اسماعیل جلیلوند – تفکیک جنسیتی در ایران، همواره مورد اعتراض فعالان مدنی و همچنین فعالان حقوق زنان بوده است. بسیاری از کسانی که به این جداسازی جنسیتی در برخی از حوزه‌های عمومی و مدارس ایران معترض هستند، معتقدند که این مسئله کوششی برای حذف زن از عرصه عمومی است و علاوه بر این روابط معمولی و پذیرفته شده زن و مرد را پیچیده و متشنج می‌کند. این مشکل طی چند سال اخیر با اصرار بخش‌هایی از حکومت ایران بر گسترش دایره تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها پیچیده‌تر نیز شده است.

تفکیک جنسیتی اما چه جایگاهی در تاریخ ایران داشته است و دارد؟ ‫ آیا تفکیک جنسیتی در ایران، در تمام طبقات اجتماعی و زندگی شهری، روستایی و عشایری شکلی همسان و همپایه داشته است؟ در این زمینه گفت‌وگویی با ناصر مهاجر[١]، پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر ایران انجام داده‌ایم.

 گفت‌وگو با ناصر مهاجر را می‌توانید از طریق دو فایل صوتی زیر گوش کنید:

نسخه خلاصه

 نسخه کامل

آیا تفکیک جنسیتی در ایران، در تمام طبقات اجتماعی و زندگی شهری، روستایی و عشایری شکلی همسان و همپایه داشته است؟

ناصر مهاجر: بی‌تردید اشکال متفاوت و گوناگونی داشته است. اگر جامعه ایران را یک جامعه سه پایه بدانیم که یک پایه آن روستا، دیگری ایل و سومی شهر است، مى‌بینیم که جدایی میان دو جنس یکسان نبوده است. در ساختار اقتصادى- اجتماعى ایل، جداسازى جنسى در حوزهاى زیادى وجود نداشته است.

به جنبه طبقاتى تفکیک جنسیتى نباید کم بها داد؛ نه در روستا، نه در ایل و نه در شهر. اندرونى و بیرونى پدیده‌اى است شهرى. تنها طبقات دارا بودند که مى توانستد در خانه‌هاشان اندرونى و بیرونى داشته باشند. ندار‌ها همیشه در یک اتاق در هم مى‌چپیدند. وانگهى در یک شهر ادارى یا نظامى مثل تهران دویست سال پیش، تفکیک جنسیتى خیلى بیشتر بوده تا در رشت و یا شهر تجارى‌اى مثل تبریز.

زن و مرد در کنار هم ییلاق و قشلاق مى‌کردند، در کنار هم دام مى‌پروراندند و در کنار هم فراورده‌هاى دامى را آماده مصرف مى‌ساختند. زندگى اجتماعى و سبک بود و باش زن و مرد هم در ساختار ایلى، از تفکیک جنسیتی گسترده نشان چندانى ندارد. خاطرات سردار مریم که همین چندسال پیش در ایران چاپ شد، از دیدگاه بودباش زن در نظام ایلى، بسیار خواندنى ا‌ست.

در روستاهای ایران نیز چون زنان در کشاورزی و تولید مادى مشارکت جدى داشته‌اند، جداسازى جنسیتى آنچنانى وجود نداشته. هرکس که روستاهاى ایران را از نزدیک دیده باشد، تفاوت فاحش مناسبات جنسیتى را در شهر و روستا مى‌بیند. راست است تفکیک جنسیتى در آبادى‌هاى حاشیه کویر کمی بیشتر از روستاى‌هاى مناطق شمالى ایران است. با این حال مناسبات جنسیتى در شهرهاى ایران به کلى با روستا تفاوت دارد.

تفکیک جنسیتى در شهر ایرانى ا‌ست که به اوج خودش مى‌رسد. اینکه زن در شهر بیشتر از هر کجا در تولید خانگى درگیر بود و در فرایند تولید اقتصادى و زندگى اجتماعى نقش چندانى نداشت، در کنار عوامل فرهنگی و زیست محیطی سبب شد که فاصله میان دو جنس در این پایه‌ جامعه‌ ایران از دو پایه دیگر فاصله‌ بیشترى بگیرد. مى‌خواهم بگویم در شهر ایرانى ا‌ست که تفکیک جنسیتى به طور کامل برقرار بوده است.

مسئله تفکیک جنسیتی تا چه اندازه در ایران نمود طبقاتی داشته است؟ و در مورد شهرهای ایران هم آیا این مسئله کاملاً یکدست بود یا تفاوت‌هایی هم وجود داشت؟

پرسش به‌جایى‌ است. به جنبه طبقاتى تفکیک جنسیتى نباید کم بها داد؛ نه در روستا، نه در ایل و نه در شهر. اندرونى و بیرونى پدیده‌اى است شهرى. تنها طبقات دارا بودند که مى توانستد در خانه‌هاشان اندرونى و بیرونى داشته باشند. ندار‌ها همیشه در یک اتاق در هم مى‌چپیدند. وانگهى در یک شهر ادارى یا نظامى مثل تهران دویست سال پیش، تفکیک جنسیتى خیلى بیشتر بوده تا در رشت و یا شهر تجارى‌اى مثل تبریز.

این اصل در روستا و ایل هم سارى و جارى‌ است. موقعیت و آزادى‌هاى بى‌بى مریم در ایل بختیارى را هر زن ایلى نداشت. او دختر خان بختیارى بود و به کسى جوابگو نبود.

حذف زن از عرصه عمومی در قالب تفکیک جنسیتی، چه نمودی در تاریخ ایران داشته است؟

عرصه‌ همگانى در معناى جامع و مانع‌اش برآمده از یک دوره معین تاریخ است؛ دوران بورژوایى. کسى که بیش از هر فرد دیگری در روزگار ما درباره این مفهوم کار کرده و این مفهوم را به حوزه جامعه‌شناسى، تاریخ و سیاست آورده، یورگن هابرماس است.

تا پیش از مشروطیت ایران در سال ١٩٠۶ رویداد خیلی مهم در پهنه‌ همگانی، پدیدار شدن طاهره معروف به قره‌العین در یک نشست بزرگ مردانه است. او از شخصیت‌های برجسته و رهبران مهم جنبش بابیه بود. در نشست بزرگى که به نشست «بدشت» معروف شد ١٨۴٩/ ١٨۵٠، برای اولین بار با حضور یک زن در یک همایش یکسره مردانه روبه‌رو هستیم که موضوع کارش بررسى و حل مشکلاتى‌ است که این جنبش نو پدید با آن روبه‌رو است.

او در کتاب مهمش «دگرگونی ساختاری فضای همگانی» به دقت توضیح داده چیزی که ما از آن به عنوان فضای همگانی یا عرصه عمومی نام می‌بریم، پدیده‌ای است برآمده از رشد مناسبات سرمایه‌دارانه که آن را عرصه همگانی بورژوایی مى‌نامد. این توضیح به معنای این نیست که عرصه همگانی در دوره‌های پیشاسرمایه‌داری وجود نداشته، ولی این حضور در آن دوره‌ها به اندازه‌ای ناچیز و محدود بوده، به ویژه در اروپا، که به عنوان یک پدیده ساختاری نمى‌توانست مورد توجه قرار بگیرد. مى‌گویم اروپا؛ چون شهر در شرق پدیده‌اى پیشا سرمایه‌دارى است و از دیرباز وجود داشته است.

اگر نخواهم به گذشته‌هاى دور بروم و بخواهم بحثم را به چند سده واپسین محدود کنم، باید بگویم که حتی در دوره‌ صفویه که شهر و نهادهاى شهرى گسترش زیادى پیدا کرد، زن در شهرهاى مهم ما نمود چندانى نداشت. اروپاییانى هم که در چند قرن گذشته به ایران سفر کرده‌اند و شهرهای ایران را دیده‌اند، حضور زنان را در عرصه همگانی، بازار و خیابان و غیره، حضوری شبح‌وار دیده‌اند.

ممکن است زنان در فضاى همگانی‌اى مانند مسجد و تکیه و زیارتگاه‌ها حضور پُررنگ‌ترى داشته باشند، ولی می‌بینیم که در همه‌جا این جدایی جنسیتی وجود دارد. در عروسی‌ها و جشن‌هایی که باز جلوه‌اى دیگر از عرصه همگانی‌ است، باز این تفکیک جنسیتى را مى‌بینیم. گاهی هم زنان در عرصه عمومی حضوری شهاب‌وار دارند. در یک لحظه معین و برای یک مورد معین در این عرصه پدیدار و سپس ناپدید می‌شوند.

در گذشته، هر‌گاه شهرهای ایران دچار مشکلات اقتصادی جدی مى‌شدند، کمبود نان به ویژه، زن‌ها به خیابان‌ها و بازار مى‌ریختند. شهاب‌وار. پس از حمله به مغاز‌ه‌ها که با زدو خورد و چپاول توام بود، مثل قطره آبى در زمین فرو مى‌رفتند. من این گونه حضور را حضور شهاب‌وار زن در پهنه‌ همگانى نام مى‌دهم.

آیا در دوره پیش از مشروطیت نیز با حضور زن در عرصه عمومى روبه‌رو بودیم؟ همزمان با این دوره حضور زنان در عرصه عمومی چگونه بود؟

تا پیش از مشروطیت ایران در سال ١٩٠۶ رویداد خیلی مهم در پهنه‌ همگانی، پدیدار شدن طاهره معروف به قره‌العین در یک نشست بزرگ مردانه است. او از شخصیت‌های برجسته و رهبران مهم جنبش بابیه بود. در نشست بزرگى که به نشست «بدشت» معروف شد ١٨۴٩/ ١٨۵٠، برای اولین بار با حضور یک زن در یک همایش یکسره مردانه روبه‌رو هستیم که موضوع کارش بررسى و حل مشکلاتى‌ است که این جنبش نو پدید با آن روبه‌رو است.

مورگان شوستر در کتاب اختناق در ایران نوشته و شرح داده است که چگونه سیصد زن از «جنس ضعیف» در چادر سیاه و نقاب‌هاى مشبک سفید به مجلس رفتند (مجلس دوم)، خواستار دیدار با رئیس مجلس شدند، در حضور او نقاب‌ها را پاره کردند و تپانچه‌هاىشان را بیرون کشیدند و اعلام کردند اگر به اولتیماتوم روس‌ها تن بدهید هم خودمان را مى‌کشیم و هم شوهران و فرزندمان را.

قره‌العین در این نشست سخنرانى کرد و براى اینکه صدایش بهتر شنیده شود روبنده از صورت برداشت. این سنت‌شکنى در گستره جامعه بازتاب یافت و در ذهن مردم در قالب یک اتفاق مهم نشست و حتی به شکلی افسانه‌اى بال و پر پیدا کرد.

 در جنبش تنباکو (١٨٩٢/ ١٨٩١) هم مشارکت زنان چشمگیر بود. البته این حضور خیلی کمتر به عنوان حضور در عرصه عمومی مطرح شده است؛ مگر در حالت‌هاى شهاب‌وارش. البته زنان طبقه‌حاکم که نقشی مهم در پیروزى این جنبش داشتند، در حرکت‌هاى شهاب‌وار شرکت نداشتند. زنان فرادست جامعه پس از مشروطیت دست به حرکت شهاب‌وار زدند. داستان این حرکت را مورگان شوستر در کتاب اختناق در ایران نوشته و شرح داده است که چگونه سیصد زن از «جنس ضعیف» در چادر سیاه و نقاب‌هاى مشبک سفید به مجلس رفتند (مجلس دوم)، خواستار دیدار با رئیس مجلس شدند، در حضور او نقاب‌ها را پاره کردند و تپانچه‌هاىشان را بیرون کشیدند و اعلام کردند اگر به اولتیماتوم روس‌ها تن بدهید هم خودمان را مى‌کشیم و هم شوهران و فرزندمان را.

خب می‌دانیم که زنان در جنبش مشروطه‌خواهى ما نقش داشتند. حتی انجمن‌های زنانه نیز برپا داشتند. این‌ها نشست‌هاى خانگى داشتند و اندیشه‌ مشروطه را به میان جنس دوم مى‌بردند. به ویژه با پخش اطلاعیه و شبنامه‌ها سهم مهمى در برانگیختن مردم ایفاء کردند.

تحول بسیار مهمی که پس از مشروطه روى داد، گشایش مدارس دخترانه است. مدرسه دخترانه، نخستین گام بلند در جهت ورود زنان به پهنه‌ همگانى ا‌ست. با گسترش مدرسه‌هاى دخترانه و پیدایش قشری به نام آموزگاران، زمینه مشارکت بیشتر و حضور پر رنگ‌تر زنان در پهنه‌ همگانى فراهم شد.

تحول مهم دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که چهار سال پس از مشروطیت اولین مجله زنانه به نام «دانش» در ایران منتشر شد و دو سال پس از آن در سال ۱۲۹۱ مجله شکوفه منتشر شد. انتشار مجله و روزنامه که هر دو پدیده‌هاى نوین هستند، در شکل دادن به عرصه همگانى نقش انکارناپذیرى دارد و گفتنى ا‌ست این نشریات به دست زنان به وجود آمد و اداره شد. البته رفته رفته زنان در روزنامه‌های دیگر هم نوشتند، به ویژه درباره‌ حقوق و جایگاه‌شان.

به هر حال جنبش مشروطه‌خواهى در ایران، راه را براى حضور معنادار زنان در پهنه‌ى همگانی به وجود آورد؛ هر چند در قانون اساسی مشروطیت زن را در میان دیوانگان و نابالغ‌ها و ورشکستگان به تقصیر قرار دادند.

حضور زنان در فضاى عمومى را از سال‌های انقلاب مشروطیت تا زمان به قدرت رسیدن رضاشاه چگونه ارزیابى مى‌کنید؟

می‌دانید که رضاخان میرپنج پیش از اینکه به تخت پادشاهى بنشیند، شش سالى سردار سپه مقتدر ایران بود؛ از سال ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۵ که‌‌ همان فاصله کودتا تا تاجگذاری اوست. در این فاصله که مصادف است با پایان جنگ جهانی اول، ما شاهد کوشش‌های مستقل زنان تحصیلکرده و متجدد ایران هستیم برای حضور در پهنه‌ همگانى. این سال‌ها، سال‌های سستى دولت مرکزى، قحطى، گرانى، برآمد جنبش‌هاى انقلابى، آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگى‌ است.

در یک چنین فضایى، در سال ۱۲۹۹، درست یک سال پس از پایان جنگ، سه مجله زنانه به وجود می‌آید: عالم نسوان، نامه بانوان و زنان ایران. سپس‌ در سال ۱۳۰۲ نسوان وطن‌خواه به وجود می‌آید و در سال ۱۳۰۶ پیک سعادت نسوان که پس از تاجگذاری رضاشاه منتشر شد. در همین سال‌ها انجمن‌های زنانه و گروه‌های تئاترالى شکل می‌گیرند که زنان در آن‌ها عضویت دارند و این پهنه‌ى همگانى را براى حضور زنان باز فراخ‌تر مى‌کند.

ریشه‌های بروز کشف حجاب و تلاش برای کشانیدن اجباری زنان به عرصه عمومی چه بود و به عبارت دیگر کشف حجاب زاییده چه تحولات اجتماعی بود؟

دوره‌اى را که بررسیدیم، دوره‌ رشد و گسترش مناسبات سرمایه‌دارى در ایران است و جامعه ما از وضعیتِ پیشامدرن در آمده است و در چهارچوب خاصى از مدرنیسم ره‌ مى‌سپارد. در این مرحله طبقات و اقشار نو اجتماعی در جامعه حضور پیدا کرده‌اند: کارگر، کارمند، آموزگار، پرستار، پزشک، مهندس و کسانى که تحصیلات مدرن دارند. این‌ واقعیت زمینه‌ساز اصلاحاتى است که مدت‌ها نیاز زمانه بود.

کشف حجاب امرى گریزناپذیر بود؛ نیاز زمانه ما بود. زمینه این کار در جامعه به وجود آمده بود و دیر یا زود باید صورت می‌گرفت. به باور من دیر صورت گرفت و به بد‌ترین شکل صورت گرفت. اگر حکومت دموکراتى سر کار بود، لابد اعلام مى‌کرد که از این پس زنان آزادند حجاب از سر بردارند و کسى حق ندارد متعرضشان شود و با متعرض بنا بر قانون رفتار مى‌شود، اما این کار نشد و شد آنچه پی‌آمد زیانبارش را مى‌شناسیم.

ببینید تا پیش از کودتای رضاخان و سید ضیا در سال ١٢٩٩، ما سالن‌های سینماى ویژه بانوان داشتیم؛ در سال ١٢٩۶. پس از کودتا به زنان اجازه داده شد که در بالکن سینما بنشینند. سپس یک سمت سالن‌ را به آن‌ها اختصاص دادند و سرانجام در سال ١٣٠٧ سالن‌هاى مختلط به وجود آمد.

تغییرى که در پایان دوره‌ى قاجار با آمدن راه آهن و اتومبیل به وجود آمد، پیدایش پارک‌ها و گردشگاه‌هاى همگانى، کافه، رستوران، تئا‌تر و سینما، تغییر پوشش مردم و همه و همه عواملى بودند که پذیرش بى‌حجاب بودن زن را ضرورتى اجتناب ناپذیر کرده بود و گفتنى ا‌ست در چنین فضایى است که زنان پیشروى جامعه خودشان کشف حجاب مى‌کنند؛ حدود هفت هشت ده سال پیش از صدور فرمان کشف حجاب. نمونه‌ شناخته شده‌اش زنده‌یاد صدیقه دولت آبادى است و یا خانم مولود خانلرى و دیگران و دیگران. مى دانیم که آخوند‌ها چه بر سر خانم دولت‌آبادى آوردند.

از سوى دیگر کسانی که دور و بر سردار سپه را گرفته‌اند و او را به پادشاهى رساندند، همگی از مدرنیست‌های زمانه خود بودند: از تیمورتاش و تدین گرفته تا نصرت‌الدوله فیروز و على‌اکبرخان داور تا تقی‌زاده، حکمت و ذکاءالملک فروغی و دیگران. این‌ها همه نیاز مبرم جامعه را تجدد مى‌دانستند و دنبال مدرن کردن ایران بودند. با درکشان از مدرنیسم در اینجا کارى نداریم.

در یک چنین بسترى باید به کشف حجاب اجبارى رضاشاه نگاه کنیم. این سیاست در سال ١٣١۴ به اجرا گذاشته شد؛ یک سال پس از تاسیس دانشگاه تهران در ۱۳۱۳. پرسش این بود که آیا زنان مى‌توانند به دانشگاه راه یابند یا نه؟ مدرنیست‌ها همه هوادار ورود زنان به دانشگاه بودند. رضا شاه در این زمینه از همه‌ همکارانش عقب افتاده‌تر بود. چندین سال ایستادگى کرد و سرانجام در سال ١٣١۴ و پس از اینکه او را به ترکیه بردند و پهنه‌ همگانى را نشانش دادند، به پند آنها تن داد و بى حجاب شدن زن را پذيرفت و گذاشت که زنان وارد دانشگاه شوند. مى‌دانید که دو رشته‌ پزشکی و حقوق را بر زنان بست و زنان با مبارزه‌شان توانستند به حق آموزش در رشته‌ پزشکى دست پیدا کنند.

به اصطلاح کشف حجاب امرى گریزناپذیر بود؛ نیاز زمانه ما بود. زمینه این کار در جامعه به وجود آمده بود و دیر یا زود باید صورت می‌گرفت. به باور من دیر صورت گرفت و به بد‌ترین شکل صورت گرفت. اگر حکومت دموکراتى سر کار بود، لابد اعلام مى‌کرد که از این پس زنان آزادند حجاب از سر بردارند و کسى حق ندارد متعرضشان شود و با متعرض بنا بر قانون رفتار مى‌شود، اما این کار نشد و شد آنچه پی‌آمد زیانبارش را مى‌شناسیم.

با خلع ید از رضاشاه و از بین رفتن اجبار در بى‌حجابى، چه اتفاقی در عرصه عمومی- شهری افتاد و در حد فاصل سال‌های ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد ١٣٣٢، در حیطه فعالیت زنان در جامعه شاهد چه اتفاق‌هایی مهمى هستیم؟

مشارکت زنان در زندگى احزاب سیاسی. اولین نمونه‌ مشارکت سیاسى زنان در زندگى حزبى، خیلى پیش از شهریور ۲۰ به وجود آمد. در آغاز سده‌ ١٣٠٠ و در حزب کمونیست ایران (١٣١٠-١٢٩٩)، اما مشارکت زنان در حزب کمونیست ایران بسیار محدود بود و بیشتر به خطه‌ شمالى کشور محدود مى‌شد، اما پس از شهریور ۲۰ ما برای اولین‌بار شاهد آن هستیم که زنان در یک حزب سیاسى، حزب توده ایران، به شکل گسترده‌اى وارد مى‌شوند. کار می‌کنند و حوزه‌های مختلط حزبی به وجود می‌آورند. پس از حزب توده باید از حزب دموکرات احمد قوام‌السطنه نام ببرم که هر چند عمرش بسیار کوتاه بود، زنان در آن عضویت داشتند؛ ازجمله زنان برجسته‌اى مثل خانم دکتر فاطمه‌ سیاح و خانم مهرانگیز دولتشاهی که اولین سفیر زن ایران است و نزدیک چهار سال در دانمارک سفیر دولت پادشاهى بود.

برخلاف تصور رایج، شاه حق رای به زنان اعطا نکرد؛ بلکه این زنان بودند که حق راى را گرفتند و به دست آوردند؛ با مبارزه‌ چندین و چند ساله‌شان. محمدرضا شاه پهلوى نیز همچون پدرش میزوژن بود و براى زن احترامى قائل نبود. در گفت‌وگو با اوریانا فالاچی، روزنامه‌نگار معروف ایتالیایى، بن مایه‌ فکرش را فاش گفت: «حتی بهترین آشپز دنیا هم زن نیست، مرد است.»

جامعه‌ سوسیالیست‌هاى ایران (نیروى سوم) که انشعابیون حزب توده بودند نیز به شرکت زنان در فعالیت‌هاى حزبى میدان مى‌داد و تشکیلاتی تحت عنوان تشکیلات زنان داشت. جز این سه حزب، حزب دیگرى نمى‌شناسیم که زنان را پذیرا باشد و بخواهد که سیاست را از انحصار مردان خارج سازد. به‌طور کلی در سال‌های ۲۰ تا ۳۲ پهنه‌ همگانى برای حضور زنان در میدان سیاست هموار می‌شود و زنان در این زمینه نیز به مشارکتى معنى‌دار مى‌پردازند.

 در این دوره است که زنان جنبش گسترده‌اى را براى به دست آوردن حق راى به راه مى‌اندازند که به باور من یکى از مهم‌ترین جنبش‌هاى مدنى تاریخ نوین ایران است. این جنبش با مخالفت شدید روحانیت روبه‌رو شد. روحانیت حتی دولت مصدق را تهدید کرد و از او خواست لایحه‌ حق راى زنان را که در مجلس مطرح شده بود، پس بزند.

آیا نهاد‌ها و تشکل‌های زنانه در دهه ۳۰ و پس از سرکوب نیز همچنان رشد می‌کنند؟ در این دوران و سپس دهه چهل، حضور رو به افزایش زنان نویسنده در رسانه‌ها، چه نقشی در از بین بردن تفکیک جنسیتی و ساختن افکار عمومی می‌گذارد؟

مى‌دانید که دولت کودتا به هیچ یک از احزاب، سازمان‌ها و گروه‌های ترقى‌خواه رحم نکرد و همه را سرکوب کرد. در نتیجه، تشکل‌هاى زنانى که در سال‌هاى ١٣٣٢- ١٣٢٠ فعالیت مى‌کردند، تعطیل شدند. این موج سرکوب اما کوتاه بود و تا سال ١٣٣٨ بیشتر دوام نیاورد. در این سال بحران اقتصادى که در ژرفنا مى‌جوشید سرریز کرد و به یک بحران سیاسى جدى فرارویید. نخست وزیر وقت، دکتر منوچهر اقبال استعفاء کرد و جعفر شریف‌امامى آمد. از سال ١٣٣٨ تا سال ١٣۴١ تنفس سیاسى داریم و گشایش فضاى فکرى و فرهنگى. در این دوره جنبش دانشجویی درخشش ویژه‌اى پیدا مى‌کند. دانشجویان زن نیز در این جنبش مشارکت دارند. شناخته شده‌ترین‌هاشان زنده یاد پروانه فروهر است که مى‌دانیم به شکل فجیعى او را کشتند و خانم دکتر هما دارابی که چندین سال پیش در تهران و در اعتراض به حجاب اجبارى خودسوزی کرد.

در آن سال‌ها شاهد شکل‌گیری گروه‌های مختلف زنان هستیم که یا به کلى غیر سیاسى‌اند و یا به طبقه‌ى حاکم وابسته‌اند. این گروه‌ها برآنند که در چارچوب نظام موجود تغییراتی در راستاى حقوق پایمال شده زن ایرانى به وجود آورند. به دیگر سخن این بار تلاش براى آن است که تغییرات از درون خود نظام سربرآورد و نه از بیرون. قشرهاى اجتماعى‌اى چون پرستاران، آموزگاران، کارمندان و… پایگاه اجتماعى گروه‌هاى زنان هستند. اینکه شاه ناچار شد مسئله حق رای زنان را به مفاد انقلاب سفیدش بیافزاید، ناشى از فعالیت‌ آن گروه‌ها بود و مشارکت گسترده‌ پایگاه اجتماعی‌شان درجریان رفراندوم ششم بهمن ١٣۴١. به‌جاست که از خانم‌ها صفیه فیروز، مهرانگیز دولتشاهى، بدرالملوک بامداد و عاطفه بیژن که نماینده‌ انجمن پرستار‌ها بود یاد کنیم که با درایت و فراست توانستند دولت وقت را غافلگیر کنند و با انواع و اقسام ترفند‌ها و نیز به راه انداختن راه‌پیمایى، سرانجام حق راى را از شاه بگریند.

مى‌دانید که در روز رفراندم معروف به «رفراندم شاه و ملت» زنان خودشان به طرف صندوق‌های رای سرازیر شدند و با وجود اینکه حق رای نداشتند، مسؤلان مملکتى را واداشتند که صندوق‌هایى براى ریختن راى آن‌ها اختصاس دهند.

برخلاف تصور رایج، شاه حق رای به زنان اعطا نکرد؛ بلکه این زنان بودند که حق راى را گرفتند و به دست آوردند؛ با مبارزه‌ چندین و چند ساله‌شان. محمدرضا شاه پهلوى نیز همچون پدرش میزوژن بود و براى زن احترامى قائل نبود. در گفت‌وگو با اوریانا فالاچی، روزنامه‌نگار معروف ایتالیایى، بن مایه‌ فکرش را فاش گفت: «حتی بهترین آشپز دنیا هم زن نیست، مرد است.»

از دهه ۴۰ تا انقلاب شاهد حضور گسترده زنان در بسیارى از عرصه‌ها، به ویژه آموزش و پرورش هستیم، اما حضور زن در سیاست کمرنگ است. این مسئله را چگونه توضیح مى‌دهید؟

یک جنبه از مسئله این است که شاه میانه‌اى با دموکراسى نداشت و حضور هیچ شخص و گروهی را در عرصه تصمیم‌گیرى‌هاى سیاسی برنمى‌تافت. پس از اصلاحات ارضى رفته رفته حکومت مطلقه شکل گرفت و اتوکراسى. نخست‌وزیرانى که پس از دکتر على امینى آمدند، نخست‌وزیر مشروطه نبودند، مجریان اوامر ملوکانه بودند.

نخستن نیروى اجتماعى که در برابر حکومت اسلامى قرار گرفت، زنان بودند. در‌‌ همان سه هفته‌ اول انقلاب که دیدار با آیت‌الله خمینى را زنانه- مردانه کردند، دریا را زنانه مردانه کردند، حرفه‌ قضاوت را بر زنان مجاز نشمردند، آن‌ها را از خدمت در ارتش باز داشتند، مدرسه‌هاى مختلط را بستند، قانون حمایت خانواده را برچیدند، حضورشان در ورزشگاه‌ها را غیر شرعى دانستند، سقط جنین را ممنوع داشتند و… دریافتند که همچنان باید به میدان بازگردند.

بیهوده نیست که در ‌‌نهایت شاه «حزب رستاخیز» را برپا کرد. باور داشت که ایران تنها از رهگذر یک دیکتاتوری مقتدر است که می‌تواند به پیش برود. جامعه ما بهای بسیار سنگینی برای آن باور پرداخت. بهای بسیار سنگینی که جامعه ایران پرداخت این بود که از سیاست به دور ماند. نسل پس از کودتا دیگر آگاهی و ذهن سیاسی نداشت، سیاست‌گریزی در جامعه رواج داشت و این سبب شد که در سال‌هاى بحرانى ۵۵ تا ۵٧، نه مردم و نه جرگه‌ها و جریان‌هاى سیاسى، نتوانند با ره توشه‌ خوبى به راه بى‌بازگشت پا بگذارند.

جز استبداد، پدرسالارى هم نقش داشت. ساختار نظام پدرسالار در ایران، عامل دیگرى بود که سبب ‌شد زن در پهنه‌ سیاست حضور معنادارى پیدا نکند. مناسبات پدرسالارانه که جان‌سختى غریبى دارد، تنها در یک فضای آزاد و باز است که سست و کم‌رنگ مى‌شود. بحث و گفت‌وگو و نقد و انتقاد اگر وجود نداشته باشد، ارزش‌هاى پدرسالارانه بازتولید مى‌شود و زنان را از مشارکت موثر در زندگى فکرى و فرهنگى جامعه در عمل کنار مى‌گذارد.

حضور زنان در جریان‌هاى اپوزیسیون هم از نظر کمى و هم از نظر کیفى به چه ترتیب بود؟ در این سطح تفکیک جنسیتی چه نمودی داشت؟

از آخرهاى دهه‌ چهل حضور زنان در مبارزات دانشجویی چشمگیر مى‌شود. در همین سال ۱۳۵۰ است که براى نخستین‌بار در تاریخ ایران، زندان سیاسى زنان به وجود مى‌آید؛ چه براى نگهدارى دانشجویان دختر که در تظاهرات دانشگاه بازداشت مى‌شدند و چه براى زنانى که عضو سازمان‌هاى چریکى و غیر چریکى بودند. شمار‌ى از این زنان در رهبرى سازمان‌هاى چپ انقلابى قرار داشتند. براى یک دوره‌ کوتاه، دو عضو از سه عضو رهبرى سازمان انقلابى حزب توده در داخل کشور، سازمانى که از حزب توده گسسته بود، زن بودند: دکتر معصومه طوافچیان و مهوش جاسمى.

در کنفدراسیون جهانى دانش‌آموزان و دانشجویان ایرانى در خارج از کشور نیز زنان مشارکت موثرى داشتند؛ به ویژه در ایالت متحد که به طور متناوب به دبیرى انتخاب مى‌شدند. وقتی به این روندهای تاریخی نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم اگر حکومت شاه به حضور زنان در پهنه‌ سیاست چندان دلبسته نبود و شمار نمایندگان مجلس، وزیران یا سفرای زن در ساختار حکومتش به سختى از شمار انگشتان دو دست فرا‌تر مى رفت، جریان‌ها و جرگه‌هاى اوپوزیسیون با تمام محدویت‌هایى که داشتند، به حضور زنان در صفوف خودشان ارج مى‌گذاشتند و مى‌خواستند هر چه بیشتر زنان را به کنشگرى سیاسى بکشانند. این گرایش از نیمه‌ دوم دهه‌ى چهل تا پیش از انقلاب بیش از پیش گسترش و ژرفش پیدا کرد.

در ‌‌نهایت تاثیر وقوع انقلاب اسلامی و حوادث مربوط با آن را بر تاریخ تفکیک جنسیتی چگونه تحلیل می‌کنید؟

زنان به شکل بسیار گسترده‌ای در برانداختن نظام پهلوی مشارکت داشتند. در راهپیمایی‌ها و تظاهرات حضور پررنگى ‌داشتند و نیز در فعالیت‌های گوناگون زیرزمینى. پرسشى که پیش مى‌آید اما این است: آن‌ها که مى‌دانستند چه نمى‌خواهند، آیا مى‌دانستند چه مى‌خواهند؟ در پاسخ به این پرسش گمان نمى‌کنم فاصله زنان از مردان زیاد باشد.‌‌ همانطور که پیشتر عرض کردم، نسل پس از کودتاى ٢٨ مرداد در اختناق سیاسى کم پیشینه‌اى رشد کرد؛ چه زن و چه مرد. آن نسل تاریخ صد سال گذشته‌ کشورش را نمى‌شناخت و از طبقات و نیروهاى اجتماعى شناختى نداشت. زنان آن نسل نمى‌دانستند که مادر بزرگ‌هاشان چه مبارزه‌اى براى ورود به پهنه‌ اجتماعى کردند؛ چگونه آزادى آموزش و پوشش به دست آمد و از حق راى برخوردار شدند. در نتیجه‌ نسبت به آیت‌الله خمینى شک نکردند و از شعار جمهورى اسلامى نهراسیدند. سهل است که براى «حفظ وحدت» حاضر شدند که روسرى یا چادر سرکنند. در حالى که چادرى نبودند.

بهایى که زن ایرانى براى این سهل‌انگارى پرداخت، بسیار گزاف بوده است. با این حال نباید از یاد ببریم که نخستن نیروى اجتماعى که در برابر حکومت اسلامى قرار گرفت، زنان بودند. در‌‌ همان سه هفته‌ اول انقلاب که دیدار با آیت‌الله خمینى را زنانه- مردانه کردند، دریا را زنانه مردانه کردند، حرفه‌ قضاوت را بر زنان مجاز نشمردند، آن‌ها را از خدمت در ارتش باز داشتند، مدرسه‌هاى مختلط را بستند، قانون حمایت خانواده را برچیدند، حضورشان در ورزشگاه‌ها را غیر شرعى دانستند، سقط جنین را ممنوع داشتند و… دریافتند که باید به میدان بازگردند. روز هشتم مارس (١٧ اسفند ١٣۵٧) ده‌هاهزار زن به خیابان آمدند؛ در اعتراض به آیت‌الله خمینى و حجاب اجبارى. پنج روزى که جنگیدند به پیروزی‌شان منجر نشد، اما آغاز تولد دوباره جنبش زنان ایران شد. از آن‌روز تاکنون هیچ نیروى اجتماعى، چون زنان در برابر این حکومت ایستادگى نکرده است. این یک واقعیت تاریخى است.

پانویس:

[١]ناصر مهاجر سال‌ها در زمینه زندان، شکنجه، خشونت و مسائل تاریخ معاصر کار پژوهشی کرده است. از جمله در سال ۱۳۷۷، «کتاب زندان» را که مجموعه خاطره و مقاله درباره زندان‌های حکومت اسلامی است در دو جلد منتشر کرد.

او که سال‌ها سردبیر گاهنامه «آغازی نو» و سپس مجله سیاسی، اجتماعی و فرهنگی «نقطه» بود، علاوه بر ارائه چندین مقاله و گزارش در مورد زندان‌های حکومت اسلامی چند جُنگ نیز در این زمینه گردآوری و ویرایش کرده و همچنین زندگینامه چند چهره تبعیدی و مهاجر را تدوین، تنظیم و ویرایش کرده که از آن جمله‌اند: «مجله‌ى پيك سعادت نسوان» (با همكارى بنفشه مسعودى)، از تهران تا استالین (محمد تربتی)، گذار از برزخ (ناصر زربخت)، کودتای ۲۸ مرداد (محمدجعفر محمدی) و کتاب دوجلدی «گریز ناگزیر» که دربرگیرنده‌ سی روایت گریز از ایران در دهه ۶۰ است. در تدوین، ویرایش و گردآوری این کتاب، سه پژوهشگر دیگر نیز حضور دارند: “میهن روستا”، “مهناز متین” و “سیروس جاویدی”.

از ناصر مهاجر مقالات متعددى در زمينه تاريخ ايران معاصر در نشريه هاى فارسی‌زبان خارج از کشور چاپ شده است.