یکی از مهمترین آثاری که کامران جمالی، مترجم و شاعر فقید به زبان فارسی ترجمه کرده، بیتردید «قرن من» نوشته گونتر گراس، نویسنده فقید آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبی است. اگر مبنا را بر انتقال فضا و حس از زبان مبدا به زبان مقصد بگذاریم، ترجمه «قرن من» از زبان اصلی چیزی کم ندارد. اما اگر مبنا را بر مطابقت لفظ به لفظ بگذاریم، آنگاه درمییابیم ترجمه فارسی این اثر اندکی به سمت سادگی متمایل شده است.
یک گزینش هوشمندانه
«قرن من» در سال ۱۹۹۹ منتشر شد و در همان ماه انتشار به چاپ دوم رسید و در همان سال هم برنده جایزه ادبی نوبل شد. گراس در این اثر در صد داستان کوتاه از دریچه چشم انسانهایی با تحصیلات و مشاغل و سرنوشتهای مختلف روایتی از یک قرن پرآشوب در آلمان با دو جنگ جهانی، ویرانیهای به جای مانده از این جنگها و دوران بازسازی و شکوفایی به دست میدهد. مهمترین رویدادهای تاریخی سال همراه با سرگذشت کاراکترها، با زبانها و لحنهای گوناگون به فراخور جایگاه اجتماعی و موقعیت فردی این اشخاص روایت میشود با این هدف که با بازآفرینی و بازنگری تاریخ آلمان در یک قرن پرآشوب، به درک متفاوتی از زندگی اجتماعی در آن ایام برسیم.
این موضوع – بازنگری در تاریخ – به سبب از دست رفتن آرمانها و آرزوهای نسلهای تباه شده بعد از کودتای ۲۸ مرداد که سرانجام به نهضت چریکی و وقوع انقلاب بهمن ۵۷ و همچنین جنگ ویرانگر با عراق انجامید و با کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ به پایان رسید، در ایران هم موضوعی بسیار مهم است. در خارج از کشور، در محیط تبعیدی در همان سالی که «قرن من» گونتر گراس منتشر شد، ضرورت بازنگری در گذشته یکی از گفتمانهای مهم بود. بنابراین گزینش این کتاب برای ترجمه یک امر تصادفی نیست، بلکه از این واقعیت نشان دارد که مترجم اولاً با مهمترین گفتمانها در محیط تبعیدی ایرانی در سالهای دهه ۱۹۹۰ به خوبی آشنایی داشته و دوماً در آن سالها بدون آنکه از گذشته و تاریخ و زبان کشورش جدا شود، آمیخته زبان و فرهنگ آلمانی بوده است.
باید توجه داشت که آلمان در سالهای دهه ۱۹۹۰ با آلمان یک دهه بعد اساساً تفاوت داشت. در آن سالها هنوز آلمانیها از بازنگری در سهمی که در شکلگیری فاشیسم به عهده داشتند، کاملاً فارغ نشده بودند. مقابله با احساس گناه جمعی از یک سو و از سوی دیگر احساس تعهد و التزام به قربانیان به برخی بحثها و نظرها در رسانهها جهت میداد. «قرن من» گونتر گراس که شکوه و عظمت یک فرهنگ را در زبان بازآفرینی میکند و در همان حال برای فجایع و سهم آلمانیها در آن دنائتها در فاصله بین دو جنگ و در سالهای امیدبخش پس از آن بیانی ادبی و انسانی مییابد، از این نظر هم حادثهای بود. بنابراین بسیار طبیعی و حتی لازم بود که مترجم آگاهی که با دو فرهنگ آشنا بوده، ذهن او در نهضت چریکی عمل آمده و انقلاب و جنگ و تبعید را هم از سر گذرانده، به چنین اثری علاقمند باشد.
این را هم نباید فراموش کرد که در آن سالها با حوصله خوانندگان امروز تفاوت داشت. هنوز تصویر بر متن و شتابزدگی در انتقال پیام در شبکههای اجتماعی بر لذت مطالعه و تأمل در متنهای ادبی غلبه نیافته بود.
یک گزینش جسورانه
مبنای نقد ترجمه در ایران معمولاً مطابقت لفظ به لفظ ترجمه با متن مبدأ است. چنانچه بخواهیم کیفیت ترجمه کامران جمالی از «قرن من» گراس را با این مبنا بسنجیم، طبعاً لغزشها و نکات بسیار میتوانیم یافت. لازم هم نیست چندان جستوجو و کنکاش کنیم. در یک نگاه، صرفاً با مقایسه عنوان هر فصل با متن اصلی درمییابیم که رویکرد و گرایش اصلی مترجم همانا ساده کردن زبان آلمانی و قابل فهم کردن آن برای خواننده فارسیزبان است.
گذشته از آنکه زبان فارسی به دلیل فقر افعال از عهده پیچیدگیهای زبان آلمانی برنمییاید باید توجه داشت که اصولاً ترجمه موفق، الزاماً ترجمه لفظ به لفظ نیست. «گور به گور» ویلیام فاکنر به ترجمه نجف دریابندری و بسیاری از آثار دیگر از جمله دن کیشوتِ سروانتس به ترجمه محمد قاضی و همچنین ضد خاطرات آندره مالرو به ترجمه ابوالحسن نجفی مصداقهای معتبری برای این نظرند.
اما اگر به جای مطابقت لفظ با لفظ، مبنا را بر انتقال فضا و حس از زبان مبدا به زبان مقصد بگذاریم، ترجمه کامران جمالی از «قرن من» گراس چیزی کم ندارد. جلوههایی از جلال و شکوه، اهتمام و اراده و عزت درآمیخته با اندوه و شوخطبعی و خشم گونتر گراس را میتوان در ترجمه کامران جمالی هم سراغ گرفت. تلاش برای بازآفرینی لحن شخصیتها از طریق تغییر جنس زبان نیز یکی دیگر از دستاوردهای جمالی در ترجمه «قرن من» گونتر گراس است و با این حال از کار درآوردن لهجههای محلی آلمانی در این اثر همچنان یک امر محال باقی میماند.
باید توجه داشت که ترجمه چنین اثری از نویسندهای شناخته شده که به استقلال در زبان رسیده، صاحب امضا و دارای سبک است و از زبان و سبک او به سختی میتوان تخطی کرد، با ترجمه اثری از نویسندهای ناشناخته بسیار متفاوت است. این را هم باید به حساب جسارت مترجم در انتخاب اثر گذاشت.
بیشتر بخوانید:
من آنرا با ترجمه روشنک داریوش خواندم. از کتاب خوشم آمد. درباره کیفیت ترجمه چیزی نفهمیدم. آلمانی بلد نیستم. فارسی هم به زور بلدم، تا آن حد که نان و پنیر و هندوانه بخرم و گول دخترهای خوشگل و پسران خوش تیپ بزنم. پس از آن رفتم کارهای دیگر گونتر گراس بخوانم. آنها را جالب نیافتم. ول کردم. پس شاید ترجمه خوب بوده. می خواستم برم گول روشنک داریوش بزنم شنیدم قهر کرده رفته سرای باقی. نفرین به قرن من.
پپسی در ساعت پنج عصر / 24 April 2020