احمد علوی – حادثه بازداشت سعید مرتضوی، آزادی و سپس محاکمه او میتواند از منظرهای گوناگونی به گفتوگو گذاشته شود. بازگفت این سلسله حوادث از منظری که بر روانشناسی فردی تاکید دارد البته با روایتی که جامعهشناسی سیاسی عرضه می کند یکی نیست. کما اینکه اقتصاد سیاسی نیز این سلسله حوادث را به گونه دیگری بازگو می کند.
یک جنبه اقتصاد سیاسی جامعه ایران، همانا مطالعه فرایند توزیع رانت متجلی در منابع سه گانه «قدرت»، «ثروت» و «منزلت» در میان طبقات اجتماعی و تکوین طبقه جدید است. هر چند بازیگران کشمکش درونی حاکمیت کنشهای خود را با احساس «تکلیف الهی» و «حضور در جبهه حق علیه باطل» توجیه می کنند، اما چنین ادعاهایی از منظر علوم اجتماعی مقبولیت ندارد.
«تکلیف الهی» و «حضور در جبهه حق علیه باطل» تنها لفاظی و رتوریک و بخشی از صحنهآرایی سیاسی باندهای قدرت برای رقابت پرشکست و بستشان بر سر منابع «قدرت»، «ثروت» و «منزلت» است. چنین کشمکش بی پایانی، حتی پیش از سقوط رژیم گذشته آغاز شده بود، ولی پس از برآمدن روحانیت بر قدرت خود را نشان داد. مسافران قطار حکومتی دائماً در ایستگاههایی که فاصله چندانی هم از یکدیگر نداشتند از آن پیاده شدند و جای خود را به کسانی دادند که در صف دسترسی به منابع سه گانه «قدرت»، «ثروت» و «منزلت» به انتظار نشسته بودند. بدین ترتیب رسوبات لایههای پایینتر هرم به جای لایههای بالاتر جایگزین شدند و میشوند. پویایی این جابهجایی مداوم از منظر اقتصاد سیاسی رانتجوئی و توزیع مجدد رانت و منابع سهگانهاش ماده اساسی کشمکشهای درونی حاکمیت است. از منظری چنین، صعود و سقوط مرتضوی یک بازی تکراری است. تنها یک نمونه شناخته شده در میان کشمکش فراوانی است که در جریان است.
او دارای پایگاه اجتماعی چندانی هم نیست. حامیان او همان ابواب جمعی بیت خامنهای یا رئیس قوه مجریه هستند. حاشیهنشینی است که به ضرورت خواست بزرگان به نان و آبی رسیده است. آنچه مرتضوی را از قعر چاه لمپنیسم و حاشیهنشینی به کرسی قضاوت پرتاب میکند، تن دادن به خواست ارباب بزرگ و سر سپردن به بزرگان است. حال اگر در مسیر کشمکش جناحی به قربانگاه افشاگری احمدینژاد، چه باک چون چند اتهام مهم از دادخواستنامه علیه او به شکرانه همین تن و سر دادن حذف میشود و احتمال چند اتهام سبک برای خالی نبودن عریضه باقی میماند.
طی این بازی مهرهای با عضویت در یک باند قدرت و همنوایی مهرههای بزرگتر بر نردبان قدرت، مکنت و ثروت صعود میکند، اما این صعود تداومی ندارد، چون با ظهور بحرانها، مهرههای کوچکتر در کشمکش میان مهرهای بزرگتر به کناری میروند و له یا حتی قربانی میشوند. چگونگی کنارهگیری و حذف البته یکسان نیست. سربر آوردن در میان این همه سر کاری بس شگرف است. بازداشت و محاکمه دکتر سعید مرتضوی، دادستانی که به قاتل رسانهها و روزنامهنگاران معروف است و با ماجرای کهریزک نفرت گستردهای را علیه خود برانگیخته است، به موجی از خبر انجامید و موجب شادی گروه بیشماری شد. این موج هیجانی اما ممکن است نکات مهم دیگری را که در پس فرایند صعود و سقوط «این قاضی شجاع نظام» وجود دارد به فراموشی بسپارد. مرتضوی با همدلی جناحهای نظام به اوج رسید ولی از آنجا که جزو حلقه ضعیف دستگاه است مسیر ارتقای طبقاتی او کمی دچار سنگلاخ شد و حتی ممکن است مسدود شود. چون او در مقایسه با امثال لاریجانیها که به طور تاریخی و سببی و نسبی جزو الیگارشی روحانیت هستند، جزو حلقههای ضعیف حاکمیت است.
او دارای پایگاه اجتماعی چندانی هم نیست. حامیان او همان ابواب جمعی بیت خامنهای یا رئیس قوه مجریه هستند. حاشیهنشینی است که به ضرورت خواست بزرگان به نان و آبی رسیده است. آنچه مرتضوی را از قعر چاه لمپنیسم و حاشیهنشینی به کرسی قضاوت پرتاب میکند، تن دادن به خواست ارباب بزرگ و سر سپردن به بزرگان است. حال اگر در مسیر کشمکش جناحی به قربانگاه افشاگری احمدینژاد، چه باک چون چند اتهام مهم از دادخواستنامه علیه او به شکرانه همین تن و سر دادن حذف میشود و احتمال چند اتهام سبک برای خالی نبودن عریضه باقی میماند. اتهاماتی که در مقایسه با خدمات ناچیز است و او را مشمول رحمت و عطوفت اسلامی و یا عفو رهبر میکند.
کلید خوردن پرونده محاکمه مرتضوی
افشاگری رئیس قوه مجریه علیه قوه قضائیه یا رقبای سیاسیاش البته دارای نکته تازه و شگفتانگیزی نبود. چه قوه قضائیه خود بارها اذعان داشته است که فساد در آن قابل انکار نیست. به قول رئیس پیشین قوه قضائیه ویرانهای بود که آباد نشد.
خود مرتضوی و داستان فروش سئوالهای کنکور یک نمونه از این فساد گسترده است. حادثه قاضی دیگر کهریزک، ششلول بندی که مواد مخدر و عتیقهجات هم در نزدش پنهان بود، نمونه دیگری از فساد قوه قضائیه است، اما این فساد گسترده به این منحصر نمیشود. شاهدانی که تجربهای از محاکم قوه قضائیه دارند، میدانند در آنجا خرید دادستان یک قیمت دارد، خرید قاضی یک قیمت و خرید هر دو تازه تخفیفی هم دارد. این رسم همه بازارهاست که خرید انبوه و کلی دارای تخفیف است. بنابراین روایت رئیس قوه مجریه از فساد این قوه به قول او خانوادگی، کاهی بود از آنچه دستاندرکاران رژیم میدانند. تردیدی نباید داشت، آنجا که قدرت مطلقه است، فساد هم وجود دارد، آنجا که فساد هست تبهکاری و چپاول است، و این یکی البته بدون نقض حقوق شهروندان در اشکال گوناگون ممکن نیست و اینها همه در گروه سرکوب و اختناق است.
شاهدانی که تجربهای از محاکم قوه قضائیه دارند، میدانند در آنجا خرید دادستان یک قیمت دارد، خرید قاضی یک قیمت و خرید هر دو تازه تخفیفی هم دارد. این رسم همه بازارهاست که خرید انبوه و کلی دارای تخفیف است. بنابراین روایت رئیس قوه مجریه از فساد این قوه به قول او خانوادگی، کاهی بود از آنچه دستاندرکاران رژیم میدانند. تردیدی نباید داشت، آنجا که قدرت مطلقه است، فساد هم وجود دارد، آنجا که فساد هست تبهکاری و چپاول است، و این یکی البته بدون نقض حقوق شهروندان در اشکال گوناگون ممکن نیست و اینها همه در گروه سرکوب و اختناق است.
دور باطل، چرخه پایداری است که خود را بازتولید میکند. همه مقامهای حکومتی هم کم یا زیاد در این منجلاب فرو میروند، اما باید به یاد آورد که نظام سلطانیسم شیعی از همین دکتر سعید مرتضویها تشکیل شده است که با حرص و ولع وصفناپذیری رانتخوارانه در سودای ارتقای طبقاتی هستند. سرداران سپاه محسن رضایی، عزیز جعفری، محمد باقر ذوالقدر، محمد رضا نقدی، مسعود جزایری، میر فیصل باقرزاده، رشید علی نور، باقر قالیباف، محمد رویانیان، علی فتحاللهزاده و بسیجیانی همچون احمدینژاد کم یا بیش از سنخ اجتماعی مرتضوی هستند [۱]. با سرنوشتی کم یا بیش همسان او. این گروه از نظر منشاء طبقاتی کم یا زیاد بیواسطه یا با یک واسطه به حاشیهنشینان دوره پهلوی تعلق دارند. با برآمدن سلطانیم شیعه ستاره بخت چنین گروهی چنان طلوع میکند که عرصه عمومی جامعه ایران را تحت شعاع قرار میدهد. طبقه جدیدی شکل میگیرد به مدد دلارهای نفتی و سرکوب مخالفان و فضای تک قطبی. بقایای طبقه متوسط بازمانده از رژیم گذشته را به کناری میراند و جایگزین آن میشود و در سودای تملک «قدرت» و «ثروت» و «منزلت» و البته همه آن، ماجراها میآفریند.
غالب این جماعت از محاق حاشیه نشینی ابتدا به خدمت بسیج و سپاه در میآیند. آنها در نخستین مرحله برای سرکوب مخالفان حکومت به کار گرفته و در جنگی مبتنی بر داعیه صدور تشیع و جهانگیری به کار گرفته میشوند. خیل کشتهشدگان آنها در جنگی بیحاصل و شکست خورده، به ابزاری برای مشروعیت آنها و تحمیل اختناق و سرکوب بدل میشوند [۲]. آنها به پاس سرسپردگی به حاکمیت و به عنوان پاداش مشارکت در سرکوب و جنگ سپس با عبور از صافی و فیلتر سرسپردگی به گفتمان موجود، به تدریج در هرم منزلتی، اقتصادی و قدرت ارتقاء مییابند. اخذ مدرک و عنوان دانشگاهی لازمه چنین ارتقائی است که کسب آن دشواری چندانی هم در پی ندارد [۳].همین جماعت بعد در قالب دیوانسالاران حکومتی عرض اندام میکنند. مسیر ارتقای طبقاتی آنها از حاشیهنشینی تا مدیریت نهادهای گوناگون و رهبران پاره باندهای قدرت در عرصه سیاسی تنها با شرط سرسپردگی به نظام میسر است. دکتر سعید مرتضوی هم نمونهای از همین جماعت است. فرایند تولید دکتر سعید مرتضویها تداوم دارد.
خدمات سعید مرتضوی در حکومت اسلامی
سعید مرتضوی منشاء خدمات بسیاری برای رهبر نظام بوده است و از قبل همین خدمات هم به سرعت مسیر «رشد» و «ترقی» را پیموده است.
داستان دکتر سعید مرتضوی داستانی تکراری در هرم قدرت استبداد ایرانی است. در سطح کلان و عرصه عمومی قدرت این فرایند را میتوان به دقت رصد کرد و به بررسی گذاشت، اما این فرایند در کنار ما و در سطوح دیگری در جریان است و مرتضوی هاست که آفریده میشوند، به کرات و فراوانی. گفتمان استبداد ایرانی در چهره سلطانیم شیعی حاوی نمونههای فراوان از این فرایند است. حاشیهنشیان اجتماعی و بخصوص اقشار لمپن، به مثابه فلاکتزدگان و قربانیان یک جامعه استبداد زده مبتنی بر سلطانیم شیعی و رانتخواری، استعداد خاصی برای ورود به سازمان هرمی سلطانیم شیعی و خدمت به آن را دارند. این گفتمان موزاییکی از گفتههای ریز و درشتی است که این مجموعه هرمی ناسازگار معطوف به قدرت را توجیه میکند و دست کم مبتنی بر چهار رکن اقتدارگرایی، مرد- پدرسالاری، تشیع و ضدیت با تجدد است. هر چند میان این مفاهیم میتوان به نوعی تمایز قائل شد، اما همسبتگی و تنیدگی درونی این چهار رکن چنان است که بدون یکی دیگر نیز موضوعیت خود را از دست میدهد. نظام آفرینش در چهارچوب این گفتمان هرمی است. همین نگاه به آفرینش در بازتاب و ترجمه زمینی و اجتماعی خود به نظام هرمی در مناسبات اجتماعی میانجامد. حق شهروندی، برابری توزیع منابع در جامعه اعم از درآمد- دارایی، قدرت، منزلت، معرفت نیز بر اساس همین نگاه هرمی سلطانی بیمعناست. اقتدارگرایی و مردسالاری چهره سیاسی و اجتماعی سلطانیم شیعی است که به مدد تاویلی از مذهبسازی کامل میشود. این مذهب میبایست بر نگاهی دو قطبی حق- باطل شکل بگیرد والا نمیتواند سرکوب خصم و تصرف قدرت مطلقه را توجیه کند. از این رو است که کاریکاتور دولت، نهادهای مدرن سیاسی در چارچوب نظام ولایی به غلام خانه زاد او بدل میشوند. کاریکاتورهای مضحکی همچون تفکیک و استقلال قوا و قانون و مقررات همه به قول رهبران نظام مصحلت روز، زینت نظام یا ظاهرسازی است. پایه پایدار نظام چیزی جز قهر مطلقه برای حاکمیت و بندگی مطلقه برای محجوران یا همان امت اسلام نیست. البته برای کسب و حفظ همین ولایت است که تقیه واجب (دروغ مصلحتی) و به بهانه آن میتوان همه احکام اولیه دین هم تعطیل کرد. نکته ثابت و صامت این گفتمان اما همان جلب تودههای حاشیهنشین علیه خصم در میدان پر سنگلاخ سخنپردازی و مکابره و مشاجره کلامی است.
سعید مرتضوی، پس از قرار گرفتن در سمت ریاست سازمان تامین اجتماعی، همسرش هما فلاح تفتی را به سمت مدیرکل آموزش و پژوهش این سازمان یعنی معاون خودش نصب کرد. حرص و ولع پایان ناپذیر دکتر سعید مرتضوی، برای فرار از فلاکت حاشیه نشینی و تبدیل به مدیر ارشد نظام را به خوبی میتوان دریافت.او هر هندوانه ای را که یافت به زیر بغل زد. از هندوانه لقب دکترا، تا منصب استادی، و از آن مهمتر کارگزاری بیت رهبری و تبدیل و یا تبدل به یکتا قاضی جوان و شجاع نظام که به آسانی نوشیدن آب در رسانهها و مطبوعات را تخته میکند.
ابزار گزافهگوئی، فریب، ترفند و دروغ حربه این مشاجره کلامی است. چه در روایت است که التقیه دینی و دین آبایی (دروغ مصحلت آمیز دین من و پدران من است). بنابراین گفتمان سلطانیم شیعی نجات را در کذب مداوم مییابد .النجاه فی الکذب بازخوانی همان النجاه فی الصدق در زمان ماست. گفتمان سلطانیسم شیعی همان لحاف چهل تکهای است که در پس آن چیزی جز شهوت تسلط کامل بر دیگران در خصوصیترین بخشهای آن نیست. بنابراین شگفتآور نیست اگر هر جماعتی از هر تکه چهل تکه دیگر فراهم کند. این گفتمان هزارلایی مرکب از کذب است. کذب روحانیت! گروهی که مجسمه کامل ماده پرستی مرکب از شهوت قدرت و ثروت و منزلت است. کذب نیابت امام عصر در دوره غیبت. کذب ولایت تکوینی امامان شیعی. کذب حضور امامان شیعه در عالم لاهوت و در کنار خدا. کذب ولایت فقیه. کذب توسل برای تندرستی و سلامتی، رفع حوائج و مشکلات. کذب نامه به چاه جمکران و رابطه با امام زمان. کذب دولت عدالتخواه و در عین حال رانتخوار ولایی. خرده فرقههای گوناگون لات سالار بنا به ساختار و سرشتشان هیچگاه به نظرگاه منسجمی نمیرسند. راز تلاطم مدام نظامی ولایی و کشمکش پایان ناپذیر میان خرده فرقههای درونی نیز همین است. سرچشمه نیروی اجتماعی سلطانیسم شیعی در حاشیهنشینان اجتماعی و اقتصادی و شبکه هیئتها و دستههای سینهزنی، بسیج، سپاه پاسداران، لاتهای محلات، جماعتهای موسمی همینها هستند که در بزنگاه بحرانها در چهره لباس شخصیها نقش جماعت خودجوش شیفته رهبر را بازی میکنند. امام، ولی، رهبر، گنده لات، سرلوطی، شیخ، حاجی، سردسته بزن بهادرها و غیره تنها تعیبرهای گوناگون از یک درونمایه واحد هستند که در رفتار سازمانی و گروهی خود را به نمایش میگذارند. در فرایند تکوین طبقه جدید است که همین چهرهها به تدریج رنگ سردار و رئیس و مدیر به خود میگیرند.
دکتر سعید مرتضوی یکی از عناصر همین شبکه است که در یک فرایند پیچیده از بسیجی به کارمند قوه «قضائیه» و سپس قاضی دادگاه امنیتی تهران (ویژه صدور احکام وزارت اطلاعات) ارتقا مییابد. ایستگاه قطار «ترقی و رشد» این نوجوان سرد و گرم چشیده بسیجی عبارتند از ریاست شعبه ۹ دادگاه عمومی تهران، ریاست مجتمع قضایی کارکنان دولت، ریاست شعبه ۱۴۱۰ دادگاه مطبوعات، مسئولیت دادستانی عمومی و انقلاب تهران، معاونت رئیس قوه قضائیه، رئیس ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا و ارز و در نهایت در سال ۱۳۹۰ به ریاست سازمان تامین اجتماعی منصوب میشود.
کارنامه دکتر سعید مرتضوی این «قاضی جوان و شجاع» البته پراست از خدمات متعدد به رهبر نظام است. و الا «اگر نظام او را قبول نداشت برای او پنج محافظ نمیگذاشت»[۴]. او حتما مورد وثوق نظام است. به پاس همین خدمات است که او دکترای خود را در زمان جاسبی از دانشگاه آزاد دریافت کرده است. لابد به پاس همین خدمات نیز به سمت استادی گماشته میشود، تا رزومه مدارج علمی او کاملتر شود. بنا به گزارش تارنمای تفت آنلاین او عنوان قاضی نمونه کشوری کسب نموده، و سابقه تدریس در دانشگاه و تألیف هشت عنوان کتاب را یدک میکشد. سعید مرتضوی، پس از قرار گرفتن در سمت ریاست سازمان تامین اجتماعی، همسرش هما فلاح تفتی را به سمت مدیرکل آموزش و پژوهش این سازمان یعنی معاون خودش نصب کرد. حرص و ولع پایان ناپذیر دکتر سعید مرتضوی، برای فرار از فلاکت حاشیه نشینی و تبدیل به مدیر ارشد نظام را به خوبی میتوان دریافت.او هر هندوانه ای را که یافت به زیر بغل زد. از هندوانه لقب دکترا، تا منصب استادی، و از آن مهمتر کارگزاری بیت رهبری و تبدیل و یا تبدل به یکتا قاضی جوان و شجاع نظام که به آسانی نوشیدن آب در رسانهها و مطبوعات را تخته میکند.
نظام رانتی ولایی مهرههای خود را خوب انتخاب میکند. نظام رانتی نیز انتخاب شایستهای برای مرتضوی است. این الگوی «ترقی» و «رشد» چنان در بافت و ساخت حکومت ولایی و حتی جامعه ایران نهادینه شده که انحراف از استاندارد آن بسیار ناچیز است و در موارد بسیاری صدق میکند. بیش از نیمی از نمایندگان مجلس حکومتی که دارای سابقه پاسداری هستند، بسیاری از دیوانسالاران حکومتی همین مسیر را برای نیل به ارتقاء طبقاتی پیمودهاند. تکوین طبقه جدید بر همین سبک و سیاق شکل می گیرد. فرایندی است از حاشیهنشینی آغاز و به مدیریت ارکان نظام میانجامد. این مسیر پر پیچ و تاب بدون قربانی هم نیست.
منابع:
۱ – به یاد بیاوریم که سپاه پاسداران، امروز یکی از ثروتمندترین نهادهای حکومتی، ملاک عمده بخش قابل توجهی از زمینهای ایران و منبع توزیع رانت در میان همین جماعت است.
۲– دفن کشته شدگان جنگ در دانشگاهها و برخی مراکز دیگر رفتاری سمبلیک مبتنی بر غلبه هیجان آمیخته به جهل که روحیه بسیجی خوانده میشود، بر موسسات علمی به اصطلاح غیر حوزوی نیست. رفتار بسیجی در همین چارچوب یعنی رفتاری هیجان آمیخته به جهل در ذوب در ولایت.
۳–و البته این نکته شگفتآوری نیست، چه رهبری رژیم هم طی چنین روندی است که یک شبه به آیتالله بدل میشود. این روند تکراری مجتهد خوانده شدن، تنها شامل خامنهای نبود. مگر خلخالی و محمد یزدی، خزعلی جنتی هم به همین شکل از سوی خمینی مجتهد نشدند؟
۴–جمله یکی از نمایندگان مجلس طرفدار احمدینژاد.
لمپنیسم تعریف ویژه ای دارد. اطلاق این کلمه بر هر آنکس مطلوب ما نیست از دقت گفتارمان خواهد کاست.
کاربر مهمان / 27 February 2013