبدالمنان نیازی، سرلشکر طالبان در حمله به مزارشریف و شخصی که دستور مستقیم قتل عام هزاره‌ها را صادر کرده بود یافتم. با او تماس گرفتم و حاضر شد با من صحبت کند.

از او دلیل صدور فتوای قتل عام شیعیان را در سال ۱۹۹۸ میلادی و حین تصرف مزارشریف پرسیدم. نیازی بی‌هیچ تأملی گفت:

«کسانی را که در مزارشریف کشتیم، مزدورهای ایران بودند و از این بعد نیز اگر هزاره‌ها برای ایران مزدوری کنند آنان را می‌کشیم.»

طالبان هر باری که به قتل عام و سرکوب شیعیان افغانستان اقدام کرده‌اند، برای توجیه جنایتشان، قربانیان را به دلیل مذهبشان به «مزدوری» برای حکومت ایران متهم کرده‌اند.

در این مورد پرسش‌های زیادی از ملّا نیازی مطرح کردم. او عصبانی شد و مرا مزدور سپاه پاسداران خطاب کرد و تهدید نمود. نیازی فعلاً از گروه ملّا هیبت‌الله که هسته مرکزی طالبان را رهبری می‌کند انشعاب کرده و گروه جدیدی ایجاد کرده است.

تا چندی قبل و با نزدیک شدن زمان آغاز مذاکرات میان گروه طالبان و دولت جمهوری اسلامی افغانستان، بسیاری از نویسندگان، کارشناسان و فعالان سیاسی گمان می‌بردند که طالبان از لحاظ طرز فکر تغییر کرده‌اند و نوع برخوردشان با اقوام غیر پشتون و پیروان مذهب تشیع، با برخوردشان در زمان رژیم امارت اسلامی متفاوت خواهد بود. تحلیل‌ها و نوشته‌های زیادی در رسانه‌ها منتشر شدند که همه آنان روی یک نکته توافق نظر داشتند و آن اینکه: طالبانِ امروز، طالبان ۲۰ سال قبل نیستند و آنان تنوع باورها، حضور اقوام در حکومت و احترام به فرهنگ‌ها را درک کرده‌اند.

اما همه این خیال‌بافی‌ها نقش بر آب شدند، آنجا که هیأت مذاکره کننده گروه طالبان در قطر خط و نشان کشیدند که مذاکره میان این گروه و حکومت افغانستان باید استوار بر اصول مذهب حنفی باشد و مبنای تصمیم‌گیری‌ها نیز باید تنها از متن این مذهب استخراج شود. این گروه واضح ساخت که مذهب تشیع را که حدود ۳۰ درصد جمعیت افغانستان از آن پیروی می‌کنند، به رسمیت نمی‌شناسد.

این موضع طالبان، تلنگری بود که ذهن مرا به تکرار فجایع در زمان حاکمیت ملّا عمر در افغانستان هدایت کرد. حاکمیت ظالمانه و منزوی از جهان که در آن حتی یک نفر از پیروان مذهب تشیع، در هیچ یک از مناصب حکومتی حضور نداشت.

با گذشت ۲۰ سال از کشتار مزارشریف که عاملان آن همچنان پرچمدار جنگ و خشونت استند، اکنون بار دیگر وحشت از تکرار آن تسویه حساب خون‌بار در ذهن بسیاری‌ها از جمله من که بارها پای صحبت قربانیان آن کشتار نشسته‌ام، زنده شده است.

با وجود اینکه ایستادگی هیأت مذاکره کننده حکومت جمهوری اسلامی افغانستان در برابر گروه طالبان باعث امیدواری و دلگرمی است، اما دیدنِ چهره‌های تندرو در رأس هیأت مذاکره کننده طالبان و فتواهایی که جنگجویان این گروه علیه پیروان مذهب تشیع و گروه‌های قومی منتشر می‌کنند، مایه نگرانی عمیق شده است.

در نخستین روزهای آغاز به کار هیأت‌ مذاکره کننده دو طرف در قطر، بر همگان واضح شد که طالبان یک قدم از افکار تندروانه و لاک دیوبندی‌شان عقب‌نشینی نکرده‌اند و همچنان به دنبال حذف دیگران هستند.

همزمان با برپایی مراسم گشایش برنامه مذاکره میان جمهوری اسلامی افغانستان و گروه طالبان در قطر، حملات سنگین جنگجویان این گروه بر شهرها و روستاهای شیعه‌نشین افغانستان که جزیی از مناطق امن محسوب می‌شدند نیز آغاز شد. با وجودی که طالبان بیشتر از ۶۰ درصد خاک افغانستان را در کنترل دارند، اما به ندرت توانسته‌اند که حاکمیت‌ خود را بر مناطق عمدتاً شیعه‌نشین دوام دهند. در بسیاری از مناطق، مردم علیه این گروه قیام کرده و آنان را از میانشان رانده‌اند.

حملات اخیر طالبان بر ساحات شیعه‌نشین هدفمندانه و برخاسته از نفرت مذهبی و نژادی در این گروه است. رهبران طالبان معقتد استند که اگر مناطق شیعه‌نشین را در آستانه مذاکرات با حکومت افغانستان تصرف کنند، می‌توانند از آن به عنوان یک ابزار فشار در میز مذاکره استفاده کنند. از ۲۱ تن مذاکره کننده جمهوری اسلامی افغانستان، چهار تن آنان متعلق به قوم هزاره و پیرو مذهب تشیع استند، در حالی که همه اعضای هیأت مذاکره کننده طالبان، ملّاهای تندرو استند که در مدارس افراطی‌پرور دیویندی در پاکستان تحصیل کرده‌اند.

از آنجایی که ایالات متحده با حاتم‌بخشی، گروه طالبان را از سطح یک جریان تروریستی به یک گروه سیاسی ارتقا بخشیده است، قدرتمند شدن این گروه به لحاظ نظامی و نواختن شیپور پیروزی توسط مبلغان، نگرانی‌ها را از تکرار فجایع خون‌بار که در آن گروه‌هایِ قومی و مذهبی به باور طالبانْ «اقلیت‌»، در خط نخست ماجرا قرار دارند، افزایش داده است.

  • در همین زمینه