۲۱ دی ۱۳۸۹، زمانی که پس از سه روز دروغِ مصرانه، نظام جمهوری اسلامی پذیرفت عامل سرنگونی هواپیمای اوکراینی است، قریب به اتفاق ایرانیان حتی برخی موافقان و حامیان نظام جمهوری اسلامی برای چند روز یکصدا شده و وقوع این فاجعه را محکوم کردند. آنها خواهان دادخواهی و روشن شدن جزییات چگونگی وقوع این جنایت بودند.
چگونگی دادخواهی در برابر جنایت ساقط کردن هواپیمای اوکراینی اما امروز محل اختلاف شده است. این اختلافها با انتشار آخرین دادخواست انجمن خانوادههای قربانیان این حادثه به اوج خود رسیده و عملا ایرانیان را به دو قطب مخالف و موافق در برابر آن تقسیم کرده است.
این دادخواست که با عنوان «آسمان ایران امن نیست» منتشر شده از کشورهای عضو اتحادیه اروپا، خطوط هواپیمایی و فعالین صنعت هوانوردی خواسته تا روشن شدن تمامی جزییات حادثه سرنگونی هواپیما توسط ایران و همکاری کامل این کشور با نهادهای بینالمللی، اقدام به آغاز مجدد فعالیتهای خود در آسمان ایران نکنند.
به گفته نویسندگان این دادخواست با وجود گذشت تنها چهار ماه از حمله موشکی به هواپیمای اوکراینی و در نبود هیچ نشانهای از همکاری ایران در تحقیقات و تقدیر از عوامل نقش آفرین در آن «چه کسی میتواند تضمین کند ایران دوباره به چنین کاری دست نخواهد زد؟»
مخالفان این دادخواست اما آن را راهی برای شروع تحریم هوایی ایران و در نتیجه هموار شدن راه حمله نظامی میدانند. آنها نویسندگان، حامیان، امضا کنندگان و حتی تبلیغ کنندگان این دادخواست را به وطنفروشی و خیانت متهم کرده و آن را دیکتهای نوشته شده از سوی آمریکا، اسرائیل و جنگ طلبان معرفی میکنند.
به گفته مخالفان، اجرای خواسته این دادخواست به معنی محدود شدن پروازها به ایران و از ایران شده و در نتیجه برای مردم ایران مشکلات فراوانی را در پی خواهد داشت. ضمن اینکه در عمل نیز مقامات جمهوری اسلامی را تنبیه نکرده و آنها را وادار به همکاری نخواهد کرد.
در مقابل، موافقان و حامیان این دادخواست با متهم کردن مخالفان آن به همدستی یا طرفداری از نظام جمهوری اسلامی، میگویند که اساسا در هیچ کجای این دادخواست درخواستی مبنی بر تحریم حریم هوایی ایران عنوان نشده و صرفا از شرکتهای هواپیمایی اروپایی خواسته شده تا زمان همکاری کامل ایران با نهادهای بینالمللی در تحقیقات و افشای جزییات حادثه اقدام به از سرگیری پروازها در ایران نکنند.
به گفته موافقان، تعلیق پروازها از چهار ماه پیش و پس از سرنگونی هواپیما برقرار بوده و در این چهار ماه هیچ گروهی از ایرانیان نه تنها به آن اعتراض نکرده بودند، که بسیاری حتی از آن خبر نیز نداشتند.
به اعتقاد موافقان این تنها راهی است که میتوان نظامی مانند جمهوری اسلامی را وادار به همکاری و انجام تحقیقات کامل و شفاف در مورد این حادثه کرد.
جدای از استدلالهای مخالفان و موافقان این دادخواست، آنچه بیشتر از خودِ دادخواست به چشم میآید اتهاماتی است که دو طرف علیه یکدیگر مطرح میکنند: وطن فروشی و همدستی با جنگطلبان در آمریکا و اسرائیل، همدستی و دفاع از جمهوری اسلامی و مشارکت در جنایت مرتکب شده توسط آن.
جهتگیری در این فضای دو قطبی به حدی است که راه را برای هر گونه تلاش برای واکاوی حقیقت و گفتوگو درباره درستی یا نادرستی و سود و زیان این دادخواست بسته و عملا آن را تبدیل به میدان جنگ کرده است. حال آنکه به گفته نویسندگان این دادخواست هدف از آن صرفا دادخواهی بوده است.
زمانه در گفتوگو با دو پژوهشگر اجتماعی به بررسی علل این قطبی شدن و ریشههای احتمالی آن پرداخته است.
قطبیسازی، محصول فقدان عقلگرایی و اعتدال
مهرداد درویشپور، جامعهشناس و استاد دانشگاه در سوئد دو قطبی شدن جامعه ایران را محصول چهار عامل موثر فعال در ایران میداند:
«میراث اندیشه مطلقگرا، استبداد سیاسی، گسترش شکافهای اجتماعی-اقتصادی و گسترش تنش بینالمللی.»
درویشپور به زمانه میگوید:
«اندیشه مطلقگرا (تقدس گرایی و جزم اندیشی دینی، سنت گرایی و ایدئولوژیهای مدرن توتالیتر) که آبشخور متفاوتی دارند، جملگی با نفی چون و چرا، نوآوری و دگر اندیشی، بر دو انگاری و دو قطبی سازی استوارند.»
از این رو به گفته این جامعهشناس تقسیم جهان به خیر و شر و دو قطبی سازی به بخشی از میراث فرهنگی ایرانیان تبدیل شده است.
او نقش فرهنگ مهدویت شیعه را نیز در این قطبی سازی بیتأثیر ندانسته و نگاه آخرالزمانی آن را نیز سبب شدت بخشیدن به قطبیسازی میداند:
«امتناع تفکر در فرهنگ دینی بستری برای رشد دو قطبی نگری است. البته سنت گرایی ولو در اشکال غیر دینی آن نیز زهری علیه رویکرد عقلانی است. میراثی که نه تنها در انقلاب اسلامی شده و تلاش بنیادگرایان برای بازگشت به صدر اسلام و احیای سنتها و ارزشهای دینی عریان بود، بلکه امروز نیز در چالش حکومت اسلامی از طریق تکیه بر جهان پیش از اسلام و گذشته به جای آینده حضور نیرومند خود را به رخ میکشد.»
این جامعهشناس نقش استبداد سیاسی را در این روند بسیار مهم ارزیابی کرده و مسدود شدن فضای گفتوگوی عقلانی در نتیجه استبداد سیاسی را از جمله عوامل موثر در دو قطبی سازی میداند:
«در بستر انسداد سیاسی، هر نقدی به خصومت و دشمنی بدل میشود، اما در نظامهای دمکراتیک با کانالیزه کردن تضادها و تأثیرگذاری متقابل، اختلافات را به مسیری خشونت پرهیز سوق میدهند.»
در نتیجه به اعتقاد درویشپور، در چنین شرایطی در فقدان فضای گفتوگوی عقلانی، شنیدن نظر دیگری، استدلال، صداقت، علنیت و شفافیت جای خود را به پدیدههایی همچون سوء ظن، پنهانکاری، فریب، پروپاگاندا و تحریف و مجازات مخالف میدهد.
این استاد دانشگاه در مورد نقش گسترش شکافهای اجتماعی در روند قطبی سازی نیز میگوید:
«گسترش شکافهای اجتماعی به خودی خود جامعه را قطبی میکند. در هر جامعهای هم که شکافهای اجتماعی در آن رشد کند، گفتمانهای سیاسی ناگزیر به سمت نوعی پولاریزاسیون (قطبی سازی) سوق مییابند. در جامعه ایران گذشته از کسری فرهنگ انتقادی، عقلانی و دموکراتیک، شکافهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و به ویژه شکاف بین ملت و نظام آنچنان رشد کرده که هر نوع گفتمان اعتدالگرا میتواند به سازش یا همدستی با نظام تعبیر شود. چنین شرایطی بخت تأمل و تعامل را کاسته و بر خشم و نفرت مردم افزوده است. امری که به قطبی سازی هرچه بیشتر گفتوگو حتی در میان مخالفان منجر شده است.»
پروانه حسینی، پژوهشگر انسانشناسی و استاد دانشگاه در آمریکا نیز با تأکید بر نقش جریانهای میانهرو در تلطیف فضای دوقطبی و فقدان آنها در شرایط فعلی ایران در گفتوگو با زمانه میگوید:
«جامعه ایران دو دوره بسیار مهم را از لحاظ میانهروی گذرانده است. یکی دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی و دیگری هم دوران ریاست جمهوری حسن روحانی. ناامید شدن جامعه از تجربه فضا دادن به سیاست میانهروی و اصلاحطلبی باعث شده فضای دوقطبی شدید شکل بگیرد.»
نظام جمهوری اسلامی و ترفند تحریم
در این میان اما به نظر میرسد نقش حکومت جمهوری اسلامی در تشدید دو قطبی قابل تأمل باشد. به ویژه آنکه در چنین شرایطی این حکومت است که با سوار شدن بر موج ایجاد شده، به اختلافات بیشتر میان مخالفان خود دامن زده و مدافعان خود را بیشتر از آنچه که هست، به نمایش میگذارد.
پروانه حسینی با اشاره به نقش کلمه «تحریم» و تأثیر آن در ایجاد دو قطبی در ایران آن را ترفندی از سوی حکومت و طرفدارنش دانسته و در مورد نقش حکومت در قطبی سازی میگوید:
«دو قطبی شدن شدید امروز نتیجه سالها روند پیاده کردن ترفندهایی از قبیل تابو کردن کلمه تحریم است. ترفند وصل کردن هر معترضی به خارجیها و ترفند اینکه هر حق خواهیای مساوی دانسته شود با به خطر افتادن امنیت ملی. در کمپین آسمان ایران امن نیست هم میآیند تمرکز را بر روی کلمه تحریم میگذارند و آن را وصل میکنند به همان ترفندی که سالها زدهاند و در نتیجه خواستههای چنین کمپینهایی را تحریف میکنند.»
مهرداد درویشپور نیز با تأکید بر نقش حکومت در روند قطبی سازی، عدم میدان دادن به اصلاحات واقعی از سوی حکومت را سبب رشد نکردن گفتمانهای معتدل میداند و میگوید:
«در ایران اصلاحات یا اعتدال طلبی اسم شب نوعی شعبدهبازی و دماگوژی [عوامفریبی] شده است که تاریخ مصرف آن نیز به پایان رسیده است.»
به گفته درویشپور، مسئولیت ناپذیری نظام جمهوری اسلامی در برابر هیچ مشکلی در جامعه مسلما سبب «جَری شدن مردم جامعه، قطبی سازی و توسل به رویکردهای رادیکالتر» خواهد شد.
این استاد دانشگاه همچنین با تأکید بر نقش پروپاگاندای نظام جمهوری اسلامی در تولید هراس بین مردم، آن را تلاش حکومت برای کاهش توقع شهروندان و سطح و نوع اعتراضات آنها میداند:
«جمهوری اسلامی ایران چه جناح اصلاحطلب و چه اصولگرای آن، سرمایهگذاری وسیعی برای تولید هراس در میان ایرانیان کرده است. سیاستی که از ترس شر بدتر آنان را از تغییرات تند ترسانده است و همیشه هم ناموفق نبوده است.»
ترس و نگرانی عامل تشدید فضای دوقطبی
جدای از نقش استبداد سیاسی و دینی و همچنین میل و اراده نظام جمهوری اسلامی در ایجاد فضای دوقطبی، نگرانیهای افکار عمومی ایرانیان از آینده نیز در تشدید و تهییج این فضای دوقطبی موثر است. نگرانیهایی که سبب شده عدهای با وجود مخالفت با جمهوری اسلامی، از حرکتهای دادخواهانه مانند کمپین «آسمان ایران امن نیست» حمایت نکنند.
مهرداد درویشپور در اینباره میگوید:
«بسیاری از مردم ایران به ویژه طبقه متوسط آن ضمن اینکه با حکومت اسلامی مخالفند نوعی نگرانی ضدآرمانی دارند. هم از این رو نسبت به حرکتهای تند با احتیاط برخورد میکنند و نسبت به اپوزیسیون آن نیز چندان خوشبین نیستند. بسیاری نگران آنند که یک تحول تند ایران را به سوریه یا افغانستان یا لیبی و عراق دیگری تبدیل کند. هم از این رو بسیاری از مردم از راهحلهایی که ممکن است حمله نظامی به ایران را هموار کند به دلیل علایق میهن دوستانه یا دمکراتیک یا تجربه دیگر کشورها حمایت نمیکنند.»
این جامعهشناس در ادامه میگوید:
«در مورد بحث تحریم فضایی، بسیاری از مخالفان آن الزاما مدافع جمهوری اسلامی نیستند، بلکه نگرانند که این به هموار کردن راه حمله نظامی منجر شود. نگرانیای که گاه خواسته یا ناخواسته در راستای تقویت جمهوری اسلامی قرار میگیرد.»
پروانه حسینی، پژوهشگر انسانشناسی نیز با تأکید بر نقش نگرانی افکار عمومی در ایران بر تشدید فضای دوقطبی معتقد است مردم ایران با توجه به تجربیات سختی که در منطقه و به ویژه در مورد همسایگان شاهد بودند، نگرانی زیادی دارند در مورد اینکه آینده ایران چه خواهد شد.
او با اشاره به وجود ترسهای متفاوت در میان ایرانیان از جمله ترس از تجزیه، حمله خارجی، وابستگی و همچنین فروپاشی و از بین رفتن کشور، میگوید:
«همه این نگرانیها وجود دارد، به علاوه عدم اعتماد به خیرخواهی کشورها. اما آن چیزی که باید دانست این است که نقش نهادهای بینالمللی در موضوعات حقوق بشری چیست و تا چه اندازه میتوان در مواجهه با نظامی با این درجه از سرکوب و میل و اراده به سرکوب، امیدوار بود که مثلا جنبشهای خیابانی و غیرخیابانی درون ایران بتواند در برابر این نظام بایستد.»
مهرداد درویشپور هم اعتقاد دارد افزایش فشار بینالمللی برای وادار کردن جمهوری اسلامی به پاسخگو شدن در مورد جنایتی که مرتکب شده، ضروری است.
به گفته او اما اینکه این فشارها از چه راهی و با چه فرمولی باید اعمال شود، قابل گفتوگوست:
«از این رو به جای یکسره رد یا تأیید آن، خوب است از این نقطه آغاز کنیم که حکومت اسلامی بدون فشار عقبنشینی نخواهد کرد. فشاری که باید در داخل توسط اعتراضات مردم در ایران اعمال شود و با همبستگی و حمایتهای بینالمللی از آن، همراه باشد.»
- در همین زمینه
هیچ چیزی در این جهنم درهء جمهوری طاعونی اسلامی امن نیست.
و همه چیز زندانی و اسیر مافیای سپاه برادران قاچاقچی می باشد.
جمهوری جهنمی اسلامی هر چه زودتر از ریشه و بن, از اساس و از پایه نابود و ویران گردد بهتر.
خیلی خوب است که چنین امری به دست خود ما مردم انجام شود, اما هر کسی هم کمک کند اشکالی ندارد.
البته با این وضعیت کرونایی در جهان, آلان همه مشغول دردسرهای خودشان هستند و به زور به خودشان می توانند کمک کنند.
پس ما باید خودمان آستین ها را بالا زده و با همت عالی و عزمی جزم برای یکبار و همیشه از شر این جمهوری اسهالی اسلامی خلاص شویم و فاتحه اش را بخوانیم.
فاتحه .
مازیار / 20 May 2020