نجف دریابندری را یکی از ورزیدهترین مترجمان ایران مدرن دانستهاند. کسی که کارهای نویسندگان انگلیسیزبانی همچون همینگوی، ایشی گورو، دکتروف و برتراند راسل را به بهترین شکل به فارسی برگردانده است. گفتهاند که او کوشش فراوان در وفاداری به متن اصلی در ترجمه داشته است و زبان مقصد را در سازگاری با متن مبداء شکل میداده است، ولی همزمان در آن فرایند به شکوفایی زبان فارسی یاری رسانده آن را آماده رساندن پوشش نوشتاری پدیدهها و تجربههای مدرن ساخته است. او را یکی از نوسازان نثر فارسی برشمردهاند.
در ایران معاصر ترجمه جایگاهی بس والا در ادبیات و قلمرو تفکر دارد. نه به آن خاطر که اندیشمندان دوران پسامدرن را میتوان به زعم جامعهشناس لهستانی-انگلیسی باومن به تمامی مترجم (یا تأویلگر) خواند یا شیفتگی به دیگری آتش به جانمان انداخته است. بلکه به آن خاطر که در جهان پسا استعماری معاصر، سلطه شکلی فرهنگی-زبانی پیدا کرده است. امروز نوشتههای اصلی مورد خوانش و بحث و همچنین مقولههای تفکرمان ترجمه شده هستند و جهان را به وسیلۀ مفاهیم ترجمه شده میفهمیم. سوبسید را یارانه ترجمه کردهایم، الیناسیون را از خودبیگانگی و سوژه را فاعل شناسائی یا خود سوژه تا جهان را آنگونه که هست، مدرن، بشناسیم و بفهمیم. گاه حتی زبان گفتگو، زبان زندگی روزمرهمان نیز زبانی ترجمهای است. اشیاء، دستگاهها، کارکردها و عملکردها (پراکتیکها) همه از دنیایی دیگر سرچشمه گرفته و از مجرای فرهنگی مسلط بر جهان به ما معرفی شده و در آن چارچوب معنا یافتهاند. مجبوریم نامها و مفهومها را ترجمه کنیم تا بتوانیم از آنها سخن بگوییم.
به یاری هایدگر میتوان زبان را خانه هستی بر شمرد. انسان در این خانه به سر میبرد. در آن نه فقط روزگار را سر میکند که کارهای خود را پیش میبرد، با دیگران رابطه برقرار میکند، به علائق خویش توجه نشان میدهد و در یک کلام زندگی میکند. هستی در چارچوب آن خود را به انسان عرضه میکند و موضوعیت مییابد. زبان، هستی و رمز و راز آن را بر انسان آشکار میسازد. در گسترۀ آن هستیمندی امری ممکن است.
با توجه به این دو نکته، این پرسش مطرح میشود که نجف دریابندری کدام خانۀ زبان را بر میساخته یا گسترش میداده است. برای کدام خانۀ زبان او دیوار بالا میبرده است، پنجرهای به برون میگشوده و سقفی میزده است؟ زبان فارسی یا زبان انگلیسی؟ فارسی به سان زبانی مستقل، هرچند شاید زبانی حاشیهای در جهان به صورت خانهای در حاشیه یک شهر، خارج از محدوده. یا زبان مبداء، زبان انگلیسی به سان زبانی با خانهای به گستردگی جهان، با اتاقهایی بیشمار برای هر کسی و هر ذوقی.
بدون تردید نجف دریابندری آثاری را به فارسی برمیگرداند. به انگلیسی میخواند، به فارسی مینوشت. آفرینندگی نگارشی و زبانی او در قلمرو زبان فارسی رخ میداد. به گاه ترجمه با زبان فارسی کار میکرد و نوشتار میآفرید. به تجربهای در زبان فارسی دست میزد و آن زبان را گستردهتر، دربرگیرنده تر و پویاتر میساخت. خواننده نیز نوشته فارسی دریابندری را میخواند و در نهایت آن را جذاب مییافت و از آن لذت میبرد. خواننده چیزی از زبان اصلی نمیدانست. اگر هم چیزی میدانست قرار نبود بازپرداخت آن را وسیلۀ کار خود سازد. او ترجمه را میخواند. قلمرو حضور او زبان فارسی بود.
دریابندری استاد گزارش تجربههای زیست امروز ما به زبان فارسی بود. اینکه او دربارۀ آشپزی کتاب نوشته، در سپهر نقد ادبی و معرفی نویسندگانی همچون همینگوی آثاری جذاب منتشر ساخته و در بررسی مقولۀ از خود بیگانگی یا به گفته خود او درد بیخویشتنی کار پژوهشی انجام داده مؤید این امر است. او حتی مشهور به خوشزبانی بود. قلمرو زیست او، هوشیاری و سرزندگی او، زبان فارسی بود. هر یک از ترجمههای او نیز افقی نو را برای این زبان میگشود. خانه هستی را برای به کار برنده آن زبان گسترش میداد و به عرصهای برای تجربۀ هستی در تمامیت خود تبدیل میکرد.
ولی از سوی دیگر تمرکز دریابندری بر ترجمه آثار نویسندگان شناخته شده زبان انگلیسی بود. آثار آنها و در آن رابطه جهان زیست آنها را به خوانندگان ایرانی باز میشناساند. او زمانی کار ترجمه را آغاز کرد که زبان انگلیسی زبان اصلی فنآوری، پژوهش، اقتصاد و حتی ادبیات و تفکر شده بود. ترجمههای دریابندری زمینۀ آشنایی خواننده را با سرزندگی آن زبان فراهم میآورد. نثر موجز همینگوی، رازآلودگی شیوۀ نگارش فاکنر، زبان سادۀ آکنده از نوستالژی دکتروف و گزارش روزنامهنگارانه راسل از پیچیدگی فلسفۀ غرب را به خوانندۀ ایرانی باز میشناخت. دریابندری ترجمههای فارسی آن آثار را به خوانندگان عرضه میکرد، ولی نوآوری، ظرافت و بینش نهفته در زبان اصلی را در همان نوشتۀ فارسی حفظ میکرد. خواننده در نهایت زبان و نگرش همینگوی، فاکنر، دکتروف و راسل را میخواند و یاد میگرفت از چشمانداز آنها جهان را تجربه کند.
فیلسوف علم کوهن کار دانشمندان علم بهنجار غیر انقلابی را شبیه چیدن پازل یا به عبارتی دیگر پر کردن خانههای جدول از پیش طراحی شده میداند. همه چیز از پیش معین است. نظریه اصل مسئله را روشن ساخته است. جزئیات باید مشخص شوند. دانشمند با پژوهش خود آن جزئیات را مشخص میسازد. در دهههای پنجاه و شصت زبان و فرهنگ انگلیسی بر جهان سلطه یافته بود. جدول شکل گرفته بود. خانهای از آن جدول را دلربایی مریلین مونرو پر کرده بود، در خانهای دیگر فلسفه پراگماتیستی دیوئی آموزش را دلربا میساخت، در خانهای فریاد استلای مارلون براندو طنین میافکند در خانهای دیگر جامعه شناسی پارسونز به جهان نظم میبخشید، در خانهای کارآگاهان آگا کریستی راز آخرین قتلها را بر ملا میکردند در خانهای دیگر فلسفۀ تحلیلی امور را میشکافت. دریابندری با ترجمههای خود خانهای از آن جدول را پر میکرد. در نهایت البته جدول میشد خانه، خانه هستی. خانهای به گستردگی تمامی تجربه بشری ولی با شالودهای از زبان و فرهنگ انگیسی.
پرسش باز است. شاید پاسخناپذیر. ترجمههای دریابندری آیا به سلطۀ هرچه بیشتر زبان انگلیسی بر جهان و هستی ما ایرانیان یاری رسانده است یا به سرزندگی و پویایی زبان فارسی؟
بیشتر بخوانید:
سلام. معلم در آموزش پ مشهد هستم. مقاله ای علمی پژوهشی بی نظیر راجع به روش تدریسم را بعد از اینکه “هیچ” جا منتشر نکردند به من گفتند که بدهم به “مجله جستارهای زبانی” دانشگاه تربیت مدرس تهران که آنها مقاله را پذیرفتند. کمی بعد 200 هزار تومان از من گرفتند و بعد از اینکه قرار بود منتشر کنند و بعد از اینکه من مقاله زیرم را در ResearchGate منتشر کردم از دانشگاه تربیت مدرس زنگ زدند و بدون ارایه دلیل منطقی و موجه گفتند مقاله ام را رد کردند!!! که از نظر من اینکار یک “دزدی سر گردنه” بود که در شان آن دانشگاه نبود که در روز معلم اینکار را با من بکند – آنهم بخاطر ارایه یکی از شاهکارهایم در ریسرچ گیت!. کلا تمام مقالات من را همین بلاها را به سرشان می آورند و من مجبورم در صفحه خودم در ResearchGate منتشر کنم. چند وقت قبل هم آموزش پ مشهد به من گفت اگر موسسه زبان می خواهم 200 هزار تومان بدهم تا کمکم کنند و گرفتند و کمک نکردند!!! “دزدی آشکار” از من!!وقاحت و رذالت تا چه حد!؟؟؟؟ “خواهشا” آخرین مقاله من را هم مطالعه کنید و مصاحبه ای با من داشته باشید تا راجع به این مسایل و بویژه تیوریها و روش تدریسم صحبت و آنها را به معلمان و اساتید معرفی کنم – از تیوریها و روش تدریس من وحشت دارند! – آنقدر که 20 سال است من را شکنجه روحی و روانی هم می کنند!!!- اینها ضد علم و تمدن هستند!!!!: ***
دکتر سید محمد حسن حسینی / 06 May 2020
آقای دکتر سید محمد حسن حسینی عزیز
سلام
شما می گویید که روش تدریسی کشف یا اختراع کرده اید که امکان در میان نهادن آن با جامعۀ معلمین را ندارید.
من این جا می خواهم بگویم که غربی ها در این مورد چه می کنند.
در غرب تابستان ها که مدارس تعطیل است معلمین اروپایی سمینارهای درون کشوری و میان کشوری [اروپایی] برگزار می کنند و در این رابطه از همه معلمین می خواهند که اگر حرفی یا راه حلی برای در میان نهادن با سایر معلمین دارند آن را برای سمینار بفرستند.
یک چنین ساز و کاری را شما در ایران ندارید. این درست ترین راه حل می بود اگر امکانش را می داشتید.
در ضمن؛
شکل و شیوۀ تدریس در سطح مدارس و دانشگاه ها در غرب برای همه معلمین آزاد است. در دبیرستان ها معلمین نخست شیوۀ تدریس خود را به کلاس معرفی می کنند و سپس بر اساس آن تدریس می کنند. این امکان را هم شما در ایران ندارید.
من به گمانم مشکل معلم ایرانی تنگناهایی است که جامعۀ ایران دارد.
شما برای آن که نوشته تان ـ به فارسی ـ به اسم خودتان جایی ثبت شود می توانید آن را در تریبون زمانه منتشر کنید.
با احترام
داود بهرنگ
داود بهرنگ / 06 May 2020
جملاتی از مقدمهی دریابندری بر کتاب “چنین کنند بزرگان”:
“میگویند از تخصصهای گوناگون «احمد شاملو» یکی هم این است که میتواند هر مجلهی تعطیلی را دائر و هر مجلهی دائری را تعطیل کند.
این کار را شاملو به کمک معجون خاصی انجام میدهد که ترکیبات آن در هر دو مورد کم و بیش یکی است و غالباً به این قرار است: عروسیِ خونِ فدریکو گارسیا لورکا، یک نوبت؛ شعر ازرا پاوند، هشتاد نوبت؛ بحثی دربارهی دستور زبان فارسی به قلم خود شاملو و کتاب کوچه و کاریکاتورهای قدیمی استاین برگ و دوبو، به مقدار کافی.
هیچ مجلهای نتوانسته است در برابر این معجون مقاومت کند؛ به این معنی که اگر تعطیل بوده، فوراً دائر و اگر دائر بوده فوراً تعطیل شده است.
برای نویسندهی این سطور روشن نیست که در سال ۱۳۴۷ شاملو سرگرم دائر کردن مجلهی خوشه بود یا تعطیل کردن آن. آنچه مسلم است، شاملو در مجلهی خوشه کار میکرد.
… اما در این مورد خاص، ظاهراً اشکال کار در این بود که چون خوشه، با همان معجون سابقالذکر دائر شده بود، تعطیل آن با عین همان معجون، به آسانی میسر نمیشود. به این جهت، شاملو به حکم سابقهی دوستیِ قدیمی که با نویسندهی این سطور دارد، در مقام چارهجویی به او مراجعه کرد.
بر حسب اتفاق، نویسندهی این سطور، در آن موقع مشغول خواندن کتابی بود تحت عنوان انحطاط و سقوط غالب اشخاص به قلم یک نویسندهی شهیر آمریکایی به نام ویل کاپی.
به محض مطرح شدن مسئله از جانب شاملو، نویسندهی این سطور، به فراست دریافت که اگر چند قطعه از کتاب مزبور در خوشه درج شود، مقصود حاصل خواهد شد؛ و این کار را به شاملو پیشنهاد کرد.
شاملو هم از آنجا که در کار تعطیل نشریات دارای شمّ قوی و تجربهی فراوان است، فوراً نکته را دریافت و پیشنهاد را مورد استقبال قرار داد.”
"تخصصهای گوناگون احمد شاملو" / 06 May 2020
مقالی جالب با پرسشهایی جالبتر.
که شاید مقداری از یک بینش و منطق دوگانه ایِ Binary رنج می برد!
مقالی جالب از این منظر که نقش زبان را در شناسایی و معرفت شناختی جهان به رسمیت شناخته, اما چندان توجهی (آنچنان که باید و شاید) به پراتیک, عمل و کنشگری ی که پایهء زبان است و منتهی به آفرینش واژگانها و مفاهیم جدید می شود ندارد.
برای این حقیر هر گاه اشاره به هایدگر و صحبتی از وی می شود, به طوری اتوماتیک و فوری لقب “وحشت مقدس” به خاطر می آید, که به قول هابرماس این نامی بود که در آلمان پس از جنگ به هایدگر داده بودند.
مقداری می شود و باید دقت کرد که این چه نوع دستگاه و سیستم فکری بود که در آخر کار, چنین فیلسوف به ظاهر عمیق و اساسی را به سلاخ خانه فاشیستها جلب کرد و سالهای پایانی عمر خود را دقیقا در مخالفت و در تضاد با تمامی نظریاتی که تا قبل از آن بافته بود به هدر داد.
میتوان زبان را بمثابهء “خانه هستی” دید و یا زبان را به مثابهء رسانه و میانجیگر افکار و کنشهای ما.
نه اینکه لزوما رابطه ای مکانیکی میان زبان, تفکر و کنش برقرار باشد, اما به هر رو زبان بخشی از و فقط یک ضلع از مثلث تفکر, کنش, زبان می باشد.
در بارهء اینکه نجف خان “کدام خانهء زبان” را می ساخته است؟
پاسخ شاید این باشد که کلیت کنشگری های فرهنگی نجف خان نوعی گرده افشانی متقاطع(cross pollination) بوده است.
نه این و نه آن, بلکه هر دو!
پیشفرض اینکه تمامی خوانندگان ترجمه های نجف خان فقط فارسی میدانستند و بس, نیز شاید درست نباشد (هر چند که در مورد اکثریت آنان منطقی به نظر می رسد).
یک پیشفرض دیگر در اینجا که در مورد نویسندگان انگلیسی زبان به نظر میرسد, قرار دادن آنان در فرهنگ هژمونیک “غربی” است. در حالیکه هم در فرهنگ “غرب” و هم در آثار اکثر این نویسندگان رگه های بسیار قوی و اساسی از تفکر و عناصر ضد-هژمونیک موجود است.
برای مثال مارک تواین از بنیانگذاران “اتحادیهء ضد امپریالیستی” (Anti-imperialist league) بود.
و یا دکتروف پیشینه و تمایلات بسیار چپ و مترقی داشت, و رمانی در مورد محاکمه و مجازات روزنبرگها.
مهمتر از تک تک این نویسندگان, پدیدهء خود فرهنگ غرب (و به طور مشخص آمریکا) است که در دهه های پنجاه و شصت میلادی (خصوصا دههء شصت) یکی از کانونهای فرهنگ ضد-هژمونیک بود. برای مثال کتاب “آتش در خیابانها: آمریکا در دههء ۶۰” گزارشی است از اینکه چگونه در دههء شصت, دقیقا در هر سال از آن دههء شگرف و تکرار ناپذیر, حداقل یک جنبش اساسی اجتماعی در یک گوشه از آمریکا شکل گرفته بود و دولت و تمامی ارکانهای قدرت در جامعه را به چالش کشیده بود.
“Fire in the Streets: America in the 1960s”
Milton Viorst
نکته آخر اینکه استفاده از نظریات توماس کوهن برای ادبیات تطبیقی یا مطالعات فرهنگی شاید اشکالات خاص خود را به همراه بیاورد.
به یاد داشته باشیم که تمامی نظرات مطرحه در کتاب “ساختارهای انقلابهای علمی” بر اساس یک بررسی دقیق, مشخص و محدود به علوم مطرح شده اند. و مفهوم (اکنون بسیار مشهور) “پارادایم شیفت” (جهش معرفت شناسانه) برای توماس کوهن (حداقل در آن کتاب) مختص و محدود به حیطهء علوم و فلسفهء علم بود.
اما امروزه, میتوان گفت بدون استثنا, پارادیم شیفت در تمامی موارد به کار گرفته میشود, بدون توجه به محدودیت و مختصات اولیه و اصلی آن.
(یکی از دوستان به مزاح می گفت: طرف از ننه اش قهر میکنه و میگه این “پارادیم شیفت” منه!)
و نهایتا اینکه, پاسخ به پرسش نویسندهء محترم را شاید نتوان در تعیین “سلطه گری” این یا آن زبان, بلکه در همزیستی مسالمت آمیز تمامی زبانها و فرهنگها و در فرایند گرده افشانی متقاطع جهانی پیدا کرد.
زبان امروزی انگلیسی بر زبان فارسی تاثیر گذاری خاص خویش را داشته است.
مقداری از واژگان ها و مفاهیم کنونی در زبان انگلیسی نیز از زبان فارسی به عاریه گرفته شده اند Jungle جنگل, Star ستاره, Daughter دختر, Paradise پردیس,…
همزیستی مسالمت آمیز زبانها و فرهنگها ادامه دارد!
تقی / 07 May 2020
پیکر نجف خان به جایگاه ازلی سپرده شد.
نجف دریابندری مترجم و نویسنده پیشکسوت، چهارشنبه ۱۷ اردیبهشتماه در قطعه نام آوران بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شد.
نجف خان در قطعه ۱۲، ردیف ۳، شماره ۷۴ بهشت سکینه در کنار فهیمه راستکار، همسر هنرمندش، آرام گرفت.
پیکر نجف خان زیر نمنم باران بهاری و به اجبار شرایط ناشی از کرونا، بدون حضور علاقه مندانش و با حضور جمع محدودی به خانه ابدی بدرقه شد.
این مراسم به دلیل جلوگیری از شیوع ویروس کرونا و رعایت مسائل بهداشتی، با حضور جمع محدودی از جمله خانواده و آشنایان از جمله همکارانش در نشر کارنامه، و بدون حضور علاقهمندانش و چهرههای ادبی و هنری و بدون سخنرانی برگزار شد.
پیکر نجف خان به جایگاه ازلی سپرده شد. / 07 May 2020