پاییز و زمستان سال ۱۳۹۸ جامعه ایران فراز و فرودهای بی‌سابقه‌ای از سر گذراند. نقطه اوج این فرازوفرودها بی‌شک اعتراض‌های سراسری بود که در آبان ماه این سال، یکی از خشن‌ترین تقابل‌های حاکمیت با مردم معترض را رقم زد. اعتراض‌ها پس از افزایش ناگهانی قیمت بنزین آغاز شد و پس از سرکوب شدید نیروهای امنیتی، با حوادث پس از مرگ قاسم سلیمانی پیوند خورد.

زیر سایه نگرانی و اضطراب آن روزها بعید بود کسی تصور کند به فاصله کمتر از شش ماه، نه فقط دلایل اعتراض‌های سراسری، که پیامدهای سرکوب گسترده، کشته شدن فرمانده سپاه و شلیک به هواپیمای مسافربری توسط سپاه، در پشت یکی از فراگیرترین بیماری‌های جمعی دهه‌های اخیر پنهان شود. اپیدمی توانست تهدیدهای تازه‌ای را پیش چشم ناظران بیاورد، تهدیدهایی که هم‌اکنون بحران‌های از پیش موجود را در همه عرصه‌ها تشدید کرده است. آنچه روشن است، ارتباط مستقیم میان چالش‌ها و تهدیدهای کنونی جامعه ایران با وضعیتی است که مردم را در آبان ماه به خیابان‌ها کشاند. اما بیماری فراگیر علت تحریم‌های اقتصادی بود، نه صادرات نفت ایران را دچار مشکل کرد، و نه قیمت بنزین را افزایش داد؛ بلکه بر بستری قرار گرفت که پیش از آن دچار گرفتاری‌های عدیده‌ای بود. اپیدمی فضای مورد توصیف ناظران و تحلیل‌گران را برهم زد. چرا که گمانه‌زنی در خصوص آینده، یعنی به فعلیت در آوردن تهدیدها و فرصت‌های بالقوه، و محاسبه پیامد آنان بر یکدیگر. ترسیم آینده‌ای که با این حد از تهدیدها و برخی از فرصت‌ها مواجه است بسیار دشوار است؛ بی‌آبی و خشکسالی، بی‌شمار تهدیدهای اقتصادی، خطر جنگ، تنگ‌تر شدن فضای سیاسی و امنیتی، رشد اقتصاد نهادهای نظامی، زلزله‌ها، سیل‌ها، آلودگی و حال کرونا.

اگر به یکی از مهم‌ترین نقاط عطف این سال‌ها بازگردیم، می‌توانیم بپرسیم جامعه‌شناسانی که در رسانه‌های داخلی در خصوص حوادث آبان ماه سخن گفته‌اند، چه آینده‌ای پیش‌روی جامعه ایران دیده‌اند؟ به‌طور مشخص سوال این است، که:

  • آنان اعتراض‌های سراسری را چگونه توصیف کرده‌اند؟ آن را نتیجه‌ی چه عواملی دانسته‌اند؟
  • و مهم‌تر از آن چه آینده‌ای را در پس وضعیت توصیف شده قرار داده‌اند؟ این آینده چه تهدید‌هایی را در خود گنجانده است؟

در سخنان و نوشته‌ها، تهدیدهای خارج از موضوع بحث تا چه حد در ترسیم این آینده در نظر گرفته شده؟ پاسخ ابتدایی به این سوال‌ها این است که جامعه‌شناسان – یعنی برخی که مورد بررسی این یادداشت هستند – عموما سایر تهدیدهای خارج از موضوع بحث‌شان را در ترسیم آینده درگیر نمی‌کنند. آن‌ها آینده را امتداد ثابت و طبیعی امروز در نظر می‌گیرند و تنها متغیر مورد بحث‌شان را با آن می‌آمیزند.

برداشت‌های برخی از جامعه‌شناسان

ابتدا نگاهی کنیم به  در مورد اعتراض‌های آبان‌ماه، سپس ببینیم آینده‌ در نگاه آنان چگونه تلقی می‌شود و چه فاکتورهایی را به عنوان عوامل تغییر در نظر می‌گیرد.

♦ عباس عبدی: بلند شو ای نظام سیاسی

عباس عبدی

از نظر عباس عبدی تهدید اصلی آینده جامعه ایران مسئله‌ «فروپاشی اجتماعی» است. او در یادداشتی که در شماره ۶۳ مجله اندیشه پویا منتشر شده است می‌گوید «نهادهای اصلی دچار نابسامانی شده‌اند»؛ نهاد اقتصاد، نهاد دولت، نهاد دین، نهاد رسانه، نهاد آموزش «دچار ناکارآمدی هستند» و در این میان فقط «نهاد دولت موفق به حفظ نظم بوده است». چرا چنین شده؟ چون نظم اجتماعی ترک برداشته و فقط با قدرت است که حفظ می‌شود، بنابراین «نباید قدرت را تضعیف کنیم چراکه جانشینی برای آن نداریم».

عبدی در ادامه آینده مطلوب جامعه را در نتیجه حضور نظم می‌داند: نظام سیاسی برای حفظ نظم از سویی نیازمند درآمد نفت، و از سوی دیگر به‌کارگیری سیاست‌های اصلاحی است. از همین‌روست که عبدی در توصیف ضعف و ناکارآمدی نظام سیاسی به «تناقضی راهبردی» اشاره می‌کند؛ عدم هماهنگی با نظام اقتصادی بین‌المللی و در عین‌حال تمایل به استفاده از امتیازهای آن.

عباس عبدی به‌طور روشنی از حاکمیت می‌خواهد که «تضادهای سیاسی» را حل کند و «برقراری نظم اجتماعی» به‌عنوان اصلی‌ترین هدف هر حکومتی در دستور کار قرار بگیرد. این توصیه در خصوص «چه باید کرد» است و مستقیم و سرراست حل شدن تضاد سیاسی داخلی و خارجی را پیش‌شرط برقراری نظم داخلی می‌داند. خواست و پیشنهاد عبدی را می‌توان این‌طور بازگو کرد: نظام سیاسی باید مشکلات درونی‌اش را حل کند، با نظام جهانی به صلح برسد و با امتیازهایی که از این هماهنگی کسب می‌کند آن نظم اجتماعی لازم را در راستای حفظ خود برقرار کند. چگونه؟ به همین‌صورت که تاکنون دیکته کرده است.

او در خصوص اعتراض‌های سراسری سال ۹۶ می‌گوید: تندروها در انتخابات ۱۳۹۶ به‌شکل غیرمنظره‌ای باختند و از این رو برنامه دی‌ماه ۱۳۹۶ را تدارک دیدند که با بسیج عده‌ای و با بهانه زیان دیدن موسسات اعتباری غیرمجاز، دولت را در فشار قرار دادند. از نظر عبدی وقتی جریان اعتراض‌ها از دست بانیان آن خارج شد، خود جناح تندرو نیز به وحشت افتاد. ارتباط این گزاره‌ها با سرفصل اصلی یادداشت عبدی که در پرونده‌ای در خصوص وقایع آبان جای گرفته، نیازی به توضیح بیشتر ندارد. عبدی فکر می‌کند با پذیرفتن قواعد نظام بین‌المللی می‌توان از امتیازهای اقتصاد جهانی بهره برد، کاری که از نظر او در دستور کار دولت روحانی بوده و با سنگ‌اندازی تندروها از مسیر اصلی منحرف شده است.

♦ محسن گودرزی: به شما گفته بودم!

محسن گودرزی
محسن گودرزی

جامعه ایران چگونه بوده و حالا چگونه است؟ به چه فکر می‌کند، به کجا می‌رود؟ این سوال‌هایی است که محسن گودرزی و همکارانش دست‌کم در دو دهه اخیر بر آن متمرکز بوده‌اند. جامعه‌شناس متکی بر روش تحقیق کمّی، در یادداشتش در مجله اندیشه پویا، در تلاش است تا طبقه‌بندی مشخصی از ذهنیت، دغدعه‌ها، نگرانی‌ها و امیدواری‌های مردم بدست دهد. او در «شهروند عاصی و احتمالات آینده»، در خصوص وجود خشم در جامعه ایرانی و تفاوت‌های گروه‌های اجتماعی در بروز آن، به سراغ داده‌هایی از پیمایش‌های انجام شده توسط خود و همکارانش می‌رود؛ به زعم او این داده‌ها می‌گویند ۷۵ درصد از مردم در سال ۱۳۹۳ از «وضعیت جامعه» دفاع می‌کردند، این عدد در سال ۱۳۹۶ به ۶۸ درصد و در سال ۱۳۹۸ به کمتر از ۵۰ درصد رسیده است.

محسن گودرزی می‌گوید بنابراین «نشانه‌های بروز شهروند عاصی در نظرسنجی‌ها در سال ۱۳۹۶ آشکار شد». در بیان گودرزی «شهروند عاصی» عاملیتِ اصلی را دارد، نقشی که دلیل اعتراض‌های سراسری آبان ماه بوده است. در ادامه پس از شناسایی شهروند عاصی، نتیجه‌گیری از مدل «ازهم‌گسیختگی اجتماعی» یا «زوال همبستگی اجتماعی» حاصل می‌شود.

محسن گودرزی، مانند عباس عبدی از بخشی از گفته‌های خود در گذشته یاد می‌کند که در آن در خصوص نشانه‌های بروز «شهروند عاصی» هشدار داده بود: «تحولی رادیکال در افکار عمومی رخ داده است، نتایج این نظرسنجی‌ها نشانه‌هایی از شکل‌گیری وضعیت جدیدی در افکار عمومی بدست می‌دهد…» در ادامه ویژگی‌ها و مشخصات بیشتری از «عاصی‌ها» بدست می‌دهد؛ کیستند؟ دلایل عصبانیت و ناامیدی‌شان چیست؟ «نارضایتی»، «افول اعتبارهای نهادها»، «افول اعتبار نیروهای سیاسی»، «نگرانی از شکنندگی زندگی»، «سیاست‌های زندگی» و … عنوان‌هایی هستند که موردهای شناسایی یا همان «شهروندهای عاصی» با توسل به آن‌ها مطالعه می‌شوند. این جمعیت‌ها چه پتانسیل‌هایی دارند؟ گودرزی، در سیر حرکتی‌ای که امروز را به گذشته می‌دوزد، با توسل به طبقه‌بندی‌ها و اعدادی که کیفیت‌ها را در قفسه‌های مشخص شده تقسیم می‌کنند آینده را شکل حادی از وضعیتی که امروز توصیف کرده می‌بیند. اعداد با همین شدت رشد خواهند کرد، بی‌تصمیمی شدت پیدا می‌کند و در یک کلام نگرانی‌ای که دیروز نسبت به امروز بیان شده، تکرار می‌شود. چطور از این آینده بگریزیم؟ اصلاح بنیادین سیاست‌های مسلطی که «شهروند عاصی» را پدید آورده‌اند.

در مورد آینده چه می‌توان گفت؟ «به نظر می‌رسد با توجه به اعتراضاتی که در پی افزایش قیمت بنزین شکل گرفت، دولت به خاطر نگرانی از پیامدهای ناخواسته تا مدت‌ها نتواند تصمیم جدی در مورد مشکلات اساسی بگیرد. از پیش هم نشان داده است که تمایلی برای اتخاذ سیاست‌های بنیادین ندارد. فضای بی‌اعتمادی هم بی‌تصمیمی را تشدید خواهد کرد. در نتیجه، وضعیت به همین صورت ادامه خواهد یافت و مشکلات کماکان باقی خواهند ماند. از طرف دیگر، ظرفیت اعتراضی هم‌چنان بالاست چون وضعیت زندگی بخش بزرگی از مردم به سختی پیش می‌رود. شرایطی که در بالا اشاره شد مثل شکنندگی زندگی، تشدید افزایش مشکلات و… نیازمند تصمیمات و سیاست‌های بنیادین و جدی است که فعلا احتمال بالایی برای اتخاذ آن‌ها وجود ندارد. ضعف انسجام سیاسی هم امکان تصمیم‌گیری‌های جدی را کمتر می‌کند. به نظر می‌رسد هم‌چنان اعداد پیشین در این معادله قرار داده می‌شوند و در نتیجه، پاسخ‌ها همانی است که قبلا بود.»

♦ عباس کاظمی؛ ما «پادرهوا ها» را درک نمی‌کنیم!

عباس کاظمی
عباس کاظمی

عباس کاظمی در یادداشتش در مجله اندیشه پویا، کل وقایع آبان ماه را با توصیف دو فیلم سینمایی “انگل” و “جوکر” توضیح می‌دهد. در این توصیف از مفهومی به نام «پادرهوایی» استفاده می‌کند: «جماعتی که تشکیل طبقه نمی‌دهد اما به تعبیر بوردیو دارای موقعیت مجاورت و همسایگی است».

یادداشت عباس کاظمی را به زحمت می‌توان تحلیلی در خصوص وقایع آبان ماه نامید. مانند دو یادداشت گذشته بخشی از یادداشت به برشمردن ویژگی‌هایی از جمعیت‌های یاد شده اختصاص دارد. «شهروند عاصی» در این یادداشت «پادرهوایان» نامیده می‌شود؛ «به کمک هر دو فیلمی که شرح داده‌ام، موقعیت مشابه این گروه عظیم [پادرهوایان، که به گفته او جمعیتی از کره جنوبی و ژاپن تا کشورهای چون ایران و عراق را در بر می‌گیرد] را چنین می‌توان برشمرد»؛ یا فاقد شغل هستند، یا متزلزل و بی‌ثبات. دوم اینکه «از بعد هویتی دچار شکاف منزلتی» هستند. سومی آگاهی این جمعیت‌ها از «شکاف عظیم اقتصادی» و «احساس بی‌عدالتی» است. چهارمی احساس مشترک «به رسمیت شناخته نشدن» آنان است. پنجم ناامیدی و فقدان چشم‌اندازی رو به آینده است. ششم نداشتن امکانات اولیه زندگی است. هفتم «تنهایی یا نوعی بی‌عاطفگی اجتماعی» و هشتم آشکار شدن این بی‌عاطفگی با نوعی خشونت اجتماعی است. کاظمی به رسم یادداشت‌نویسان با حوصله انتهای یادداشتش را با توصیف سکانس پایانی فیلم جوکر تمام می‌کند: «روان‌شناس در زندان از او [جوکر] می‌پرسد: «به چه می‌خندی؟ » جوکر می‌گوید: «شما درکش نمی‌کنید» اگر جای روان‌شناس را با جای تحلیلگرانی چون من عوض کنیم آن وقت آن دسته خوانندگان احتمالی که از این جماعت پادرهوا باشند با لبخند خواهند گفت: «شما درک نمی‌کنید»!

روی صحبت عباس کاظمی آشکارا با سایر گروه‌های ناظر بر حوادث آبان ماه است. در این یادداشت معترضینی که در آبان ماه به خیابان آمده‌اند، برای سایر گروه‌های اجتماعی -مخاطبان یادداشت- توصیف می‌شوند. این توصیف‌شدگی می‌تواند مسیری باشد از امروز به فردایی که نقش گروه‌های معترض می‌تواند پررنگ‌تر یا کمرنگ‌تر باشد. کاظمی به مخاطبانش می‌گوید ما «این‌ها» را درک نمی‌کنیم، چرا که از جنس دیگری هستیم. این‌ها امروز عاملیت دارند، در نتیجه شکلی از سیاست‌های اجرا شده، بنابراین سیاست‌گذارها هستند که می‌توانند با تغییر رویکرد نقش این عاملیت را کم یا زیاد کنند.

♦ محمد فاضلی: منطق اعتراضات

محمد فاضلی
محمد فاضلی

محمد فاضلی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در نشستی که توسط ایسپا برگزار شده بود، از «باورهای مردم» در مورد اعتراض‌های آبان ماه می‌گوید؛ «۶۲ درصد مردم فکر می‌کنند حاکمیت باید با معترضان گفتگو کند». سپس ادامه می‌دهد که ۷۷,۸ درصد از مردم تاکید کرده‌اند که «ما می‌دانیم خارجی‌ها از اعتراض‌ها سوء استفاده می‌کنند» و این «یعنی حدود ۸۰ درصد باور دارند که خارجی‌ها از اعتراض سوءاستفاده می‌کنند» و باز اضافه می‌کند «نگران هم هستند.» بعد نتیجه می‌گیرد «۸۰ درصد جامعه نمی‌خواهد بهانه به دست خارجی‌ها بدهد»، از آن سو اما برای «۷۳ درصد از مردم راهی به جز اعتراض باقی نمانده» و «۶۷ درصد هم گفتند اما اعتراض هم فایده ندارد، چون توجهی نمی‌کنند.» گزاره بعدی این است که ۶۵ درصد از مردم باور دارند «اغتشاش و ناامنی خوب نیست، زیرا خسارت برای کشور به بار می‌آورد.» او دست‌آخر از این‌ گزاره‌ها نتیجه می‌گیرد که در زمانی که «نه راه پیش هست و نه راه پس، مسئولیت به عهده کسی است که قدرتِ گشودن راه را دارد» و امیدوار است «حاکمیت، و احزاب سیاسی به گفتگو بنشینند» و راه‌حل مناسب را پیدا کنند.

این نتیجه‌گیری‌ها از کجا می‌آیند؟ ایسپا، یا مرکز افکارسنجی دانشجویان کمی پس از اعتراض‌های سراسری آبان ماه «افکارسنجی»‌ای در خصوص این اعتراض‌ها صورت می‌دهد که از خروجی آن در نشستی با عنوان «منطق اجتماعی اعتراض‌های ۹۸» رونمایی می‌شود. در وب‌سایت ایسپا، پنج گزارش به این نشست اختصاص داده شده که اولی مقدمه‌ای است از کلیت نشست، و مابقی هر کدام به محتوای سخنران‌ها اختصاص دارد که تحلیل‌هایی در خصوص نتیجه این افکارسنجی ارائه می‌دهند.

در همان روزها در تماسی تلفنی با ایسپا درباره امکان دسترسی به داده‌های این نشست سؤال کردم. گفتند هنوز در خصوص چگونگی و میزان دسترسی عمومی به اصل آن‌ها تصمیمی گرفته نشده. پرسیدم کی تصمیم‌گیری می‌شود؟ گفتند در این مورد هم هنوز تصمیم نگرفتند. اما سخنرانان، از جمله آقای فاضلی تا چه اندازه به این داده‌ها دسترسی داشتند؟ گفتند آنها هم تنها به نتایج این پیمایش دسترسی داشته‌اند. به‌نظر می‌رسد حداقل بخشی از این افکارسنجی به این صورت بوده که گزاره‌هایی مثل به‌نظر شما «خارجی‌ها از اعتراض‌ها سوءاستفاده می‌کنند؟» از جامعه‌آماری- که مشخص نیست چند تن هستند و چه تنوع اجتماعی‌ای را در خود دارند- پرسیده شده است. مخاطب پاسخ می‌دهد موافق است یا مخالف. از مغرضانه یا زیرسوال بودنِ جامعه آماری این پیمایش که بگذریم، ترفند نهفته در این شکل از پرسش‌گری این است که افراد با گزاره‌هایی مواجه می‌شوند که شاید بیش از آن حتی یک بار هم به آن فکر نکرده باشند و حال باید از میان دو، سه، چهار گزینه تنها یکی را به عنوان نظرشان انتخاب کنند.

در نهایت روشن شدن «منطق شگل‌گیری اعتراض‌های سراسری» شکل دیگری از ظهورِ شهروند عاصی و پادرهواها است که آینده را در تهدید عاملیتِ گروه‌های ناراضی می‌بیند. گفتگوی حاکمیت می‌تواند به یکدست‌سازی و اتحاد طبقات حاکم بیانجامد، تا با تغییر سیاست‌هایی که دلیل وضعیت کنونی هستند، نقش عاملیت گروه‌های ناراضی در آینده پیش‌رو کم شود.

♦ تقی آزاد ارمکی: آینده مطلوب در دستان طبقه متوسط

تقی آزاد ارمکی
تقی آزاد ارمکی

تقی آزاد ارمکی در مصاحبه‌ای با روزنامه ایران در ۹ آذر ۱۳۹۸ اعتراض‌های سراسری را ناشی از نزاع میان گروه‌های رادیکال جامعه ایرانی دانست: «ما شاهد یک نزاع میان رادیکال‌های عرصه جامعه و عرصه سیاسی بودیم که خشونت هم شکل گرفت. اما این دو در آینده، کم جان و غیرمشروع می‌شوند، مدتی بعد، بار دیگر امکان، فضا و ظرفیت بازی برای کسانی که قانونمداری و مدنیت تولید کنند، به وجود خواهد آمد. ماجرای دی ماه یا آبان ماه، ماجرای مشابه تولید نخواهد کرد. به نظر من اتفاقات آبان ماه از خودش عبور می‌کند.»

به زعم ارمکی هر دوی این نیروها در آینده سیاسی ایران جایی نخواهند داشت. او ادامه می‌دهد: «در بحث‌های قبلی می‌گفتیم که جنبش دموکراتیک در ایران با بازیگری طبقه متوسط، اگر به سمت طبقه پایین سوگیری کند، دیگر نمی‌توان آن را جمع کرد. ما در حال نزدیک شدن به این مرحله هستیم و این خطرناک است.» ارمکی آینده مطلوب پیش‌رویش را در نتیجه «ساماندهی مناسبات با جهان پیرامونی و غرب» می‌داند: «مجبوریم که این مسئله را سامان دهیم، چرا که جامعه این را طلب خواهد کرد و حوزه سیاسی نیز به این سمت خواهد رفت.» حوزه سیاسی نیازمند استقرار نظم است که توسط نیروهای یک‌دست شده حاکم با بازی‌گری طبقه متوسط محقق خواهد شد: «یکی از الزامات این است که شاکله کلان جمهوری اسلامی باقی بماند، دوم اینکه امکان بازی از دست طبقه متوسط گرفته نشود. اگر در آینده اتفاقات دیگری بروز کند، ممکن است حوزه سخت قدرت طبقه متوسط را تنبیه کند، اما اگر این اتفاق نیفتد، طبقه متوسط وارد عرصه ساماندهی جامعه و سیاست خواهد شد. طبقه متوسط نمی‌خواهد به یک ویرانگری برسد و آنچه به دست آورده را از دست بدهد، بلکه می‌خواهد آنچه را دارد با طبقه پایین به اشتراک بگذارد.» طبقه متوسط در آینده‌ پیش‌رویش، با استفاده از ابزارهای انتخابی و نقش‌پذیری بیشتر در صحنه سیاسی، افسار را از دستان گروه‌های ناراضی، شهروندان عاصی و پادرهواها خواهد گرفت.

آینده − افقی که از چنگ می‌گریزد

آینده به مثابه‌ی وجهی از زمان که هنوز تحقق نیافته است، وجود ندارد. بنابراین تنها می‌توان تصورش کرد. با کنار هم قرار دادن وجه‌هایی از شرایط حاکم، کنار هم قرار دادن عناصری که در شکل‌گیری وضعیت کنونی دخیل و موثر بوده‌اند، می‌توان مخاطره‌ها و امکان‌های تغییر را در نظر گرفت. این کار لازمه استفاده حداکثری از قوه تخیل است. آنطور که علوم اجتماعی گذشته را واکاوی می‌کند نمی‌تواند به سراغ آینده برود. آینده مجموعه‌ای از فکت‌هایی ثابت نیست، که مجموعه متغیرهایی است که همواره در حال دگرگونی‌اند. پنج جامعه‌شناسی که خلاصه‌ای از نقطه‌نظرهای‌شان در خصوص اعتراض‌های سراسری آمد، همگی آینده‌ای تک‌وجهی را پیش‌رو دیده‌اند. آینده‌ای که حاصل ضرب عوامل بسیار محدودی از امروز است. این عوامل مجموعه‌ای از کنش‌های دولت و سایر نهادهای مسلط فرض گرفته می‌شود که می‌تواند نتایجی به بار بیاورد.

نخست، دولت‌ سوار بر ملت؛ جامعه‌شناسان مورد بحث، با قاب دولت‌ملت و تقسیم عاملیت‌ها در میان این دو، مسیری را ترسیم می‌کنند که تنظیم سیاست‌ها می‌تواند عاملیت را از پایین به بالا بازگرداند. دوم، مخاطبان فرضی؛ روی بحث جامعه‌شناسان به دولت و طبقه متوسط است. عبدی و گودرزی و فاضلی به طور روشن با سیاست‌گذارها سخن می‌گویند و ارمکی و کاظمی با طبقه متوسط. گروه اول به سیاست‌گذارها توصیه می‌کنند تا با جراحی و دارو علامت‌های بیماری را خاموش کند. گروه دوم از طبقه متوسط امیدوار هستند که طبقه متوسط در آینده با نقش‌پذیری بیشتر در صحنه سیاسی بتواند شکلی مطلوب از جامعه مد نظر را شکل دهد. و سوم، آینده تک‌وجهی؛ از دید این جامعه‌شناسان، آینده امتداد وجه باریکی از امروز است. همان نگاهی که به پشت‌سر وجود دارد می‌چرخد و به جلو نگاه می‌کند. رشته‌ای باریکی که امروز را به فردا متصل می‌کند و این فردا از هیچ عامل خارج از بحثی تاثیر نمی‌پذیرد.

این مسئله در نظر گرفته نمی‌شود که این تقابل، یکی وجه‌های آزاد شده وضعیت امروز است و بی‌شمار فاکتورها در شکل‌گیری آن دخالت داده نشده است. آنچه از آینده به سوی جامعه می‌آید، الزاما همین تقابل نیست. بعید است که در این آینده بسیاری از پتانسیل‌های موجود آزاد نشوند. تهدیدهایی که آشکارا بر فراز جامعه ایران پرواز می‌کنند قابل شمارش نیستند. همان‌طور که در زمانی که ناظران در خصوص دلایل و تبعات اعتراض‌های سراسری و برخورد خشن نظام سیاسی گمانه‌زنی می‌کردند، بلافاصله رویدادهای بعدی نگرانی‌های ناظران را به سمت و سوی دیگری کشاند. نتیجه نادیده گرفتن تهدیدها در ترسیم آینده مطلوب یا نامطلوب، تاریکی‌ای است که بر مسیر پیش رو سایه انداخته است. مسیری که همیشه ناظران را دست‌خوش یک غافلگیری دیگر می‌کند.

برخی از آنان همانطور که در بالا اشاره شد، به‌طور مکرر به گفته‌ها و نوشته‌های پیشین‌شان ارجاع می‌دهند و از عبارت‌هایی چون «همان‌طور که قبلا گفته بودم» می‌توان میل‌شان به پیشگویی آینده را دید، وضعیتی که البته همیشه می‌تواند به شکل دیگری صورت‌بندی شود. بلافاصله پس از تلاش برای توصیف چشم‌انداز پیش‌رو به واسطه اعتراض‌های سراسری، درگیری‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی فضا را دست‌خوش تغییر کرد. قیمت نفت پایین آمد، تغییراتی در سطح مدیریت نهادهای نظامی انجام شد، کشتی‌هایی در آب‌ها توسط نظامیان محاصره شدند و همه‌‌ی این رویدادها یکی پس از دیگری معادلات را بر هم می‌زند.

با همه این‌حال باز هم آینده در نگاه عباس عبدی بسط وضعیت امروز است، که ممکن است وخیم‌تر باشد. ممکن است فرو بپاشد. نظام مستقر باید تضادها را حل کند، تا این فروپاشی محقق نشود. در این آینده، همه معادلات به آسیب‌شناسی اجتماعی و اقتصادی در چند بعد محدود مانند فقیر شدن طبقات میانی و زیرین جامعه، و نقش نیروهای مسلط در هدایت و کنترل تحرکات اجتماعی در نظر گرفته می‌شود. جامعه مد نظر در این آینده به‌طور کامل در مشت دولت و نهادهای سیاسی است که با تجدید نظر در اجرای برخی از سیاست‌های داخلی و خارجی، می‌توانند آن را حفظ کنند یا از دست بدهند. محسن گودرزی نیز آینده‌ای که ترسیم می‌کند ادامه مطالعات کمی‌ای است که در این سال‌ها انجام داده است. آقایان فاضلی و ارمکی نیز از توصیه‌های کلی مانند آشتی ملی و اتحاد طبقات میانی با نظام سیاسی فراتر نمی‌روند.

این بررسی یک بهانه است، برای توجه به این مسئله که قرار دادن تهدیدها در کنار یک‌دیگر وجهی ضروری برای شناسایی وضعیت کنونی، و آینده‌ای است که از پی این وضعیت خواهد آمد. اپیدمی کنونی، که نظم مورد نظر ناظران را پیش از پیش بر هم زد، می‌تواند نشانه‌ای باشد از تاریکی فردایی که از پی خواهد آمد. این فردا یک وضعیت همیشه در حال تغییر است. باید دانست که تغییر یک عنصر، دومینووار کلیت وضعیت را دست‌خوش تغییر می‌کنند و همه اجزای پازل در نتیجه دگرگون می‌شوند. بحران آب با جامعه ایران چه خواهد کرد؟ نقش این بحران بر جابه‌جایی جمعیت‌ها چه خواهد بود؟ مهاجرات‌ها چه تاثیری بر آلودگی‌ها و اقتصاد شهرها و روستاها خواهد گذاشت؟ زلزله، سیل و یا جنگ چطور؟ اثر همه‌ی این‌ها بر کشاورزی و دام‌پروری و اقتصاد داخلی چیست؟ آلودگی آب‌ها، افزایش سیاست‌های توسعه‌طلبانه و بازیگوشی‌های منطقه‌ای، کاهش یا افزایش صادرات نفت چطور؟ و تاثیر بیماری‌های همه‌گیر -آنطور که اکنون حاضر است- بر این آینده متحرک چیست؟


از همین نویسنده