چند روز پیش گاردین در یک گزارش به وضعیت گروهی از هیپیها در جنوب ایران پرداخت و همین امر موجب برانگیخته شدن واکنشهای فراوانی در فضای مجازی شد. بیشتر کاربران شبکههای اجتماعی هم گزارش گاردین و هم سبک زندگی جوانان به اصطلاح هیپی را محکوم کردند و به نقد و نکوهش آن پرداختند. دلایل مخالفتها گوناگون ولی قابل فهم بود. سفیدنمایی وضعیت اسفبار سیاسی و اجتماعی ایران توسط رسانههای غربی، فخرفروشی جوانانی که به احتمال زیادمتعلق به طبفات برخودار و رانتگیر جامعه هستند، تخریب زیست بومی، وارد کردن آسیبهای جدی به طبیعت بکر جنوب ایران و البته یک دلیل مهم دیگر: مخالفت با سبک زندگی غربی.
جاهلان علیه روشنفکران
مخالفتها با سبکهای زندگی غربی در ایران سابقه دور و درازی دارد. در عرف اصطلاحات فراوانی برای تحقیر و تمسخر آنها به وجود آمده است. کلماتی که بیشترشان از خود غرب به زبان فارسی راه یافتهاند. در دهههای ابتدایی قرن اخیر سبکهای زندگی غربی برای نخستین بار به طور عمده وارد کشور شدند و تحت عناوینی همچون فکلیها، سوسولها، قرتیها، ژیگولها و کراواتیها خوانده میشدند. این کلمات همگی بار تحقیر داشتند. این گروهها در میان مردم بیش از هر چیزی با ظاهر و شیوه پوشش و آرایششان شناخته میشدند. ظاهر به حدی مهم بود که تمام رفتار و حرکات دیگر آنها ادا و نمایش و ژست قلمداد میشد. البته بعضی کارها و رفتارهایی که انجام میدادند نیز جزو ویژگیهای شناسنده آنها در میان مردم به شمار میآمد. به عنوان مثال مدرسه رفتن، علاقه به هنرهای غربی و حتی دوچرخهسواری کارهایی بود که قرتیها و سوسولها در آن زمان انجام میدادند.
فکلیها و کراواتیها تا قبل از دهه سی معمولا یا کارمند بودند و یا هنرمند. در آن زمان آنها جزو طبقات متوسط تازه تشکیل شده محسوب میشدند، نه ثروتمند و ارباب بودند و نه فقیر و رعیت. به یک معنا وجه تمایز آنها از دیگران فرهنگی بود نه لزوماً اقتصادی. آنها به صورت مستقیم با غیرمستقیم با مناسبات فرهنگی و همچنین بوروکراسی غربی آشنا بودند و تلاش میکردند مناسبات مدرن را در ایران پیاده کنند.
بیراه نیست اگر بگوییم آنچه که بیش از همه موجب تنفر قشرهای سنتی جامعه از این افراد میشد درک جدید آنها از مناسبات مدرن جنسی بود. زنها که اصلاَ به کنار. مردان قرتی، سوسول، ژیگول و فکلی با یک ویژگی بسیار مهم نزد دیگران شناخته میشدند: فقدان غیرت و مردانگی. رقیب و حریف قدر آنها در میان مردم جاهلها بودند. لوتیها، الوات و مشتیها. مردانی که اهل عمل بودند نه حرف و ظاهر. در آن سالها چندین و چند رمان و فیلم (حتی فیلمی به نام جاهلها و ژیگولها) درباب تقابل جاهلها و ژیگولها ساخته شد و این دوگانه سریعاَ به میان فرهنگ عامه راه یافت. ژیگولها و فکلیها مردانگی مرسوم نداشتند و این جاهلها بودند که باید برای نجات ناموس وطن و مام میهن آستین بالا بزنند.
جاهلان علیه هیپیها
با شروع دهه چهل اما کم کم سروکله یک سبک زندگی جدید در ایران پیدا شد. هیپیها از آمریکا و بعدها از اروپا به ایران رسیده بودند. تفاوت آنها با سبک زندگیهای پیشین مشخص و واضح بود. ظاهرشان عجیب و ژولیده بود و بیتفاوت و کلبیمسلک بودند. در غالب موارد برخلاف فکلیها و کراواتیها کار نمیکردند و معمولاً از طبقات بالایی جامعه بودند. هر اندازه که ژیگولها به مناسبات مدرن و بورکراتیک علاقه داشتند هیپیها از آن دوری میکردند و سعی داشتند زندگی خود را دور از مظاهر تمدن سپری کنند. (بهرام اردبیلی یکی از معروفترین هیپیها چند سال در جزایر قناری زندگی کرد). هنردوستی، علاقه به سفر و گرایش به زندگی آزاد جزو ویژگیهای سرشتنمای آنها بود.
هیپیها از نگاه محافظهکاران داخلی به مراتب خطرناکتر از گروههای قبل از خود بودند. آنها کار نمیکردند و طبق عرف جامعه به نوعی انگل و سربار محسوب میشوند. هم مقامات درباری، هم مردمان کوچه و بازار، هم طیفهای مذهبی و هم فضای روشنفکری بعد از دهه چهل مخالف و منتقد هیپیها بودند. (این شاید یکی از معدود نقاط مشترک آنها بود). اما مهمترین دلیل خشم و انزجار نسبت سبک زندگی این گروه به مناسبات متفاوت جنسی میان آنها برمیگشت.
اگر فکلیها غیرت نداشتند هیپیها و “بیتلها” به طور مشخص مروج و مدافع بیغیرتی بودند. ترکیب خاستگاه طبقاتی و روابط آزاد جنسی در میان هیپیها آنها را تبدیل به کیسه بوکس مشترک گروههای متفاوت سیاسی کرد. مرز میان این دو اما (نقد پیشروی طبقاتی و نقد مرتجع جنسیتی) در بسیاری از موارد مشخص نبود. گاهی روشنفکران به خصلت طبقاتی آنها حمله میکردند ولی منظورشان مخالفت ضمنی با رفتارهای جنسیشان بود و گاهی عوام آزادیهای اجتماعی آنها را به باد انتقاد میگرفتند در حالی که ناخواسته با امکانات، مزایای و تبعیض طبقاتی آنها مشکل داشتند. در چنین شرایطی جاهلها و لوتیها نسبت به دوران قبلی مسئولیت خطیرتری داشتند.
در فیلم کیفر (سال ۱۳۵۲) هیپیها دختری را اغفال کرده و در یکی از خانههای مجلل شمال تهران، در حالی که موزیک راک در حال پخش است، به او تجاوز میکنند. همانطور که میشود حدس زد در ادامه جاهل قهرمان داستان کفشهایش را پا میکند و هیپیها را یکی از پس از دیگری به سزای اعمالشان میرساند.
روشنفکران علیه هیپیها
مخالفت با هیپیها تنها منحصر به ایران نبود. حتی بسیاری از روشنفکران غربی هم با سبک زندگی آنها مخالف بودند و آنها را چیزی جز نسل جدید بورژوازی نمیدانستند. مهمترین نماینده این روشنفکران پیر پائولو پازولینی بود. مخالفت او با هیپیها به حدی بود که در شورشهای مه ۶۸ در مقابل معترضان به گمان او بورژوا جانب سربازان پلیس، که اکثراَ از طبقات پایینی جامعه بودند، را گرفت.
سازوکار حکومت این گونه است که در ابتدا آزادیهای جنسی را به طرق مختلف از مردم معمولی میگیرد و بعد انگشتانش را به سمت یک عده خاص، که برخوردار از آزادیهای اجتماعی هستند، دراز میکند و میگوید ببینید اینها بهشت گمشده شهوانی شما را دزیدهاند. مساله اما بر سر سرقت میل جنسی توسط یک گروه نیست. چیزهای بزرگتری به سرقت رفتهاند. جان مردم، نیروی کار طبقه کارگر، آزادیهای اجتماعی، فضای مدنی، تشکلهای سیاسی، زمان استراحت، دوران بازنشستگی، جوانی چند نسل و همچنین دریا، جنگل، هوای پاک و خاک. خاک همچون خاک سرخ و زیبای هرمز. دقیقاَ در این خاک سرخ است که هیپیهای جدید با حکومت همدستند.
پازولینی در مقاله «موبلندها در خدمت فرهنگ کاذب قدرت» از تجربه مواجهه خود با چند هیپی در خیابانی در اصفهان مینویسد و در آن به شدت ظاهر، وضع و سبک زندگی آنها را به باد انتقاد میگیرد. مجله سخن هم از خداخواسته این نوشته را بلافاصله ترجمه میکند که مورد استقبال بسیاری از خوانندگانش قرار میگیرد. در نوشته پازولینی اما، برخلاف نقدهای بیشتر روشنفکران ایرانی آن زمان، فقط خاستگاه طبقاتی هیپیها نقد میشود و او با مناسبات جنسی، چه به طور ضمنی و چه صریحاً، مخالفت نمیکند. مخالفت پازولینی با هیپیها امکان دارد در زمان خودش درست یا غلط باشد اما هرگز مرتجع و محافظهکار نیست.
بعد از انقلاب هیپیها همچون بسیاری از سبک زندگیهای دیگر از میان رفتند و حکومت در یک برنامه خشونتآمیز دست به تصفیه و حذف تمام تفاوتهای فرهنگی موجود در جامعه زد.
هیپیها علیه مردم
گزارش گاردین از هیپیهای جنوب را شاید بتوان اولین حضور رسمی دوباره آنها در عرصه عمومی قلمداد کرد. البته لازم به ذکر است که آنها با نسلهای قدیم خود از لحاظ گوناگون متفاوتاند. بیشتر این افراد هیپیمسلک بیزنس میکنند و از سفرها و تفریحات خودشان پول به جیب میزنند (از باب مثال فروش خاک هرمز که یکی از کثیفترین تجارتهای آنهاست). به غیر از این آنها، بر عکس هیپیهای قدیم، میل به بازنمایی و خودنمایی دارند و به طور عمیقی وابسته به جامعه نمایشی رسانههای دوران جدید هستند. با این حال اما باز هم بیشترین حمله به آنها، همانطور که این روزها در شبکههای اجتماعی شاهد بودیم، هنوز مربوط به مناسبات جنسی و زرقوبرقهای سکسی آنهاست. بسیاری از نقدهایی که به ظاهر نقاب طبقاتی و سیاسی هم به چهره زده بودند در باطن با همین آزادیهای اجتماعی سر ستیز داشتند.
عدم تفکیک میان این دو حوزه (جنسی و اقتصادی-سیاسی) در طول تاریخ معاصر در ایران پیامدهای اجتماعی جبرانناپذیری را به دنبال داشته و با توجه به شواهد کماکان میتواند موجب انسداد و صدمات فراوانی در سطح مطالبات به حق جامعه شود. حتی میتوان این فرضیه را پیش کشید که یکی از عوامل رخ دادن انقلاب اسلامی و بخصوص اتفاقات ناگوار بعد از آن عدم تمایز میان آزادیهای جنسی و رهایی طبقاتی بود. نظام ایدئولوژیک حاکم در این چهار دهه به خوبی نشان داده که در تقلیل مسائل طبقاتی به مسائل جنسی مهارت فراوانی دارد و میتواند عمیقترین شکافهای سیاسی و اقتصادی را به بیاهمیتترین دغدغههای جنسی و سکسی فروبکاهد. طبیعتاً در جامعهای که مردمانش سالها با سرکوب شدید جنسی سر کردهاند حمله به آزادیهای جنسی یک طیف ویژه میتواند بیش از هر چیز دیگری برای قاطبه مردم جذاب، کارآمد و تاثیرگذار باشد. سازوکار حکومت این گونه است که در ابتدا آزادیهای جنسی را به طرق مختلف از مردم معمولی میگیرد و بعد انگشتانش را به سمت یک عده خاص، که برخوردار از آزادیهای اجتماعی هستند، دراز میکند و میگوید ببینید اینها بهشت گمشده شهوانی شما را دزیدهاند. مساله اما بر سر سرقت میل جنسی توسط یک گروه نیست. چیزهای بزرگتری به سرقت رفتهاند. جان مردم، نیروی کار طبقه کارگر، آزادیهای اجتماعی، فضای مدنی، تشکلهای سیاسی، زمان استراحت، دوران بازنشستگی، جوانی چند نسل و همچنین دریا، جنگل، هوای پاک و خاک. خاک همچون خاک سرخ و زیبای هرمز. دقیقاَ در این خاک سرخ است که هیپیهای جدید با حکومت همدستند.
پازولینی گرایش چپ داشت و بخاطر همین با هیپی ها مخالف بود . البته فقط به خاطر اینکه فکر میکرد خاستگاه آنان بورژوازی است. در اصفهان دنبال پیدا کردن سیاهی لشکر برای فیلم هزار و یکشب اش بود که قسمتی از آن در اصفهان فیلمبرداری میشد. وقتی اکثر جوانهای آن دوران را که سبک هیپی مد شده بود مشاهده کرد دید بدرد فیلمش نمی خورند . شاید بهمین علت ناراحت شد و آن مقاله را نوشت ! پازولینی بدست مافیای راستگرا کشته شد شاید بخاطر همین طرز فکرش. آن موقع من در اصفهان شاهد این برخورد او با جوانان هیپی آن دوران بودم.
شاهد ماجرا / 22 May 2020
در این مقالهء گاردین هیچ اشاره ای به تجارت خاک سرخ از سوی هیپی ها نیست, کنجکاو شدم که منبع این خبر از کجاست؟
قیافه و شمایل جوانانی که در آن مقاله آمده بود چندان به اهل تجارت نمی خورد.
بیشتر ظاهر و حالت “اهل حال” و بی خیالی و…این صحبتها داشتند.
که البته خود رژیم نیز یکی از مبلغین اصلی جریانات “بی خیالی” و الکی خوش بودن, خصوصا بین جوانان, است.
پازولینی نابغهء عجیب غریبی بود (کارگردان, نویسنده, شاعر,…) او هم با خاستگاه بورژوازی هیپی ها مخالف بود, هم از خاستگاه خورده-بورژوازی خویش احساس گناه می کرد و معذب بود (رجوع شود به شعر طولانی “خاکسترهای گرامشی” نوشته پازولینی).
اما سالهای پایانی زندگی اش را هم به مقدار زیادی لاابالی, و به قول برخی ها حتی لومپنی, شده بود.
فاشیستها دنبال موقعیت مناسبی میگشتند که سر به نیستش کنند, که متاسفانه به نظر می رسد خود پازولینی با طرز زندگی سالهای متاخرش, ناآگاهانه چنین موقعیتی را فراهم کرد.
جنبش هیپی ها در آمریکا اتفاقا خیلی جنبه های شدید مبارزاتی داشت و در آنجا با شخصیت های مانند “اَبی هوفمان” روبرو هستیم.
ابی هوفمان از سازماندهان اصلی اعتراضات سال ۶۸ در آمریکا بود و بیش از یک دهه پلیس فدرال آمریکا به دنبالش می گشت. که هوفمان زندگی مخفی و زیرزمینی داشت و در یک شهر کوچک زندگی میکرد. هوفمان در دوران زندگی مخفی خویش نیز اهالی شهر کوچکی را که ساکن آن بود سازماندهی کرد و برای حفظ محیط زیست جلوی ایجاد یک سد در آن منطقه را گرفتند.
که به خاطر تمامی این زحمات هوفمان (البته با نام مستعار) مدرک افتخاری از سوی لشکر مهندسی ارتش آمریکا دریافت کرد.
باربد / 22 May 2020
نویسنده ظاهراً با نقد و قضاوت هیپی ها از روی ظاهر و لباس مخالفت می کند و تلویحاً منتقدان این سبک زندگی را به ظاهربین بودن و سطحی بودن متصف می کند، اما خودش هم از این چرخۀ باطل بیرون نمی آید. او از یاد برده است که اهمیت هیپی ها و آنچه که سبب جهانی شدن آنها و ایجاد موضعی مثبت در میان عامۀ مردم طبقۀ متوسط در جهان سوم و اروپا نسبت به آن نسل شد، مبارزات آنها بر علیه جنگ ویتنام و تلاش سیستماتیک شان علیه این جنگ بود. هیپی ها در قضاوت جناب سعید صادقی تبدیل به سوؤه هایی شده اند که با ظاهر و لایف استایل و بی بند و باری جنسی شان شناخته می شوند، و این هما جایی است که نویسنده هیچ فرقی با همان ظاهربین ها و منتقدان سطحی ندارد که هیپی ها را نقد و طرد کرده اند. در ایران هرگز چنان شکلی از هیپیگری که در خود آمریکا وجود داشت به وجود نیامد. همانند دیگر پیدده های اجتماعی، هیپی ها نیز از محتوای سیاسی و انتقادی تهی شدند. در ایران به هرکس که موهایش را بلند می کرد یا گیتار می زد هیپی گفته می شد، اماهیچ کس از آن جوان موبلند انتظار نداشت که مثلاً علیه جنگ ایران و عراق یا هر جنگ دیگری موضعی داشته باشد!! و اصلا چنان موضعی هم در کار نبود! اگر هیپی های آمریکایی منتقدان مصرف گرایی بودند و زندگی در گوشۀ خیابان و پارک را با نقد عملی زندگی مصرفی غربی خرده بورژوازی آمریکایی در پیوند می دیدند، اتفاقا هیپی های کاریکاتوری «ایرونی» عمدتاً سوژه های مصرفگرایی بودند که با کالاهایی که مصرف می کردند تعریف می شدند. مهمترین این کالاها سکس و مواد مخدر بود که نویسندۀ این متن کاملاً آگاهانه از مطرح کردن دومی خودداری می کند!! چرا؟؟ لابد چون علاقه مندان به زندگی جنسی بی بند و بار در ایران کم نیستند، اما طرفداری از مصرف آزادانۀ مواد مخدر چندان موجه نیست!! در مجموع این نوشتار هیچ شناخت حتی مختصری هم از هیپیگری واقعی آمریکایی و نمونۀ کاریکاتوروار ایرونی اش به خواننده ارائه نمی کند، و خودش هم آلوده به همان ایراداتی است که داعیۀ نقد آن را دارد.
کارو / 22 May 2020
بدون حمایت قوی قدرتمندان استراتژیست آمریکا هرگز “هیپیگری”بوجود نمیامد ! در آنزمان اعتراضات دانشجویان آمریکا و اروپا از نظام سرمایه، استعمار، تبعیض نژادی،قومی و طبقاتی، انقلاب کوبا، طرفداری از مبارزات مسلحانه ضد استبدادی در جهان و….عرصه را بر نظم طبقه سلطهگر و مافیای جهانی تنگتر کرد. تنها راه رهایی آنها از این مخمصه سیاسی- اجتماعی و سیاستزدایی از شهروند پرسشگر انقلابی این بود که روشهایی برای جلوگیری از این رادیکالیسم هرج و مرججو بدون رهبری، ایجاد کنند مانند تبلیغ بازار عرفان شرقی- هندی و بازگشت به اصل خویش در جستجوی عشق روحی افلاطونی، آزادی جنسی بی حد و مرز، استعمال مواد مخدر خصوصا LSD که در تمام اقشار مردم مورد استفاده داشت و بخش بزرگی از روشنفکران،نویسندگان،هنرمندان و آرتیستها هم مجذوب آن شده بودند و…. شوربختانه که براستی موفق هم شدند !
ایراندوست / 24 May 2020
جناب ایراندوست شما اگر مقداری کوچک با تاریخ معاصر آمریکا آشنا بودید, می دانستید که خرده فرهنگ جوانان, هنرمندان و روشنفکران هیپی در دههء شصت جریانی بسیار اصیل و سالم و در حقیقت عکس العملی بود به فرهنگ غالب سرکوب کنندهء دههء پنجاه.
واژه ء هیپی مشتقی است از واژگان “هیپستر” Hipster, به معنای افرادی که جدیدترین شیوه های مد و غیره را دنبال میکنند, خصوصا آنهایی که خارج از فرهنگ جریان اصلی حرکت دارند. یکی از اولین افرادی که از واژهء هیپی استفاده کرد, یکی از روزنامه نگاران نشریهء “سان فرانسیسکو کرونیکال” آقای “هرب کین” بود. روایت دیگری خاستگاه این واژه را به یکی از مجریان شو های تلویزیونی نسبت می دهد, و روایت دیگری به هنرمندان هارلم در نیویورک.
آمریکای دههء پنجاه چیزی نبود غیر از فرهنگی کاملا استانداردیزه شده, شدیدا همسان و کاملا مشابه برای تمامی شهروندان, همراه با یک چاشنی شدید سیاسی مک کارتیسم, ضد کمونیزم, و محافظه کاری افراطی.
عکس العمل هیپی ها بدین فرهنگ خودداری از آرایش و زدن موهای خویش, ریش گذاشتن و به طور کلی کنار گذاشتن شیوهء زندگی شهری آمریکایی در دههء پنجاه بود. بدون کراوات و پاپیون.
رمان و سفرنامهء نویسندهء آمریکایی جک کروآک, “در راه” On the Road را میتوان به نوعی مانیفیست اولیهء این حرکت حساب آورد.
شاعر و کنشگر برجسته ای ضد جنگ آمریکایی “آلن گینزبرگ” متعاقبا یکی دیگر از چهره های معروف این خرده فرهنگ شد.
اینکه “قدرتمندان استراتژیست آمریکایی” کلیت این فرهنگ و جنبش هیپی را از جعبه خویش در آوردند و غیره, شاید برای شما قانع کننده باشد , اما هیچ ربطی به حقیقت و تاریخ ندارد, چونکه خود این فرهنگ و ادامه دهندگان آن مانند جنبش “اشغال وال استریت” یکی از بزرگترین و غیر قابل حل ترین مشکلات را برای “قدرتمندان استراتژیست آمریکایی” ایجاد کرده و می کند.
جناب باربد, هوفمان در حقیقت موسس جنبش ییپی ها Yippies, Youth International Party بود. اما همانگونه که شما نیز اشاره کرده این ایشان یک سوسیالیست, آنارشیست و از کنشگران و رهبران کلیدی جنبش ضد جنگ ویتنام در آمریکا بود.
او همچنین از اولین کنشگرانی بود که بر استفاده از تئاتر خیابانی برای تهیج و تبلیغ سیاسی تاکید داشت و نو آوری های بسیاری در این زمنیه داشت, مانند پخش کردن اسکناس های دلار در بازار بورس وال استریت. یا معرفی کردن رسمی یک خوک Pigasus برای کاندیداتوری مقام ریاست جمهوری آمریکا.
جنبش “اشغال وال استریت” به طرزی مستقیم و غیر مستقیم ادامه دهندهء فرهنگ سیاسی هیپی ها, ییپی ها و هوفمان است.
مسعود / 25 May 2020
شمس هم هیپی بود. از روضه خون و آخوند و جوجه بسیجی که بهتره. نه؟ بعدش هم دزدی خاک هرمز توسط مسولین صورت گرفته. آدرس غلط نده میدی که چی بشه؟ خاک سرخ جزیره توسط پیمانکار صنعتی داره دزدیده میشه. گیر دادی به چندتا جوون فرار کرده از بدبختی و بیکاری؟ یک سفر به گوا حتما کمکت میکند.
مولانا / 25 May 2020
همه آدمهای باحال در دنیا هیپی اند.
خود حضرت مسیح, نیز هیپی بود و اهل حال, هم شراب بین ملت پخش میکرد, هم خیلی کارهای دیگر هیپی مانند.
در نقطهء مقابل هیپی ها, تمام آنهایی که آدمهایی دورو هستند, عقده ای تشریف دارند و امیال درونی اشان شدیدا سرکوب شده است, مخالف هیپی ها هستند.
مسیح / 25 May 2020