مهدی خلجی − ساعت حدود ۴ بعد از ظهر بود که وارد هتل شدم، چمدان را در اتاق گذاشتم، نقشه را برداشتم و بیرون زدم. درهواپیما که بودم در خبرها خوانده بودم که در میدان تحریر تظاهراتی از سوی سلفیها برگزار میشود. سلفیها به پیشنویس قانون اساسی اعتراض داشتند و خواهان آن بودند که شریعت تنها مبنای قانون اساسی قرار گیرد.
حدود ۱۵ دقیقه قدم زدم تا به نزدیکیهای میدان رسیدم. این اولین بار بود که در قاهره بودم، آسمان آلوده شهر رو به تیرگی مینهاد و میدان غرق در ازدحام زنان و مردان بود. در دو گوشه از میدان، دو جایگاه دیده میشد که در آن رهبران تظاهرات کنندگان سخنرانی میکردند و مردم با فریادهای «الله اکبر» موافقت خود را با پیام سخنران نشان میدادند.
در دست برخی از تظاهرات کنندگان نوشتههایی در حمایت از جایگاه شریعت در پیشنویس قانون اساسی تازه مصر دیده میشد و در دستان برخیهای دیگر شعارهایی در تقبیح رئیس جمهور مرسی و برنامههای او. یکی از این نوشتهها توجهم را جلب کرد؛ «شریعت عنصر اصلی هویت مصریهاست چه مصریهای مسلمان چه مصریهای مسیحی ». به قدم زدن در اطراف میدان، گوش دادن به سخنرانان و خواندن نوشتهها و پلاکاردهای تجمعکنندگان ادامه دادم. به نظر میرسید که خبری از حزب نور، حزب اصلی سلفیها، و اخوان المسلمین در این تجمعها نبود. میدان تحریر پر از سلفیهای تندرویی بود که در انقلابی که در همین میدان شکل گرفته بود هیچ حضوری نداشتند. در مصر، سلفیها این اواخر و پس از سرنگونی حکومت حسنی مبارک به فعالیت های سیاسی روی آورده اند.
دقیقا همانند آنچه در مصر می گذرد که نیروهای سکولار و لیبرال درخواست زمان بیشتری برای تصویب قانون اساسی دارند در حالی که اخوان المسلمین برای این موضوع عجله دارد، در ایران نیز آیت الله خمینی بسیار اصرار داشت که هر چه سریعترپیشنویس قانون اساسی تصویب شود، پیش از آنکه مفهوم ولایت فقیه به خوبی برای مردم مشخص شود. با این اقدام خمینی راه بحث و مناقشه عمومی درباره قانون اساسی تازه را بست و روشنفکران را به حاشیه راند.
پیش از انقلاب ۱۹۷۹ ایران، پدر من انقلابی بود. او چند ماهی را در زندان سپری کرد تا زمانی که شاه ایران را ترک کرد و خمینی به قدرت رسید. با وجود این که من در آن زمان ۵ سال بیشتر نداشتم اما رویدادها مرا به سمت سیاست و به ویژه تاریخ سیاسی معاصر ایران سوق داد.
شاید از همین روست که فضای میدان تحریر مرا به فضای دوران کودکیام برد. سرخوردگی، عصیان، زنانی که در خیابانها حضور داشتند و شعارهای مبنی بر برتری اسلام و لزوم پیروی از اسلام در مناسبات سیاسی و زندگی اجتماعی میدادند، همگی مرا به شهر قم میبرد، جایی که فعالیتهای سیاسی مهمی در انجا رقم خورد. گرچه این برای اولین بار بود که در مصر بودم اما حس میکردم در فضایی کاملا آشنا هستم.
دو روز بعد زمانی که قرار بود تا یکی از دوستانم را در دانشگاه قاهره ببینم، آقای «حسن حنفی» استاد فلسفه و روشنفکر چپگرای مسلمان را دیدم. وقتی به او به عنوان یک ایرانی محقق ساکن در آمریکا معرفی شدم او به من نزدیکتر شد و در گوشام زمزمه کرد: «زمانی که انقلاب اسلامی در ایران رخ داد همه ما در اینجا، در مصر، خوشحال و هیجان زده شده بودیم، اما این روزها به علت حمایت ایران از بشار اسد، همه ناامید و سرخورده هستیم.» میخواستم که پاسخی دهم اما او ادامه داد: «برای ما موضوع جزایر سه گانه اهمیتی ندارد، همچنان که برای ما اهمیتی ندارد نام خلیج “عرب” باشد یا “فارس” ، اما موضوع سوریه برای ما مهم است. ایران نباید اعتبار انقلابی خود را فدای بشار اسد و سرکوب مسلمانان میکرد.» هیچ پاسخی برای او نداشتم.
زمانی که در ایران انقلاب شد، حکومت احساس کرد لازم است جامعه را به سمت اسلامی شدن سوق دهد. در مصر اما موضوع فرق می کند، در طول چهل سال گذشته و تحت حاکمیت نظامی ها، گروههای منسجمی چون اخوان المسلمین و سلفی ها توانستند جامعه مصر را تا حد زیادی اسلامی کنند.
او در خصوص قدرت نوظهور اخوان المسلمین در مصر خوشبین به نظر می رسید. شنیده بودم که محمد مرسی پس از آنکه رییس جمهوری شد برخی روشنفکران مصری از جمله حسن حنفی را به نشستی دعوت کرده بود. در آن جلسه خطاب به حسن حنفی گفته بود که بیشتر آثار او را خوانده و از اندیشههای او تأثیر پذیرفته است.
دانشگاه لبریز از دانشجویان جوان بود، من هرگز در هیچ کشوری دانشگاهی را بدین ازدحام ندیده بودم. آنچه تعجب مرا بیشتر کرد این بود که تقریبا همه دانشجویان دختر حجاب داشتند. همانطور که وارد دانشگاه می شدم با خود فکر می کردم که در مقایسه با مصر، ایران نمی تواند کشوری اسلامی به شمار آید. تا پیش از انقلاب در ایران حجاب یک موضوع اختیاری بود اما پس از انقلاب این موضوع صرف نظر از دین زنان، به یک موضوع اجباری تبدیل شد.
این روزها در ایران به خصوص در شهرهای بزرگ، شکل حجاب زنان نشاندهنده تن دادن آنها به اجبار دولت است نه اعتقاد به حجاب. شکل پوشش زنان در ایران به ابزاری برای مبارزه بدل شده است.
زمانی که در ایران انقلاب شد، حکومت احساس کرد لازم است جامعه را به سمت اسلامی شدن سوق دهد. در مصر اما موضوع فرق می کند، در طول چهل سال گذشته و تحت حاکمیت نظامی ها، گروههای منسجمی چون اخوان المسلمین و سلفی ها توانستند جامعه مصر را تا حد زیادی اسلامی کنند.
یکی از دوستان من که استاد فلسفه در دانشگاه قاهره است از من دعوت کرد تا در کلاس او در خصوص انقلاب ایران سخن بگویم تا دانشجویان بتوانند دو انقلاب ایران و مصر را با هم مقایسه کنند. پذیرفتم.
وارد کلاس شدم. حدود ۱۵۰ دانشجو حضور داشتند. برای یک ساعت و نیم به زبان عربی نوشتاری (و نه عربی مصری) سخنرانی کردم. توضیح دادم که بلافاصله پس از پیروی انقلاب در ایران اختلاف نظرها بر سر نقش شریعت آغاز شد؛ چیزی همانند انچه در مصر رخ میداد. آیت الله خمینی میگفت قوانین شریعت باید اجرا شود، در حالی که پیش از انقلاب او بر آزادی بیان، دمکراسی و اراده مردم تاکید داشت.
از آنجا که خمینی بر این اعتقاد بود که اسلام بهترین دین است، دستور داد تا شریعت به همه اجزای قانون و زندگی جاری شوند تا بهترین حکومت را بر روی زمین برپا کند. بهترین فرد برای اجرای شریعت شیعه کیست؟ پاسخ خمینی روشن بود یک آیت الله یا مجتهد شیعه، کسی که به پیچیدگیها و قوانین مذهبی احاطه داشته باشد. اینگونه بود که موضوع «ولایت فقیه» و «حکومت فقیه شیعه» در ایران پدیدار و در قانون گنجانده و موقعیتی به عنوان «رهبر» تثبیت شد.
دقیقا همانند آنچه در مصر می گذرد که نیروهای سکولار و لیبرال درخواست زمان بیشتری برای تصویب قانون اساسی دارند در حالی که اخوان المسلمین برای این موضوع عجله دارد، در ایران نیز آیت الله خمینی بسیار اصرار داشت که هر چه سریعترپیشنویس قانون اساسی تصویب شود، پیش از آنکه مفهوم ولایت فقیه به خوبی برای مردم مشخص شود. با این اقدام خمینی راه بحث و مناقشه عمومی در باره قانون اساسی تازه را بست و روشنفکران را به حاشیه راند. با این حال زمانی که خمینی تصمیم گرفت تا قوانین شریعت را به اجرا بگذارد متوجه شد که اداره جامعه ایران با چنین قوانینی ممکن نیست.
در مصر روند اسلامگرایی جامعه از زمان دولتهای نظامی آغاز شده بود و روح لیبرال جامعه مصر قرن نوزدهم و بیستم آرام آرام از این جامعه دور شده بود. نوسازی ایران در دوران حکومت پهلوی صورت گرفته بود و برای ایرانی ها دشوار بود تا به دوران پیش از آن بازگردند. به عنوان مثال بر طبق شریعت زنان نمی بایست در تلویزیون ظاهر می شدند، بازیگری و نواختن موسیقی نیز برای انها ممنوع است. اما چگونه می توان رادیو و تلویزیونی را بدون زنان تصور کرد؟
خمینی تصمیم گرفت تا در برخی از مواضع خود در خصوص شریعت نرمش نشان دهد او همچنین اعلام کرد که حفظ نظام بالاتر از همه اصول شریعت است. به نظر آیت الله خمینی حفظ حکومت از نوشیدن شراب یا گفتن دروغ مهمتر است. اینگونه شد که حکم آیت الله متفاوت از دیگر مسلمانان، در تضاد میان احکام شریعت و مصلحت دولت، جایگاه اصلی به حفظ دولت و نادیده انگاشتن شریعت داده می شد. اینگونه بود که شریعت به جای آنکه پایه و اساس قوانین باشد به ابزاری برای اعمال اراده آیت الله قرار گرفت. در واقع به جای حکومت یک نهاد ، حکومت یک شخص به رسمیت شناخته شد و حکومت تمامیت خواه اسلامگرایی متولد شد.
خمینی تصمیم گرفت تا در برخی از مواضع خود در خصوص شریعت نرمش نشان دهد او همچنین اعلام کرد که حفظ نظام بالاتر از همه اصول شریعت است. به نظر آیت الله خمینی حفظ حکومت از نوشیدن شراب یا گفتن دروغ مهمتر است. اینگونه شد که حکم آیت الله متفاوت از دیگر مسلمانان، در تضاد میان احکام شریعت و مصلحت دولت، جایگاه اصلی به حفظ دولت و نادیده انگاشتن شریعت داده می شد. اینگونه بود که شریعت به جای آنکه پایه و اساس قوانین باشد به ابزاری برای اعمال اراده آیت الله قرار گرفت. در واقع به جای حکومت یک نهاد ، حکومت یک شخص به رسمیت شناخته شد و حکومت تمامیت خواه اسلامگرایی متولد شد.
معلوم بود که دانشجویان تقریباً متعجب شده بودند از آنچه که من می گفتم. در واقع داستان جمهوری اسلامی به خوبی در میان مردم عرب گفته نشده است. ازکلاس و دانشگاه خارج شدم و وارد خیابانهای آلوده قاهره شدم، خیابانهایی که خاطره خیابانهای تهران را برای من زنده کرد. رانندگی در تهران همانقدر هراسناک است که در قاهره. برای یک رهگذر عبور از خیابانها پر استرس است. رانندگان می توانند هرگونه دوست دارند رانندگی یا پارک کنند و افراد ناتوان از کمترین حقوق برخوردارند.
تاجری سعودی در سال ۲۰۱۰ هتلی را که در آن بودم خریده بود و از آن هنگام سرو مشروبات الکلی را در آن قطع کرده بود. هتل باشگاه شبانه معروفی هم داشت که آن هم بسته شده است. اگر کسی با جامعه مصر آشنا باشد از نفوذ اندیشههای اسلامگرا در این کشور متعجب نخواهد شد، بخش عمدهای از جامعه مصر قبل از سقوط حکومت مبارک، تحت سیطره اسلامگرایی قرار گرفته بود.
پدیده واقعاً جالب توجه در مصر سلفیها هستند. در ایران نیز ما گروههای مذهبی تندرویی داشتیم که در انقلاب حضوری نداشتند اما پس از انقلاب خواهان سهم شدند. در ایران افرادی مثل آیت الله محمد تقی مصباح یزدی پیش از انقلاب فعالیت سیاسی نداشتند و حتی در دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق مردم را از شرکت در جبهههای جنگ منع میکردند اما هنگامی که خمینی درگذشت او ناگهان در عرصه سیاسی فعال شد. او هرگونه تفسیر دمکراتیک از نهادهای سیاسی موجود در ایران را نفی میکند و نظریهپرداز خشونت در ایران شناخته میشود. آیت الله خامنهای رهبر ایران با استفاده از افرادی همچون مصباح یزدی سیاستهای خود را در تقابل با منتقدان به پیش میبرد.
علی رغم تفاوت های مذهبی، به نظر می رسد که سلفیها می توانند برای اخوان المسلمین مفید باشند. در قیاس با سلفیها اخوان المسلمین مدرنتر، معتدلتر، عملگراتر به نظر میرسند. در کتابفروشیهای قاهره، از دیدن حجم عظیم کتابهای سلفیها بر ضد شیعیان متعجب شدم. این هشداری است دربارهی گسترش تنش میان شیعیان و سلفیها ( و نه سنیها) در جهان عرب و حتی جهان اسلام، به عنوان نمونه در پاکستان. این فراتر از درگیری تاریخی دو فرقه از اسلام است. اسلام سلفی بیشتر ریشه در تاریخ معاصر دارد تا سنت گذشته.
ایران اولین کشوری بود که در آن حکومت اسلامی برقرار شد. ایران خیلی مدرنتر از آن بود که اسلامگرایان بتوانند مدینه فاضله اسلامی خود را در آن ایجاد کنند. وضع در افغانستان متفاوت بود. دولت افغانستان فقیر و در پیشبرد پروژه تجدد در فرهنگ و جامعه چندان موفق نبود و نتوانسته بود مقررات و نهادهای مدرن را بنیاد گذارد. اینگونه بود که طالبان توانستند به سرعت مدینه فاضله اسلامی خود را با نابودی همه چیز بنا نهند.
در ایران ما همیشه تعجب میکردیم که چرا در کشوری که اسلام تنها بخشی از هویت آن است، انقلاب به اصطلاح اسلامی در آن رخ داد. برای اینکه موضوع روشن تر شود، باید گفت انقلاب ایران در اصل اسلامی نبود؛ بلکه دو سه سال پس از وقوع آن، انقلاب به سمت اسلامی شدن پیش رفت. بسیاری از روشنفکران ایرانی بر این باور بودند که از آنجا که اسلام بخش مهمی از هویت عربی را تشکیل می دهد، یک انقلاب اسلامی به طور طبیعی باید ابتدا در یک کشور عربی رخ دهد. تاریخ اما ریاضیات نیست.
ایران اولین کشوری بود که در آن حکومت اسلامی برقرار شد. ایران خیلی مدرنتر از آن بود که اسلامگرایان بتوانند مدینه فاضله اسلامی خود را در آن ایجاد کنند. وضع در افغانستان متفاوت بود. دولت افغانستان فقیر و در پیشبرد پروژه تجدد در فرهنگ و جامعه چندان موفق نبود و نتوانسته بود مقررات و نهادهای مدرن را بنیاد گذارد. اینگونه بود که طالبان توانستند به سرعت مدینه فاضله اسلامی خود را با نابودی همه چیز بنا نهند.
حکومت طالبان نه به دست مردم افغانستان که با حمله آمریکا سقوط کرد و اگر چنین رخ دادی نبود مشخص نبود که تا چه زمانی حکومت طالبان ادامه می یافت، شاید برای دههها!
وضع مصر متفاوت است ، زمانی که من در خیابانها راه میرفتم و ساختمانهای قدیمی را میدیدم حس تاسف و حسرت مرا در برمیگرفت.این ساختمانهای فاخر روایتگر تاریخ و ناکامیهای ایدئولوژیک و طبقاتی و فرهنگی دورانهای گذشته را بازمیگویند. این ساختمانها به اندازهی تصویر شاهلیر شکسپیر رقت انگیز هستند؛ شکوهی رنگپریده و از دست رفته.
اسلامگرایان ایران بر منابع نفتی کنترل دارند. دارایی نفتی آنها را توانا کرد جنگی هشت ساله را تاب بیاورند. آنها اکنون در پی برنامهای هستهای هستند. مصر کشوری نفت خیز نیست و دولت به مراتب فقیرتر از ایران ۱۹۷۹است. اسلامگرایان، هم اخوان المسلمین و هم سلفیها، به کمکهای خارجی وابسته هستند. جمهوری اسلامی اما آن قدر ثروت داشت که “صدور انقلاب” را در دستور کار و اولویت خود قرار داد. مصر بخشی از جهان عرب است اما ایران به صورت فزاینده ای منزوی می شود.
اسلامگرایان ایران بر منابع نفتی کنترل دارند. دارایی نفتی آنها را توانا کرد جنگی هشت ساله را تاب بیاورند. آنها اکنون در پی برنامهای هستهای هستند. مصر کشوری نفت خیز نیست و دولت به مراتب فقیرتر از ایران ۱۹۷۹ است. اسلامگرایان، هم اخوان المسلمین و هم سلفیها، به کمکهای خارجی وابسته هستند. جمهوری اسلامی اما آن قدر ثروت داشت که “صدور انقلاب” را در دستور کار و اولویت خود قرار داد. مصر بخشی از جهان عرب است اما ایران به صورت فزاینده ای منزوی می شود. مقدار قابل توجهی از قدرت اسلامگرایان در مصر محصول این دو سال قدرت گیری انها نیست. در ایران اگرچه حکومت به دست اسلامگرایان اداره میشود، مردم همچنان ویژگیهای غیرمذهبی خود را حفظ کردهاند. وضعیت در هر دو کشور پیچیده است و پیش بینی اینکه تا کی حکومت اسلامگرایان در قاهره و تهران به حکومت دوام خواهد یافت بسیار دشوار است.
آنچه در این میان می تواند امید بخشد، نقش روشنفکران در هر دو کشور است. توانا کردن جامعه برای اندیشیدن دربارهی تجربههایش تنها راه برونشد از بحران سیاسی و پرهیز از تکرار تجربههای خطاست. بدینسان، روشنفکران مصر و ایران میتوانند در کمک به آزادسازی سیاسی و اجتماعی هر دو جامعه به یکدیگر کمک کنند. آنها میتوانند حافظهی زنده هر دو کشور باشند؛ حافظهای برای پیروزیها و ناکامیها.
منبع:
عکس:
صحنهای از یک تظاهرات سلفیها در میدان التحریر قاهره (۲ نوامبر ۲۰۱۲).
خواست آنها پیاده شدن تمام و کمال شریعت است.
«زمانی که انقلاب اسلامی در ایران رخ داد همه ما در اینجا، در مصر، خوشحال و هیجان زده شده بودیم، اما این روزها به علت حمایت ایران از بشار اسد، همه ناامید و سرخورده هستیم.» میخواستم که پاسخی دهم اما او ادامه داد: «برای ما موضوع جزایر سه گانه اهمیتی ندارد، همچنان که برای ما اهمیتی ندارد نام خلیج “عرب” باشد یا “فارس” ، اما موضوع سوریه برای ما مهم است. ایران نباید اعتبار انقلابی خود را فدای بشار اسد و سرکوب مسلمانان میکرد.» هیچ پاسخی برای او نداشتم.
………………………………….
چه پاسخی به این جملات متعصبانه باید داده شود؟
آقای «حسن حنفی» استاد فلسفه و روشنفکر چپگرای مسلمان اگر واقعأ دلش برای مسلمانان میسوزد،فکری به حال مردم فلسطین بکند و علت درگیری در سوریه را هم روشنفکرانه بفهمد.چه پاسخی می توان به استاد فلسفه و روشنفکر چپگرای مسلمان داد که نمی فهمد آمریکا و انگل چسبیده به آن(رژیم صهیونیستی)چه مقاصد ضد اسلامی ، ضد سنی، ضد عرب و ضد دمکراسی خواهان را در منطقه دنبال میکنند
……………………………………..
«حکومت طالبان نه به دست مردم افغانستان که با حمله آمریکا سقوط کرد و اگر چنین رخ دادی نبود مشخص نبود که تا چه زمانی حکومت طالبان ادامه می یافت، شاید برای دههها!»
هموطن این جمله هم از زبان یک فرد متفکر سیاسی و چپ گرا عجیب است.شما باید بدانید که در افغانستان قبل از سر کار آمدن حکومت وحشی طالبان یک نظام سوسیالیستی وابسطه به اردوگاه سوسیالیزم حاکم بود و استعمارگران غربی به سرکردگی امپریالیزم آمریکا باعث سرنگونی آن حکومت غیر اسلامی و به قدرت رسید حاکمان وحشی طالبان شدند.لذا آمریکا را چنین مزورانه و یا به اشتباه ناجی افغانها و جامعه بشری معرفی ننمایید.سپاس
کاربر مهمانmansour piry khanghah / 08 March 2013
بسیار جالب است که هواداران کمونیسم از نقد تعصب گرایی می گویند..
تائید خانواده مستبد اسد در سوریه و هجوم ارتش سرخ به افغانستان از ظریق نقد تعصب گرایی یک روشنفکر ناشی از یکی از دو چیز است مامور بودن یا معذور بودن !
پبام / 09 March 2013
اقای منصور
امریکا با تمام مجاهدین رابطه داشت نه فقط با طالبان.امریکا هم با احمد شاه مسعود رابطه داشت هم بقیه مجاهدین.و با قایده دشمن دشمن دوست من است از انها حمایت میکرد .همانطور که جمهوری اسلامی از مجاهدین حمایت میکرد.برضد شوروی کمونیستی.
اینکه طالبان دست پرورده امریکاست از ان اشعار کیهانی است که بدرد روزنامه های سه هزار تیرازی امروز تهران میخورد.
انچه طالبان میکردند همه اسلام عزیز بود و اسلامی که گرفتار التقاط دوران مدرن هم نشده بود و کاملا به روش محمد و قرایت ابن تیمیه ای از ان اجرا میشد.
اگر ریش اجباری بود اسلامی بود.اگر در میدان ورزشی شهر جای اجرای حدود بود نه بازیهای کفر امیز که به قول انها یک نوع برد و باخت وقمار بود اسلامی بود.
این اسلام عزیزت که از دیدنش ترس داری البته بدون التقاط مدرن بود که روشنفکران مسلمان در ایران غالب کردند.حالا نمیخواهی این را بپذیری و از دیدن اسلام واقعی و عزیزت میترسی و با یک پرش روانی ان را به امریکا نسبت میدهی جز فریب دادن خود کاری نمیکنی.
محمد / 09 March 2013
Trackbacks