اولین بار که توجهم به مفهوم «هنر کنشگر» (Art Activism) جلب شد، زمانی بود که خود را به عنوان یک دانشآموخته هنر، میان دو دنیای متضاد با هم یعنی هنر و کنشگری دیدم. در تلاقی این دنیاها بود که محتوا، همچون ساختاری پیش چشمم ظاهر شد که میتوان مخاطب را با آن همراه کرد؛ سپس این پرسش، ذهنم را به خود مشغول کرد که هنر به عنوان یک عرصه مستقل و بیواسطه، تا کجا این ظرفیت را دارد تا در پروسه آفرینش، پیوندی باشد میان مؤلف و جامعه او؟ به خصوص، هنگامی که هنر، به نقل از محمد مختاری «زاده اضطراب جهان» است. زاده اضطراب دگربودگی فراهنجار؛ هنگامی که هنر، کوییر است.
در این مطلب، تلاش میکنم تا دو مقوله هنر و کنشگری، و سپس محتوایی را که از درهمآمیختگی این دو پدید میآید را با تمرکز بر هنر کوییر و ذکر نمونههای از آن بررسی کنم.
برای پاسخ به این پرسشها، نخست باید دید، که خلق اثر برای هر هنرمندی چه روش و چه سلسهمراتبی داشته و نقطه تلاقی دو مقوله امر کنشگری/جنبشی و امر هنری کجاست؟ در این میان، عنصر زمان و بستر اجتماعیای که هنر در آن به عنوان کنشی کوییر به مخاطب عرضه می شود برای من قابل تأمل است.
خلاقیت جنبشهای اجتماعی
آنچه که به عنوان هنر کنشگر شناخته میشود، در سادهترین شکل آن جریانی است که هنر در آن، با فعالیتهای اجتماعی و کنشگری تلفیق مییابد. در طول تاریخ، هنر و جنشهای اجتماعی همواره در کنار یکدیگر، ایستادهاند – از جنبش زاپاتیسم (جنبش اجتماعی آمریکای لاتین) در سال ۱۹۶۸، و خلق آن نقاشیهای دیواری خشمگین و انقلابی گرفته تا جنبشهای مادرید و والاستریت در سال ۲۰۱۱.
جریان «آرتیویست» (artivist) – که از ادغام دو کلمه آرتیست و اکتیویست ایجاد شد – به صورت مشخص و گسترده در اواخر دهه ۹۰، از ارتباط و گردهماییهای هنرمندان ساکن لسانجلس و مکزیک شکل گرفت. هنر کنشگر آرتیویست سعی میکند تا با خلاقیت هنرمندانه در جریانهای اجتماعی و سیاسی مداخله کرده و اعتراضهای اجتماعی و سیاسی را با امر زیبا و البته زیباییشناسی هنر ادغام کند. هنرمندان این شاخههای هنری باور دارند که آثارشان باید از فضای موزهها و گالریها بیرون آمده و وارد فضای پر رفت و آمد کوچه و خیابان شود- جایی که زندگی اجتماعی در آن جریان دارد، تا بتوانند بر افکار عمومی و جریانهای اصلی و تعیینکننده سیاست و اجتماع تاثیر گذاشته و سویههای تازهای را در این عرصهها ایجاد کنند.
هنرمندانی چون جورج اورول، نویسنده رمان ۱۹۸۴ و مزرعه حیوانات، فریدا کالویِ نقاش، و نمونههای معاصرتری چون نانسی رورکر، نقاش ناشنوایی که رنگهای خالص و بدون تلفیق نقاشیهایش، بیان بصری او از دنیای یک ناشنواست.
هنر فراهنجار جنبشی
هنر کویر معاصر در دهه ۱۹۶۰ میلادی همراه با جنبش حق خواهی همجنس گرایان، دوجنسگرایان، و تراجنسیها در خیابانهای شهرهای بزرگ آمریکا مانند نیویورک و سان فرانسیسکو شکل گرفت. شعار جنبشی آن زمان “ما کوییر هستیم و اینجا هستیم” (We’re here، we’re queer) این گونه خوانده شد که ما کوییرها خیال نداریم جایی برویم و آمدهایم که خود را بنمایانیم – چه در خیابانها و تظاهراتها و چه در هنر و مدیومهای هنری. موتیفهای دیگری بودن و فراهنجار بودن و نپذیرفته بودن در هنر کوییر جنبشی سالههای ۱۹۶۰ که جنبه مبارزه به شکل نمایاندن خود یافت در طی سالها تکامل یافت و دیگر دیگری بودن و کوییر بودن هم لزوما مربوط به چیزی جنسی و جنسیتی نبود – بلکه مربوط به هنجارهایی بود که هنر و هنرمند و سوژهای را که هنرمند مینمایاند را در مرزهایش نمیپذیرد و رسمیت نمیدهد.
در نمایشگاهی که در سال ۱۹۹۸ الیزابت اولسون والین – عکاس سوئدی – برگزار کرد – هنر کوییر دیگر این نبود که فرد کوییر در رژه افتخار با انواع برندها و نشانهای مصرف گرایی اقتصادی برقصد و عکس بیاندازد. این جا صحبت از همه آن سوژه هایی بود که هنجارمندی زمانی به حاشیه رانده بود.
الیزابت السون، نیز تصویر جدیدی از تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی را بازسازی کرده و گفتمان معاصر جنسیت را به چالش کشید. او، با بیپروایی، مسیح را به عنوان یک تراجنسی به تصویر کشید که با یارانش، که آنها نیز از طردشدگان گفتمان و هنجارها مسلط جامعه هستند، به دور میز، شام آخر را به جا میآورند.
مسیح پاشنه بلند پوشیده و در کنار او و همراه او بر سر میز شام حواریونی هستند که همه به شکلی کوییراند – لزبینها، گیها، آنها که در کار فتیشهای برده بودن هستند و آنها که در پایان دهههای شوم ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ حاشیه حاشیهها بودند: بیماران مبتلا به ایدز.
رافائل پرز، نقاش همجنسگرای اسرائیلی که در آثارش به بازنمایی پدیدههایی چون ازدواج با همجنس، خانوادههایی با دو پدر و یا دو مادر، روابط چندعشقی و فیگورهای عریان و شادی که در خلسه فرو رفتهاند، میپردازد، نیز یکی دیگر از این نوع هنرمندان است. آثار پرز نگاهی آرمانگرایانه به هویتهای کوییر دارند و کارکرد رنگ، موتیفهای رنگی و تزئینی، انتخاب زاویههای از بالا، فضای آرمانشهرانه یا «اوتوپیایی» را در آثار او تقویت میکند. چیزی که ورای واقعیتهای پیچیده و غیرقابل انکار زیست کوییر، به خصوص در کشورهای خاورمیانه است.
بازنمایی بدن: واسطهای برای فروپاشی «جنسیت»
در دهه اخیر، بخش عمدهای از آثار هنرمندان کوییر را میتوان در عرصه هنر کنشگر مورد بررسی قرار داد. در دورهای که سبک، دیگر مبنای دستهبندی ما از آثار هنریمان نیست، بلکه هویتهای متفاوت ما، جنسیت، گرایش جنسی، نژاد و حتی محیط زیست به شکل دغدغهمندانهای در آثارمان موضوعیت مییابند. ما با هنرمندان زیادی روبهرو میشویم که در سیالیت معنای جنسیت، بدن و سیاستهای بیان هویت و نظام تولید حقیقتها، دست به خلق اثر هنری میزنند. آنها نه تنها با جریانها و نظریهپردازان حوزه جنسیت همگام میشوند، بلکه مقوله فراهنجاری و آنچه که جامعه آن را ناهنجار و شرمآور میداند، اساس خلق آثار این دسته از هنرمندان میشود. آن چه که میتوان آن را عدم تبعیت و نافرمانی از نظام قدرت و زیباییشناختی معیار دانست.
شاید به همین دلیل باشد که بدن در این میان به عنوان یک متن اصلی در هنر کوییر – و بهخصوص آثار آرتیویستهای این حوزه – اهمیت پیدا میکند. زیراکه، بدن واسطهای برای فروپاشی جنسیت و گرایشهای جنسی، نژاد و حتی نمودهای زیباییشناسی در کل تاریخ هنر است. شاید بدنهای سرگردان و همزمان هویتیافته ما نیز محلی است برای واکاوی تاریخِ ستم و هنجارهایی با عمر طولانی.
بیان کنشمندانه بدن یا سرپیچی از زیبایی
با نگاهی به تاریخ هنر ومطالعه آثار هنرمندانی چون شیله، کلیمت، سزان، مونچ، هوکوسای، گویا وحتی نگارگریهای شرقی و نقوش به دست آمده بر روی سفالینهها، میتوان دریافت که هنرِ عریان (Nude Art )، پدیده جدیدی در هنرهای تجسمی نیست و چیزی که آن را از تاریخ کلاسیکش جدا میکند، بازنمایی بدن و بیان کنشمندانه آن تحت عنوان هنر کوییر است.
کوییر به معنای «ناجور»/«عوضی»/جداشده از جامعه هنجاری، تعریفی است از گرایش و هویتهای نامتعارف جنسی، یعنی هر آنچه که نظم جهانی آن را به حاشیهرانده است. آن چه که از آن، در اینجا به عنوان هنر کوییر از آن یاد میشود، مفهومی کنشگرایانه است که دارای نگاه انتقادی و جدامانده از گفتمان یکدست جامعه در تمامی سازوکارهای هنجاری و اجتماعی است. پدیدهای که به قول جاسپیر پوآر (نظریهپرداز کوییر) – تنها در ساحت پذیرفته نشدهاش از سوی جامعه اکثریت بقا مییابد و زمانی که در قالب حقوقی قرار میگیرد، به بازگویی سنتها در مجراهای مدرنیته دچار میشود، چرا که ماندن در نظم هنجار، گویش و بیان معترضانه را از آن میگیرد. آثاری که با در نظرگرفتن چنین رویکرد زیباییشناسانه و بیان عصیانگر خلق میشوند، عموماً در مجموعه هنر کنشگر دستهبندی میشوند. به عنوان نمونه میتوان به عکسها و فتومونتاژهای هنرمند کوییر ایرانی که با نام مستعارMouchette فعالیت میکند، اشاره کرد.
در عکسهای Mouchette، بدنهای عریان، به مثابه یک متن تلقی میشوند. بدنهای بیشرم و تنهایی که همچون تبهکاران در کادر بسته دوربین او، جسورانه، محبوس ماندهاند. تبهکارانی که هیچ چیز زیبایی برای ارائه ندارند به جز بههمریختگی و سرپیچیشان از زیبایی.
یکی از شاخههای پربار این جریان هنری، هنرهای خیابانیست؛ نقاشیهای فوری بر دیوارهای شهر که میراییشان به دست دستگاه سرکوب و تمامیتخواه، بخشی از معنای این هنر را رقم میزند – زیرا هیچ چیز در جهان نامتعارف امروز و امر معاصر، آنقدر دارای اعتبار نیست که ماندگار شود. گرافیتیهای بیسرانجامی که در معابر عمومی به نمایش گذاشته میشوند و مخاطبان خود را در از میان رهگذران شکار میکنند.
به تازگی، نمونههای زیادی از این دست گرافیتیها در ایران خلق میشود که بیش از هر زمان دیگری، به مفهموم زیباییشناسانه کوییر که در بالا ذکر شد، قرابت دارد. نمونه اخیر آن در صفحههای «تربیون خیابان» و «Black Hand» در شبکههای اجتماعی مختلف، به مناسبتهای مختلف از جمله روز جهانی کارگر، روزجهانی دگرباشان و روزجهانی زنان منتشر شده است. هویت هنرمندان این نمونهها به دلایل امنیتی شناخته شده نیستند.
کوییر و عدم تبدیل آن به هنجار
ذکر این نمونهها با اشاره به بستر تاریخیشان به این دلیل است که قصد داشتم تا تمییزی میان این نوع هنر کنشگری اعتراضی و هنر مصرفی ایجاد کنم. منظورم از هنر مصرفی کوییر، آن خلاقیتی است که امروزه در بازار فروش «فراوردههای» هنری و صنعت مجموعهداران و یا صاحبان رسانه و رادیو تحت عنوان تولید فرهنگ کوییر، با نام هنر کوییر و یا هنر عریان، عرضه و معرفی میشود. این نوع بیان هنری با معیارهای زیباییشناسی هنجاری سازگار بوده و تکرار همان نظم هنر دگرجنسگرا یا هتروسکشوال (هنری که به وسیله اندیشهها و مبانی و زیباییشناختی و فلسفه دگرجنسگراهنجار تولید میشود) است. این هنر ماهیتی اعتراضی نداشته و هویت کوییر را به بازسازی امر جنسی و اجراگریهای جنسی قابل قبول در نظام گرجنسگراسلار تقلیل میدهد.
گرچه امر جنسی و نمایش عریانی از بخشهای «نابهنجار» بدن میتواند به خودی خود، ترنسگرسیو یا فراهنجار محسوب شود، اما پرسش اینجاست که آیا میتواند بدون درگیرشدن با جهانبینی و سیاستهایی که یکدستسازیها را برای ترویج نظم جامعه تجویز میکنند، خلق هنرمندانهای داشته باشد؟ آیا این هنر میتواند تنها محاکاتی از مدلهای هنجار نباشد؟ این پرسش، پرسشی اساسی است که مرز میان هنر فراهنجار را با آن چیزی مشخص میکند که به ضد آن، یعنی به یک امر هنجاری تبدیل میشود. این بدین معناست که هر گاه، یکی از این مفاهیم در این ساختار اصلی قدرت و جریان اصلی «مجاز» شمرده شود، ماهیت خود را مبنی بر هنر کوییر بودن از دست میدهد.
هنرمند میتواند از درون دنیای پر التهاب و اتاق کار خویش، پیوندی با کنشهای اجتماعی دوران خویش داشته باشد. اساسً هر عملی که در فرایند تخیل قرار بگیرد، میتواند ارزش زیباییشناسانه نیز داشته باشد و بخشی از طبیعتی باشد که خالقش در آن گام برمیدارد، عشق میورزد، و روابط پرتنشی با نظام اجتماعی زمانهاش برقرار میکند. هنرمند به مثابه کنشگر میتواند هویتی چندرسانهای داشته باشد که فضای درون و بیرون جدا مانده از خویش را به یکدیگر پیوند بزند، بدون آنکه همنوایی با معیارهای قدرت داشته باشد. هنر کنشگر در متن خود فاصله بسیاری با شعارزدگی و سادهسازی مفاهیم به منظور افزایش امکان درک برای توده مردم دارد.
در عوض، هنر کنشگر یک فرایند خلاقانه است که از بیان هنری، تولید و ارتباطش با جریانهای مقاومت در برابر قدرت اصلی، معنا پیدا میکند. آرتیویسم بیش از هر چیز با روزمره و تخیل گره خورده است؛ گویی که هر کنش و واکنش او به رویدادهای اجتماعی، نوعی کنش زیباییشناسانه است.