مایلم در ابتدای این یادداشت موضع خودم را به عنوان یک آزاردیده تجاوزجنسی در کودکی و بزرگسالی که برای اولین بار در سال ۲۰۱۴ در مصاحبهای با ایران وایر در این مورد صحبت کرده است، روشن کنم. در این یادداشت تلاش میکنم به عنوان زن تحلیلگری که تجربه زن شدن او با مفهوم تجاوز گره خورده است و تلاش کرده خشونت جنسی را در متن مناسبات ساختاری و اجتماعی درک کند، از مناسبات ستم و لزوم دسترسی به بیان برای بازگویی این خشونت جنسی، بنویسم.
در روزها و هفتههای اخیر مبحث آزارهای جنسی و تجاوزها به یکی از مباحث داغ شبکههای اجتماعی تبدیل شدند. شکستن سکوت درباره تجاوز و آزارجنسی به شکلی بود که موج روایتگریهای کاربران شبکههای اجتماعی توانست به رسانههای جریان اصلی خارج از کشور نیز نفوذ کند.
حالا موج صحبت کردن در مورد آزار و تجاوز جنسی، به نظر یک واکنش زودگذر به طرح مساله خشونت جنسی نیست، بلکه اینطور به نظر میآید که زخمی قدیمی بالاخره سرباز کرده و با سرباز کردن این زخم، وجوه مختلفی از مساله ستم جنسی و جنستی در مرکز توجه قرار گرفتهاند. اینبار هم با وجود همدلیهای بسیار (غالبا میان زنان) فضای شبکههای اجتماعی پر از انواع قربانینکوهی و بازتولید ادبیات تجاوز در واکنش به روایتهای تجاوز بود. سوالهایی چون: «چرا به خانهاش رفتی؟»، « چرا سکوت کردی؟»، «این عرف اجتماعی است»، «از فردا لابد میخواهید به هر مردی انگ بزنید»، تنها بخشی از پرسشهایی هستند که همیشه به وقت مطرح شدن مساله تجاوز و آزار جنسی، خصوصا وقتی راویان زن باشند، مطرح میشوند. آزاردیدگان آزارجنسی و تجاوز اما خود را در معرض قضاوت دیگران قرار میدهند و آن روایتهای تلخ تجاوز را دوباره بارها مرور میکنند، تا بتوانند دست کم بخشی از آنها را بازگویی کنند. در این میان پرسش چرا روایتگری؟ و چرا راویان آزار جنسی و تجاوز نیاز به یک زبان، برای بیان آنچه میگویند دارند، از این جهت حائز اهمیت جدی است که مساله تجاوز جنسی در مناسبات فعلی جامعه ایران به شدت با تابوهای جنسی و سکتههای زبانی ناشی از آن گره خورده است.
آزاردیده تجاوز جنسی و آزار جنسی درست از همین جهت، به راحتی نمیتواند مسالهاش را «بیان» کند. بیان جنسی جامعه ایرانی در زبان اکثریت جامعه، متاثر از مناسبات سیاسی و اجتماعی درون مناسبات مردسالاری و جمهوری اسلامی ، زبانی نزدیک و همخانواده با زبان سلطه جنسی است. از فحاشیهای جنسی و حاوی محتواهای تعرضگونه تا تحقیرهای جنسی، همه در دایره زبان فارسی، خشم را از زاویه نزدیکی به زبان سلطه جنسی بیان میکنند. از طرف دیگر سانسور در جامعه ایران پس از حاکمیت جمهوری اسلامی پیوند جدی با حذف هر نوع آگاهی اجتماعی در مورد مسائل جنسی خورده است. حذف پیکر و سیمای زن از چهره غالب جامعه ـ از طریق اعمال محدودیتهای حرکت و پوشش ـ یکی از مهمترین عوامل دخیل در بیچهره و بیپیکر کردن زنان و بدین ترتیب بیشکل کردن جامعه است. همینطور نمیتوان زبان بیان خشم انگلیسی را به شکل بیواسطهای با خشونت جنسیی موجود در زبان فارسی مقایسه کرد، چون در زبان انگلیسی همانطور که مثل دیگر زبانها فحاشیهای جنسی وجود دارند، آموزش مسایل جنسی و آگاهی نسبی در رابطه با اعمال قدرت جنسی نیز وجود دارد. حق و حقوق ستمدیدگان جنسی و جنسیتی دست کم به شکل حقوقی به رسمیت شناخته شدهاست. امری که خود میراث دههها مبارزه پیشرو فمینیستی در عصر معاصر بودهاست.
سانسور زن از صحنه اجتماعی و سیاسی تحولات ایران پس از جمهوری اسلامی تنها زنان جامعه را بیصداتر نکردهاست، بلکه در مقاطعی به حذف کامل آنها از صحنههایی مثل استادیومها رسیدهاست. استادیومها، جایی که خشنترین بیانهای مربوط به تجاوز جنسی ـ در هنگام عدم رضایت انبوه تماشاچیان مرد ـ زبانزد خاص و عام است و این مساله حتی از طرف حکومت و قشر سنتی جامعه به عنوان توجیهی برای جلوگیری از ورود زنان به ورزشگاهها استفاده میشود. وجهه دیگر سانسور خود را در شکل حذف هر انچه به بیان جنسی رضایتمندانه مربوط می شود، نشان میدهد. همینطور سیل سانسورها در مورد مساله جنسی و جنسیتی نقشی به غایت حذفگرا در ادبیات ما داشته است. همه اینها مناسباتی را پرورش دادهاند که در آن بیان ما در رابطه با مساله جنسی، بیانی به غایت منقطع، در مواردی بسیار حاوی شرم و در مواردی دیگر حامل ادبیات تجاوز است.
عرصه بیان برای گفتن از تجاوز تنگ است
در زبان و ادبیات فارسیِ اکنون ما، مردی که اعمال قدرت جنسی به زن میکند و از «مهلکه» میگریزد، زیرک و باهوش فرض میشود. در زبان و ادبیات فارسی غالب جامعه و طبق آن چیزی که دستگاه حاکم نیز تبلیغ میکند، آراسته بودن زن دعوت به «همخوابگی» با مرد تلقی میشود، همینطور که بیشفعالبودن جنسی مردان امری طبیعی، و فعال بودن جنسی زنان نشان بیبند و باری انگاشته و نکوهش میشود. در زبان فارسی غالب جامعه و تحت جرمانگاری همجنسگرایی، رابطه جنسی میان همجنس به انحای مختلف تحقیر میشود و رابطه جنسی میان زنان همجنس به عنوان رابطهای کامل به رسمیت شناخته نمیشود و رابطه میان دو مرد همجنس نیز به شدیدترین الحان تحقیر میشود. زبان فارسی غالب جامعه ایرانی با بیماری انگاری پدیده تجاوز صورت مساله را برای خودش پاک میکند و به جای نگاه کردن به ساختار سلطه و ستمی که تجاوز و متجاوز را بازتولید میکند، مساله را به یک بیماری تقلیل میدهد. زبان فارسی به قربانی آزار جنسی یک مرد توسط یک مرد دیگر بیان نمیدهد، چون مردانگی مرد با مورد اعمال قدرت جنسی واقع شدن، به خطر میافتد. مفاهیم حقوقی مورد استفاده حکومت جمهوری اسلامی، چون زنای به عنف و زنای با محارم، نیز بیشتر از اینکه روی مساله تجاوز نور بتابانند، آنها را در پشت مفاهیم فقهی که در زبان روزمره جامعه جایی ندارند، پنهان میکنند. آنها را تبدیل به امری صرفا اخلاقی میکنند و بدین ترتیب مساله تجاوز را دور از دسترس زبان عمومی جامعه قرار میدهند.
«چرا به خانه او رفتی برای دیدار و ملاقات؟ چرا به عرف جامعه بیتوجه هستی؟، چرا وقتی توجه میکند، خوشت میآید و دوست داری و بعد میایی و میگویی به من تجاوز کرد؟»
این چراها معمولا مخاطب خود را از پیش مشخص کردهاند. مخاطب این چراها معمولا زنان هستند؟ مردان عموما کمتر به عنوان سوژههای مورد تجاوز در نظر گرفته میشوند، در مورد تجاوز مردان به مردان مثلا در سربازخانهها، در مدارس، در باشگاههای ورزشی و تمام محیطهای خشن صرفا مردانه، نیز مساله اعمال قدرت جنسی و برتریجوی مردانه میان مردان است: «عه پس تو دیگر ک.. شدی؟»، «راستش را بگو حالا بهت کیف هم داد؟»، «مرتیکه ک… خودش از این مساله لذت برده حالا میگوید به او تجاوز شده.»
مخاطبان این نوع بیان تحقیر آمیز معمولا مردان هستند، مردانی که توسط فرهنگ مردانه جامعه برای «به اندازه کافی مرد نبودن» مورد تحقیر واقع میشوند. اگر این مردان همجنسگرا باشند مساله تجاوز با مساله گرایش جنسی آنها خلط میشود. کودک اصلا به هیچ بیانی برای اینکه بگوید چه اتفاقی برای او در حین آزار یا تجاوز جنسی افتاده دسترسی ندارد. کودک معمولا نمیداند چه بگوید، کودک نه آموزشی سازماندهی شدهای در مدارس می بییند و نه معمولا به خانوادهای دسترسی دارد که این را به او آموزش بدهد، کودک بدون دسترسی به بیان سالها میتواند مورد آزار جنسی و تجاوز از طرف نزدیکترین افراد خود قرار بگیرد.
عدم دسترسی به ادبیات و فرصت بیان برای گفتن از ستم همیشه به مناسبات سلطه، گره عجیبی خورده است. ستمگر نه تنها ستم میکند، بلکه مناسبات ستم را نیز برقرار میکند. ستمگر نه تنها مناسبات سلطه را برقرار میکند بلکه به شکل ایدوئولوژیکی گروه مورد ستم را با انگ و کلیشه مواجه میکند. در نهایت ستمگر روایت را به دست خودش میگیرد، برای این منظور سانسور میکند، ادبیات جعلی و ستمگرانه میسازد و دسترسی فرد ستم دیده به بیان را محدود میکند. مناسبات جنسیتی و جنسی نظام به غایت مردسالار جمهوری اسلامی، اصول فقهی را جایگزین اصول انسانی کرده است. این مساله در پیوند با مساله سانسور، خفقان سیاسی و جلوگیری از تشکیل نهادهای مردمی و اجتماعی در جامعه ایران صورتی بسیار بغرنج یافتهاست و اگر امروز در نیابیم که مساله تجاوز و ازار جنسی بسیار مهیبتر از آن چیزی است که در هفتههای پیش در شبکههای اجتماعی خواندهایم، هیچ راه گریزی نخواهیم یافت.
درست از همین جهت است که روایتهای آزار جنسی و تجاوز، در عین این که به خود راویان فرصت تثبیت روایتهایشان را میدهد، جامعه را با نیازهایش در مورد عدم دسترسی به بیان، در مورد مساله تجاوز و ازار جنسی مواجه میکند. ما تازه حالا در حال مواجه شدن با سکتههای زبانی موجود در زبانمان برای طرح موضوع تجاوز و آزار جنسی هستیم. حالا در حال مواجه شدن با زبان غالب رسانه که از روشن کردن حد و حدود دهشتناکی مساله عاجز است، هستیم. درست به همین دلیل است که میبینیم در مصاحبهای با با رویکرد پرداخت به مساله آزار و تجاوز جنسی، کارشناسان برنامه از مفاهیم نادرستی مثل همخوابگی و مفاهیم فقهی مسالهداری مثل زنا استفاده میکنند و بخشی از برنامه به جای صحبت از زاویه آزاردیدگان آزار جنسی و تجاوز به روشن کردن و تبیین مفاهیمی مثل تجاوز (اعمال قدرت جنسی) و آزار جنسی میگذرد. روایان آزار جنسی و تجاوز در این روزها ما را با این مساله مواجه کردهاند که سطوح مختلفی از خشونت جنسی وجود دارند و روای برای روشن کردن مسالهاش به مفاهیمی که این سطوح را روشن کنند نیاز دارد. راویان تجاوز بدین واسطه، ما را با این نیاز نیز مواجه کردهاند، این مفاهیم را به روشنی تبیین کنیم و کاربردهای ان را در حین تشریح رنج پیدا کنیم.
بدین واسطه باید به این روایتگریها به چشم فرصتی برای دسترسی پیدا کردن به یک زبان برای بیان خشونت جنسی نگاه کرد. سرزنش قربانی، سوالهای آزاردهنده، نفهمیدن و درک نکردن موقعیت فرد مورد تجاوز و آزارجنسی دیده، همگی دارند خود را به شکل مانعی برای بروز بیان در رابطه با خشونت جنسی نشان میدهند. برای فهمیدن مناسبات تجاوز باید بتوان به آن فکر کرد و فکر تا زمانی که به عرصه بیان نرسد، فرصت بروز و عرض اندام نمییابد. حالا راویان آزار جنسی دست کم یک امر را بر همه ما مسجل کردهاند: «تجاوز و آزار جنسی نه بحثی حاشیهای بلکه بحثی تعیین کننده و فاشکننده در مورد مناسبات سیاسی و اجتماعی حال حاضر ایرانند.»