کارهای به ظاهر کوچک هم کارستان هستند، چنانکه راه‌ انداختن گروه ورزشی “یاران” در پارک لاله با گامی کوچک شروع شد و اینک این ابتکار مدنی ریشه‌مند و سرمشق‌ساز شده است.

پارک لاله، صحنه‌ای از ورزش صبحگاهی، گروه یاران
پارک لاله، صحنه‌ای از ورزش صبحگاهی

 “گروه یاران” را باید از نخستین گروه‌های ورزشی پارک لاله‌ی تهران به حساب آورد. لباس متحدالشکل و سفید اعضای این گروه مشخصه‌ای ثابت شده است تا مردم به‌تر آنان را بشناسند.

چند سال پیش از این هواداران گروه یاران از دو هزار نفر هم پیشی می‌گرفت. به همین دلیل هم گماشتگان حکومت چاره‌ی کار را در آن دیدند که در فروپاشی این گروه به گروه‌های کوچک‌تر تلاش کنند. اکنون بیش از پنج گروه برای اجرای ورزش صبحگاهی در پهنه‌ی پارک لاله‌ی تهران فعالیت دارند که گروه یاران فقط یکی از این گروه‌ها به شمار می‌آید.

آنچه در فضای پارک لاله می‌گذرد واقعیتی را پیش روی ما می‌گذارد: سیاست‌های رفاهی و تفریحی دولت هرگز نمی‌تواند نیازهای عمومی شهروندان تهرانی را برآورده نماید. ضمن آنکه تفرقه‌افکنی و دشمنی همیشه بخشی از سیاست‌های فرهنگی حکومت شمرده می‌شود. ولی مردم برای دور زدن این سیاست‌های نامردمی شیوه‌های ابتکاری خودشان را به کار می‌گیرند. چنانکه ورزش صبحگاهی گروه‌های مردمی و آزاد در پارک لاله نیز چنین هدفی را به پیش می‌برد.

ورزش صبحگاهی همه روزه از ساعت شش صبح آغاز می‌گردد و بدون کم و کاست تا حدود ساعت هشت ادامه می‌یابد. آنوقت مربی هر گروه در جلوی ورزشکاران می‌ایستد و همراه با نرمش خود دیگران را به همراهی دعوت می‌کند. آنان برای اجرای این حرکات ورزشی از موزیک مناسب نیز سود می‌برند. چه‌بسا موزیک خود را از ترانه‌های محلی برمی‌گزینند. پخش این ترانه‌های محلی به هیجان ورزشکاران می‌افزاید و نشاط ویژه‌ای را در همگی برمی‌انگیزد. در عین حال موزیک محلی بهانه‌ای قرار می‌گیرد تا ورزشکاران حضور مشتاقانه‌ی همه‌ی اقوام را در جمع خود قدر بدانند. ترانه‌های آذری، کردی، گیلکی، لری و بلوچی در این کار نقش هیجان‌انگیز خود را برای ورزشکاران به اجرا می‌گذارند. اما تا کنون شنیده نشده که از ترانه‌های محلی عربی نیز در این خصوص استفاده به عمل آید. جمهوری اسلامی به دلیل تبلیغات کور خود همواره سیاستی را به پیش می‌برد تا جایگاه فرهنگی عرب‌های بومی ایران را از فضای هنری کشور نادیده بینگارد. متأسفانه چنین نکته‌ی ناصوابی را حتا بین مردم عادی نیز جا انداخته است. این موضوع در حالی اتفاق می‌افتد که حکومت همراه با تبلیغ باورهای اسلامی، گذشته‌ی فرهنگ اسلامی عرب‌ها را قدر می‌داند ولی از آزادی عمل امروزی عرب‌های بومی ایران سر باز می‌زند.

 در اجرای ورزش صبحگاهی، خانوم‌ها نیز سهم می‌برند. حتا چه‌بسا مواردی پیش می‌آید که شمار خانوم‌های ورزشکار بر آقایان پیشی می‌گیرد. همه با هم برابر‌اند و کسی را بر دیگری برتری نیست. ولی با این همه پلیس پارک یا منکراتی حکومت تلاش فراوانی به عمل می‌آورند که بین آقایان و خانوم‌های ورزشکار فاصله بیفتد. گاهی نیز برای پیش‌برد چنین سیاستی خانوم‌ها و آقایان را از هم جدا می‌کنند. ولی این راهکارها چندان دوام نمی‌آورد و خیلی زود کارکرد تفرقه‌افکنانه‌ی خود را به فراموشی می‌سپارد.

 شهرداری منطقه شش تهران حقه‌ای را به کار می‌بندد تا بتواند اجرای ورزش صبحگاهی پارک لاله را به پای مدیران خودش بنویسد. در نتیجه ضمن مستندسازی از فعالیت روزانه‌ی ورزشکاران، اجرای آن را بخشی از مدیریت خود به حساب می‌آورد. ولی واقعیت آن است که این گروه‌های ورزشی توسط مردم عادی سامان یافته‌اند. اما شهرداری منطقه‌ی شش بنا دارد که موفقیت‌های آنان را در راه‌اندازی گروه ورزشی به پای مدیران خود بگذارد. ورزشکاران پارک خوب متوجه شده‌اند که دولتی کردن چنین تشکل‌هایی می‌تواند به فروپاشی همیشگی آنان بینجامد. همچنان که تقابل با مدیران شهرداری نیز می‌تواند آسیب‌هایی جدی برایشان به همراه بیاورد. به هر حال مجبور هستند کج‌دار و مریز رفتار کنند تا دوام بیاورند و ادامه‌ی فعالیت گروه خود را تضمین نمایند.

 شهرداری همچنین تابلوهایی را برای راه‌اندازی ایستگاه‌های ورزشی در سطح پارک لاله نصب کرده است و مدیران آن از ورزشکاران انتظار دارند که فقط در محدوده این تابلوها گرد آیند. اما ورزشکاران خواست اداری شهرداری را نادیده می‌گیرند تا استقلال عمل خود را به پیش ببرند. چون بنا به طبیعت خود هرگز در قالب‌های اداری جمهوری اسلامی نمی‌گنجند. آنان همچنین می‌خواهند ترانه‌ی باب دل خودشان را از بلندگو پخش کنند و با چنین رفتاری اجرای آزادانه‌ی ورزش صبحگاهی را هدف می‌گذارند. به طبع رفتارهای آزادانه می‌تواند شور و شوق ورزشی ایشان را فزونی ببخشد. در حالی که همسویی با نهادهای حکومت از آزادی آنان خواهد کاست و ورزشکاران را سرآخر به وسیله‌ای برای تبلیغات فرهنگی حکومت بدل خواهد کرد. در واقع مدیران دولتی به حال ورزشکاران پارک لاله غبطه می‌خورند و به همین دلیل هم حقه‌های خود را برای فروپاشی و تجزیه‌ی این گروه‌ها به کار می‌گیرند.

 همه‌ی گروه‌های ورزشی ضمن رقابت سالم با همدیگر هفته‌ای یک‌بار هم سفره‌ی صبحانه پهن می‌کنند. سفره‌ای که به سهم خود در اتحاد و یک‌پارچگی آنان نقش می‌آفریند. خوردن آش رشته و هلیم (حلیم) چنان شوقی در ورزشکاران برمی‌انگیزد که همگی خستگی ورزش را به فراموشی بسپارند. در عین حال همراه با صبحانه‌ی دست‌جمعی، همدلی ورزشکاران هم فزونی می‌گیرد.

ورزشکاران به گردش‌های دسته‌جمعی نیز می‌روند. هزینه‌ی چنین برنامه‌هایی را به صورت اعانه گرد می‌آورند یا از حق عضویت اعضای خود تأمین می‌کنند. شکی نیست دوستی‌هایی از این دست سرآخر به دوستی‌هایی همیشگی و پایدار می‌انجامد. حتا چه‌بسا شرایطی فراهم می‌گردد که خانوم‌ها و آقایان مجرد به ازدواج با هم رضایت می‌دهند و یا افراد خانواده‌ی خود را به انتخاب چنین گزینه‌ای ترغیب می‌نمایند.

ضمن ورزش، شوخی‌هایی هم بین ورزشکاران پا می‌گیرد و فضا شادتر می‌شود. هفته‌ی پیش گروهی از افراد بزرگسال ضمن دویدن شعار سر می‌دادند: ورزش، ورزش. آنوقت جوانک‌هایی از این سوی بزرگسالان به شوخی فریاد می‌زدند: کلنگی، کلنگی. اما بزرگسالان شعار کنایه‌آمیز جوانان را بی‌پاسخ نگذاشتند و خیلی زود همگی با هم دم گرفتند: جوانان مافنگی، جوانان مافنگی. بدون تردید همراه با این شوخی‌ها همدلی و همراهی دو سوی ماجرا هم فزونی می‌گیرد. چون تنها در شوخی است که می‌توان دوستی‌های صمیمانه را به پیش ‌برد تا آشنایی‌های موقت به دوستی‌هایی همیشگی بینجامد.

ورزشکاران گاهی نیز دویدن دسته‌جمعی را امری واجب می‌شمارند. اینجا نیز صدای ترانه‌های خوانندگان پیش از انقلاب فضای پارک را پر می‌کند. انگار بخواهند به گذشته‌‌ای با جنبه‌هایی دوست داشتنی و پرخاطره نقب بزنند. در عین حال با ترانه‌هایی از این دست گماشته‌های فرهنگی حکومت را نیز به چالش می‌گیرند.

جدای از این در پارک لاله گروه‌های مستقلی از ورزشکاران حرفه‌ای نیز فعالیت دارند. افراد این گروه از ورزشکاران برای تمرین‌های مقدماتی و آمادگی جسمانی خود به پارک لاله می‌آیند. همچنین بسیاری از مربیان ورزشی نیز شاگردان خود را برای آموزش‌های لازم به پارک می‌آورند. این گروه از مربیان به همین منظور در شبکه‌های اجتماعی آگهی می‌دهند. مربیان پس از آن همه‌ی متقاضیان را به فضای پارک می‌کشانند تا آموزش‌های لازم را به آنان انتقال بدهند. پیداست که تمام این مربیان از فضای پارک به منظور ورزشگاهی خودمانی و کلاسی خصوصی استفاده به عمل می‌آورند.  آنچه در فضای پارک لاله می‌گذرد واقعیتی را پیش روی ما می‌گذارد: سیاست‌های رفاهی و تفریحی دولت هرگز نمی‌تواند نیازهای عمومی شهروندان تهرانی را برآورده نماید. ضمن آنکه تفرقه‌افکنی و دشمنی همیشه بخشی از سیاست‌های فرهنگی حکومت شمرده می‌شود. ولی مردم برای دور زدن این سیاست‌های نامردمی شیوه‌های ابتکاری خودشان را به کار می‌گیرند. چنانکه ورزش صبحگاهی گروه‌های مردمی و آزاد در پارک لاله نیز چنین هدفی را به پیش می‌برد. چون ورزشکاران همراه با ورزش گروهی، دولتمردان جمهوری اسلامی را نیز از حریم خصوصی خود پس می‌رانند و برای نشاط و تفریح تنها و تنها راهکارهای غیر دولتی قدر می‌دانند. به طبع همراه با اتخاذ چنین شیوه‌ای جمهوری اسلامی نیز از حضور مستقیم در جمع عمومی مردم جا می‌ماند تا نتواند سیاست‌های تخریبی و ایذایی خود را برای شهروندان کشور به اجرا بگذارد.

از همین نویسنده