پس از طرح شدنِ روایتهای تعرض در پویش ایرانیِ #منهم، به نظر میرسد اکثر کسانی که در فضای مجازی واکنشی نشان دادهاند، با روایتگران همدلی کردهاند. با این حال، در این میان کسانی هم هستند که، بهویژه دربارهی آن روایتهایی که پای سرشناسان را به میان میکشند، از همدلی با روایتگران خودداری کرده یا تأکید کردهاند که تا جرم کسی اثبات نشده نباید دربارهی او حکمی صادر کرد. دیگرانی هم از این اندازه فراتر رفته و به روایتگران تاختهاند و آنان را به فریبکاری متهم کردهاند.[1]
پرسیدنی است که: بهترین واکنش به روایتهای تعرض جنسی (شامل روایتهای تجاوز، آزار، و بدرفتاریِ جنسی) چیست؟ باور و پذیرش؟ سکوت و بیباوری؟ جستوجو و پژوهش؟ شک و تردید؟ یا رد و ناباروی؟ من چندی پیش در نوشتهای (اینجا) این پرسش را از نظرگاهی شناختشناسانه بررسی کردهام. در این نوشته میکوشم به این پرسش پاسخ دهم که: چه وظیفهی اجتماعی در قبال روایتهای تعرض داریم؟
دوراههای دشوار
به روایتهای تعرض جنسی چگونه واکنش نشان دهیم:
- آیا باید آنها را باور و همرسانی کنیم بر این مبنا که باید از قربانی پشتیبانی کرد و راه را بر تجاوزهای بیشتر بست؟
- یا باید جانب احتیاط را گرفته تنور چنین اتهامهایی را داغ نکنیم مبادا که به بیگناهانی تهمت بزنیم؟
دوراههای پیشاروی ما باز شده است که در هرکدام گام بگذاریم ممکن است بهناحق و خلافِ عدل و داد عمل کنیم: در یک سو، «بیاعتنا بودن به صدای قربانی که همزمان حمایت از متجاوز یا آزاررسان است»، یا، در دیگر سو، «تهمت به بیگناهی که خود قربانیِ کینهها یا تصویهحسابهای شخصی است». در یک سو، هرکسی که خود قربانیِ تعرضِ جنسی بوده است، یا کسانی را میشناسد که قربانیِ تعرضِ جنسی بودهاند، نیک میداند که تعرض جنسی چه رنجی بر سرتاسرِ زندگی قربانی تحمیل میکند. در دیگر سو نیز هرکسی که خود قربانیِ تهمت بوده است، یا کسانی را میشناسد که قربانیِ تهمت بودهاند، نیک میداند که تهمت، آن هم تهمتی به سنگینی تعرض جنسی، با زندگیِ قربانیِ تهمت چه میکند.
بهترین واکنش به روایتهای #منهم چیست؟
میتوانیم هم روایتهای تعرض و هم پاسخ متهمان به تعرض را بشنویم و همرسانی کنیم. این بهترین کاری است که میتوانیم بکنیم.
در واکنش به روایتهای تعرض، بسیاری میگویند تا وقتی جرم اثبات نشده باید خموشی گزینیم و نباید از پیشِ خود حکمی صادر کنیم. اما ناگفته پیداست که دوراههای که نشان دادیم از آن دست دوراهههایی نیست که وقتی پیشاروی ما باز میشوند بهسادگی بتوانیم بیتصمیم باشیم یا تصمیم را به بعد موکول کنیم و در هیچکدام از دو راه گام ننهیم. بر همین اساس بسیاری میگویند سکوت کردن در قبال روایت تجاوز بهخوبی ممکن است در عمل همان بیاعتنایی به فریاد قربانی باشد. پس آیا باید نتیجه بگیریم که روایتهای تعرض جنسی را باید بی هیچ چونوچرا باور کنیم؟
باید خاطرنشان کرد که حکم نکردن پیش از اثبات جرم اصلی بسیار رایج و پذیرفته است؛ این اصل حتا در اعلامیهی جهانی حقوق بشر نیز بازتاب یافته است. در مادهی یازدهم از این اعلامیه آمده است: «هر شخصی که به بزهکاری متهم شده باشد، بی گناه محسوب میشود تا هنگامی که در جريان محاکمهای علنی که در آن تمام تضمينهای لازم برای دفاع او تأمين شده باشد، مجرم بودن وی به طور قانونی محرز گردد.»
پویشِ #زنان_را_باورکنید
در ایالات متحده به دنبال پویش #منهم پویش دیگری پا گرفت با نام #زنان_را_باورکنید که گاهی نیز با نام #همهی_زنان_را_باورکنید طرح میشود. چنانکه از نام آن پیداست، این پویش در واکنش به شک و تردیدها دربارهی درستیِ روایتهای تعرض جنسی پا گرفت. در مقابل اما نقدهایی جدی نیز بر این پویش وارد است از جمله اینکه این پویش در خود نوعی جنسیتزدگی دارد؛ طبیعی است که سخن هرکسی را بر اساس دلایل و شواهدی که ارائه میدهد باید باور یا رد کرد و نهصرفاً بر اساس جنسیتِ او. گرچه رد و سرزنش و فریبکار دانستن روایتگران واکنش درستی به روایتهای تعرض نیست، بیدرنگ باور کردن هم واکنش درستی نمینماید.
از این گذشته، نکتهای نغز دربارهی توانایی شناختیِ ما انسانها این است که باورمندی برای ما انسانها امری اختیاری نیست. ما نمیتوانیم تصمیم بگیریم که به چیزی باور داشته باشیم یا نه. دلایل و شواهدی که در اختیار ما قرار میگیرد ما را بهناگزیر به این یا آن سمت میگرایانند. این نکته در واکنش ما به روایتهای تعرض نیز اهمیت دارد. از همین رو دربارهی هریک از روایتهای تعرض نیز ما در وضعیتی نامتعین و متغیر از نظر شناختی گرفتار میشویم که ممکن است به این یا آن سو بگراییم. پس نمیتوان انتظار داشت که، چنانکه پویش #زنان_را_باورکنید از ما میخواهد، روایتهای زنان را بیچون و چرا باور کنیم.
همدلی با و در میانِ قربانیان
واکنشها به روایتهای تعرض همه از سنخِ واکنشهای شناختی نیستند، بله بخشی از آنها از سنخ واکنشهای عاطفی است. چو بشنویم که کسی قربانی شده است، حتا اگر ادعایی هنوز اثبات نشده باشد، طبیعی است که حس همدلی در ما برانگیخته شود. حس همدلی یکی از پایهایترین حسها در میان انسانها است؛ زندگیِ اجتماعی بر این حس استوار است و شاید اگر چنین حسی نبود انسانها نمیتوانستند با هم بهدرستی بزیند. برخی از فیلسوفان[2] تا جایی پیش رفتهاند که حس همدلی را مبنایی برای اذعان به وجودِ دیگر ذهنها دانستهاند؛ یعنی اساساً با کمک این حس است که میتوانیم دیگران را بهعنوان انسانهایی دارای ذهنها و ضمیرهایی چون خودِ ما به رسمیت بشناسیم.
بینشی ارزشمند که با بررسیِ واکنشها به روایتهای تعرض به دست میآوریم این است که واکنشها تا اندازهی بالایی ممکن است به تجربهی خود شخص برگردد. گرچه برای بسیاری از ما تجربهی حس همدلی پس از شنیدن روایتی از تعرض بسیار معمول است، حس همدلی تا اندازهی زیادی به تجربههای خود شخص بستگی دارد. او که خود قربانی بوده است سخن قربانی را آسانتر باور میکند. و، برعکس، کسی که قربانی نبوده ممکن است به روایتهای تعرض بیتوجه یا کمتوجه باشد. اینجا باور کردنِ دیگری در حقیقت برخاسته از گونهای حس عاطفی است. اما مسأله این است که قربانیان اتهام نیز به همان سان ممکن است با کسانی که اتهام تعرض جنسی به آنها وارد شده است همدلی کنند.
نگاه جامعهشناسانه
درکی درست دربارهی جامعهای که در آن میزییم نیز ما را یاری میدهد واکنش درست به روایتهای تعرض را بیابیم. بیهیچ پژوهشی میتوانیم از دیدهها و شنیدهها در طول زندگی خود به این نکته پی ببریم که در کشوری چون ایران، بهسببِ فرهنگ و باورهایی که در آن رایج است، و نیز بهسببِ ساخت اجتماعی و شکل خاصی از توزیع قدرت در میان گروههای اجتماعی، برخی از بخشهای جامعه از نظر قدرت و توانایی دفاع از خود در برابر بخشی دیگر بیقدرت و بیپناه اند. برای مثال در کشور ما زنان و کودکان آشکارا در زمرهی این گروههای بیقدرت و بیپناه هستند. از این رو میتوان احتمال داد که بسیاری از زنان و کودکان در چنین جامعهای در معرض تعرض جنسی هستند. همان فرهنگ و مجموعه باورها و همان مناسبات قدرت ممکن است در واکنش ما به روایتهای تعرض نیز اثر بگذارند. سرزنش قربانی و تاختن به روایتگران—که واکنشهایی آشکارا نادرست اند—نیز از همین جا ریشه میگیرد.[3]
#او_را_بشنو
بر پایهی آنچه گفتیم، چه واکنشی باید به روایتهای تعرض داشته باشیم؟ ناگفته پیداست که ما در قبال چنان روایتهایی وظیفهای اجتماعی برعهده داریم. برخی از روایتهای تعرض جنسی اثبات میشوند و متعرضان مجازات میشوند. اما بسیاری از روایتهای تعرض اثباتنشده باقی میمانند یا زمانی طول میکشد تا اثبات شوند. وظیفهی ما در برابر چنان روایتهایی چیست؟
همدلی ازجمله واکنشهای عاطفی به روایتهای تعرض است. طبیعتاً کسانی که خود قربانیِ تعرض جنسی بودهاند بیشتر با روایتهای تعرض همدلی خواهند کرد. دیگران ممکن است بیاعتنا باشند. گروهی هم که قربانیِ اتهام بودهاند ممکن است با متهم به تعرض همدلی کنند. با این حال، حتا وقتی روایت تعرض جنسی همدلی ما را برانگیزد، ممکن است نتوانیم بهآسانی هر روایتی از تعرض جنسی را باور کنیم—همانسان که گفتیم، در اختیار ما نیست که حرف کسی را باور کنیم یا نکنیم. با این همه اما میتوانیم روایتهای تعرض را بشنویم و در شنیده شدنِ آنها نقشی ایفا کنیم؛ میتوانیم هم روایتهای تعرض و هم پاسخ متهمان به تعرض را بشنویم و همرسانی کنیم. این بهترین کاری است که میتوانیم بکنیم. واکنش درست به روایتهای تجاوز و وظیفهی اجتماعی در قبال آنها نیز همانا شنیدن و شنوانیدن است.
پانویسها
[1] برای یک نمونه، مهدی جامی دربارهی یکی از روایتهای تعرض تا آنجا پیش میرود که با حدس و گمانهایی روایت را با نقشهای از پیش برنامهریزی شده از سوی حکومت پیوند میدهد. بنگرید به اینجا.
[2] برای نمونه بنگرید به:
Lipps, T. (1907). “Das Wissen von Fremden Ichen,” Psychologische Untersuchungen, 1: 694–72.
Stein, E. (1989). On the Problem of Empathy, Washington: ICS Publishers.
Scheler, M. (1954). The Nature of Sympathy, London: Routledge & Kegan Paul.
[3] برای نمونه، واکنشهای اخیر به تجاوز در پاکستان در این زمینه آموزنده است. بافت اجتماعی در این کشور نیز همانند ایران بافتی سنتی و مردسالار است. اما، برعکس آنچه از پویش منهم در میان ایرانیان دیدیم که تا حد زیادی به قلمرو مجازی محدود شد، در پاکستان واکنش به یکی از موارد اخیر تجاوز به کنشگری فضای عمومی کشیده شد. در این باره بنگرید به این ویدئو.