علی اکبر صنعتی از نخستین نقاشان و مجسمهسازان پیشگام ایرانی و از مهمترین وارثان مکتب کمالالملک در دوران معاصر محسوب میشود.
او نقاش و مجسمهسازی واقعگرا محسوب میشود که کارهایش از نوعی مردمنگاری نیز بیبهره نیست. صنعتی هرچند تا پایان زندگیاش به همان شیوهای آفرید که آموخته بود و با جریانهای مدرنی که بهویژه از دهه ۳۰ خورشیدی در ایران رواج یافت، همسو نشد و برکنار از هیاهوی هنر مدرن، راه خویش را پیمود، با این حال، در نیمه دوم عمرش، بیشتر به نقاشی آبرنگ پرداخت و کوشید در این حوزه شیوه و مکتبی تازه بنیان گذارد.
علی اکبر، در سال ۱۲۹۵ در کرمان به دنیا آمد. شش ماهه بود که پدرش در پی ابتلا به بیماری طاعون درگذشت. مادرش بهرغم تنگدستی، سرپرستی او را بر عهده گرفت، اما ناگزیر در هشتسالگی وی را به پرورشگاه یا یتیمخانه صنعتی سپرد که نیکوکار کرمانی حاج اکبر صنعتیزاده آن را اداره میکرد.
او که فاقد شناسنامه و نام خانوادگی بود، همچون شماری دیگر از کودکانی که در پرورشگاه صنعتی زندگی میکردند با درخواست حاج اکبر صنعتیزاده و موافقت اداره ثبت احوال، نام خانوادگی صنعتی یافت.
در سال ۱۳۱۰، علی اکبر صنعتی، به کمک حاج اکبر صنعتیزاده توانست برای تحصیل در صنایع مستظرفه یا مدرسه کمالالملک راهی تهران شود. او در این مدرسه، از جمله شاگرد سید ابوالحسن خان صدیقی بود که بعد از کمالالملک به ریاست مدرسه صنایع مستظرفه رسیده بود. علی محمد حیدریان، حسین خان شیخ، اسماعیل آشتیانی، حسینعلی خان وزیری، علی رخساز و طاهرزاده بهزاد از دیگر استادان او بودند.
صنعتی، خیلی زود به دلیل تابلوها و مجسمههایش نامی شد، تا آنجا که کمالالملک که در آن دوران در ده حسین آباد در نزدیکی نیشابور بهسر میبرد، خواهان دیدارش شد و این چنین بود که شاگرد به دیدار استاد شتافت.
او تا آخر عمر به استاد وفادار ماند و در دفاع از او تعصب میورزید و میگفت: «نمیدانم نسل نقاش معاصر ایران تا چه اندازه از پیشینه نقاشی خاک و دیارشان آگاه هستند و آیا مکتب شیراز، قزوین، تبریز و یا اصفهان را میشناسند که چنین شیفته مکاتب غریبه فرنگی شدهاند؟ من کنار آبرنگها و رنگ روغنهای زیادی که کار کردم، همواره در تلاش بودم تا به ارتباط با میراث نگارگری سرزمینم سهمی و ادای دینی داشته باشم. از این روست که روی نقشههای قالی ایران کار کردم و معتقدم ما باید نگارگریمان را به عنوان رسالتی خطیر بر عهده داشته باشیم. اما این روزها در هیاهوی مکاتب غربی ما خیلی زود گم میشویم.»
فقر، رنج، محرومیت، کار و تلاش مفاهیم اصلی نقاشیها و مخصوصاً مجسمههای علی اکبر صنعتی هستند که در چهره زنان، کودکان و مردان طبقات فرودست جامعه تجلی پیدا میکنند و با نامهایی چون عائله مرد بیکار، مرد زندانی در زنجیر، زن بینوا، حاجی در نوازش یتیم، سوتهدلان، سرمازدگان بیخانمان، کودکان یتیم، بزم درد بینوایان، جمعی از زندانیان، مادر تنها، قتل امیرکبیر در کاشان، مرد نیزن و… ثبت میشوند.
او خود درباره علت مجسمهسازی گفته است: «صدیقی مرا به وادی مجسمهسازی کشاند، مجسمهسازی برای من عاقبت خوشی نداشت، تنها رضایت من از کار مجسمهسازی، تجلی کار خداپسندانه من در دفاع از محرومان بوده، چرا که من با نقاشی قادر نبودم چنین رابطهای با مردم برقرار کنم، مردم بر هنرمندان حق مسلم دارند و هنرمند در خیل مردم است که اثرش معنا پیدا میکند.»
علی اکبر صنعتی همچنین مجسمه شماری از نامآوران و نامداران ایران و جهان را ساخته است از جمله: فردوسی، سعدی، علی اکبر خان دهخدا، کمالالملک، کریمخان زند، ملکالشعرای بهار، شاه عباس، مجسمه عظیم نادرشاه افشار، لویی پاستور، گاندی، مهاتما گاندی و…
او در طول شش دهه فعالیت هنری، بیش از دو هزار تابلو رنگ و روغن، آبرنگ، موزاییک از سنگ و حدود ۴۰۰ مجسمه پدید آورد که عمدتاً در دو موزه به نام صنعتی در کرمان و تهران نگهداری میشوند.
علی اکبر صنعتی در ۱۳ فرودرین ماه ۱۳۸۵ در تهران درگذشت.
ویدئو: مجسمههای علی اکبر صنعتی در موزه مردمشناسی در تهران