گذاری در اینترنت نشان میدهد که در چند سال اخیر ملیگراییهای منتسب به اقلیتهای قومی، رشدی سریع در ایران داشته است. در این میان بهطور مشخص میتوان از رشد ملیگراییهای ترکی و عربی یاد کرد.
این مسئله چندان از سوی روشنفکران ایرانی جدی گرفته نشده و به خصوص کوششی از سوی آنان برای تبیین این پدیده بر اساس اصول جامعهشناختی صورت نگرفته است. این نوشته را که به مناسبت روز جهانی زبان مادری (۲۱ فوریه) منتشر میشود، میتوان مقدمهای برای کوششی وسیع تر برای تبیین جامعهشناسانه این موضوع مهم و مورد غفلت- از دیدگاه نویسنده- دانست.
ایده اصلی مقاله «ملیگرایی اقلیتها، بحران مدرنیته و زبان مادری» آن است که ظهور پدیده ملیگرایی اقلیتها در فضای اجتماعی و سیاسی ایران بیش از هرچیزی نشان از نوعی بحران در مدرنیته ایرانی دارد که اگر برای آن چارهجویی نشود و بر اساس دستاوردهای علوم انسانی جدید، نسبت به آن واکنش مناسب نشان داده نشود، میتواند عواقب نامطلوبی برای آینده سیاسی و اجتماعی ایران و تمامیت ارضی آن داشته باشد.
دخالت دولتهای خارجی- موثر، ولی ناکافی
در میان ایرانیان و حتی طبقه روشنفکر، رایج است که ظهور پدیده ملیگرایی قومیتها یا همان هویتطلبی را بر اساس دخالت دولتهای خارجی دشمن ایران و نیز همسایگان در امور داخلی ایران توضیح دهند. وجود چنین دخالتی گرچه در مواردی غیر قابل انکار است، ولی هرگز به تنهایی نمیتواند ظهور جدی پدیده ملیگرایی اقلیتها را در ایران توضیح دهد.
اقتصاد مرکزگرا در ایران نابرابری میان مرکز و پیرامون پدید آورده است و چون اکثر اقوام غیر فارسی زبان در ایران، در مناطق مرزی این کشور زندگی میکنند، این نارضایتی در زمینه ظهور ملیگرایی اقوام هم تاثیر بارزی داشته است. پر شدن این شکاف البته به نوبه خود محتاج برقراری یک دولت مردمسالار و نظام دموکراتیک در ایران است که در آن حکومت به علوم انسانی جدید و علم اقتصاد بها دهد.
میتوان به درستی تصور کرد همانگونه که جمهوری اسلامی، شیعیان لبنان یا مذهبیون جمهوری آذربایجان را پتانسیلی برای اهداف سیاسی خویش تصور میکند، همسایه شمالی ایران یعنی جمهوری آذربایجان هم، جمعیت فوقالعاده زیاد ترکان آذری در ایران را گاهی پتانسیلی برای برخی شیطنتهای غیرمستقیم یا مستقیم ببیند. با این حال اگر عاملی در خود یک مملکت از نظر جامعهشناختی زمینه مساعد برای رشد نداشته باشد، هرقدر هم دولتهای خارجی یا احیاناً دشمنان بکوشند، چندان رشد نخواهد کرد. برعکس ملیگرایی اقلیتها در سالهای اخیر رشدی فراتر از تصور داشته است. ظهور جدی این نوع ملیگرایی که گاهی سر در جداییطلبی نیز میگذارد، در کنار سایر عوامل میتواند نشان از وجود نوعی بحران در مدرنیته ایرانی داشته باشد که روشنفکران ایرانی را بر آن میدارد که مفهوم تجدد ایرانی را از شکل رضاشاهی و نیمه اول قرن بیستمی آن درآورند و آن را به صورت جدی و بر اساس آخرین دستاوردهای علوم انسانی دنیا از نو تعریف کنند. این مسئله البته پروژهای کلان است که افراد مختلفی باید هریک سهمی در آن ایفا کنند. پیرو آنچه نگارنده بهتازگی در مقاله «و طرحی نو دراندازیم: برنامه پژوهشی مطالعات آذربایجان» بدان اشاره کرده است، این مسئله را میتوان بخشی از «برنامه پژوهشی آذربایجان» دانست.
ملیگرایی همچون واکنشی در برابر حس تحقیر و تبعیض
تحقیقات آیزیا برلین در مورد ریشههای رمانتیسیسم و ملیگرایی یکی از بهترین تحقیقات انجام شده در این زمینه است. برلین در گفتوگویی که با رامین جهانبگلو انجام داده (که در عمل خلاصهای از نکاتی است که در آثار دیگرش به طور مبسوط بدانها پرداخته) [۱] میگوید ملیگرایی وقتی در میان قومی یا ملیتی رشد میکند که آن قوم یا ملیت احساس تحقیر در برابر قومی دیگر را حس کرده باشد.
پیرو تحلیل برلین، ظهور ملیگراییهای اقلیتهای ترک و کرد و عرب را در ایران در سالهای اخیر باید نتیجه نوعی تبعیض و مورد تحقیر واقع شدن این اقوام در برابر مرکزنشینان، و خصوصاً تهرانیها دانست. شاید بتوان ریشههای این حس تحقیرشدگی یا مورد ظلم واقع شدن را در سه عامل «زبان»، «تاریخ» و «اقتصاد» خلاصه کرد [۲] و درنتیجه امیدوار بود که اگر نابرابریها در این سه زمینه حل شوند، شکاف مرکز- پیرامون، یا آنچه را در این مقاله بحران مدرنیته ایرانی مینامیم، به شکل جدی تقلیل یابد.
اقتصاد مرکزگرا در ایران نابرابری میان مرکز و پیرامون پدید آورده است و چون اکثر اقوام غیر فارس زبان در ایران، در مناطق مرزی این کشور زندگی میکنند، این نارضایتی در زمینه ظهور ملیگرایی اقوام هم تاثیر بارزی داشته است. پر شدن این شکاف البته به نوبه خود محتاج برقراری یک دولت مردمسالار و نظام دموکراتیک در ایران است که در آن حکومت به علوم انسانی جدید و علم اقتصاد بها دهد و از اقتصاددانانی که در این زمینهها خبره هستند، برای پرکردن شکاف اقتصادی شکل گرفته میان مرکز و پیرامون سود جوید. در مورد شکاف مرکز- پیرامون در زمینه مسائل اقتصادی و تاثیر آن در ناکام بودن مدرنیته ایرانی میتوان تبریز را مثال زد.
شکاف میان مناطق پیرامونی و مرزی ایران با تهران یا مرکز از نظر اقتصادی، به نوبه خود زمینه رشد ملیگراییهای قومی دارای نیروی گریز از مرکز را ایجاد میکند. خصوصاً اینکه در مرزهای مجاور هریک از قومیتهای غیرفارس زبان در ایران معمولاً کشورهایی قرار دارند که مردمانشان با وجود همزبان بودن با مردم آن منطقه، از نظر اقتصادی در وضعیت بهتری قرار دارند (آذربایجان و ترکیه در مورد آذربایجان ایران) و مقایسه میان وضعیت اقتصادی این مناطق با آن کشورها خواهناخواه تا حدی بر احساس تبعیض دامن میزند.
بازار تبریز در دوران مشروطه یکی از غنیترین مراکز اقتصادی ایران (مهمترین مرکز اقتصادی ایران بعد از تهران یا حتی جلوتر از آن) بود و به همین سبب تبریز و آذربایجان با رغبت توانستند با پشتیبانی اقتصادی و فرهنگی خویش از حرکت مشروطهخواهی سهم مهمی در پیروزی این جنبش و در نتیجه در برقرار کردن حکومت مدرن در ایران داشته باشند. به باور بسیاری از مردم تبریز این شهر در هشتاد سال گذشته (یعنی پس از برقرار شدن حکومت مدرن در ایران) به اندازه تهران از نظر اقتصادی رشد نکرده است و امروز هم میبینیم که اقتصاد آذربایجان (با وضعیت اقتصادی ترکان بازار تهران اشتباه نشود) جایگاهی را که در دوران انقلاب مشروطه داشت، در سیستم اقتصادی ایران ندارد.
وضعیت کردستان، یا بلوچستان و یا خوزستان احتمالاً بسیار بدتر از آذربایجان است. این شکاف میان مناطق پیرامونی و مرزی ایران با تهران یا مرکز از نظر اقتصادی، به نوبه خود زمینه رشد ملیگراییهای قومی دارای نیروی گریز از مرکز را ایجاد میکند. خصوصاً اینکه در مرزهای مجاور هریک از قومیتهای غیر فارسی زبان در ایران معمولاً کشورهایی قرار دارند که مردمانشان با وجود همزبان بودن با مردم آن منطقه، از نظر اقتصادی در وضعیت بهتری قرار دارند (آذربایجان و ترکیه در مورد آذربایجان ایران) و مقایسه میان وضعیت اقتصادی این مناطق با آن کشورها خواهناخواه تا حدی بر احساس تبعیض دامن میزند.
مسئله دومی که در ایران، در میان اقوام نیروی گزیز از مرکز ایجاد کرده و زمینه رشد ملیگراییهای اقلیت شده است، مسئله جایگاه نوشتاری زبانهای غیر فارسی (خصوصاً ترکی و کردی) در کشور است. میتوان ادعا کرد اینکه یک زبان از حالت شفاهی دربیاید و جایگاه نوشتاری و رسمی یا نیمه رسمی در کشوری پیدا کند، بسیار در عزت نفس قومی که به آن زبان سخن میگویند، و در پاسداشت میراث فکری و ادبی آن مهم و موثر است. برعکس اگر زبانی در مقایسه با زبان رسمی صرفاً حالت شفاهی داشته باشد، باعث کم شدن حس غرور و عزت قومی میشود که بدان سخن میگوید. در واقع یکی از فرقهای مهم جوامع روستایی با جوامع شهری در آن است که در اولی زبان صرفاً حالت شفاهی و مکالمهای دارد و وارد نوشتار و سیستم آموزش و پرورش نشده است.
بر این اساس وقتی آموزش نوشتاری زبانهای ترکی و کردی (به عنوان مثال) در مدارس ایران وجود نداشته باشد و نشر کتاب در این زبانها با محدودیتهای مختلف روبهرو باشد، در عمل به تبعیض میان این اقوام و فارس زبانها دامن زده شده است. به نظر میرسد برای غلبه بر این مشکل باید در کنار فارسی که زبان مشترک کشور است، و آموزش آن متضمن حفظ وحدت و تمامیت ارضی ایران (و در نتیجه لازم و اجباری)، زبانهای غیر فارسی عمده اقوام ایرانی در مدارس تدریس شوند، و تدریس به شکل دوزبانه در زبان فارسی و یکی از آن زبانها انجام شود. این مدل باید لااقل در مناطقی که اقوام در آنها در اکثریتاند، صورت پذیرد.
وقتی آموزش نوشتاری زبانهای ترکی و کردی (به عنوان مثال) در مدارس ایران وجود نداشته باشد و نشر کتاب در این زبانها با محدودیتهای مختلف روبهرو باشد، در عمل به تبعیض میان این اقوام و فارسزبانها دامن زده شده است. به نظر میرسد برای غلبه بر این مشکل باید در کنار فارسی که زبان مشترک کشور است، و آموزش آن متضمن حفظ وحدت و تمامیت ارضی ایران (و در نتیجه لازم و اجباری)، زبانهای غیر فارسی عمده اقوام ایرانی در مدارس تدریس شوند.
از دوران مشروطه به این سو که ایران به تبع از اروپا مدل دولت- ملت را برای متجدد شدن برگزید، زبانهای غیر فارسی اقوام (مانند تمام دولت- ملتهای دنیا) هیچ جایگاهی در اداره رسمی کشور یا سیستم آموزش و پروش نداشتند. در ایران پس از انقلاب هم هیچگاه اصل ۱۵ قانون اساسی که در آن اجازه تدریس زبان اقوام در مدارس داده شده، ضمانت اجرایی نداشته است. برای غلبه بر این مشکل به نظر میرسد باید ترسها را کنار گذاشت، و با مسئله زبان بهجای برخورد امنیتی برخورد فرهنگی کرد، و در گسترش و تقویت زبانهای اقوام به صورت نوشتاری کوشید، تاجایی که این زبانها هم بهتدریج به نوبه خود حامل اندیشه علمی و فلسفی شوند، یعنی رشد کنند و امروزی شوند. البته که این کار محتاج برنامهریزی بلندمدت و عالمانه و آموختن از تجربههای دنیا در این زمینه است.
سوم آنکه ظهور ملیگراییهای غیر فارسزبان گریز از مرکز را میتوان به ناهنجاری تاریخ کلاسیک ایران، خصوصاً آنچه در کتابهای تاریخ و ادبیات مدارس تدریس میشود، مربوط دانست. برای غلبه بر این مشکل با ایجاد حس احترام نسبت به اقوام غیر فارس زبان ضرورت دارد که این تاریخها بازنگری شوند و به کل از نو نوشته شوند. در تاریخنگاری کلاسیک ایرانی، خصوصاً در شکل عامیانه و شوونیستی آن، ترکها مهاجم و بیگانهاند و ورود آنها به ایران یکی از عوامل جدی عقبماندگی و انحطاط فکری این کشور است، کردها یا بلوچها یا گیلکها یا ازشان خبری نیست یا اگر هستند در درجههای ضعیفی از اهمیتاند، و عربها قومی پست و بدوی و ورودشان عامل بدبختی ایران محسوب میشود.
این مسئله حس تبعیض و تحقیر در اقوام ایجاد میکند و باید اصلاح شود. تاریخی که در گفتمانهای رسمی بدان اتکا میشود، باید به گونهای بازنویسی شود که در قومیتها حس غرور و افتخار (و نه سرافکندگی و شرم) از هویت خود ایجاد کند و روی تکثر گشوده باشد. این البته پروژهای است که ابتدا باید ایرانشناسان و تاریخدانان بدان همت گمارند، تا در مرحله بعدی وارد افکار عامه نیز شود.
لزوم اصلاح معنای مدرن بودن در فرهنگ عامه ایرانی
گویا از دوران رضا شاه به بعد مدرن بودن مساوی عضویت در طبقه متوسط ساکن شمال تهران تعریف شده است و اینکه مردم فارسی را با لهجه تهرانی صحبت کنند.
تاریخی که در گفتمانهای رسمی بدان اتکا میشود، باید به گونهای بازنویسی شود که در قومیتها حس غرور و افتخار (و نه سرافکندگی و شرم) از هویت خود ایجاد کند و روی تکثر گشوده باشد. این البته پروژهای است که ابتدا باید ایرانشناسان و تاریخدانان بدان همت گمارند، تا در مرحله بعدی وارد در افکار عامه نیز شود.
در دوره پهلوی (که عقبه آن در طبقه متوسط دوران جمهوری اسلامی امروز هم زنده است) صحبت کردن به زبان فارسی با لهجه تهرانی و داشتن سبک زندگی خاص شمال تهرانی گویا معیاری شد برای مدرن بودن در میان عامه. احتمالاً از آن دوران است که اگر مثلاً فارسی را با لهجه ترکی صحبت کند، به او به عنوان روستایی و غیر مدرن نگاه میشود و احیاناً مورد تمسخر قرار میگیرد. چنان که از تاریخ سروده شدن شعر «الا تهرانیای» شهریار میتوان حدس زد از همان دوران است که مسخره کردن یا حقیر دیدن غیر فارس زبانها در تهران، و نیز جوکهای قومیتی، رواج داده شده است. بر این اساس مدرنیته دوران پهلوی، با همه برخی مزایایی که برای ایران داشته، بسیار ناموزون بوده، و نوعی حس تحقیر را در میان قومیتهای غیر فارس زبان ایران ایجاد کرده است. این حس تحقیر و تبعیض تا امروز هم در بسیاری موارد بازتولید میشود و ادامه مییابد.
شاید چون درباریان و خانواده شاه در کاخهای شمال تهران که آب و هوایش خوش بود میزیستند، نوعی پیوند عوامانه در فرهنگ عامه ایرانی میان مدرن بودن و شمال شهر تهرانی بودن برقرار شد. از قضا این مفهوم از تهرانی بودن ربطی به زندگی سنتی بسیاری از مردم تهران، مثلاً مردم بومی منطقه شمیرانات ندارد که در آغاز دوران جدید زندگی آنها هم به عنوان مثال تفاوتی جدی با زندگی روستایی در روستاهای آذربایجان یا فارس نداشته است. بروز ملیگراییهای اقلیتها (ترک و کرد و عرب…) در ایران نشان میدهد تعریفی از مدرنیته که در دوران پهلوی از سوی رسانهها و مجلات و سینما و تلویزیون در میان مردم رواج داده شد، و در آن مفهوم دختر یا پسر «شمال تهرانی بودن» به عنوان معیاری برای مدرن بودن ضرب زده شد، امروز دچار بحران جدی شده است و به خوبی نشان داده با تکثر قومی و زبانی و فرهنگی در ایران ناسازگار است. این مفهوم عامیانه از تجدد باید با مفهومی فلسفی از آن، به عنوان مثال آن چیزی که مصطفی ملکیان در نظریه عقلانیت و معنویت از آن دفاع میکند، جایگزین شود. بگذارید بکوشیم براین اساس یکی از علل اصلی محبوبیت ملیگرایی ترکی در آذربایجان ایران را توضیح دهیم.
فردی را در نظر بگیرید که در یکی از روستاهای آذربایجان از پدرومادری ترکزبان به دنیا میآید و زبان مادریاش ترکی است. همین فرد وقتی بزرگ میشود و به سن جوانی میرسد، چون زبان مادریاش ترکی است، به طور طبیعی هرقدر هم تلاش کند مشکل است فارسی را با لهجه شمال تهران صحبت کند (همانطور که کسی که در منطقهای فارسنشین به دنیا بیاید، یادگرفتن زبان ترکی با لهجه درست برای او مشکلتر از یک کودک آذربایجانی است). به علاوه در نظر بگیرید که به رسمیت شناخته شدن (آنچه فلاسفه سیاسی چون چارلز تیلور recognition مطرح میکنند) برای یک جوان و در کل هر فرد انسانی بسیار مهم است. فرهنگ عامیانه ایران امروز از جوان شهرستانی آذربایجانی میخواهد برای مدرن شناخته شدن (و درنتیجه بهرهبرداری از مزایای آن چون دوست دختر داشتن) و در نتیجه مورد احترام اجتماعی واقع شدن و مسخره نشدن، فارسی را با لهجه تهرانی صحبت کند. جوان آذربایجانی (مانند اکثر جوانهای دیگر ایران) در روزگار کنونی عطش مدرن بودن و بهرهمندی از فواید آن را دارد. حال در نظر بگیرید که به عنوان رقیبی برای ملیگرایی ایرانی، به واسطه برخی رسانهها (اینترنت، کانالهای ماهوارهای) رقیبی وجود دارد به عنوان ملیگرایی ترکی آذری که به شما که مثلاً ترک روستایی در مرند یا اهر هستید میگوید تو بدون اینکه یک کلمه فارسی بلد باشی میتوانی کاملا مدرن باشی، یعنی دوست دختر داشته باشی، مورد احترام باشی، و غیره (یعنی بسیطترین مزایای مدرن بودن در فرهنگ امروز) و با این حال این فارسها تو را از حقوق زبانیات محروم کردهاند. این رقیب محتملاً به جوان آذربایجانی میگوید: «بیا به دامان من که حق تو را از این اشغالگرایان فارس بگیرم». در تحلیل جامعهشناختی ما هیچ بعید نیست این جایگزین به مذاق جوان ترک آذربایجانی که ایران تنها در صورتبندی شوونیستی و ضد تکثر آن، یا در شکل حکومت دینیدارای بحران مشروعیت، برای او تعریف شده است، خوش بیاید و در نتیجه او جذب ملیگرایی ترکی آذری شود (که در جمهوری آذربایجان پس از فروپاشی شوروی ایدئولوژی رسمی حکومت است [۳]). به نظر می رسد از نظر جامعهشناختی، این یکی از رازهای گسترش گرایشهای جداییطلب در میان جوانان ترک آذری در ایران است. کافی است سری به اینترنت بزنیم و بکوشیم بر اساس شواهدی که از شبکههای مجازی به دست میآوریم، نظریه خود را تست کنیم.
به نظر میرسد تنها راه حل غلبه بر این مشکل بازتعریف معنای مدرنیته در ایران به شکلی کاملاً جدید و فلسفی (مدرنیته مساوی تعقل، و جرئت در به کارگیری خرد خویش)، و شکستن اسطوره غلط مدرن مساوی تهرانی بودن یا فارس بودن در میان عامه مردم ایران است. باید فضای اجتماعی و سیاسی ایران را به گونهای تغییر داد که جوان ترک، کرد، عرب، بلوچ و گیلک، از ترک یا کرد یا عرب و گیلک بودن خود احساسن غرور کند، و هیچ تضادی میان این هویتها و ایرانی بودن خویش حس نکند و میان اینها همبستگی حس کند. این کار صورت نمیپذیرد، مگر آنکه تبعیضهای اقتصادی به طور جدی کاهش یابند و زبانهای ایرانی غیر فارسی به همراه تاریخ این اقوام، در کنار زبان و تاریخ ادبیات فارسی وارد برنامه درسی مدارس شوند. حتی فرزندان فارس زبان هم چه بسا بهتر است لازم باشد در مدارس یکی از زبانهای ایرانی غیر فارسی را در کنار زبان فارسی به شکل اجباری بیاموزند تا از مزیت دو زبانه بودن بهرهمند شوند و هموطنان خود را همدلانهتر درک کنند.
پانویس:
۱- ترجمه بسیار خوبی از این کتاب به زبان ترکی توسط انتشارات Yapi Kredi با عنوان Isaiah berlin» le konuşmalar منتشر شده است. در زبان فارسی هم این کتاب ترجمه شده و با عنوان در جستوجوی آزادی موجود است.
۲- فعلا به ذهن نگارنده این سه عامل میرسد. ممکن است با تحقیق عمیقتر بتوان عوامل نابرابری دیگری را به لیست سهگانه مزبور اضافه کرد.
۳- بنا بر دلایل مختلفی همچون جنگ قرهباغ و اشغال بخش مهمی از خاک جمهوری آذربایجان توسط ارمنستان، ملیگرایی ترکی آذری در جمهوری آذربایجان بسیار پرشور وحرارت است. اینکه مرتفعترین پرچم ملی در جهان در سالهای اخیر در باکو برفراشته شده است را شاید بتوان سمبلی بر این امر دانست.
در همین زمینه:
زبان مادری و حقوق مدنی انسانها
mamnoon az nevisande. besir khoob bood.
ملودی / 21 February 2013
دکتر جواد شیخ الا سلامی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران،می فرمایند: «برای فارسی کردن اقوام غیر فارسی ایران از جمله ترکان بدین طریق راهکار ارائه می کند: برای فارسی کردن مردم آذربایجان باید کودکان خردسال آذری را از مادر و خانواده شان دور کرد و به خانواده های فارسی در شهرستان های فارسی زبان سپرد، تا بعد از بزرگ شدن به زبان فارسی صحبت کنند »
دکتر پیروز مجتهدزاده که عموما در رابطه با مسایل سیاسی و جغرافیای سیاسی صاحب نظر است، « در مصاحبه با روزنامه اطلاعات در تاریخ ۷۹/۱۰/۲۲ شماره ۲۲۱۰۶ در رابطه با تدریس زبان ترکی در مناطق ترک نشین چنین اظهار نظر می کند : گاهی ما از آذربایجان خود زمزمه های شومی که حاکی از سرایت ایده های نژاد پرستانه پان ترکیسم است، می شنویم. برخی اظهار می کنند که در منطقه آذربایجان مدارس باید دروس را به زبان ترکی آموزش دهند. این ایده گسترش افکار نژاد پرستانه را خبر می دهد. این افراد از خود نمی پرسند که در کجای دنیا؛ یک کشور چند قومی وجود دارد که آموزش در مراکز استانی و قومی به زبان محلی صورت می گیرد ؟ که ایران دومین نمونه آن باشد؟
کاربر مهمان / 21 February 2013
ذيلا بخش هايي از مقاله «محمود افشار يزدي» با عنوان «يگانگي ايرانيان و زبان فارسي» كه در ماهنامه «آينده» (شماره ۲ ، سال چهارم، آبان ۱۳۳۸ هجري شمسي) به عنوان “سرمقاله” به چاپ رسيده است خواننده به خوبي درخواهد يافت كه مقصود نويسنده مقاله از «يگانگي ايرانيان»، نه «وحدت و يكپارچگي» آنها، بلكه «يكسان سازي قومي» و «آسيميله كردن» آنها بوده است:
« ….. مسلم است مغولها و تُركهاي وحشي، كتاب و كتابخانه و كتاب خوان و كتاب نويس و كتاب شناس و كتاب دوست، همه را به آتش بيداد بسوختند. شاعر و نويسنده را كشتند و آثار تمدن ايران را تا آنجا كه توانستند نابود ساختند. از آثار هجوم وحشيانه نژادهاي توراتي [منظو نژاد «تُرك» است] كه بيشتر از ديگر خرابي هاي آنها، در ملت ما (؟) اثر گذاشته و چون خنجر زهرآگيني در دل و پهلوي كشور ما فرو رفته، زبان تُركي است كه نه تنها در آذربايجان و زنجان، بلكه تا حدود قزوين و همدان نفوذ كرده، حتي در اندرون كشور، در قلب فارس كه مهد ايران بوده است، سايه هولناك خود را بر سياه چادرهاي ايلات قشقايي و ديگر ايلات، افكنده و همواره چون گاز انبري در شمال و غرب ايران، از قفقاز و آسياي صغير، مخفيانه دهان براي بلعيدن باز كرده است! … » (مقالة “يگانگي ايرانيان و زبان فارسي” نوشتة “محمود افشار”، ماهنامه آينده، شماره ۲ ، سال چهارم، آبان ۱۳۳۸ هجري شمسي
« ….. شايد بگويند: غير از تُركي، زبان ها و لهجههاي ديگري نيز در ايران مرسوم است، از قبيل عربي، تركمني، كردي، بلوچي، لري، گيلكي، مازندراني و جز اينها، پس همه را چگونه مي توان از بين بُرد؟ نخست آنكه، هيچ از اينها، جز چهار تاي اول، زبان يا لهجه اي نيست كه ميان ايران و همسايگانش مشترك باشد تا به نحوي احتمال خطر خارجي برود، و غيز از دو تاي نخست، كه اولي سامي و دوّمي توراني است، كليه زبان هاي ديگر مرسوم در ايران لهجه هاي ايراني [!!!] است، حتي كُردي؛ و هيچ كدام مانند زبان تُركي خطرناك نمي باشد. به اين واسطه، اكنون در درجه اول بايد تمام توجه به طرف آذربايجان معطوف شود. به وسيله راديو، جرائد، مجلات، رسالات و كتب ارزان، بلكه رايگان، با جديت هر چه تمامتر، فرهنگ عمومي را به زبان فارسي در تمام شهرها، دهات و ايلاتِ آنجا دنبال كنند. [محمود افشار در اينجا، در پاورقي چين نوشته است: «به همين ملاحظه، ما قيمت مجله آينده را در آذربايجان و زنجان، چه در گذشته و چه اكنون، با وجود خرج پست سفارشي، ارزانتر از طهران قرار داديم!» ] با تعميم فرهنگ اجباري و مجاني، كم كم در همه نقاط كشور زبان فصيح فارسي، جاي لهجه هاي محلي را خواهد گرفت؛ ولي با زبان تُركي ، مخصوصا كه پشتيباناني در خاج كشور دارد، نمي توان به مدارا رفتار نمود، يعني انتظار كشيد كه به تدريج جاي خود را به زبان اصيل ايراني [منظور «فارسي» است!] بدهد. خلاصه، بايد از حيث لباس، زبان و ديگر جهات، رفع اختلاف نمود و ملت را يكنواخت كرد و ايرانيان را به تمام معني “ايراني” [منظور “فارس” است!] ساخت. … » (همان منبع، صفحه ۱۳۱)
کاربر مهمان / 21 February 2013
شما اقلیت به چی میگید؟ کی گفته شما اکثریت هستید؟ اگر 30 میلیون ترک تو ایران اقلیت باشند شنا چی هستید؟
کاربر مهمان / 21 February 2013
دوست نادیده آقای بادامچی؛
مقاله بسیار خوبی بود و بطور عمومی با نظر شما موافقم، فقط مایلم به چند نکته اشاره کنم و آن اینکه این تبعیض زبانی مرکز نسبت به شهرستانها فقط در مودرد آذریها یا کردها نیست. این موضوع حتی نسبت به یک نفر با لهجه شیرازی هم صادق است. به عنوان مثال در مورد شیرازیها هم مشکل جوکهای تحقیر آمیز و تحقیر لهجه وجود دارد. یک جوان شیرازی مثل هموطن آذری خود اگر بخواهد در زمره “آدمهای با کلاس” در مفهوم عوامانه آن قرار گیرد، ناگزیر از انتخاب آنچه که به آن در این مبحث “لهجه شمال شهری تهرانی` گفته میشود خواهد بود. نکته مهم اینجاست که ٔبر خلاف آنچه که پنداشته میشود برای یک شیرازی هم تقلید لهجه تهرانی کار اسانی نیست. همین امر در مورد یک اصفهانی و یزدی هم صادق است. این را برای تایید این نکته مطرح کردم که اشاره کنم که تحقیر مرکز نشینان نسبت به شهرستانیها شامل همه ما ساکنین ایران از جمله مردمی که از قضا فارسی هم صحبت میکنند میشود و فقط محدود به یک یا دو گره قومی خاص نمیشود. این نکته نیز همانطور که اشاره کردید محدود به ایران نیست و در کشورهایی مثل فرانسه و انگلستان هم مثلا لهجه پاریسی و لهجه لندنی نمادی از آنچه که در عام به ” طبقه مدرن” معروف است شده. همین نکته در میان همزبانان آذری مان و احتمالا شما هم هست، که مثلا لهجه تبریزی بهتر از لهجه خویی یا گیوی شمرده میشود و مثلا شما اگر به لهجه غیر از تبریزی در تبریز صحبت کنید ممکن است در تبریز بشما به دیده یک فرد غیر مدرن نگاه شود.
راه حل اما بنظر من در آموزش است و تعأمل فرهنگی مثبت و درک آن که همه از یک مشکل رنج برده ایم و میبریم و آن هم این مدرنیته استبداد زده و ناقص است که بلای جان ماشده. ما نیازمند همدلی هستیم، استبداد حاکم بر ما، نه دلش برای شیرازی و اصفهانی سوخته و نه در فکر کرد و آذری است. در این استبداد آنچه که مهم است زبان و قومیت ما نیست عبودیت و تابعیت است، این است که دولت کنونی ایران مثلا به ۴۰۰۰۰ خانواده [ترک زبان] در جمهوری آذربایجان کمک مالی میکند اما مردم ورزقان هنوز در محرومیتند. هزاران عرب زبان جنوب لبنان، عراق، سوریه از مزایای حکومت ایران بهرمندند در حالی که این لطف شامل عرب زبان کشورمان نمیشود همانطور که شامل فارس زبانان ما هم نمیشود. برای تغییر باید بر اشتراکات مان و رنجهای مشترکمان بپردازیم تا در فردای آباد و آزاد در ایران فرزند من ترک، کرد را تحقیر نکند بلکه کردی بیاموزد، فرزند من ترک، فارسی را با افتخار با لهجه ترکی صحبت کند همانطور که کودکان فارسی زبان کردی و ترکی بیاموزند و لهجه آنها در تبریز و سنندج مسخره نشود.
با ارادت
ildrim / 22 February 2013
به نظر من اقلیت کلمه خوبی نیست که استفاده می کنید . فارسها رو خیلی زیاد بگیریم 50 درصد جمعیت کشورند و پنجاه درصد ملیتهای دیگه هستند . اقلیت به ارمنی ها یا کلیمی ها اطلاق میشه نه به ترکها و کردها و بقیه اقوام ساکن در ایران .
بی / 22 February 2013
همه اینها حرفه، تا سیاست دول ضد ایران و ایرانی چه چیز رو اقتضاء کنه
کاربر مهمان / 22 February 2013
آقای بادامچی ، نمی خواستم برایتان مطلبی بنویسم چون از طرفی خود را فردی علمی میپندارد، اما در واقعیت نوشتارتان کاملا عامیانه ، و البته بیشتر در جهت رضایتمندی تمامیت خواهان فارس، قرار دارد . خواستم برای یک بار هم که شده مطالبی را به عنوان یک ترک آذربایجانی، که اتفاقا در تهران به دنیا آمده ، بزرگ شده و به دانشگاه هم رفته ام فارسی را چه خودم و چه پدر و مادرم با لهجه تهرانی صحبت میکنیم ، و تنها از طریق قیافه( تیپ اروپایی که بیشتر ترکان آذربایجان چهره ای کاملا اروپایی دارند)امکان تشخیص من به عنوان آذربایجانی میباشد .البته یک فرق دیگر هم با شما دارم و ان اینکه به ترک آذربایجانی بودن افتخار میکنم و هزاران بار زبان مادریم را از فارسی برتر و بهتر میدانم ، برای خوش آمد فارس ها ، هم واقعیتی را کتمان نمیکنم .ببخشید از مقدمه طولانی ، اما اصل مطلب .
شما انگیزه ما جوانان هویت طلب رابه چیزهای بسیار سطح پایین مانند صحبت با لهجه تهرانی ، یا داشتن دوست دختر ( همین جا بگویم جوانان آذربایجانی اکثرا به خاطر داشتن چهره بسیار زیبا در این زمینه نسبت به فارس ها شانس بسیار بالایی دارند. البته چهره شما در میان ما آذربایجانیها کمی استثنا است )تنزل میدهید ، و تنها مشکل را در تهران میبینید .اتفاقا در شهرهای دیگری مانند کرمان ، اصفهان ، یزد ، ترک ستیزی بسیار شدید تر و وقیحانه تر از تهران است ( رجوع بفرمایید به بازی های فوتبال تیم محبوبمان تراکتور با تیم این شهرها ، من هرگز کار نژاد پرستانه کرمانی ها را نه می بخشم ، نه فراموش میکنم ) متاسفانه ترک ستیزی و عرب ستیزی ، دوجز تفکیک ناپذیر از ویژگی اکثریت مردمان فارس میباشد.انکار نمیکنم در میان فارس های ایران ،انسانهای بسیار فهمیده و انسان مدارهستند ، اما در اقلیت محض.دوستی داشتم با پسوند ” ترک ” در نام خانوادگی اش، بی آنکه ترک باشد یا حتی زبان ترکی بداند ، تعریف میکرد که همین پسوند برایش چه مشکلاتی را ایجادکرده و چه اهانتهای ننگینی در پی داشته است ، به خصوص در مراجعه به ادارات در اصفهان و یزد .
من دوستانی در دانشگاه داشتم ، اتفاقا از شهرستانهای فارس زبان ، همین که میفهمیدند من ترک آذربایجانی هستم ، انواع توهینها و اهانتهای غیر انسانی با عنوان جک شروع میشد. وقتی برخورد تند مرا میدیدند ، یا کار به قطع رابطه یا پوزش خواهی از طرف فارس نژاد پرست میکشید.البته من همواره با تمامی دانشجویانی که شهرستانهای آذربایجان ، به تهران میامدند ، تنها به ترکی آذربایجانی سخن میگفتم.البته یادم نمیرود ، یک دانشجویی از میانه آماده بود ، دقیقا مانند شما آقای بادامچی خود را در مقابل فارس ها باخته بود و فاقد اعتماد به نفس بود ، از سخن گفتن به ترکی پرهیز میکرد، که تا مدتی مورد تحریم دانشجویان آذربایجانی قرار گرفت، بعد از آنکه حسابی از فارس های عزیز محبت دید متوجه شد که آذربایجانی ، جز آذربایجانی دوست دیگری ندارد ، رفتارش را تصحیح کرد. امید وارم آقای بادامچی شما هم به این مطلب برسید ، و از دادن شعارهای پوچی مانند ” حفظ تمامیت ارضی ایران ” که جز بدبختی برای ما آذربایجانی ها چیز دیگری نداشته است ، دست بردارید.
ستار فرزند آذربایجان
کاربر مهمان / 23 February 2013
قا بل توجه کاربر مهمانی که در پیام زیبایشان به اقای میثم بادامچی انتقاد کرده اند. دست تان درد نکند که بخش بزرگی از آنهائیکه من می خواستم به نویسم را زیباتر از من نوشته اید. در میان هیچ ملتی در جهان به اندازه تورک های آزربایجان اشخاص اسیمیله شده و از خود بیگانه پیدا نمی شود که البته این ثمره بیش از هشتاد و اندی سال توهین و تحقیر و تبعیض بر علیه اینملت مطلوم است که فرد ازربایجانی بری کم کردن بار سنگین عدم اعنماد به نفس مجبور است که هویت خویش را انکار وبه ظالم نزدیک شود. این یعنی همگرایی قربانی با مجرم.
اقای میثم بادامچی انگار تحصیل کرده دانشگاه هستند و با این و نوشته های قبلی شان بار ها نشان داده اند که حتی الفبای تفکر منطقی بدون پارادوکس و ریشه یابی مشکلات و دانش بنیادین را ندارند. برای اینکه مرتب از قوم و زبان اقلیت و تورک زبانان ازربایجان– حتی ملت ازربایجان شمالی— و عرب زبانان حرف می زنند ولی یک ثانیه هم فکر نکرده اند که اگر زبان این مردم تورکی یا عربی است پست هویت ملی شان چیست.؟ و فرقشان با دیگر ملت های داخل ایران در چیست.؟راستی چرا هیج کس به کورد ها کرد زبان نمی گوید.؟
سطح معلومات و کم عمق بودن درک و فهم اقای میثم بادامچی از پدیده های جامعه معیار و محک اندازه گیری عمق اسفناک وضع تورک های ساکن در ایران است. اگر نحصیل کرده مان اینقدر از خود بیگانه و اسیمیله شده اند انوقت می توان وضع مردم عادی را درک کرد.
ع.دهقانی / 24 February 2013
زشت روئی در آئینه به چهره خود مینگریست و میگفت سپاس خدای را که مرا صورتی نیکو بداد غلامش ایستاده بود و این سخن میشنید و چون از نزد او بدر آمد کسی بر در خانه او را از حال صاحبش پرسید گفت در خانه نشسته و بر خدا دروغ میبندد!
“عبید زاکانی”
.
.
.
.
:)))
کاربر مهمان / 24 February 2013
نمونه هایی از جک های ساخته شده توسط ملی گرایان!! و هویت طلبان آذربایجانی برای احقاق حقوق پایمال شده خود در مقابل فارسی زبان ها: به پارسه میگن دانشی که در مورد ثریا دارید چیه؟ میگه: […]
من از رادیو زمانه خواهش می کنم به خصوص برای اطلاع و آگاهی آقای بادامچی تا در جریان بخشی از تلاش و کوشش مستمر هویت طلبان برای احقاق حقوق قوم مظلوم تورک قرار بگیرند از حذف این پست خودداری نماید.
————————
خواننده گرامی، رادیو زمانه از انتشار هرآنچه که توهینآمیز باشد، معذور است. با سپاس و با پوزش از شما.
کاربر مهمان / 24 February 2013
مسئله زبان و هویت و …. چیزهاییه که میشه در موردش صحبت کرد و نوشت. فرهنگ زشت همه ما ایرانیها (از فارس و ترک و عرب و کرد …….) برای ساختن جوک های قومیتی هم مسئله مهمیه و جزء زشتیهای جامعه ما محسوب میشه. در مورد گندهای اقتصادی رژیم هم همه چیز مشخصه. آنچه که من متوجه نمی شم اینه که دوستان پان ترک به چه دلیلی نقشه آذربایجان جنوبی منتشر می کنن و در اون روی دوجین از شهرها و سرزمینهای مردم دیگر ساکن در ایران منجمله مناطق جنوبی ماد مثل همدان ملایر تویسرکان خنداب نهاوند اراک ………. و در یک مورد بسیار جالب بروجرد و درود ادعای ارضی می کنن. که مشخصا برنامه ای برای اخراج اهالی و تصرف مناطق از طرف پان ترکیست ها و جود داره. در مورد بقیه مناطق ذر گیلان و کردستان و قزوین صحبتی نمی کنم و توصیم اینه در اونجا مردم هوشیار باشن. و در مورد ادعاهای خلق عرب در مورد شوشتر دزفول اندیمشک شوش رامهرمز بهبهان و اهواز چند قومیتی………. هم بحث نمی کنم.
حرف من اینه که اگه واقعا مسئله زبان و هویته پس ادعای شما نسبت به اراضی ما ذیگه چه صیغه ایه. این به روشنی نشون میده که این دوستان هویت طلب اگر آب باشه شناگران بسیار ماهری هستن قطعا خیلی بهتر از فارسهای شونیست.
مسئله زبان اگر انجام بشه در آدربایجان و دور به دست پان ترکیستها بیفته ما در جنوب ماد باید اسلحه بدست بگیریم و برای دفاع از سرزمینهامون آماده بشیم. امیدوارم سیستمداران ایرانی ااسیر دام پان ترکیستها نشن که در این صورت مردم من اولین قربانیه این مسئله ان.
کاربر مهمان / 27 February 2013