در سومین وبینار از سلسله وبینارهای کمپین «علیه ناموسپرستی» ، شادیار عمرانی، پژوهشگر جامعهشناسی فرهنگ در دانشگاه واشنگتن سخنرانی کرد. گزارشی از این نشست را بخوانید.
شادیار عمرانی با تفاوت زنکشی و ناموسکشی آغاز و تاکید کرد مفهوم زن کشی دربرگیرنده گفتمانی ذاتگرایانه است که میگوید ماهیت زن به هر دلیلی تحت ستم ماهیتی مردانه قرار گرفته و نظام مردسالار یک نظام ازلی و ابدی است.
او با یادآوری اینکه ورود عبارت «زن کشی» یا «فمیساید» به دنیای ادبیات فمینیستی توسط دایانا راسل، یکی از شناخته شدهترین محققان موج دوم فمینیسم در ۱۹۷۶ صورت گرفت، تاکید کرد که این مفهوم اولین بار در قرن هجدهم وارد لغتنامهها شد و می توان از سه دوره تاریخی نام برد که در آنها زنکشی اتفاق افتاده است.
«ناموس کشی» به جای «زن کشی»
نخستین دوره به جنبش ساحرهها بازمیگردد که همواره در اروپا و امریکا نگهبانان دنیای پیشاسرمایهداری و پیشاطبقاتی بودند و مدتهای مدید تحت ستم کلیسا قرار داشتند. پس از انتقال به دوره سرمایهداری و انقلاب صنعتی ساحرهها به یک جنبش اجتماعی زنان تبدیل شدند و اگر آنها را پیدا میکردند در ملاءعام آتش میزدند.
سومین دوره از زنکشی در قرن ۲۱ میلادی مطرح شد؛ زمانی که دایانا راسل با تاکید بر خشونت خانگی علیه زنان و بردگی جنسی زنان به ضرورت مبارزه با پدیده زنکشی اشاره کرد
عمرانی به کتاب «کالیبان و ساحره» اثر سیلویا فدریچی دراینباره اشاره کرد و گفت در آن دوره اگر زنی کاری مخالف قواعد زمان خودش انجام میداد به او ساحره میگفتند؛ عبارتهایی مثل «زنان حس ششم دارند» نیز از آن دوره به جا مانده که مفهوم ساحرگی به همه زنان نسبت داده میشد. دومین دوره از زن کشی را به قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی مرتبط است، زمانی که در فرانسه و انگلستان به کشتن زنانی میپرداختند که تن فروشی میکردند.
به گفته این پژوهشگر، در قرن ۱۸ و ۱۹ زمانی که فئودالیسم دچار مشکل شد زنان به همراه مردانی که همگی رعایا بودند به شهرها آمدند و چون چیزی برای ارائه نداشتند تنشان را میفروختند. مشتریهای این زنان، اشراف بودند و با اینکه نظام جدیدی که در شهرها شکل می گرفت به تن فروشی زنان علاقه داشت و نسبت به آن تحمل نشان میداد اما خود اشراف شروع کردند به کشتن زنان تنفروش.
سومین دوره از زنکشی اما در قرن ۲۱ میلادی مطرح شد، زمانی که دایانا راسل با تاکید بر خشونت خانگی علیه زنان و بردگی جنسی زنان به ضرورت مبارزه با پدیده زنکشی اشاره کرد.
عمرانی در ادامه به این بحث پرداخت که چرا نباید به جای «ناموسکشی» از زنکشی استفاده کرد: «نقاط مثبت اصطلاح زنکشی این است که با مبارزات زنان امتداد دارد، به مردسالاری به عنوان یک ساختار توجه میکند، به انوع خشونت علیه زنان گره خورده و خشونت علیه زنان را از پستو بیرون میکشد. همچنین مبارزات زنان را سیاسی میکند و در آن خشونت علیه زنان به یک امر اجتماعی تبدیل میشود.»
اما این پژوهشگر تاکید کرد که «زن کشی» نکات منفی نیز دارد؛ از جمله اینکه از جنبش زنان سفیدپوست طبقه متوسط برخاسته و به ریشههای اجتماعی خشونت علیه زنان بی توجه است، در آن هژمونی سکسوالیته بر دیگر ساختارها همچون طبقه، نژاد و استعمار تسلط دارد، نگاه فراطبقاتی دارد و کلینگر است، نوعی پوپولیسم معطوف به قدرت را دربرمی گیرد، فرهنگانگاری می کند و تقویت نظام مجازات را به عنوان تنها راهحل برای جلوگیری از خشونت علیه زنان میشناسد، به دامان فمینیسم لیبرال سوق پیدا میکند و در برابر فمینیسم ضدسرمایهداری و اینترسکشونال میایستد این درحالی است که درباره خشونت علیه زنان نمیتوان نژاد و طبقه را نادیده گرفت.
گستردهتر شدن مفهوم ناموس در عصر سرمایهداری
شادیار عمرانی در ادامه تاکید کرد که نباید ناموس را به عنوان یکی از مفاهیمی که حول آن مفهوم زنکشی معنا پیدا میکند فراموش کنیم. او با بررسی ریشه ناموس در زبانهای عربی و آرامی گفت تمام رفتارهای اجتماعی-سیاسی که ما انجام میدهیم در حوزه هنجارهای اجتماعی و بر تاریخ و فرهنگ و سنت مبتنی است؛ بنابراین به هرآنچه انجام میدهیم و اصل تلقی میشود بدون اینکه دربارهاش فکر کنیم، ناموس میگویند.
گرچه مفهوم ناموس بسیار قدیمی است اما هرچه جهان مدرنتر میشود این مفهوم هم شکل کلیدیتری پیدا میکند. به این معنا که در سیر تاریخی اعصار، از عصر پیشامدنیت و شکار تا یکجانشینی و سپس سرمایهداری، در فرآیند تبدیل انسان به کالا و استثمار او مفهوم ناموس نیز گستردهتر شده است
او اضافه کرد وقتی این کلمه از زبان آرامی وارد زبان عربی میشود برخی مفاهیم انتزاعیتر به آن اضافه میشوند. بر برخی موارد حتی به هر چیز پنهان که قابل رویت نباشد ناموس میگویند، برای مثال به موش کور هم «نوموس» میگویند زیرا شبها پنهانی بیرون میآید و اغواگر و زیرک است و صفاتی به او نسبت داده میشود که درباره زنان در ارتباط با ناموس نیز به کار میرود. اما در زبان انگلیسی و برخی زبانهای اروپایی ناموس به مالکیت و مفاهیمی از جمله افتخار، شرافت، وطن پرستی، نجابت، اصالت و حیا ربط پیدا میکند؛ یعنی مفاهیمی که هر روزه حتی در ادبیات روزمره استفاده میشوند.
به گفته این پژوهشگر، در تمدن آرامی ناموس به معنای زن نبوده بلکه در ارتباط با «مردان» معنا پیدا میکرده است. هر زمان هر گناهی در قبیله اتفاق میافتاد یکی از مردان را قربانی میکردند تا ناموس از دست رفته بازگردد. از این رو مفهوم ناموس نه تنها به زنان بلکه به مفاهیمی از جمله ملک، دارایی، فرزند، همسر، اصالت، پدر، مادر، طایفه، نژاد، ارزش و آبروی انسان نیز مرتبط است. در یک نگاه جامع تر، ناموس به هرآنچه اطلاق میشود که مرد – به معنای اجتماعی یعنی کسی که دارای تسلط است – بر آن تملک دارد و قدر و شان اجتماعی خود را بر اساس آن تعریف میکند. در مفهوم ناموس سه عنصر دیده میشود؛ نخست مالکیت بر دارایی ( مفهوم طبقه)، دوم مالکیت بر اصالت ( مفهوم نژاد)، سوم مالکیت بر تن ( مفهوم جنسیت و سکسوالیته).
اگرچه مفهوم ناموس بسیار قدیمی است اما هرچه جهان مدرنتر میشود این مفهوم هم شکل کلیدیتری پیدا میکند. به این معنا که در سیر تاریخی اعصار، از عصر پیشامدنیت و شکار تا یکجانشینی و سپس سرمایهداری، در فرآیند تبدیل انسان به کالا و استثمار او مفهوم ناموس نیز گستردهتر شده است. برای مثال در عصر شکار، به دلیل عدم احساس نیاز به تولید مثل، مفاهیمی از قبیل فرودستی زن و تسلط مرد بر زن و طبقه بندی جنسیتی نیز معنا نداشتند. اما با انتقال به عصر یکجانشینی و سپس سرمایه داری، مالکیت بر زمین، منابع طبیعی و بدن با گسترش ناسیونالیسم، رشد نظام مردسالار و امپریالیسم ما را با استیلای ناموسپرستی مواجه کرده است. از این رو ناموس به مفاهیم «زن» و «سرزمین» تبدیل شده؛ برای مثال وقتی امروز کسی می گوید من باید از ناموسم دفاع کنم یعنی دارم از زنم و سرزمینم دفاع می کنم.
تبدیل ناموس به یک امر فرهنگی؟
او در بخش دیگری از صحبتهای خود به دو گروه از کشورها اشاره کرد که در گروه اول که بیشتر شامل کشورهای اروپایی و غربی و استعمارگر میشود رکوردهای زیادی از ناموسکشی ثبت شده و در اصل تولیدکنندگان مفهوم ناموس بودهاند اما امروزه وقتی درباره قتلهای ناموسی در این کشورها آماری ارائه میشود بیشتر بر خارجی تباران، مهاجران و مسلمانان تمرکز میکنند. یعنی مفهوم قتل ناموسی امروزه در این کشورها به یک امر فرهنگی تبدیل شده؛ از این رو یا اصلا نباید درباره اش حرف زد و بیشتر با عنوان «زن کشی» آن را عنوان کرد، یا اگر هم دربارهاش بحثی صورت میگیرد از رویکرد خارجیستیزانه و مسلمانستیزانه است. و به گزارشهایی از قتلهای ناموسی توجه نمیشود که توسط غیرخارجی تباران و غیرمسلمانان اتفاق افتادهاند.
گروه دوم کشورهایی هستند که در آنها کشتن ناموس یا ناموسکشی قانونی بوده یا بخشی از قانون به این نوع قتل تخفیف مجازات میدهد. قوانین این کشورها از جمله لبنان و الجزیره نیز از زمانی که تحت قیمومیت کشورهای استعمارگر بودهاند تدوین شده و حتی قوانین مرتبط با قتلهای ناموسی در این کشورها تحت تاثیر قوانین استعماری شکل گرفتهاند.
این پژوهشگر در پایان با مطرح کردن این سوال که «چه باید کرد؟» گفت:
برای مبارزه با خشونت و قتل ناموسی ابتدا باید مفهوم مالکیت از بین برود. هرآن کسی که دارای مالکیت و تسلط است میتواند مرتکب این خشونت شود و از این رو مهم است که ما در مفاهیمی از جمله مالکیت و شیوه تولید تجدیدنظر کنیم. او گفت اگرچه این ایده ممکن است رویایی به نظر برسد اما با دنبال کردن آن و دخیل کردن مردان – یعنی کسانی که در ساختارهای فعلی دارای مالکیت بیشتر هستند – میتوانیم با خشونت ناموسی مبارزه کنیم و از پاسداری مفهوم ناموس دست بکشیم.
در همین زمینه: