در چهل ساله اخیر تحت حاکمیت دینی- استبدادی جمهوری اسلامی ما شاهد انتشار آثار فراوانی در زمینه ادبیات زندان هستیم که اکثرا تجربه شخصی و خاطرات‌گونه هستند. رمان‌هایی که بتوانند در ژانر ادبیات زندان جای بگیرند کمتر نوشته شده‌اند. اما بدون شک ادبیات زندان توانسته در مجموع جایگاه ویژه‌ی خود را در تاریخ صد وپنجاه ساله اخیر ادبیات ایران نیز پیدا کند. در سوریه نیز نمونه‌هایی از ادبیات زندان پدید آمده است. «زندگی حلزونی» نوشته مصطفی خلیفه در این میان از مرزهای خاطره فراتر می‌رود و با تکیه بر تخیل به یک رمان کامل بدل می‌شود.  

مصطفی خلیفه، نویسنده سوری
مصطفی خلیفه، نویسنده سوری

زندگی حلزونی

«زندگی حلزونی» روزنوشت‌های یک زندانی در قالب رمان است درباره رویدادهای بی‌رحمانه‌ای که برای او و بر دیگر زندانیان در زندان مخوف تدمُر اتفاق افتاده است. راوی اول شخص رمانِ مصطفی خلیفه، یک جوان سوری است که پس از پایان تحصیلات متوسطه، تصمیم می‌گیرد به اتفاق یکی از دوستانش به تجارت مشغول شود تا هرچه زودتربه درآمدی برسد. اما تلاش چهار ساله او و دوستش نتیجه‌ای به بار نمی‌آورد. به همین خاطر تصمیم می‌گیرد که به فرانسه برود و در دانشکده فیلم پاریس در رشته‌ی کارگردانی تحصیل کند. پس از فارغ‌التحصیل شدن عزم‌اش را جزم می‌کند، تا با ایده‌ها و برنامه‌هایی که برای خدمت و ارتقاع فرهنگی کشورش در سر پرورانده است، به کشورش بازگردد. هنگامی که قصد بازگشت خودش را با دوست دخترش در میان می‌گذارد با مخالفت او روبرو می‌شود. در مقابل با توضیح انگیزه‌اش از بازگشت به وطن، تلاش می‌کند دوست دخترش را  متقاعد کند که تصمیم درستی گرفته است:

« سوزانه من کشورم و سرزمینم را دوست دارم. خیابان‌ها وبازارهایش را دوست دارم. این یک احساس سطحی رمانتیک نیست بلکه احساسی عمیق و واقعی است. من فروشندگان دوره‌گردی که بساط جنس‌هایشان را کنار دیوارها و خیابانها‌ی شهر پهن می‌کنند و برای جلب مشتری جملات و اصطلاحات مخصوص خود را بکار می‌گیرند، دوست دارم، همه آنها را با پوست وگوشت و استخوانم حس می‌کنم. در ضمن، برنامه‌ها و ایده‌های زیادی در سر دارم. می‌خواهم در آینده یک کارگردان معمولی نباشم. آرزوهای بلند پروازانه فراوان دارم. ببین سوزانه من در فرانسه همیشه یک خارجی خواهم بود. من اینجا مجبورم مثل هر پناهنده‌ای، کار کنم و حقوقی هم که می‌دهند فقط برای یک نان بخور ونمیر کفاف می‌دهد. نه، من این را نمی‌خواهم.»

راوی داستان زندگی حلزونی در بدو ورود به فردوگاه دمشق، به جرم همکاری با اخوان المسلمین دستگیر می‌شود. او در یک خانواده‌ی مسیحی به دنیا آمده و بزرگ شده و خدا ناباورهم هست و به یاد نمی‌آورد هرگز رابطه‌ای با اخوان المسلمین داشته است. اما همه این‌ها برای رد اتهام از او کمکی نمی‌کند. تنها چند روز پس از بازداشت و در حین بازجویی‌ها متوجه می‌شود که به علت گزارشی که توسط یکی از هم‌دانشجویی‌هایش در اختیار مقامات امنیتی سوریه گذاشته شده بازداشتش کرده‌اند. محتوی این گزارش این است که او در یکی دو مهمانی دوستانه (که احتمالا چند عضو اخوان المسلیمین و یا طرفداران آنها هم در آنجا حضور داشته‌اند) جوک‌هایی درباره حافظ اسد را که سر زبان‌ها افتاده بوده را تعریف کرده است. راوی داستان گمان می‌کند به دلیل پیش‌پاافتاده‌ای بازداشت شده و به زودی آزاد می‌شود.  

زمانی که حلزون‌ها خطری را احساس می‌کنند به درون پوسته‌‌ی خود بازمی‌گردند. عنوان کتاب مصطفی خلیفه از همین عکس‌العمل و حس طبیعی حلزون‌ها برای حفظ بقا نشان دارد.

القوقعة (خانه حلزونی) نوشته مصطفی خلیفه
القوقعة (خانه حلزونی) نوشته مصطفی خلیفه

راوی اول شخص رمان، پس ازبازجویی‌های اولیه و تحمل شکنجه‌های فراون روحی و جسمی نه تنها آزاد نمی‌شود بلکه او را به زندان تدمُر واقع در صحرای سوریه که یکی از وحشتناکترین زندانها‌ی سوریه و جهان محسوب می‌شود، منتقل می‌کنند. او در بدو ورود به زندان درمی‌یابد که شاخه افزاطی گروه اخوان‌المسلمین دست بالا را در اداره سلول‌های عمومی دارند و آن بندها تحت کنترل و بر اساس ضوابط آنها اداره می‌شود.

بعد از مدت اندکی که از ورودش به زندان می‌گذرد، برای همبندانش مشخص می‌شود که زندانی تازه‌وارد نه تنها مسیحی است، بلکه به خدا هم اعتقادی ندارد. همین امر کافی است که به سرعت توسط اخوانی‌ها به خصوص، افراط‌گراها، در زندان و در سلولی که اودر آن به سر می‌برد منزوی شود و تحت اذیت و آزارها و توهین‌های هرروزه قرار بگیرد. هر روزی که می‌گذرد او خود را تنهاتر و بی پناه‌تر احساس می‌کند. به همین دلیل مجبور می‌شود مانند یک حلزون پوسته‌ای دور خود بسازد تا هر زمانی که خطری را احساس می‌کند به درون آن پناه برد. او که در ابتدای ورود توانسته بود با یکی دو زندانی از گروه اخوان‌المسلمین که متعدل‌تر بودند، دوستی مختصری برقرار کند، پس از مدتی مجبور می‌شود طی فشار اعضا افراطی این گروه، این دوستی و ارتباط را نیز کلاً قطع کند. حالا دیگر او حق ندارد با زندانیان هم‌بند خود که همگی اخوانی هستند تماسی داشته باشد. انزوا کامل می‌شود.

مصطفی خلیفه با هنرمندی پیامدهای انزوای یک زندانی را آشکار می‌کند. راوی رمان از هر نظر در معرض قرار دارد. از یک طرف فشارها و توهین‌های هم‌بندان را تحمل می‌کند و از طرف دیگر آزار و اذیت زندانبانان بی‌رحم را. چندی بعد یکی ازآن دو نفر زندانی که راوی با آنها دوست شده بود اعدام می‌شود. او بعد از شنیدن این خبر از شدت ناراحتی و تاثر به گریه می‌افتد و گوشه‌ای می‌نشیند و زانوی غم به بغل می‌گیرد:

« کسی پایم را لگد کرد. سرم را بالا بردم. با دیدن اشک‌های من یکی ازآنها از لا‌به‌لای دندان‌هایش که از خشم به هم گره خورده بودند فریاد زد، بلندشو، مادرجنده، با ریختن اشک‌های خودت شهید ما را نجس نکن. بلند شدم و همچون حلزونی درون پوسته خودم فرورفتم.»

مصطفی خلیفه نویسنده رمان زندگی حلزونی، سال ۱۹۴۸درطرابلس متولد شده ودوران کودکی و نوجوانی خود را در شهر حلب سپری کرده و در همین شهر هم در رشته حقوق تحصیل کرده است. او دو بار به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش دستگیر شد. پس از بار دوم در سال ۱۹۹۴ از زندان آزاد شد اما ممنوع الخروج بود. خلیفه سرانجام در سال ۲۰۰۶ موفق شد از سوریه به امارات برود و از آنجا خود را به فرانسه برساند و از آن کشور پناهندگی بگیرد.   

«زندگی حلزونی» خاطرات مصطفی نیست بلکه نویسنده توانسته از تجربه زندانی شدن خودش در ساخت و پرداخت محتوای رمانش استفاده کند. این رمان را می‌توان سند‌ی زنده معتبر و مستند درباره رژیم جنایتکار سوریه دانست. «زندگی حلزونی» در همان حال تجربه‌ای است موفق در ادبیات زندان که نشان می‌دهد چگونه می‌توان با تکیه بر تخیل، حوادث و رویداهای زندان را با استفاده از تجربه شخصی و آن هم نه به صورت خاطرات بلکه به صورت یک رمان نوشت. خلیفه دراین رمان به درون شخصیت‌ها نفوذ می‌کند و کاراکتر آنها را در مقابل چشم خواننده مجسم می‌سازد. ازسوی دیگر چهره کریه و خشن رژیم حافظ اسد و حزب بعث حاکم بر سوریه را عریان و افشا می‌سازد.

وقایع رمان سیزده سال از اواخر حکومت حافظ اسد و اوایل حکومت پسرش، بشار را در برمی‌گیرد. نویسنده با تسلط بر موضوع در روزنوشت‌های راوی داستانش با بازآفرینی آن ایام، رفتارهای وحشیانه و شکنجه‌ها و اعدام‌هایی را شرح می‌دهد که روح و روان خواننده را تحت تاثیر قرار می‌دهد و همدری و تاثر و انزجار او را برمی‌انگیزد. علاوه بر این خواننده می‌تواند، روند بازجویی‌ها، مناسبات زندانبان‌ها با زندانیان و زندانیان با یکدیگر را دنبال کند و همچنین درگیری بین گروه‌های مختلف در سوریه و جنگ قدرت بین جناح‌های حکومتی را هم پی‌بگیرد وبه هسته اصلی اختلاف گروه اخوان‌المسلمین و دیگر گروه‌های مخالف رژیم سوریه نیز پی ببرد. علاوه بر این، خواننده می‌تواند از طریق این رمان بخش مهمی از دلایل جنگ ویرانگر داخلی و آوارگی میلیون‌ها سوری را درک کند.

پانزدهمین شماره آوای تبعید منتشر شد

پانزدهمین شماره «آوای تبعید» آمیزه‌ای است از شعر، داستان، نقاشی، نقد ادبیات و فرهنگ. در این مجموعه آثار بیش از پنجاه شاعر و نویسنده و هنرمندی عرضه شده است که در سراسر جهان تبعید زندگی می‌کنند.
نخستین شماره «آوای تبعید» در خرداد ۹۶ در ۳۵۰ صفحه منتشر شد. هر شماره «آوای تبعید» به موضوعی اختصاص دارد و آن موضوع ویژه را سردبیر مهمانی به عهده می‌گیرد. دست‌اندرکاران «آوای تبعید» اعلام کرده‌اند که قصد دارند صداهای گوناگون را بازتاب دهند.
اسد سیف که «آوای تبعید» به کوشش و زیر نظر او منتشر می شود در گفت‌وگو با «زمانه» تبعید را به مرزهای جغرافیایی و تعریف کلاسیک آن محدود نمی‌بیند، بلکه این مفهوم را در انطباق با جهان معاصر می‌شناسد:
«در جهان معاصر تبعیدی کسی است که به دنیایی بزرگ‌تر پرتاب شده است. برای نمونه از ایران به غرب (…) در ایران امروز هستند کسانی که حتا از دین خود نیز تبعید شده‌اند. برای نمونه سنی‌ها و بهایی‌ها را نه تنها از حقوق شهروندی خویش، از اسلام حکومتی حاکم نیز تبعید کرده‌اند. یا ساکنانی از این کشور را که به زبانی جز زبان فارسی سخن می‌گویند، از زبان خویش تبعید کرده‌اند و به آنان اجازه داده نمی‌شود تا به زبان مادری خود بنویسند و بخوانند. به روشنی می بینیم که ادبیات خلاقه و آزاد در این کشور امکان رشد و شکوفایی ندارد. آیا نمی‌توان گفت که این ادبیات نیز در واقع تبعید شده است؟»
“آوای تبعید را می‌توانید در این آدرس و یا از سایت آن دانلود کنید. آنان که مشتاق خواندن آن بر کاغذ هستند، می‌توانند از سایت آمازون آن را خریداری نمایند.
آدرس «آوای تبعید» برای خرید در آمازون: در سایت “آمازون” آدرس زیر را جستجو کنید. (Avaye Tabid: Das Magazin für Kultur und Literatur)
انتشارات پیام (گوته حافظ) در شهر بن آلمان انتشار «آوای تبعید» را به عهده دارد.

درفصل‌های پایانی رمان، راوی اول شخص به زندان دیگری منتقل می‌شود که بیشتر زندانیان آن را چپ‌ها وکمونیست‌ها تشکیل می‌دهند. این انتقال و حوادثی که در این زندان جدید اتفاق می‌افتد از قسمت‌های بسیار خواندنی است. روند دخالت‌ها و تلاش‌های عموی زندانی که از مقامات مورد اعتماد حکومت است برای آزادی برادرزاده‌اش پس از سیزده سال، برخورد مقامات امنیتی با زندانی که علیرغم همه این تلاش‌ها از او توبه‌نامه وقدردانی از بشار اسد را درخواست می‌کنند اما با مقاومت او روبرو می‌شوند.

در آخرین فصل رمان مصطفی خلیفه توانسته زندگی و نگاه راوی به پیرامونش، پس از آزادی را شرح دهد. زندانی که پس از آزادی تنها روح و جسم و شخصیت ویران شده و آرزوهای برباد رفته‌اش را، همراه خودش دارد. فردی درهم‌شکسته که آرزوها و ایده‌هایش و در کل همه چیزش را از دست داده است:

« هزاران شب را من در زندان صحرا در خانه حلزونی خود با رویاها‌یم در بیداری به سر بردم. تمام آرزویم این بود زمانی که زندان صحرا را ترک می‌کنم و آزاد می‌شوم زندگی‌ام را با قدرت و انرژی بیشتری آغاز کنم و به تمام رویاهایی که دراین سیزده سال با من زندگی کرده بودند واقعیت ببخشم. حال یک سال از آزادی من می‌گذرد. دیگرعلاقه‌ای ندارم که کاری انجام دهم. فضایی که اطرافم را گرفته بی‌ارزش، سطحی و  محقرانه است. دومین خانه حلزونی که برای خود ساخته‌ام پوسته‌ی بیرونی‌اش ضخیم‌تر و درونش تاریک‌تر می‌شود. احساس می‌کنم هیچ علاقه‌ای ندارم کنجکاوانه چیزی را زیر نظر بگیرم و به آن توجه کنم. سعی می‌کنم خودم، کوچک‌ترین روزنه‌ی این خانه به بیرون را هم پر کنم. من نمی‌خواهم به بیرون نگاه کنم. من همه منفذ‌ها را می‌پوشانم تا سوی نگاهم را به درون خودم بگردانم. به خودم وتنها به درون خودم، من نگاه می‌کنم.»

ادبیات زندان

گذشته‌ی تاریخ ادبیات زندان، به میانه قرن ششم میلادی بازمی‌گردد. بوی تیوس (بوی تیوس ۴۸۰-۵۲۶ فیلسوف و سیاستمدار رومی اواخردوران باستان) نوشته‌هایش که شامل پنج کتاب می‌شود را با عنوان «تسلای فلسفی» در زندان نوشت. از آن زمان تا کنون ژانر زندان در ادبیات جهان به ویژه در فاصله بین قرن بیستم تا بیست و یکم جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده است.

اگر بخواهیم تعریفی از ادبیات زندان به دست دهیم شاید بتوانیم بگوئیم ادبیات زندان در مجموع شامل تمامی گزارش‌ها، مکاتبات، زندگینامه‌ها، مقالات، خاطرات و اشعاری می‌شود که غالب آنها توسط زندانیانی نوشته شده‌اند که دستی در نوشتن و سرودن داشته‌اند. رمان‌هایی با موضوع اصلی زندان را اما می‌توان محصول متاخر یکی دو قرن اخیر دانست. اکثر قریب به اتفاق این گونه رمان‌ها نیز توسط کسانی نگاشته شده‌اند که خود تجربه زندان را داشته‌اند. آنها توانسته‌اند با ترکیبی از واقعیت و تخیل برای ژانر زندان جایگاه ویژه‌ای در ادبیات جهان به دست آورند.  

خاطرات زندان کیفرخواستی است مکتوب برای بازگو کردن تألمات و شکنجه‌های جسمی و اذیت و آزارها‌ی روحی و روانی که در زندان‌ها بر زندانیان به خصوص زندانیان سیاسی اعمال شده است. خاطرات- نگاره‌های زندان اگر با دقت و وسواس خوانده شوند، می‌توانند به عنوان اسنادی معتبر برای نوشتن تاریخ معاصر و بررسی نقض حقوق بشر در کشورهای استبدادی و شرح وضعیت زندان‌ها‌ی آنها به خوبی مورد استفاده قرار گیرند.

انتشار خاطره‌نگارها در مجموع در همه کشورهایی که حکومت‌های استبدادی و تمامیت‌خواه بر آنها حاکم هستند می‌توانند نشان دهند که تا چه اندازه قوه قضاییه در اینگونه کشورها مستقل و کار آمد است، دادگاه‌ها علنی برگزار می‌شوند و آیا قوانینی برای منع شکنجه مبارزه و اعدام و رعایت موازین حقوق بشر وضع شده‌اند؟

از قدیمی ترین آثار ادبیات زندان در ایران می‌توان از اشعار مسعود سعد سلمان که به زندان‌نامه‌های او معروف است اشاره کرد. این اشعار را سعد سلمان در طی دو بار زندان که در مجموع ۱۹ سال طول کشیده سروده است.

بیشتر بخوانید: