نعیمه دوستدار- ستار بهشتی، وبلاگنویسی که نهم آبان سال جاری توسط مأموران پلیس فتا بازداشت شد، خیلی زود مورد توجه رسانههای ایران و جهان قرار گرفت.
او که تنها چند روز بعد از بازداشت درگذشت، یک کارگر ساده بود با دغدغههای اجتماعی و سیاسی که آنها را در وبلاگ خود منتشر میکرد. پیگیریهای خبرنگاران برای انتشار وضعیت او و تلاش برای پیداکردن مسببان مرگ او، باعث شد نمایندگان مجلس و مقامات قضائی ایران موضوع را پیگیری کنند.
نتیجه این پیگیریها تاکنون این بوده که دادستانی تهران با انتشار اطلاعیهای اعلام کرده است که چند مامور پلیس در پرونده مرگ آقای بهشتی متهم هستند و در تحقیقات از آنها نتایج روشنکنندهای به دست آمده است. علاوه بر این، مهدی دواتگری، از اعضای کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران که مأمور پیگیری پرونده درگذشت ستار بهشتی در بازداشتگاه پلیس است، خواهان کنارهگیری فرمانده پلیس فتا از سمت خود شده است.
مهدی دواتگری دوشنبه، ششم آذر به خبرگزاری فارس گفته که تخلف پلیس در پرونده ستار بهشتی محرز است و آنها آقای بهشتی را “بدون دستور قضائی” و به طور “کاملاً غیرقانونی” نگهداری کردهاند. بر این اساس، ماموران پلیس با وجود دستور قاضی برای انتقال ستار بهشتی به بازداشتگاه آگاهی، او را به “تحتنظرگاه” فتا (پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات) منتقل کردهاند. مامور رسیدگی به پرونده ستار بهشتی در مجلس ایران اکنون گفته است که “ابراز برائت پلیس فتا از اشتباه صورت گرفته که منجر به هزینه برای نظام شده، با برکناری یا استعفای فرماندهی پلیس فتا امکانپذیر است”. به این ترتیب به نظر میرسد حکومت ایران باز هم تلاش میکند تا با سلب مسئولیت از خود، موضوع قتل ستار بهشتی را به چند فرد محدود کند و از پاسخگویی طفره برود.
پیشتر، پزشکی قانونی ایران در گزارش نخست خود اعلام کرده بود که در پنج نقطه از بدن آقای بهشتی، به ویژه در کتف، دست و پای او آثار کبودی مشاهده شده و در ساق پای چپ او هم ساییدگی دیده شده است. با این حال دادستانی تهران در اطلاعیه خود ادعا کرده بود که “در معاینه جسد آقای بهشتی هیچ نشانهای از بیماری منجر به فوت یافت نشده و محتملترین علت منجر به فوت میتواند پدیده شوک باشد که در صورت احراز ایراد ضربه یا ضربات به نقاط حساس بدن یا فشارهای شدید روانی، این عوامل میتواند عامل شوک مذکور باشد”.
ادعاهای گوناگون درباره علت مرگ ستار بهشتی در حالی مطرح میشود که مادر این وبلاگنویس، در گفتو گو با مسیح علینژاد، گفته است که کفن فرزندش در زمان دفن خونی بوده است.
از شوک تا خشونت
ادعای مرگ ستار بهشتی بر اثر شوک، نخست این سئوال را در ذهن بر میانگیزد که آیا شوک روانی میتواند منجر به مرگ شود و این ادعا تا چه حد پایه علمی دارد؟ آیا برای کسی که یک بار بازجویی شده، در شرایط سخت کاری قرار داشته و گفته میشود کارگر بوده و در عین حال در وبلاگش مینوشته، ممکن است شوک روحی بدان حد برسد که نتواند طاقت بیاورد؟
عباس مودب، روانشناس: مسائلی مانند کشته شدن ستار بهشتی نیز احساس امنیت در جامعه را از بین میبرد و در نتیجه آن، وقتی کسانی که مسئول امنیت هستند، نمیتوانند امنیت کسی را که بازداشت شده است تامین کنند، اعتماد عمومی از بین میرود و در سطح جامعه ترس و وحشت ایجاد میشود و ممکن است ادامه این روند به ایجاد خشونت در جامعه هم منجر شود. همه اینها البته بستگی به شدت وضعیت دارد.
عباس مودب، روانشناس در گفتوگو با زمانه در این زمینه میگوید: “باید نخست از زاویه روانشناسی شوک را تعریف کنیم. چون از نظر روانشناسی، اگر یک حادثه غیر قابل انتظار روی شما اثر شدید بگذارد، شوک روانی ایجاد میشود؛ اما پزشکان جور دیگری نگاه میکنند و شوک به دلایل پزشکی ممکن است به شکلهای مختلفی ایجاد شود. هر شوکی عوارض خاص خود را دارد، اما اینکه شوکی به مرگ منتهی شود، در صورتی است که شوک خیلی بزرگ باشد؛ یک عامل خارجی میخواهد. چیزی مثل اینکه در خانه نشسته باشی و هواپیمایی مقابل خانهات بیفتد. در این صورت، ایست قلبی منجر به مرگ میشود. در واقع در این موارد، خود شوک مهم نیست، مسئله عامل بیرونی است، اما این مسئله هست که هر شوکی لزوماً به مرگ منتهی نمیشود.”
پرسش دیگری که در این زمینه مطرح میشود این است: اگر این فرض را بپذیریم، آیا حکومت در برابر بحرانهای روحی جامعه مقصر است و انتشار این اخبار چه اثری بر وضعیت روانی جامعه دارد و چه واکنشهایی را برخواهد انگیخت؟ عباس مودب در این زمینه نیز میگوید: “اصل قضیه در هر جامعه، نیاز افراد به احساس ایمنی و آرامش است. اگر افراد احساس ناامنی کنند، اضطراب وحشت یا خشونت ایجاد میشود. پاسخ به این سئوال بستگی دارد به اینکه شدت ناامنی چقدر باشد. اگر من فرض کنم بیرون خانه امنیت نیست و اگر از خانه بیرون بروم، کیف مرا میدزدند، احساس ناامنی میکنم و ممکن است موقع خروج از خانه چوب بگذارم توی کیفم یا ممکن است اگر بدانم پلیس هم از من حمایت نمیکند، مسلسل هم همراه خود ببرم. مسائلی مانند کشته شدن ستار بهشتی نیز احساس امنیت در جامعه را از بین میبرد. در نتیجه آن، وقتی کسانی که مسئول امنیت هستند، نمیتوانند امنیت کسی را که بازداشت شده است تامین کنند، اعتماد عمومی از بین میرود و در سطح جامعه ترس و وحشت ایجاد میشود و ممکن است ادامه این روند به ایجاد خشونت در جامعه هم منجر شود. همه اینها البته بستگی به شدت وضعیت دارد. مثلاً در شرایط فعلی ممکن است تنها روی وبلاگنویسها اثر بگذارد و در روند کار آنها خلل ایجاد کند یا اگر موارد اینچنینی بیشتر شود، بر همه زندانیها اثر بگذارد. واکنشها هم میتواند متفاوت باشد. ممکن است وبلاگنویسها هم واکنشهای متفاوتی نشان بدهند، دست به اسلحه ببرند یا فرار کنند یا به هر طریقی تلاش کنند که به زندان نروند. این واکنش بسته به افراد مختلف فرق میکند.”
عباس مودب، در پاسخ به این سئوال که اتفاقی که منجر به مرگ ستار بهشتی شده تا چه حد ممکن است از نظر روانشناسی سیاسی حکومت ایران عمدی تلقی شود، میگوید: “نمیتوان این را قطعاً بیان کرد، اما مسلم این است که چنین روشی در سیستمهایی که به طور عمدی چنین کارهایی را انجام بدهند به طور مقطعی عمل میکند، ولی در دراز مدت عمل نخواهد کرد، چون واکنش جامعه هم عوض خواهد شد و کم کم به خشونت جمعی میانجامد.”
نظامی که پاسخگو نیست
میان اعمال خشونت و پیشرفت حقوق شهروندی در جامعه ارتباط وجود دارد و برخی زمینههای اجتماعی در شکلگیری این نوع خشونتها و منجر شدن به این نوع مرگها وجود دارد. میتوان شکل بروز این نوع خشونتها را در نهادهای انتظامی و امنیتی ایران، بررسی کرد؛ اینکه چه رابطهای بین اعمال خشونت و سرمایه اجتماعی وجود دارد و از اساس این نوع خشونت محصول چه زمینه اجتماعی است؟
به اعتقاد احمد علوی، اقتصاددان و پژوهشگر روششناسی علوم اجتماعی، به دلیل نبودن نظارت بر این نهادها و نارسایی جامعه مدنی، نهادهای انتظامی ایران به سازمانهایی تبدیل شدهاند که حداکثر خشونت را برای حداقل کنش اعمال میکنند. او میگوید: “کشته شدن ستار یک پدیده استثنائی نیست و مشابه چنین عمل مجرمانه دائم در ایران اتفاق میافتد و تنها بخش کوچکی از این حوادث برای جامعه آشکار میشود. در حالی که این اتفاق سیستماتیک و گسترده و مدیریت شده است. نظام چند لایه امنیتی ایران تاریخی از حوادث را در خاطره خود دارد که بسیاری از آنها بازگو نشده است.
احمد علوی، اقتصاددان و پژوهشگر روششناسی علوم اجتماعی، در پاسخ به این سئوال به زمانه میگوید: “زمینه اصلی اجتماعی چنین رفتاری این است که جامعه ایران تحت حاکمیت ولایت فقیه، از نوعی دوگانگی رنج میبرد. نهادهای امنیتی کاریکاتوری از نهادهای امنیتی مدرن در جوامع پیشرفته هستند؛ درحالی که باید منبع مشروعیت کارشان برخاسته از آرا و انتخاب شهروندان باشد و در چارچوب منافع شهروندان عمل کنند. حال آنکه نیروی انتظامی نه برخاسته از اراده و آرا و نهادهای انتخابی شهروندی است، نه در چهارچوب قانونی شفاف و بازدارنده و نه نظارتی مردمی قرار دارد و پاسخگوست و اساساً آموزش و مکانیسم آموزش آنها با منافع اکثریت مردم سازگاری ندارد. این نهادها برای دفاع از ولایت و شرع البته با برداشت رهبر حکومت طراحی شدهاند. این نگاه از بالا به این نهادها تزریق میشود و وقتی ولایت مورد تهدید حداقلی قرار میگیرد، بر اساسا آن نگاه هرمی، واکنش حداکثری نشان میدهند. آنها در واقع ظاهر نهادهای مدرن را دارند، اما در باطن مدافع نظم سلطانی شرقی و البته در قالب ولی فقیه هستند. این ناسازگاری در در ساختار آنها وجود دارد. چنین امری در استبداد شرقی و سلطانیسم ایرانی چنین تفسیر میشود که نیروی نظامی همان ابواب جمعی و نوکران سلطان هستند.”
به اعتقاد احمد علوی، به دلیل نبودن نظارت بر این نهادها و نارسایی جامعه مدنی، نهادهای انتظامی ایران به سازمانهایی تبدیل شدهاند که حداکثر خشونت را برای حداقل کنش اعمال میکنند. او میگوید: “کشته شدن ستار یک پدیده استثنائی نیست و مشابه چنین عمل مجرمانه دائم در ایران اتفاق میافتد و تنها بخش کوچکی از این حوادث برای جامعه آشکار میشود. در حالی که این اتفاق سیستماتیک و گسترده و مدیریت شده است. نظام چند لایه امنیتی ایران تاریخی از حوادث را در خاطره خود دارد که بسیاری از آنها بازگو نشده است. شکنجه علیه متهمان به بزهکاری، متهمان به قاچاق و جرایم عادی نیز به شدت در کلانتریها و نیروی انتظامی اعمال میشود و حتی جامعه مدنی به دلیل عقبماندگی ممکن است نسبت به این نوع خشونت واکنش نشان ندهد.
مبنای چنین رفتار منفعلانهای هم کمبود همبستگی اجتماعی و نبود نظارت جامعه مدنی و پاسخگو نبودن نهاد قدرت و نظام سیاسی در مقابل مردم است. در جامعه مدرن، حکومت مردم را نمایندگی میکند و نمیتواند علیه موکل خود خشونت بورزد، اما در ایران، انتظار عدالت حکومت نسبت به موکلینش بیجاست، چون منبع مشروعیتشان جای دیگری است. دولت عادل بنا به تعریف آن در فلسفه سیاسی دولتی است که در تعهداتش نسبت به شهروندان خطا نمیکند. وقتی اختیارات حکومت چنان فراگیر است که در همه مسائل مردم دخالت میکند، در مقابل هرچیزی هم شدیدترین واکنش را نشان میدهد. در این مورد هم قدرت افسارگسیخته پاسخگو نیست و در ضعف نظارت جامعه مدنی، ارگانهایش دست به این اقدام میزنند.”
رابطه قتل ستارها با ساختار حکومت ایران
در چهارچوب دولت عدل که در فلسفه سیاسی مطرح است، دولت نمیتواند شهروند خود را چنین شکنجه کند و اگر چنین کند، از آن دولت سلب مشروعیت میشود و اساساً دولت از نظراخلافی و سیاسی اعتباری نخواهد داشت. در ایران اما چنین نیست. هرچند دولت با ساختار دوگانه خود مثلاً برخی میثاقهای بینالمللی را میپذیرد، اما در عمل تنها در مورد منافع رهبر پاسخگو است.
نمیتوان درباره قتل زندانیانی مانند ستار بهشتی صحبت کرد و رابطه این قتلها را با ساختار حکومت ایران جویا نشد.
به نظر میرسد عواملی در حاکمیت وجود دارد که اجازه میدهد چنین قتلهایی اتفاق بیفتد. احمد علوی در این زمینه میگوید: “اگر ساختار نیروی انتظامی را با دیگر کشورها مقایسه کنیم، میبینیم که مثلاً در سوئد، مدیران نیروهای انتظامی از طرف نمایندگان مردم نظارت میشوند و نمایندگان احزاب و جامعه مدنی پلیس را کنترل میکنند و پلیس هم بر اساس قوانین مفصل آموزش داده میشود که بر اساس حقوق شهروندی عمل کنند، اما در ایران آنها تنها در مقابل نظام ولایی پاسخگو هستند. پاسخگو نبودن در مقابل مردم، از نظام سلب مسئولیت میکند و او هم موضوع را به گردن افراد و اشخاص میاندازد تا استعفا دهند و فراموش شوند و موضوع دور زده شود. در چهارچوب دولت عدل که در فلسفه سیاسی مطرح است، دولت نمیتواند شهروند خود را چنین شکنجه کند و اگر چنین کند، از آن دولت سلب مشروعیت میشود و اساساً دولت از نظراخلافی و سیاسی اعتباری نخواهد داشت. در ایران اما چنین نیست. هرچند دولت با ساختار دوگانه خود مثلاً برخی میثاقهای بینالمللی را میپذیرد، اما در عمل تنها در مورد منافع رهبر پاسخگو است.”
تحدید می کنند اطلاع رسانی نکنید وگرنه دهانتان را می بندیم
مدتی است نظام جمهوری اسلامی به هر طریقی شده فعالان وایرانیان مستقل را تحت فشار شدید قرارداده که حق اظهار نظر در مورد مسائل کشور را ندارید، از تحدید، بازداشت شکنجه گرفته …تا اعدام راانجام می دهد برای ترساندن افراد! هرروز یک مشکل را در جلو پای افراد قرار می دهد. ایمیل، مسیج و ضرب وشتم در خیابان کمترین کاری است که انجام می دهند!
دیروز بنده را تحدید می کنند به مادرت بگو به زودی رخت سیاه باید بپوشد، دهان گشادت را نمی بندی می گویم کاری انجام نمی دهم که لازم به بستن دهانم باشد می گویند وراجی زیاد می کنی، می گویم چیزی که می بینم ومیشنوم می نویسم، می گویند هرکاری بخواهیم می کنیم هررفتاری را انجام میدهیم شما باید خفه شوید و اطلاع رسانی نکنید وگرنه خفه خواهید شد بدون نام ونشان! بدون اینکه کسی بداند چه برسر شما آمده! می گویند مردم فلسطین وبحرین در عذاب هستند و کسی نیست یادی از آنها کند شما وطن فروش هستید!
بنده وامثال من وطن فروش نیستیم عاشق ملت خود هستیم شما هستید که بیگانه پرست و وطن فروش هستید. روز وشب تلفنهای تحدید آمیز قطع نمی شود گویی قرار است با هر سُخنی دهانمان را ببندیم بنده به عنوان یک ایرانی می گویم من نمی توانم دربرابر این همه مصیبت سکوت کنم. بنده می گویم آقایان شما زیاد وراجی انجام می دهید و با این اراجیف کشور را به نابودی کشاندید. من سکوت نمی کنم حتی اگر قرار به رسیدن لحظه مرگ من باشد در هرکجای دنیا که باشم وتحدید از طرف هرکسی باشد برای بنده اهمیت ندارد.آقایان دهانتان را ببندید ظلم نکنید تا افشاگری نکنیم.
نظام جمهوری اسلامی، فریاد،وا مصیبتابرای فلسطین، بحرین وبسیاری از کشورها سر میدهدو از نبود آزادی بیان و اطلاع رسانی نشدن از آن کشورها ابراز نگرانی می کند. اما نمی گوید این همه فیلم وعکس که به صورت حرفه ایی گرفته می شوداز کجا می آید؟
نمی گوید چگونه اطلاع رسانی نمی شود، که گزارشگران، شبکه های تلوزیونی نظام به طور مستقیم از آن کشورها، گزارش زنده تهیه می کنند وبه خوردمردم میدهند. آن هم گزارشاتی یک طرفه و آنقدر این مطالب رابه زور به خورد مردم می دهند، که حالت تهوع وتنفراز دیدن شبکه های جمهوری اسلامی به انسان دست می دهد. اما درمورد وضعیت اسفبارنقض مداوم حقوق بشر در ایران سکوت می کند! ازهر روزبازداشت، شکنجه، زندان واعدام های دسته جمعی سخنی به میان نمی آورد، زندانیان سیاسی رادر بدترین شرایط و بدترین وضعیت قرار می دهدبرای شکسته شدن آنها اما خبری از وضعیت آن عزیزان نه تنهابه وکلا آنها نمی دهند وحتی اجازه داشتن وکیل را به آنها نمی دهند! بلکه حتی از اطلاع رسانی ازحال آن عزیزان به خانواده هایشان جلوگیری می کند!؟ خانواده های این عزیزان راتهدید می کند، که نه اجازه مصاحبه ونه اطلاع رسانی به هرگونه درباره عزیز خود ندارید؟! تهدید خود را به این مرحله ختم نمی کنند، و اظهار می دارند، اگراطلاع رسانی کنید خود وجان خانواده خود را به خطرمی اندازید؟! می گویند دختران واعضای خانواده رابازداشت می کنیم. شعار آنها این است. ما بازداشت می کنیم، شکنجه می دهیم. شما سکوت کنید! شما اطلاع رسانی نکنید!
“آقایان” این چه قانونی است؟ در کجا این قانون اجرای شده؟ واکنون شما این قانون را برای مردم ایران به ارمغان آوردید. این قانون جز درکشورهای دیکتاتوری جای دیگری اجرای شده؟ باور کنید در بدترین کشورهای دیکتاتوری دنیا هم این طور قانون من درآوردی اجرایی نشده! وحتی اگر اجرای هم شده باشد به اسم حکومت تمام شده، نه به اسم دین، خدا وبدنام کردن دین وخدای آن دین! چرا باید شما بازداشت کنید، شکنجه دهید، اعدام کنید….و خانواده سکوت کنند. چرا شما از حکومت به پایین نمی آیید ودر حکومت دیگری نمی روید که چنین بلایی برسر شما بیاورند، ومعنی ومزه آن را درک کنید؟ درجنگل هم این قانون نیست که درنظام شما هست! اگر از کار و هنر خودکه انجام می دهید مطمئن هستید، قابل قبول است، پس چرا از بازگو شدن آن هراس دارید؟ بگذارید اطلاع رسانی شود تا بقیه حکومت های دنیا یادبگیرند و بدانند، چه نظام مردم سالاری اداره می کنید! اگر خود می دانید کارشما چنان حقیر وزبون است که مورد خنده دردنیا میشویدچرا انجام میدهید؟ چگونه است که خبرنگاران شبکه های تلوزیونی شما، در سراتاسر دنیا هستندو از آنجا از هرچه بخواهند گزارش می دهند؟ اما شبکه های دیگر دنیا درایران یا نیستند ویا مطالبی که شما بخواهید باید انتشار بدهند؟ برای چند روز حکومت کردن بیشتر آیا ارزش این همه ظلم کردن را دارد؟ آیا قانون من درآوردی شما پیش وجدان خود اعتباردارد؟.
حال من نظر دیگری میدهم. شما اگر از اطلاع رسانی هراس دارید؟
یا ازحکومت کناره گیری کنید! و یا ظلم نکنید. شما بازداشت نکنید، شکنجه ندهید، سلاخی نکنید تا اطلاع رسانی هم نشود. در غیر این صورت نه تنها اطلاع رسانی می شودبلکه به زودی بساط ظلم شما برسرتان فرو خواهد ریخت. اطلاع رسانی از وضعیت هر انسان در حال ظلم وستم کشیدن وظیفه تک تک افراد یک جامعه است، وهرکس در این کار کوتاهی کند به خود وبه وجدان خود خیانت کرده است! هرکس در اطلاع رسانی دریغ کند چاهی برای خود کنده است! چون شما نوبت به نوبت هرکسی که صدای مخالفت بلند کند، قصد ساکت کردن آن را دارید، حتی اگر این ابراز مخالفت در گوشه ای خلوت خانواده گی افراد باشد. پس ما را از تهدیدات خود نه ترسانیدچون ترسی در دل ما نیست، دیگر جای ترسی نمانده، شلاق وشکنجه شدن، ما را از اطلاع رسانی کردن باز نمی دارد. اگر شعار شما این است که
ما بازداشت می کنیم، شکنجه می دهیم. شما سکوت کنید! شما اطلاع رسانی نکنید!
شعار ما هم این است. پابه میدان گذاشتیم در این مبارزه یا از قفس تن رهایی می یابیم یا قفس ظلم شما رادرهم می شکنیم.
زنده وپاینده ایرانی وایران جانم فدای ایران.
نویسنده ستار
ستار بهشتی / 28 November 2012
خانم دوستدار عزیز، من برای اولین بار و در رابطه با همین جنایت به نام مکانی بعنوان «تحت نظر گاه» برخورد کردم. آیا مکانیست به تازهگی خود «پلیس فتا»، یا قسمتی است از پلیس آگاهی و یا نام امنیتی یکی از همان مراکز اطلاعاتی مخفی ماموران اطلاعاتی.
کاربر مهمان / 28 November 2012
کثیف ترین حکومت در تاریخ معاصر ایران، که از هیچ کاری بر ضد مردمش ابایی ندارد.نمیخوام قدیس مابانه صحبت کنم ولی، نام کسانی همچون ستار بهشتی و خیل عظیمی دیگر از مردان و به خصوص زنان این مملکت که در برابر ابلیس زمان سر خم نکردند را باید در کتاب تاریخ حقیقی این سرزمین با خون نوشت تا همیشه ماندگار شود.
بهروز از ایران / 28 November 2012
با سلام . طپیدنهای دلها ناله شد اهسته اهسته / رساتر گرشود فریاد گردد . از صدر اسلام تاکنون از محمد تا پیروان علی یک استراژی یا راهبرد به تمام حکام مسلمان توصیه شده.(النصر مع الرعب ) پیروزی فقط با ایجاد وحشت میسر میشود!. شما اگر میخواهید برجامعه ای تسلط داشته باشید؟ کافیست ایجاد وحشت کنید . ستار یک ادم معمولی بود که گاهی دلنوشته های خودش را مینوشت مثل هزاران ادم دیگر که خسته از زحمت روزگار اخر شب با یک لب تاپ عهد بوق شکوه وشکایت مینوشت واصولا نه ضرری برای حکومت داشت و نه یک قهرمان ملی بود واگر هم نکشته بودند اورا نه تو اورا میشناختی ونه ماهم اینچنین به عزای او مینشستیم! ولی این حاج اقا مصلحی بدنبال ستارها است تا تخم رعب وحشت درست کند وبگوید همه چیزدر کنترل ماست و این بنده خدا را گرفت واورا قپان کرد وهزار بلا سر او دراورد وبعد خودشان در بوق وکرناکردند که ما چنین میکنیم! وحالا فکر میکندواقعا یک جیمز باند است! یک ادم مسخره که در عهد دقیانوس زندگی میکند وبه بیت رهبری رهنمود میدهد که اسوده باش وراحت بخواب که ما بیداریم ! ولی خودش گه گییجه گرفته وچندین شب است از رخخواب میرود مستراح وبر میگردد وهمه روز و شب فریاد میزند که این چه گهی بود که خوردم؟! و حالا من به ایشان توصیه میکنم که حاج اقا : اینهمه تپال تپال وهپل هپو میل نکنید که هضم ان برای شما مشکل میشود! انگشت انگشت لیس برنید که برای سلامت مزاج شما مفیدتر است . اگر شما توانستی یک خر را سوار بلم بکنی؟! شاید منهم بتوانم به این شیخ بگویم : این ره که تو میروی به ترکستان است ای اعرابی ….!.
کاربر مهمان نادر / 28 November 2012
انار
دانه هایش نشان بیشمار ماست
آنقدر چلاندند تا ترکیدیم
و سرزمینمان خونین شد
دو انار به سینه ات می دوزم
تا هنگام دوشیدنت
دستانشان خونین شود
اینجا ایران است
صدای ما را از سوت قطار می شنوید
و وحشتت خروج از ریل
یک قفس
بال پریدن می خواست
مرغ عشقش دادیم
و چنان درد کشید تا تخم ذاشت
و قفس
پر شد از مرغان عاشق
بچه های زندان
بچه های اسارت
یادتان گرامی باد
کاربر مهمان / 29 November 2012
نظرگاه چیه؟
ما رو بردن یک جایی بنام ندامتگاه!
تا هر بلایی که میخان بتونن سرمون بیارن و بعد هم بگن اینا زندانی نبودن که حق زندانی داشته باشند…بوسیله خود دیگر زندانیان ما را تحت شکنجه قرار می دادند و به کار می گرفتند!!!
تا بگویند ما نقشی در اینکارها نداشتیم
و الحق که خود زندانی خیلی خوب پدر بقیه زندانیان را در میاورد…همانجا بود که فهمیدم از ماست که بر ماست
کاربر مهمان / 29 November 2012
با سلام؛ قبل از هرچیز واقعاً ممنون از رادیو زمانه که این امکان ارسال دیدگاه را دارند. بنظر میرسد که بقیه رسانه ها با «حساب»گری های خاص خودشان چنین امکانی را (متاسفانه، و به طرز دردآوری همانند روش و شیوه های وحشتناک خود حکومت اسلامی) از ایرانیان محترم دریغ میدارند. دلیلش را خدا داند و خود آن رسانه هایی که کاش و ایکاش تنها کمی وجدان داشتند و بس و دست اندرکارانشان هم کمی «واقعی» فکر میکردند و این امکان را به هم میهنان میدادند تا افراد مخالف و موافق دیدگاه های خود را مینوشتند. مجدداً ممنون از رادیو زمانه…
اما موضوع مهم مسئله خبر رسانی هست و «روشنگری»؛ که خوشبختانه باز برخلاف خیلی از رسانه های عمومی رادیو زمانه از همان اول اخبار مربوط به این هموطن شریف و آزاده ما «ستار» گرامی را در اختیار ما قرار داده است (به اضافه خیلی از هموطنان شریف و با وجدان ما؛ در وبلاگهای شخصی شان). امروز مادر گرامی ستار عزیزمان مجدداً در مصاحبه ای از فشارهایی که به ایشان و به کل خانواده روا میدارند صحبت کرده و نهایتاً اعلام نموده اند که از خون فرزند خود نمیگذرند. هزاران آفرین به این مادر گرامی زجر دیده که طبعاً و مثل همه مادرهای داغدار دیگر (منجمله مادر داغدار خود من!) در زیر ستم و فشارهای غیر انسانی و مافیایی خامنه ای جنایتکار و مجیزگویان و کاسه لیسان قاتل او تسلیم نشده و سیلی سخت دیگری نواخته به صورت این شارلاتانهای دزدی که ثروت ملت را به یغما میبرند و تنها ارمغانشان به این ملت فقر، بدبختی، شکنجه و دستگیری و قتل هست و بس. این مادر داغدار در این مصاحبه خود نشان داده که چه شیر حلالی این مادر قهرمان به فرزند خود؛ دلاور عزیز ما داده تا او؛ ستار گرامی؛ به حق فرزند پاک و فهرمان این سرزمین پهناور شود. «ستار»ها و نسرین ها و هزاران هزار فرزند با وجدان و شریف این سرزمین جانهایشان را (این تنها ثروت خود را) داده و میدهند تا ما بقیه که وجدان داریم به خود آییم و به ایران و هموطنان مظلوم خود بیندیشیم. پس بیایید تمامی اختلافات مضحک و متعلق به گذشته را کنار گذاشته و نگذاریم در ایران عزیز ما مجدداً ستار و ستارهای دیگری به قتل برسد و مادر و مادرهایی همچون مادر ستار عزیز در سوگ فرزند و فرزندان شریف خود به سوگ بنشیند. اینرا ما بعنوان یک انسان؛ بعنوان یک ایرانی هم به خود؛ هم به کشور خود و هم به نسلهای آینده بدهکاریم. اگر کمی؛ تنها کمی وجدان داشته باشیم و روح خودمان را به اهریمن نفروخته باشیم یا در توهم و بیماریهای رایج دهه های اخیر مثل خودپرستی و خود شیفتگی و غیره گرفتار نشده ایم، بایستی دست اتحاد و دوستی دراز کنیم به دیگر هموطنانمان که مثل ما فکر میکنند، علیه این حکومت وحشتناک قرون وسطایی هستند و مثل خود ما هر روز و هر ساعت و هر دقیقه از اخبار وحشتناک جنایتهای این شیادان در رنج و عذابند. به این سادگی هست رمز زدودن این کثافتهای اهریمنی بنام حکومت اسلامی از تاریخ کشور عزیزمان ایران… دراز کردن دست دوستی به همدیگر علیه خامنه ای شیاد و جنایتکارها و قاتلان تحت خدمت او که سالهای سال همه چیز ما را، از اعتقاد و ایمانمان گرفته تا اخلاق و اراده مان را به یغما برده اند و به ریش ما؛ همه ما میخندند و کوچکترین اعتراضی را هم با قتل و شکنجه و تحقیر پاسخ میدهند. متحد شویم!
صادق ج. / 01 December 2012
یه کسی در یه جایی داشت صحبت می کرد(در شبکه ماهواره ای) و میگفت اگه 10 الی 20 نفر در یه تصادف رانندگی یا نزاع فردی یا جمعی کشته میشدند مردم اینقدر واکنش نشون میدادند که حالا در قبال کشته شدن یکی دو نفر در زندانهای جمهوری اسلامی سر و صدا راه انداخته اند؟!؟!
میخوام به اون انسان بگم که معلومه هر آدم باوجدانی از مرگ هموطنش که ناخواسته و اتفاقی کشته بشه و یا در مورد مرگ ستار بهشتی(و امثال اون خدابیامرز که کم هم نیستند) که بطور عمدی کشته شده، ناراحت و غمگین میشه؛ چه یه نفر میخواد باشه چه صد نفر!
هرمز / 01 December 2012
باسلام. اقای صادق .ج شما تازه وارد هستید وهنوز هفته ای چند بار ستاره نگرفته وستاره نشان نشده اید تا بفهمید یک من ماست چقدر کره دارد؟! اینهمه هم هندوانه زیر بغل این سایت زمانه نگذارید! که اوهم مثل بقیه است! ما چند سالیست زمین خورده ایم وتعداد ستاره هائی که گرفته ایم عنقریب از تعداد ستاره های راه شیری هم افزونتر میشود! گرچه من خوب میدانم ***! گرچه نون حلوا مال انهاست ولی اگر تقی به توقی خورد شیشه نوشابه خانواده وپاسخگوئی به نکیرات ومنکرات حاج اقا مصلحی نصیب ماخواهد شد وبعد ستاره ها را بشما تقدیم خواهند کرد! وانگار نه انگار که خانی امد ویا خانی رفت ! ***
کاربر مهمان نادر / 01 December 2012
با سلام.صادق ج. عزیز وکمی مهربان .نسبتا حق بجانب شماست! انقسمت که فرمودید :هذیان گوئی وموضوعات مهم را به بیراهه کشاندن که مثلا ما در عزا ورسای ستار سالار بودیم من به بیراهه رفتم! ومن مشفقانه ازروح پرفتوت او عذر میخواهم. باور بفرمائید چندین باروقتی چشم در چشم او داشتم دستم لرزید که روی(ارسال) کلیک کنم!ولی منصفانه بر خورد کنید. درمطلب خودتان بیست وپنج سطر را اشغال کرده اید که از ابتدا به تملق سایت زمانه نشسته اید ودرتمام این بیست وپنج سطر فقط پنج بار اسم ستاررا بردید! ومن اگر شکوه ای داشتم نه از شما بود وهیچگاه هم توهینی بشما نکردم حالا اگر تازه وارد باشید یا بقول خودتان پیر خرابات هستید! این که توهین نبود. من ایراد به یک سایت رسمی داشتم که ازمحل مالیات خلق الله تغذیه میشود واو حق ندارد مرا ستاره باران کند! خصوصا انکه در مملکتی است که اسپیونازا وفروید به ان پناه برده اندو افتخار میکنند که در همجنسگرائی وفروش مواد مخدر وفحشا ازاد هستند ***؟!…. فاتحه مع الصلوات: ستار عزیز مارا ببخش که تو از سلاله ستار خان وباقر خان هستید که یکی از شما را در باغ شاه خپه کردند وان دیگری به معلولیت وفقر جان داد. ماهم در مجلس شما نشسته ایم اگر این بزرگان نون خرما خور فرصتی بدهند شایدبه ماهم مجالی بدهند وبرای شما فاتحه ای بخوانیم .
کاربر مهمان نادر / 04 December 2012
با سلام. جناب «کاربر مهمان نادر» چون مرا مخاطب قرار داده اید لازم هست این چند سطر را برایتان بنویسم. هذیان گویی و موضوعات مهم را به بیراهه بردن سنت زشتی هست که متاسفانه و هزاران بار متاسفانه در بین ما ایرانیها توسط خیلی افراد پریشان ذهن فسیل جا افتاده (دور از حضور شما البته) و مرضی هست که بنظر میرسد درمان هم ندارد. کاش توان و وقت خودتان را در زیر چنین مطلب مهمی چنان بکار میبردید که ما کمی نسبت به مسائل آگاه میشدیم. تفرقه انداختن و به اختلافات دامن زدن و دشمنی با دیگر هموطنان را در پیش گرفتن (چه دشمنی با خود یک سایت باشد یا خواننده آن سایت یا دیگر هموطنان) ره به هیچ جا نمیبرد جز ادامه این وضع سیاه و تاریکی که گریبانگیر کشورمان شده. اگر توان حل مشکلی را ندارید بقول معروف حداقل بخش دیگری از مشکل نشوید. موضوعاتی که در آن چند سطر نوشته اید چنان پریشان و «رمزی» و غیره هست که تنها به مشکلات اضافه میکند و بس (بنظر میرسد بدون اینکه مرا بشناسید مرا «متهم» کرده اید به «تازه واردی» و غیره که اگر هم فرمایش شما درست باشد بنده «گناه» این امر را متوجه نشدم؛ اما اگر میتواند کمی به کنجکاوی وحشتناک شما کمک کند میتوانم بگویم که من سالهاست خواننده این سایت هستم و گاهاً هم نظرات خودم را نوشته ام وانصافاً همیشه نظراتم بدون سانسور و غیره منشتر شده، با توضیح این نکته که در نظراتم به دیگران توهین شخصی نمیکنم و یا به آنها تهمت نمیزنم). اگر طرفدار اهریمنانی که کشورمان را به یغما برده و میبرند نیستید اگر علیه حکومتی هستید که ستارها و نسرین هایمان را روزانه از خانه و زندگیشان ربوده و به قتل طبیعی میرسانند یا شکنجه اشان میکنند بدون ترس از عواقب جنایتهاشان؛ قلم و وقتتان را برای افشای آنها بکار ببرید و بس. جای تاسف هست که چنین مطلب مهمی در این صفحه منتشر شده و شما «تنها» نظری که داشته اید بیان کنید «گیر» دادن به نظر یک خواننده دیگر آنهم بشکل ناامید کننده ای «مضحک» (با پوزش) هست و بس. یعنی واقعاً شما زبانم لال از وضعی که این مطلب بدان اشاره میکند راضی هستید؟ یا فکر میکنید رادیو زمانه یا صادق نامی «قاتل» تر و جنایتکارتر از حکومت قتل و مافیایی خامنه ای هست که باید کوبیده شوند؟ امیدوارم ادامه دهنده این سنت زشت «تهمت» به دیگران نباشید. من این جسارت را به خودم نمیدهم چون کار شایسته ای نیست. شاد باشید.
صادق ج. / 04 December 2012
«کاربر مهمان نادر» گرامی؛ ضمن سپاس از پاسختان؛ مجدداً نامهربانی کرده و این کمترین را به چوب ناشایاست «چاپلوسی» نوازش کرده اید. هرچند کار درستی نیست اما این یکبار را به خودم اجازه میدهم شما را جزء آن دسته از هموطنانی بدانم که یا معنای کلماتی که بکار میبرند را نمیدانند یا در استفاده از آنها دست و دلبازی بیش از حد نشان میدهند (احتمالاً به دلیل دوم شما اینهمه ستاره دار شده اید!). برای روشن شدن موضوع تشکر من از رادیو زمانه؛ بعنوان مثال سایت کلمه و وبلاگ خانم مسیح علی نژاد و رادیو زمانه جزء اولین سایتهایی بودند که از همان اول به موضوع «ستار» گرامی ما پرداختند و اگر به آرشیو مثلاً رادیو بی بی سی مراجعه کنید بعد از چند روز و بعد از مزه مزه کردن اینکه این خبر شایعه هست و غیره شروع به انتشار مطالبی در اینباره کرد که در چند مطلب اول هم بسیار محتاطانه اشاره به این داشت که ستار عزیز «درگذشته» است!! بگذریم که در اوایل هم متنی منتشر کرد مبنی بر اینکه ستار گرامی زنده هست و در بیمارستان! یا حتی سایت «روز آنلاین» هم دست به دست کرده بود در انتشار سریع چنین موضوع مهمی. اگر فکر میکنید چنین تشکری از چنین موضوعی از یک سایتی «تملق» و «هندوانه زیر بغل دادن» وغیره هست بی انصافی میکنید. ضمناً در مورد اشاره من به این امکان ارسال دیدگاه در این سایت مجدداً به سایتهای اشاره شده بالا مراجعه کنید (بغیر از وبلاگ خانم مسیح علی نژاد) متوجه میشوید که امکان نظر گذاشتن (برخلاف این سایت) وجود ندارد. در هر صورت بخاطر روح این بزرگواری که عکس هایش مزین این صفحه است از اینکه مرا چاپلوس و متملق نامیده اید ناراحت نیستم و صمیمانه دستانتان را میفشارم. شاد باشید.
صادق ج. / 04 December 2012