عزیز خسروشاهی − «می‌خواهم برای دخترم جهیزیه بگیرم اما ندارم. اینقدر گرانی شده که جرات رفتن به مغازه و خرید ندارم. دخترم و دامادم چند ماه است منتظر برگزاری جشن عروسی هستند. هی گفتیم امروز درست می‌شود، فردا درست می‌شود، اما هر روز بدتر شد. تنها امیدم این است که دم انتخابات برای رای دادن مردم هم که شده، کمی وضع بهتر شود.

کار این مملکت به کجا می‌خواهد بکشد؟ از یک طرف تحریم، از یک طرف می‌خواهند حمله کنند، از این طرف سگ صاحبش را در این مملکت نمی‌شناسد. همه با هم دعوا دارند. این می‌گوید یارانه را زیاد کنید، آن یکی می‌گوید حق ندارید زیاد کنید. توی خود دولت دعواست. هر روز یک وزیری را خلع می‌کنند. دارو نیست، ارز نیست، خرید و فروش نیست، کار نیست. همه منتظرند ببینند آخرش چه می‌شود!

احمدی نژاد می‌خواهد مشایی را رئیس جمهور کند. آخوندها قبولش ندارند. می‌گویند یهودی است، منافق است. احمدی‌نژاد هم به مردم سخت گرفته که اگر می‌خواهید پول یارانه‌ها باشد و کارهای من ادامه داشته باشد باید این (مشایی) رئیس جمهور شود. هیچ کس جرات ندارد حرفش را به خامنه‌ای بزند برای همین دعوا را می‌آورند وسط مردم و از نان و زندگی مردم مایه می‌گذارند تا خامنه‌ای وقتی وضع خراب شد مجبور بشود طرف یکی را بگیرد. خب، بی‌پدر و مادر  وقتی همه نوکر خودت هستند و می‌گویند سرباز تو هستند، بیا وضع مملکت را درست کن. مرتیکه می‌گذارد وضع مملکت خراب می‌شود بعد که کار از کار گذاشت می‌رود بالای منبر و سخرانی می‌کند و می‌زند زیر گریه. این که نشد مملکت‌داری، این که نشد حکومت‌داری!»

کربلائی شاه رضا، بازنشسته است و با جواب رد بانک به درخواست وام سه میلیون تومانی‌اش همه کشتی‌هایش غرق شده است. دل پُری دارد و از دلار و تحریم گرفته تا دزدی مسئولان و انتخابات آینده ریاست جمهوری حرف می‌زند و درددل می‌کند.

***

تنها چند ماه تا پایان دوره دوم ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد باقی مانده است. دوره‌ای که از پیش ازاعلام نتایج انتخابات، از زمان مناظره‌های تلویزیونی تاکنون دستخوش بحران‌ها زنجیره‌ای و کشمکش‌های سیاسی و اجتماعی متعدد بوده است. حمایت تمام عیار رهبر جمهوری اسلامی از شخص و دولت احمدی‌نژاد هزینه‌های زیادی را به نظام جمهوری اسلامی و جایگاه ولایت‌فقیه تحمیل کرده است. اکنون به مدد نقش رسانه‌ها اعم از شبکه‌های ماهواره‌ای، رادیوها، روزنامه، سایت‌های فارسی زبان و نیز صحبت‌های مستقیم مردم با یکدیگر و گسترش شبکه تلفن همراه، به جرات می‌توان ادعا کرد هیچ فردی در ایران از وجود اختلافات جدی بین لایه‌ها و نهادهای مختلف نظام حاکم بر ایران بی‌خبر نمانده است.

اختلافات بین دولت و مجلس جزئی از اخبار داخلی روزانه در ایران شده است و مردم کوچه و بازار در دوره‌ای که سیاست‌های تعدیل ساختاری، کاهش ارزش پول ملی، وضعیت بسیار نابسامان روابط بین‌المللی و بحران معیشت، آنها را نگران سرنوشت و آینده خود کرده، سوال‌های زیادی نیز درباره پایان دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و دولت آینده ایران دارند.

این گزارش به بازتاب نظرات آن دسته از مردم ایران اختصاص دارد که به دلیل دسترسی یک‌طرفه به اخبار و شایعات و رسانه‌ها، توان ارائه نظرات و دغدغه‌های خود را ندارند و صدایشان به ندرت در جامعه ایران شنیده می‌شود.

***

در چند ماه اخیر چیزی در میان مردم عادی تغییر کرده است. وقتی با مردم درباره انتخابات ریاست جمهوری و آینده کشور صحبت می‌شود، گویی چند ساعت پیش در رسانه‌های فارسی زبان تحلیل‌ها، اخبار و مقالات را خوانده‌اند. شنیدن نام «مشایی» و «هاشمی شاهرودی» به عنوان کاندیداهای ریاست جمهوری مورد حمایت دولت از زبان کسانی عجیب است که به سختی می‌توان تصور کرد دستشان به کیبورد کامپیوتر خورده باشد یا بتوانند به راحتی با رسیور ماهواره کار کنند. از آنجا که روند استفاده مردم از آنتن‌های ماهواره و شبکه اینترنت دستخوش تغییرات ساختاری و جدی نشده است تنها احتمال ممکن، تغییر کانال‌های مورد استفاده مردم و رجوع افراد مسن جامعه به جوانان برای کسب اخبار از طریق اینترنت است.

«ماهواره که نگاه می‌کنم اعصابم خرد می‌شود. می‌زنم روی فیلم و آهنگ. این مهمان‌ها را از کجا می‌آورند؟ اینها سیاسی‌های کجا هستند؟ دو سه تای اینها حرف درست و حسابی می‌زنند، بقیه فقط چرت و پرت می‌گویند. زیر اسم‌شان می‌نویسند دکتر، استاد دانشگاه و تحلیل‌گر اما حرفی در چنته ندارند. خامنه‌ای دارد آبروداری می‌کند. می‌خواهند دوره احمدی‌نژاد هر طوری شده تمام شود. به گمانم بعد احمدی‌نژاد این فامیل خامنه‌ای را بکنند رئیس جمهور.از جیک و بوک هم خبر دارند. می‌شود حکومت فامیلی.»

 این ادعا تنها یک حدس ساده نیست. جلیل پیرمرد سپیدموی شکسته‌ای است که می‌گوید: «پسرهای عباس (همسایه او) دانشجو هستند. برایش صفحه می‌گیرند (صفحه باز می‌کنند) و اخبار را می‌خواند. همه اخبار توی این کامپیوتر (اینترنت) هست. عباس از قدیم اهل روزنامه بود و جدول حل می‌کرد. خبرهای کامپیوتر را می‌خواند و برای ما تعریف می‌کند. وقتی هوا گرم‌تر بود عصر‌ها دور هم جمع می‌شدیم. آلان خیلی سرد شده اما نمی‌شود در این روز و ایام بی‌خبر بود. ظهر‌ها که آفتاب هست جمع می‌شویم. سرد است اما به شنیدن اخبار می‌ارزد. بلاخره آدمیزاد باید بداند دور و اطرافش چه خبر است و مملکت چه وضعی دارد.»

برادران لاریجانی کشور را قبضه کرده‌اند!

عطاءالله پیرمرد عصا به‌دستی است که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. او می‌گوید: «رئیس مجلس و رئیس دادگستری (منظور رئیس قوه قضائیه است) با هم برادرند. یک برادر دیگری دارند (جواد لاریجانی) که زمین‌خواری کلفتی (بزرگی) کرده است. برادری که رئیس دادگاه است (صادق لاریجانی) می‌خواسته پرونده را ماست‌مالی کند. خودش حرفی نمی‌زند، خیلی عیان می‌شود اگر قاضی بیاید از دزدی برادرش دفاع کند. برای همین آن یکی برادر (علی لاریجانی) جلو افتاده و به جان احمدی‌نژاد افتاده که دست از سر برادرش بردارد.

دولت احمدی‌نژاد هم دزد گردن کلفت زیاد دارد. می‌گویند معاون احمدی‌نژاد، مافیا است. می‌گویند سر ماجرای اختلاسی که شد رشوه سنگین گرفته است. حالا فکر کردید ته این سر و صداها و دعوا چه می‌شود؟ همه از هم مدرک دارند و این پرونده‌ها را بی سر و صدا می‌بندند. پول مردم این وسط خورده می‌شود. هیچ کسی که از دزدی‌ها حرف می‌زند دلش برای ایران نسوخته، می‌خواهد دزدی خودش رو نشود.

نه احمدی‌نژاد وطن‌پرست است و نه لاریجانی‌ها. اسلامی به کار نیست. من می‌گویم باید احمدی‌نژاد به لاریجانی‌ها زور شود. نه اینکه احمدی‌نژاد خوب باشد. من توی انتخابات طرفدار موسوی بودم. صحبت به خوبی و بدی نیست. مملکت نباید دست یک باند بیافتد. وقتی چنددستگی باشد دزدی‌ها رو می‌شود، نمی‌توانند زور بگویند. وقتی مملکت یکجا بیافتد دست یک باند، از ریشه همه چیز را در می‌آورند و می‌خورند. دعوایی که الان هست دعوای قدرت است. دعوای باندها است!»

قانون بد، بهتر از بی‌قانونی است

به‌خلاف عطاء‌الله، کسانی معتقدند یک‌پارچگی قدرت در وضعیت فعلی برای مردم بهتر از چندپارچگی قدرت است. محمدحسین با کلنگی در دست منتظر است تا شاید بخت و اقبال با او یار باشد و کسی برای انجام کار ساختمانی او را به عنوان کارگر روزمزد انتخاب کند. در این سرمای پرسوز شانس زیادی برای یافتن کار ندارد. کارهای ساختمانی در زمستان رونقی ندارد.

او طرفدار دوآتشه محمود احمدی‌نژاد است و می‌گوید: «نمی گذارند کارش را بکند. قرار بود یارانه را بکند نفری ۲۰۰ هزار تومان، اما مجلسِ نمی‌گذارد. قرار بود گرانی کنند (قیمت‌ها را آزاد کنند) اما پول یارانه‌ها را زیاد کنند. همچین که گرانی شد، مجلس جلوی یارانه را گرفت. مردم بلانسبت خر که نیستند. مردم می‌فهمند. این وسط حتماً مجلس از گرانی سود می‌کند. فکر می‌کنید این کارخانه‌ها و شرکت‌ها و سرمایه‌ها مال چه کسی است؟ مال من و شما و مردم بدبخت نیست؛ مال همین نماینده‌هاست که با پارتی، وام، دزدی، رابطه برای خودشان تجارت درست کرده‌اند. معلوم است مجلس نمی‌خواهد پولی دست مردم باشد. چه معنی دارد نماینده مجلس به اقتصاد دخالت کند؟ از قدیم این کارها، کارهای دولت است. اختیارش دست دولت است. به مجلس چه ربطی دارد که دولت می‌خواهد پولی سر سفره مردم بگذارد؟ »

نظرات حبیب هیچ تناسبی با کلاه روستائی و وسایل گچ‌کاری درون کیسه‌اش ندارد. می‌گوید: «می‌خواهند نظرات کشورهای پیشرفته مثل ژاپن و آمریکا را در ایران پیاده کنند. دموکراسی برای مردمی است که سواد بالایی دارند. فهم و شعور سیاسی دارند. همه از دزدی و فساد در کشور شکایت می‌کنند اما کسی از دزدی و فساد خود مردم و جامعه حرف نمی‌زند. برای مردمی که به دزدی عادت کرده‌اند سه هزار میلیارد تومن اختلاس عادی است. مردمی که خودشان دزد نباشند باید با خبر این دزدی قیام می‌کردند.

«تا مردم به خودشان نیایند با هیچ روزنامه و حزبی نمی‌شود کاری کرد. چرا مردم وقتی ماهواره نگاه می‌کنند و اخبار ایران را گوش می‌کنند، انگار دارند اخبار یک کشور دیگر را گوش می‌کنند؟ مردم نمی‌دانند خبر، خودشان هستند. باعث و بانی تغییر خودشان هستند. قرار است ماهواره و رسانه خبرهای فعالیت آنها را مخابره کند نه اینکه بنشینند داخل خانه و فکر کنند ماهواره دارد با استبداد نظام می‌جنگد! این مردم فکر می‌کنند سیاست مسابقه فوتبال است و آنها فقط باید تماشا کنند و هو کنند و هورا بکشند. آزادی، مفت نیست. آزادی را به تماشاچی‌ها نمی‌دهند.»

ایران از چند تکه بودن قدرت دچار مشکل شده است. برای حکومت بر این مردم باید همه قدرت دست یک نفر باشد. وقتی چنددستگی هست دیگر کسی از کسی حساب نمی‌برد. ادارات و مدیرها از کسی نمی‌ترسند. شهر هرت که می‌گویند فکر کردید کجاست؟ کشور ما الان خودش شهر هرت است.

هی می‌گویند سپاه دارد اقتصاد را می‌گیرد. دخالت می‌کند. چرا نمی‌گذارند خود سپاه قدرت را به دست بگیرد؟ آلان سپاه همه کاری می‌کند و پاسخگویی هم نمی‌کند. وقتی قدرت رسماً دست سپاه باشد باید جواب پس بدهد. آلان مردم نمی‌دانند یقه چه کسی را برای چه مشکلی بگیرند! دولت می‌گوید تقصیر مجلس است، مجلس می‌گوید تقصیر دولت است. یکی می‌گوید تقصیر پسر خامنه‌ای است، یکی می‌گوید تقصیر باند مشائی است.

کشور ما جهان سومی است. قدرت که تقسیم شود، بی‌قانونی می‌شود. قدرت، دست یکی باشد و قانون بد داشته باشیم اما اجرا شود، این خیلی بهتر از بی‌قانونی است. الان کشور ما بی‌قانون است. کشور را ول کرده‌اند تا رئیس جمهوری بعدی بیاید. کسی حرف شنوی از احمدی‌نژاد ندارد. آخر زمان (دوره) خاتمی هم کشور رها شده بود و کسی اطاعت نمی‌کرد. قاطعیت رئیس جمهور باید مثل حضرت سلیمان باشد. سلیمان وقتی مُرد، تکیه بر عصا داشت. زیردستان فکر می‌کردند که زنده است و همه، کار می‌کردند. بالاخره خداوند موریانه‌ای را مامور کرد که عصا را بخورد و سلیمان بیفتد تا مردم بفهمند که مرده است. در ایران کسی را لازم داریم که مردم از ترس اسم او جرات نافرمانی نداشته باشند.

در ایران دموکراسی نداریم. درست است. دیکتاتوری هم نداریم. استالین اگر دیکتاتور بود، شوروی را ابرقدرت نظامی و اقتصادی کرد. رضاخان اگر دیکتاتور بود، ارتش و راه آهن درست کرد. دیکتاتوری آخوندها مثل دین‌شان “چپ و چوله” است. در دیکتاتوری مامور و زیر دست باید چنان از رئیس بترسد که دولت مثل ساعت تیک‌تاک کند اما در کشور ما از رئیس بالادست تا ماموران زیردست‌، فقط برای مردم هار هستند.»

می‌گویند خاتمی می‌خواهد بیاید!

حاج اسماعیل در بازار حجره‌دار است. می‌گوید: «روزگار خوبی بود. به دین، فرهنگ، گفتگو، اسلام و اصلاح کاری ندارم. وضع مردم خوب بود. چرخ اقتصاد می‌چرخید. شغل بود. جوان‌ها امید داشتند. سرمایه در بازار می‌چرخید. بازار تشنه بود. سیاسی‌کاری شد. درگیری سیاسی شد. موافق و مخالف کم‌کم یادشان رفت که اصل مطلب را حفظ کنند. همه چیز مملکت شد دعوای سیاسی، دعوای روزنامه، دعوای حزب و جناح.

میگویند خاتمی دوباره می‌خواهد بیاید. دوره‌اش، دوره خوبی بود. مردم آسایش و خیال راحت از فردای‌شان و جیب‌شان داشتند اما فکر نمی‌کنم در اوضاعی که هست خاتمی کاری از پیش ببرد. همه گرگ شده‌اند و کسی باید بیاید که محکم باشد و بُرش داشته باشد. وگرنه پاره پاره‌اش می‌کنند.

خاتمی حریف گرگ‌هایی که زمان احمدی‌نژاد به میدان آمده‌اند، نیست. کسانی راس کار آمده‌اند که به یک میلیون و یک میلیارد راضی نیستند. چند هزار میلیارد می‌خورند. میلیارد، رقم رشوه‌ای است که می‌دهند. سپاهی‌ها سهم می‌خواهند، وکلا و وزرا سهم می‌خواهند. از کشتن و بگیر و ببند ابائی ندارند. وقتی رفسنجانی که خودش سر دسته گرگ‌ها بود الان یال وکوپالش ریخته است دیگر با خنده و سخرانی خاتمی کاری پیش نمی‌رود.»

همه چیز را می‌دهد دست فامیل خودش!

فرشید راننده اتوبوس شرکت واحد است. به او کمک می‌کنم تا کرایه مسافرها را بگیرد و در عوض جواب سوالاتم را می‌دهد: «ماهواره که نگاه می‌کنم اعصابم خرد می‌شود. می‌زنم روی فیلم و آهنگ. این مهمان‌ها را از کجا می‌آورند؟ اینها سیاسی‌های کجا هستند؟ دو-سه تای اینها حرف درست و حسابی می‌زنند، بقیه فقط چرت و پرت می‌گویند. زیر اسم‌شان می‌نویسند دکتر، استاد دانشگاه و تحلیل‌گر اما حرفی در چنته ندارند.

خامنه‌ای دارد آبروداری می‌کند. می‌خواهند دوره احمدی‌نژاد هر طوری شده تمام شود. به گمانم بعد از احمدی‌نژاد این فامیل خامنه‌ای را بکنند رئیس جمهور. (اسمش را نمی‌داند اما به نظر می‌رسد منظور او حداد عادل است.) از جیک و بوک هم خبر دارند. می‌شود حکومت فامیلی. کسی هم جرات نمی‌کند به او حرف بزند چون فامیل خامنه‌ای است و کارها و حرف‌هایش با خامنه‌ای هماهنگ است. دعواها تمام می‌شود. همه چیز به اسم احمدی‌نژاد تمام می‌شود. سر احمدی‌نژاد را هم زیر آب می‌کنند. دیگر برای حکومت آدم مطمئنی نیست.

«فکر نمی‌کنم در اوضاعی که هست خاتمی کاری از پیش ببرد. همه گرگ شده‌اند و کسی باید بیاید که محکم باشد و بُرش داشته باشد وگرنه پاره پاره‌اش می‌کنند. خاتمی حریف گرگ‌هایی نیست که زمان احمدی‌نژاد به میدان آمده‌اند. کسانی راس کار آمده‌اند که به یک میلیون و یک میلیارد راضی نیستند و چند هزار میلیارد می‌خورند. میلیارد رقم رشوه‌ای است که می‌دهند. سپاهی‌ها سهم می‌خواهند، وکلا و وزرا سهم می‌خواهند. از کشتن و بگیر و ببند ابائی ندارند. وقتی رفسنجانی که خودش سر دسته گرگ‌ها بود الان یال وکوپالش ریخته است دیگر با خنده و سخنرانی خاتمی کاری پیش نمی‌رود.»

هر کسی را که از بیرون داخل قدرت بردند ناسازگاری کرد. فکر کنم قیدش را بزند و همه مدیران را از فامیل نزدیک خودش بگذارد. چند وقت پیش گفتند اصلا رئیس جمهور لازم نیست. حذف کنید و نخست وزیر بگذارید. پسرش را هم جای خودش می‌کند رهبر.»

همه ما را سر کار گذاشته‌اند!

حشمت کشاورز است. معتقد است همه مردم را سر کار گذاشته‌اند و می‌گوید: «به احمدی‌نژاد فحش می‌دهند که چه؟ رئیس مملکت خامنه‌ای است. رئیس دولت را می‌گذارند تا به جای خامنه‌ای فحش بخورد. همه دستورات مملکت را رهبر می‌دهد.

مردم مشغول دعوای مجلس و دولت شده‌اند و از آن طرف همه چیز را گران می‌کنند و سر هر کسی را که مزاحم شده باشد زیر آب می‌کنند. صلح و توافق می‌کنند، حکومت می‌کنند. مردم هم مشغول دعوای ظاهری هستند. حاکم کس دیگری است!»

یک روز مثل ماهی سیاه کوچولو همه به خودشان می‌آیند!

چادر سیاه‌اش را به دندان گرفته است که زیر آن انبوهی از نایلون‌های سبزی، میوه، حبوبات و وسایل دیگر حمل می‌کند. نسبت به باری که دارد سریع راه می‌رود و از سنگینی بار نفس نفس می‌زند.

خطوط صورت‌اش با چالاکی بدن‌اش هماهنگی ندارد. بین ۴۰ تا ۵۰ سال سن دارد. خیلی سوال‌ها از او دارم. دلم می‌خواهد بپرسم سوادش در چه حد است و منابع اطلاعات و اخبار روزانه‌اش کدام است. دلم می‌خواهد از گذشته‌اش بپرسم اما می‌ترسم رشته کلامش را قطع کنم. ساکت می‌مانم تا هر چه دلش می‌خواهد بگوید. جلوی اتوبوس آخرین جمله‌هایش را می‌گوید و سوار می‌شود. حتی فرصت نمی‌کنم از او نامش را بپرسم.

«مردم منتظرند. منتظر اینکه کسی بیاید و کارها را درست کند. می‌گویند جلیلی، قالیباف، حداد، ولایتی، مشایی، شاهرودی، عارف، خاتمی و کسان دیگری شاید بیایند. راه ساده برای قبول فاجعه همین است: امیدِ بی خود به خود دادن! دلار می‌شود ٣۶۰۰ تومان و مردم منتظرند تا ارزان شود، اما نمی‌شود. اجناس دو برابر و سه برابر می‌شوند و مردم فکر می‌کنند درست می‌شود، اما نمی‌شود. می‌گویند این به جای آن می‌آید و همه چیز را درست می‌کند اما سگ زرد برادر شغال می‌شود. روزگار ما مردم از اینی که هست بدتر می‌شود. هرچه جلوتر برود اختلافات بیشتر می‌شود و فشارها کمر زندگی‌ مردم را می‌شکند. بلاخره طاقت مردم جائی تمام می‌شود و از روی نا امیدی از خودشان می‌پرسند: چرا؟

یک روز مثل ماهی سیاه کوچولو همه به خودشان می‌آیند و مردم ایران می‌فهمند به جای دریا به چاله آب افتاده‌اند. شاید این بار راه مردم ایران به دریا رسید. گرچه دیگر جوان‌های این سرزمین هری‌پاتر را می‌شناسد نه صمد بهرنگی را؛ آرنولد را می‌شناسند، نه دکتر فاطمی را! اسم رقاصه‌های خارجی از اسم حیدرخان، باقرخان و ستارخان برای نسل جدید آشناتر است.مردمی که تاریخ خودشان را نمی‌دانند محکوم به تکرار شکست هستند.

مردم باید یاد بگیرند که حسن و حسین فرقی ندارد. ایراد از قانونی است که دست حسن و حسین است. نه شاهِ کشور بخار دارد که دولت و مجلس را منحل کند و امور را به دست بگیرد و نه امثال رئیس جمهور و رئیس مجلس، کفایت و دلسوزی دارند که مدیریت کشور را کنترل کنند.

تا مردم به خودشان نیایند با هیچ روزنامه و حزبی نمی‌شود کاری کرد. چرا مردم وقتی ماهواره نگاه می‌کنند و اخبار ایران را گوش می‌کنند، انگار دارند اخبار یک کشور دیگر را گوش می‌کنند؟ مردم نمی‌دانند خبر، خودشان هستند. باعث و بانی تغییر خودشان هستند. قرار است ماهواره و رسانه خبرهای فعالیت آنها را مخابره کند نه اینکه بنشینند داخل خانه و فکر کنند ماهواره دارد با استبداد نظام می‌جنگد! این مردم فکر می‌کنند سیاست مسابقه فوتبال است و آنها فقط باید تماشا کنند و هو کنند و هورا بکشند. آزادی، مفت نیست. آزادی را به تماشاچی‌ها نمی‌دهند.»