اکبر گنجی − دولتمردان آمریکا مدتهاست طبل مذاکره‌ مستقیم با جمهوری اسلامی را به صدا در آورده‌اند. اگرچه در گذشته، مذاکراتی مستقیم میان ایران و آمریکا درباره‌ افغانستان و عراق صورت گرفته، اما مذاکره‌ مستقیم میان این دو دولت به منظور حل مسائل مورد نزاع طرفین هنوز در چنبره‌ بی‌اعتمادی گرفتار است.

مدعای آیت‌الله خامنه‌ای این است که مسائلی چون پروژه‌ هسته‌ای، صلح اعراب و اسرائیل، تروریسم و نقض حقوق بشر “بهانه” هستند. هدف اصلی آمریکا از همه‌ اقداماتی که علیه ایران صورت داده و می‌دهد، سرنگونی نظام جمهوری اسلامی است.

با توجه به این واقعیت، مذاکره چه معنایی دارد؟ بدین ترتیب، ظاهراً تا تکلیف مسئله‌ “تغییر رژیم” روشن نشود و دولت آمریکا نشان ندهد که به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی نیست، آیت‌الله خامنه‌ای زیر بار مذاکره نخواهد رفت.

اگر دولت آمریکا واقعاً به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی است، شکاف‌های میان این دو دولت عمیق‌تر و عمیق ‌ر خواهد شد و پس از این که تحریم‌های فلج کننده جامعه‌ ایران را از درون نابود سازد، تهاجم نظامی احتمالاً در زمانی صورت خواهد گرفت که کمترین هزینه را برای متجاوزان داشته باشد.

اما اگر دولت آمریکا به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی نیست، باید این مسئله را در عمل اثبات کند. به همان نحو که جمهوری اسلامی باید در عمل اثبات کند که برنامه‌ هسته‌ای‌اش از هیچ جنبه‌ اهداف نظامی را تعقیب نمی‌کند.

به مذاکرات هسته‌ای بنگرید: به ایران گفته می‌شود تمامی مطالبات ما را بپذیرید، در مقابل به شما قطعات یدکی هواپیما تحویل خواهیم داد. اما مسئله‌ ایران تحریم‌های اقتصادی فلج‌کننده است، نه قطعات یدکی هواپیما. آنان لغو تحریم‌ها را به آینده موکول می‌سازند، آینده‌ای که فاقد زمان مشخص است. در حالی که مذاکره و توافق، یعنی یک گام از این سو با یک گام از آن سو همراه خواهد شد.

تحریم‌های اقتصادی به رژیم صدمه می‌زنند، ولی در درجه‌ اول مجازات مردم زیر سلطه و ستمدیده ایرانند و در درجه‌ دوم به زیان جبهه‌ دموکراسی خواهی هستند. طبقه‌ متوسط- با تورم و بیکاری- به طبقه‌ فقرا و طبقه‌ زیر خط فقر مطلق خواهد پیوست. مسئله‌ زنده ماندن، به مسئله‌ “ندارها” تبدیل می‌شود و دموکراسی و حقوق بشر به حاشیه رانده شده و خواهد شد.

مسئله‌ بازرسی‌ها به یکی از مسائل لاینحل موجود تبدیل شده است. گزارش‌های آژانس به چند مورد “مشکوک” که دارای “کاربرد دوگانه” است، اشاره می‌کنند.

گزارش‌های رسمی کلیه‌ نهادهای اطلاعاتی و امنیتی دولت آمریکا از سال ۲۰۰۷ به بعد مدعی هستند که ایران از سال ۲۰۰۳ تاکنون هیچ گونه استفاده‌ نظامی از انرژی هسته‌ای نداشته و هنوز قصدی برای ساختن بمب اتمی ندارد.

دولت اسرائیل هم فقط و فقط از غنی سازی ۲۰ درصدی سخن گفته که نباید از حدی تجاوز کند، که آن حد، “خط قرمز” اسرائیل است. بدین ترتیب، “خط قرمز” نتانیاهو، غنی سازی اورانیوم بالای درصدی خاص است، نه ساختن بمب اتمی.

هدف بازرسی‌ها چیست؟ راست آزمایی. بازرسی‌ها باید صورت بگیرند تا پس از بازدیدها آژانس گزارش نهایی خود را درباره‌ پروژه‌ی هسته‌ای ایران منتشر سازد. این خواست ایران در مذاکرات با آژانس است. اما طرف مقابل زیر بار هیچ زمان مشخصی نمی‌رود.

بدین ترتیب، اگر بازدیدها بخواهد تا ابد ادامه یابد و آژانس روشن نسازد که پس از طی چه مراحلی و در چه زمانی صلح‌آمیز بودن برنامه‌ هسته‌ای ایران را تأیید خواهد کرد، آیت‌الله خامنه‌ای به آنان اعتماد نکرده و برنامه‌ آژانس را بخشی از برنامه‌ سرنگونی جمهوری اسلامی به شمار خواهد آورد.

به هر حال موارد “مشکوک” و دارای “ابهام” را یک کمیته‌ بی طرف می‌تواند مورد رسیدگی تمام عیار قرار داده و گزارش آن را  طی مدت معینی منتشر سازد.

اگر پس از تحقیق شک‌ها برطرف شوند، فعالیت در چارچوب ان پی تی، “فعالیت صلح‌آمیز” است. منتها طرف مقابل حقوقی را که ان پی تی برای کشورهای عضو به رسمیت شناخته است، برای ایران به رسمیت نمی‌شناسد.

چگونه است که فعالیت هسته‌ای کشور دارای صدها بمب هسته‌ای غیر عضو “ان پی تی” مورد حمایت آمریکا قرار می‌گیرد، اما فعالیت در چارچوب حقوق “ان پی تی”، برای ایران غیر صلح‌آمیز است؟ این رویکرد یکی از شواهد آیت‌الله خامنه‌ای به شمار می‌رود که مسئله‌ هسته‌ای بهانه‌ای بیش نیست، هدف سرنگونی جمهوری اسلامی است.

دولت اوباما اگر واقعاً به دنبال حل مسائل میان ایران و آمریکا است، باید طرحی جامع برای کلیه‌ منازعات منطقه‌ خاورمیانه ارائه کند، برای این که مسائل منطقه به یکدیگر وابسته‌اند و بازیگران بین‌المللی و منطقه‌ای به خوبی از این موضوع آگاهند. طرح حلال مسائل و رافع مشکلات دارای ارکان زیر است:

مذاکرات دولت‌های غربی با دولت‌های اروپای شرقی و شوروی که به “پیمان هلسینکی” منتهی شد، نه تنها شبح جنگ را مرتفع کرد، بلکه از طریق بهبود وضعیت حقوق بشر، گذار مسالمت آمیز اروپای شرقی به نظام دموکراتیک را ممکن ساخت. این گونه مذاکرات با جمهوری اسلامی هم ممکن است. قواعد مذاکرات هلسینکی در این جا هم می‌تواند کارساز باشد.

یکم- تبدیل منازعات به مذاکرات.

دوم- مخالفت با تجزیه‌ کشورهای موجود.

سوم- حل مسئله‌ فلسطین: اجرای طرح چهار جانبه‌ آمریکا- اروپا- روسیه و سازمان ملل مبنی بر تشکیل دولت مستقل فلسطینی در کنار دولت اسرائیل.

چهارم- مخالفت با جنگ داخلی در کشورها.

پنجم- امضای پیمان امنیت جمعی میان کلیه‌ کشورهای منطقه و عدم تجاوز.

ششم- سرنگونی رژیم‌های منطقه سیاست دولت آمریکا نیست. مردم تک تک کشورها باید خود درباره‌ رژیم سیاسی فاسد استبدادی تصمیم گرفته و گذار به نظام‌های دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر را ممکن سازند.

هفتم- حمایت از اجرای اعلامیه‌ جهانی حقوق بشر توسط همه‌ کشورهای منطقه.

جمهوری اسلامی رژیم استبداد دینی است، اما تنها رژیم غیردموکراتیک منطقه نیست. اگر قرار بر سرنگونی رژیم‌های استبدادی توسط دولت آمریکا باشد، قطعاً رژیم‌های فاسدتر و استبدادی‌تر از جمهوری اسلامی در این منطقه وجود دارند.

راهی که تاکنون طی شده، به هیچ وجه به سود نیروهای دموکراسی‌خواه ایران و منطقه نبوده است. هر رژیمی که خود را با دشمن خارجی رویارو ببیند که به دنبال سرنگونی اوست، فضای سیاسی داخلی را روز به روز بیشتر و بیشتر خواهد بست. وقتی تنها راهی که پیش روی زمامداران رژیم استبدادی گشوده می‌شود، مرگ و نابودی است، آنان تا آخرین نفس خواهند جنگید. سوریه‌ کنونی یکی از مصادیق این مدعاست[۱]. فرایند دموکراسی سازی با حذف خشونت بار یک بخش از جامعه تعارض دارد.

تحریم‌های اقتصادی دائماً در حال افزایش- هر هدفی که داشته باشند- اگر چه به رژیم صدمه وارد می‌آورند، ولی در درجه‌ اول مجازات مردم زیر سلطه و ستمدیده ایرانند. آنها  در درجه‌ دوم به جبهه‌ دموکراسی خواهی صدمه وارد می‌‌کنند. طبقه‌ متوسط- با تورم بسیار زیاد و بیکاری- به طبقه‌ فقرا و طبقه‌ زیر خط فقر مطلق خواهد پیوست. مسئله‌ زنده ماندن، به مسئله‌ “بی چیزها/ندارها” تبدیل می‌شود و دموکراسی و حقوق بشر به حاشیه رانده شده و خواهد شد.

وقتی آدمیان با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند، و همه باید بجنگند تا زنده بمانند، رذیلت‌های اخلاقی فراگیر خواهد شد و این امر جامعه را از درون نابود می‌سازد.

دولت‌های غربی به رهبری دولت آمریکا اگر به دنبال حل مسائل منطقه اند- نه کلنگی کردن بیشتر آن- باید راه حل‌های منطقه‌ای را جست و جو کنند. این باید، “بایدی اخلاقی” نیست، بلکه “بایدی حقیقی” است. مانند “برای رسیدن به آب باید چاه کند”. این باید، به تعبیر دیگر، بیانگر لوازم ضروری حل مسئله‌ است. در غیر این صورت، مسئله‌ سوریه، عراق، لیبی، تونس، مصر، بحرین، عربستان سعودی، اردن، فلسطین، اسرائیل، پاکستان، افغانستان و… حل نخواهد شد.

ایران و ایرانیان به دموکراسی و حقوق بشر نیازمندند تا بتوانند آزادانه کشور و زندگی خود را بسازند. اما این ساختن در فضای صلح‌آمیز امکان‌پذیر است، نه فضای جنگی، سلطه‌گرانه، تبعیض‌آمیز و یک بام و دو هوایی. “دموکراسی برای ایران” یک چیز است، و “نابودی ایران و ایرانیان” چیزی دیگر. هر دو طرح هواخواهان آگاهی دارد که عامدانه آن را تعقیب می‌کنند. اما پیامدهای ناخواسته عمل نیز مهم است.

مذاکرات دولت‌های غربی با دولت‌های اروپای شرقی و شوروی که به “پیمان هلسینکی” منتهی شد، نه تنها شبح جنگ را مرتفع کرد، بلکه از طریق بهبود وضعیت حقوق بشر، گذار مسالمت آمیز اروپای شرقی به نظام دموکراتیک را ممکن ساخت. این گونه مذاکرات با جمهوری اسلامی هم ممکن است. قواعد مذاکرات هلسینکی در این جا هم می‌تواند کارساز باشد.

اگر چنین حالتی به وقوع بپیوندد، راه‌های زیادی به روی نیروهای دموکراسی خواه منطقه گشوده خواهد شد. منطقه‌ای که به دلایل کاملاً قابل فهم، نیروهای سلفی، طالبان، القاعده و.. در آن زاده و رشد کرده‌اند.

سیاست‌های نادرست آمریکا در کل منطقه در رشد این گونه نیروها بسیار دخیل بوده است. هیلاری کلینتون و برژینسکی به صراحت تمام نقش دولت آمریکا در این ماجرا را بازگو کرده‌اند. اما جیمی کارتر و بیل کلینتون هم از زاویه‌ دیگری همین قصه را توضیح داده‌اند.

طرح‌های اوباما در دوران اول ریاست جمهوری‌اش- به دلیل پارادوکسیکال بودن- به نتیجه نرسید. اما تغییراتی که او در دولتش داده است، شاید کورسوی امیدی بر منطقه بتاباند که از طریق اعتمادسازی عملی دوجانبه، مسائل حل و مشکلات رفع شوند.

ایران و ایرانیان به دموکراسی و حقوق بشر نیازمندند تا بتوانند آزادانه کشور و زندگی خود را بسازند. اما این ساختن، در فضای صلح‌آمیز امکان‌پذیر است، نه فضای جنگی، سلطه‌گرانه، تبعیض‌آمیز و یک بام و دو هوایی.

“دموکراسی برای ایران” یک چیز است، و “نابودی ایران و ایرانیان” چیزی دیگر. هر دو طرح هواخواهان آگاهی دارد که عامدانه آن را تعقیب می‌کنند. اما پیامدهای ناخواسته عمل نیز مهم است. ممکن است فرد، گروه، یا دولت‌ها به عواقب ناخواسته‌ اعمالشان نیندیشند. اما این گونه اعمال، که در منطقه تجربه شده، پیامدهای ناخواسته‌ خود را به خوبی آشکار کرده است.

به انواع نیروهایی که به دنبال اجرای شریعت هستند بنگرید، کدام سیاست‌ها به رشد اینها منتهی شد؟ کدام سیاست‌ها به رشد دموکراسی و حقوق بشر منجر خواهد شد؟ بدون نفی تبعیض‌آمیز ستمگری، اشغالگری و سلاح‌های کشتارجمعی هسته‌ای و شیمیایی در کل منطقه، صلح و دموکراسی پدید نخواهد آمد.

پانویس‌:

۱- نوری مالکی- نخست وزیر عراق- در مصاحبه‌ای با الشرق الاوسط گفته است: به آنها[اوباما، جو بایدن، هیلاری کلینتون] گفتم که نظام[سوریه] نه تسلیم می‌شود و نه کنار می‌رود چون از دید آنان، کشتار پشتوانه فرقه‌ای دارد. انسان هنگامی که با این حقیقت روبه‌رو می‌شود که چه مقاومت کند و چه نکند، کشته خواهد شد، مقوله‌ای پیش می‌آید به عنوان شجاعت از سرناامیدی. علوی‌ها هم همین شجاعت از سر ناامیدی را پیدا کرده‌اند و به همین دلیل، از زن و مرد می‌جنگند تا زنده بمانند… آنها گفتند ما اطلاعات داریم، ولی جواب من این بود که حرفی نیست، اما من سوریه را خیلی خوب می‌شناسم. آنها خواهند جنگید، سکولارها و مسیحیان و بقیه هم با آنها هستند و بنابراین قضیه مانند گلوله برفی می‌شود که می‌غلتد و بزرگ می‌شود و به بهمن تبدیل می‌شود و سرانجام به جنگ نیابتی می‌رسد. جوابشان این بود که نه چنین چیزی نخواهد شد. اما الان می‌بینیم که آنچه رخ داده جنگ نیابتی است.