آنجایی که هیچ امیدی باقی نمانده،

باید ابداعش کرد.

آلبر کامو

کرونا به هیبت هیولایی بی‌چهره برآمده و حیات روانی همه را آشفته کرده است. پیشتر درباره ریشه‌ها و معانی سیاسی بیماری‌های جدید و فراگیر چیزی نوشته بودم، در اینجا قصد تکرار آن را ندارم. اساسا شاید در این موقعیت خاص که پای یک ترس واقعی و جمعی به میان آمده کنش سیاسی این باشد که متن‌ها و گفته‌های خودمان را به وسیله‌ای برای آرامش و غلبه بر ترس تبدیل کنیم. سخن گفتن درباره اجزای این کلیت، راهی است برای شکستن هیبت آن و غلبه بر آن. هر وضعیتی، سلاح خود را می‌طلبد.

قرنطینه

قرنطینه و حبس شکل نیمه‌اجباری و اجباریِ اعتکاف یا خلوت‌گزینی مذهبی است که بالاخص در ادیان شرقی رواج دارد. در نگاه دینی، لازمه انکشاف، و دسترسی به معنا یک خلوت طولانی و بازگشت به خویشتن و مونولوگ پایدار است؛ دوری از دیگران. بعثت برای محمد نیز محصول اعتکاف و قرنطینه او در غار بود.

 در فلسفه و با الهام ازین تلقی مذهبی و نسبت معنا و خلوت، لازمه تعالی و دستیابی به حقیقت، نوعی جدا شدن از عوام، افکار رایج و تلقی‌های عمومی بوده است. مثلا در رساله معروف میشل دو مونتین، فیلسوف فرانسوی قرن شانزده، بنام خلوت‌گزینی یا در کتاب حکمت زندگی  اثر شوپنهاور و حتی آثار نیچه و …در باب ضرورت این جدایی برای حیات انسان بسیار سخن گفته شده است.

اگر در دین و حتی در مدل یونانی، خلوت‌گزینی آدابی تنانه و عینی بود، در فلسفه، این جدایی و قرنطینه کردنِ خود، بیشتر معنایی ذهنی‌ دارد؛ نوعی تأکید بر جدا شدن از افکار و سبک‌وسیاق حیات عوام و جامعه. در واقع جدایی از تعلقات دنیوی و نزدیکی به ربّ در مدل مذهبی به جدایی از افکار و زندگی عامه و نزدیکی به نوعی اصالت حیات در فلسفه مبدّل شد.

 پاسکال در گفته مشهوری می‌‌نویسد که ریشه مشکلات بشر این است که نمی‌تواند در اتاقش بماند. این خلاصه‌ای است از اندیشه‌ی بخش بزرگی از فلاسفه، بالاخص رواقیون که بر ضرورت خلوت گزینی در حیات انسانی تاکید کرده‌اند.

اما خلوت‌گزینی اجباری -مثل حبس یا قرنطینه پزشکی- بی‌ربط با آن تلقی مذهبی و یونانی نیست که چه بسا در ظاهر بازگشتی به ریشه‌ی تنانه و عینی آن است. حاکمان و پزشکان نیز راه حل درستی و سلامت را در خلوت‌گزینی می‌دانند؛ اما اینبار نه برای آنکه محبوس است و به خلوت‌رفته، که برای دیگران و جامعه. در واقع هدف اصلی آنها، نه رستگاری فردِ خلوت‌گزین (مثل دین و فلسفه) که آلوده نشدن عامه مردم و کنترل جامعه است.

در خلوت نشین یونان، اثر سترگ فردریش هولدرلین، نویسنده در رمان‌اش شرحی می‌دهد از قیام مردم یونان در برابر ترکان عثمانی و در اواخر قرن هجدهم. هیپریون نامه‌هایی می‌نویسد، در خلوت و در قرنطینه‌ای از عمق بیشه‌ای در پارناس به دیگران. خلوتی که محصولِ وضعیت است. او با متن‌اش اما شوق و شوری انقلابی در خود و دیگران می‌سازد. گوشه نشین، داستان مردمان و کشورش را می‌گوید و «جمع» را به یاد می‌اندازد.

دهه شصت

از اواخر دهه شصت، خانه‌ها با مهمانی‌ها و باورها و موسیقی‌های زیرزمینی و ممنوع، برای طبقه‌ای خاص کم‌کم به جایی بیرون از کشور، تبدیل شدند. کم کم این اتفاق به افراد و طبقات بیشتری سرایت کرد. خانه‌ها به جایی تبدیل شدند که کشور را به دو بخش منقسم می‌کردند؛ دو تکه متخاصم و گرانیگاه نزاع ایدئولوژیک بین حاکم و مردم. در واقع در تمام این سال‌ها هر چقدر به «داخل» می‌آمدیم، به «خارج» می‌رفتیم. و داخل‌ترین بخش‌ها (خانه‌ها و اتاق‌ها) به خارج‌ترین جاها (غرب) میل پیدا می‌کرد و شبیه می‌شد.

تجربه قرنطینه با از بین بردن ملاقات‌های خانوادگی و دوستی، تجربه‌ای تازه را به شکل قبلی افزوده است. افراد در داخل کشور، همان تجربه‌ای را از سر می‌گذرانند که یک مهاجرِ تازه به خارج‌آمده، آن را تجربه می‌کند؛ بدون مزایایش. فرد داخل قرنطینه حال مجبور است تنها با خاطرات، ترس و اشیای داخل خانه‌اش سر کند.

شمایی که داخل ایرانید، با هرچه پنهان‌تر شدن در  داخل، نوعی از خارج‌آمدن را تجربه می‌کنید.

شستن دست و وایتکس

مواد ضد عفونی کننده همزمان با افول مذهب و اسطوره، کشف و گسترش یافتند. در نگاه اسطوره‌ای ریشه‌های بیماری به نیروهای اهریمنی بازمی‌گشت که در واقع بازتابی بودند از گناهان و خطاهای آدمیان و جامعه.

ادیان ابراهیمی، به نگاه اسطوره‌ای، بدلیل مریضی‌ها و رنج‌های صالحان، تقدیر و تصمیم و آزمایش الهی را نیز افزودند. در ادیان، بیماری‌ها و بلایای فراگیر هم نتیجه گناهان جامعه بود و هم تقدیر و آزمایش الهی.

در فرآیندهای روشنگری و حاکمیت خرد و عقلانیت، اسطوره و دین دیگر پاسخگوی ترس و وحشت جامعه نبودند. علم، باکتری و ویروس را پیش کشید و بهداشت و پزشکی مدرن را ارائه داد. در واقع طاعون و وبا که جمعیت بسیاری را قلع‌وقمع کرده بودند، یکی از مهمترین میانجی‌های این تحول معرفتی و تکنیکی و نیز سکولاریسم شد.

با وجود این تحول و پیشرفت، بیماری‌های فراگیر نه تنها کمتر نشدند که گسترش یافته‌اند. انواع و اقسام سرطان‌ها، ایدز، ابولا، بیماری‌های قلبی و عروقی و نیز حالا کرونا تعداد محدودی از این دامنه‌ی گسترده هستند. اگر اسطوره و دین زمانی نسبت به موارد ترس‌آور و ناشناخته چون بیماری و مرگ پاسخی اقناع‌کننده بودند، و در واقع نوعی روشنگری می‌کردند، خود روشنگری را هم می‌توان نوعی اسطوره و مذهب دانست. سلطه‌ی خرد و انسان بر طبیعت، سروری تکنیک و سود و کالا محوری، اسطوره‌های جدیدند که از دل روشنگری بیرون آمده‌اند و ماحصل وخیمی داشته‌اند .

از جمله مهمترین آثار سلطه بر طبیعت، بیگانگی انسان از طبیعت است. در بیگانگی، طبیعت، “انتزاع” می‌شود. انتزاع یعنی محو کردن ابژه‌ها، یعنی همان کاری که دقیقا اسطوره و دین در ذیل مفهوم “تقدیر” انجام می‌دهند. در ایده تقدیر، فرد بیمار و رنج او در پس اراده خدا و امر مقدس نادیده گرفته می‌شود تا بتوان آن را توضیح داد و تحمل کرد. در انتزاع روشنگری نیز سوژه و ابژه(طبیعت) از هم جدا شده‌اند بگونه‌ای که آنچه بر سر طبیعت آمده، تنها در لحظاتی که سوژه (انسان) را تحت تٲثیر قرار می‌دهد، قابل درک می‌شود؛ یعنی در هنگام ترس سوژه. این جدایی، مقدمات ابژه شدن سوژه، یعنی تخریب انسان بوده است.

به نظر می‌رسد روشنگری باید به سراغ دین و اسطوره جدید برود. بحران‌های امروز با شستن دست و وایتکس، شاید بطور موقت حل شود اما این ابزارهای جدیدِ غسل تعمید، پاسخی اساسی به بحران نیستند. بحران در ذات وضعیت است.

حمله به دستمال کاغذی

الف:

 وحشت از کمبود، این صف‌های طویل در مراکز خرید و خالی کردن قفسه‌ها ناشی از تاثیرات روانی سالها تبلیغ عدم کمیابی، فروشگاه‌های پر از محصولات متنوع و تطبیق یافتن ذهن با افزونی و زیادی کالاهاست. در عصر مصرف، کمیابی حتی در ذهن هم وحشت‌زاست. در واقع حتی احتمال کمیابی، خرید و مصرف انبوه می‌سازد.

فروید در تمدن و ناخرسندی‌هایش می‌گوید توسعه تمدن در ارتباط با افزایش میزان استفاده از صابون بوده است. بشر متمدن در نسبت با گذشتگان از آنچیزهایی که تحملش را ندارد -مثل آلودگی- بیشتر می‌ترسد. استفاده از صابون و مواد شوینده نمادی‌اند از مقابله هر روزه با همه آنچیزهایی که از بیرون می‌خواهند ما را تهدید کنند، تهدیدهایی مثل کم‌یابی و قحطی کالا.

ب:

در وضعیت معمول و در وهله اول، مقدار سرمایه‌ مالی‌ای که فرد دارد، میزان خرید او را تعیین می‌کند. اما در شرایط ویژه‌ای مثل آنچه امروز در جهان فراگیر شده -ایام قحطی یا تصور قحطی، منابع اقتصادی و مالی دیگر تنها ملاک حجم و اندازه خرید نیستند. در این شرایط به جز سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی نیز در میزان خرید تعیین کننده است. من چقدر باید بخرم؟ هر چقدر پولم می‌رسد؟ آیا به دیگری نباید ژل و نان و دستمال برسد؟

پی‌یر بوردیو در نقد نئولیبرالیسم نوشته بود که در جهان نئولیبرال، سرمایه‌های اجتماعی و فرهنگی بطور کامل به زیر سلطه‌ی میدان اقتصادی می‌روند بطوری که در شرایط اضطراری – و بطور جمعی – ، آنها معلق شده و نادیده گرفته می‌شوند؛ گویی هرگز نبوده‌اند. در واقع تمدن، مدنیت و اخلاقیات شهروندی در ذیل اقتصاد قرار می‌گیرند. این ثانویه شدنِ افراطی را در حجم خرید مازاد، بی‌توجهی به دیگران و مسابقه انبار کردن و خالی کردن فروشگاه‌ها می‌توان دید. پس بیراه نیست که در وضعیت طغیانِ طبقات پایین، این حمله و غارت بگونه‌ای دیگر با خالی کردن مغازه‌ها خود را نشان می‌دهد؛ چون پیشتر سرمایه‌های فرهنگی و اجتماعی که مناسبات مدنی و اخلاقی جامعه را تعیین کرده و تداوم می‌بخشیدند، به نفع اقتصاد و سرمایه اقتصادی، تضعیف و ناکارآمد شده‌اند.

انسان در مواقع اضطراری، به طور فردی و جمعی، وضعیت کلی را نمایندگی کرده و ابراز می‌کند. توصیه اخلاقی در این شرایط به او بدون شناختن و درک مکانیزم‌های سراسری و ساختاری بی‌معناست.

کنسرت در بالکن

بالکن قطعه‌ای از “بیرون” است که در “درون” تعبیه شده است. با سخت شدن دسترسی به بیرون از خانه در معماری‌های جدید شهری این فکر به سر معماران افتاد که قطعه‌ای از فضای بیرون را به فضای درون بکشند. بالکن در واقع جایی‌است مرزی که هرچند مالکیتش با صاحب‌خانه است اما او این فضای خصوصی را با دیگران -در واقع با نگاه دیگران- به اشتراک می‌گذارد. این اشتراک گذاری، یعنی عدم کنترل بر چشم‌چرانی، دخالت یا فضولی حسّانی دیگران، کارکرد دوگانه‌ای دارد: هم جایی می‌شود ریسک‌پذیر که در آن نمی‌توان هر کاری را انجام داد، و هم مکانی می‌شود برای فراخواندن دیگران به تماشای خود و حوزه خصوصی خود. بالکن‌ها به نوعی آگورا‌های شخصی هستند که دیگران نه به صورت جسمانی که از طریق نگاه کردن و شنیدن می‌توانند در آن حضور یابند و جمع شوند.

اگر هوای آزاد یا آفتاب باعث می‌شود که در بالکن‌ها بتوانیم لباس‌ها یا میوه‌های‌مان را خشک کنیم این ویژگی یعنی “بیرون بودگی” یک جنبه سیاسی از خیابان و کوچه را نیز مال خود می‌کند و چون آفتاب به ارث می برد. بالکن‌ها همواره می‌توانند سیاسی‌ترین نقطه یک خانه باشند؛ جایی که فرد عاصی و رنجور از مناسبات داخل خانه و خانواده می‌تواند به آن مراجعه کند و دیگران را از رنج‌اش باخبر کند، یعنی جامعه و دیگری (حوزه عمومی و دولت) را به ستم موجود در حوزه خصوصی‌اش آگاه کند. و نیز جایی که افراد سرکوب شده در جامعه می‌توانند بر روی بلندای آن بیایند و اعتراض و روایت‌شان را از دولت و وضعیت با سرود‌ها و شعارهای خود اعلام کنند؛ در واقع همبستگی دیگران را طلب کنند. چون واعظی بر بلندایی برای خطابه‌ای سیاسی و رو به جمعیت.

بالکن جایی است برای بازسازی حوزه خصوصی و جامعه؛ جایی از ‌بیرون در درون و از درون در بیرون. چیزی شبیه فضای مجازی.

نقشی که امروز و در میان حبس خانگی، بالکن‌ها با پیشگامی ایتالیایی‌ها و در سال‌های گذشته و در مناسبت‌های سیاسی در ایران بازی می‌کردند، نشان از پتانسیل موجود در این مکان‌های عمومیِ خصوصی شده یا خصوصیِ عمومی شده است که در شهرهای مدرن و پر تراکم امروزی می‌تواند فضا و موقعیت را بیش از پیش متعلّق به شهروندان نماید.

تعطیلی حرم

وقتی کعبه و بیت‌الله الحرام به سبب خطر کرونا تعطیل شد هیچ اعتراض و تجمعی نسبت به این تصمیم از عربستان گزارش نشد.

 اعتراضات به تعطیلی حرم‌ها در ایران توسط گروهی از بنیادگرایان مذهبی نشان از این است که اعتراض و نافرمانی نسبت به فرامین و اقدامات حاکم در ایران در متن جامعه و تاریخ آن درونی شده است. حتی همین اعتراضات احمقانه به بسته شدن اماکن زیارتی در قم و مشهد، نشان‌دهنده تفاوت‌های اجتماعی و سیاسی بین ایران و کشورهای منطقه و تجربه مدرنیته در ایران است.

جامعه‌ای که اعتراض، انقلاب و شورش نسبت به فرامین دولتی و حکومتی را در فرهنگ سیاسی خود دارد، می‌تواند مدعی این شود که سوژگی مدرن را در خود ذخیره کرده است. فرم‌های زندگی، بخش مهمی از حیات مدرن‌اند؛ فرم‌هایی مثل انقلاب، نافرمانی، اعتراض، تک همسری، آداب، طرز حرف زدن و لباس پوشیدن، تکنولوژی و …. از این فرم‌ها البته همه گروه‌ها برای محتواهای مدرن استفاده نمی‌کنند و چه بسا برای بدترین چیزها و غیر مدرن‌ترین اهداف بهره ببرند؛ خطری که در کل پروژه مدرنیته تا امروز وجود داشته است. می‌دانیم که بسیاری از اوقات فرم‌های مدرن در خدمت محتواهای ارتجاعی مثل فاشیسم، ترامپیسم، نژادپرستی، بنیادگرایی مذهبی، اسلام سیاسی و غیره بوده‌اند.

اگر در جامعه‌ای افراد در درون فرهنگ سیاسی مدرن باشند، یعنی سوژه سیاسی در میان آنان شکل گرفته باشد و آن را در شکل اعتراض و نافرمانی و آزادی‌خواهی مدام نشان داده باشند، چنانچه در آن جامعه اماکن مقدسی مثل کعبه و کلیسا تعطیل شوند و اعتراضی وجود نداشته باشد، این کلیت نشان‌دهنده این است که ما با جامعه مدرنی روبرو هستیم که توانسته بر عقاید مذهبی افسار بزند. اما ما با کشورهایی (مثل عربستان) روبروییم که نه تنها در بقیه موارد که حتی در این مورد – و تعطیلی مکان‌های مذهبی- هم شاهد اعتراضی از سوی گروه‌هایی از  جامعه نسبت به حاکم نیستیم (حتی از سوی گروه‌های تندروی سلفی‌). این واقعیت می‌گوید که علاوه بر استبداد حکومتی، این سکوتِ به ظاهر مدرن همگان نسبت به تعطیلی اماکن مذهبی، نشاندهنده ‌وضعیت خود جامعه و فقدان سوژه سیاسی در آنهاست.

 در ایران مدرن همه‌ی گروه‌ها از مدرن و پست مدرن گرفته تا بنیادگرا و حزب‌اللهی، مواجهه‌ی سیاسیِ اعتراضیِ علنی نسبت به دستورات حکومت داشته‌اند. هیچیک از آنها با تمام حکومت بطور کامل منطبق نمی‌شوند و این عدم انطباق را از کم تا زیاد بیان می‌کنند. این واقعیت، وضعیت فرهنگ سیاسی یک جامعه را که محصول تاریخی دویست ساله است، نشان می‌دهد.

حتی اعتراضات به تعطیلی حرم‌ها در قم و مشهد از سوی بنیادگراترین و سنتی‌ترین گروه‌های مذهبی در ایران نشان از فرهنگ سیاسی مدرن جامعه و دستاورد تاریخ اجتماعی ماست؛ که جامعه‌ای مثل عربستان از آن برخوردار نبوده است. در واقع حتی در پس این اعتراض‌های جاهلانه، ردی از آنچیزی می‌توان دید که در آینده همچون اسلحه و نیرویی برای سکولاریسم بکار می‌آید.

خیابان خلوت

خیابان‌ها به گونه‌ای دهشتناک و آخرالزمانی در همه جا تخلیه شده‌اند. اما این جای خالی، جای پر تنشی است.

 شلوغی_آنجایی که حال خلوت شده_هیچگاه از بین نمی‌رود، بلکه به درونِ ذهن بیننده‌ و ساکن‌اش می‌رود. تجربه‌ ما از یک ارتباط، یک مواجهه و یک پدیدار حتی پس از فقدان آن باقی می‌ماند اما با انتقال به ذهن-حافظه، توأمان هم بر بودنش (شلوغی مورد انتظار) و هم بر نبودنش (خلوتی) ارجاع پیدا می‌کند. شکل تازه، هم کلافگی‌ها و زحمت‌هایِ بودن را دارد و هم احساسِ فقدان و ترسِ نبودن را. دلیل اصلی دهشتناکی خلوت شدن خیابانی شلوغ در شهرمان یا از دست دادن رابطه‌ای نزدیک هرچند پر دردسر، در این جمع‌آوری است؛ تجمیع آن چه باید باشد و آنچه نیست. در واقع تجمیع بدی‌های بودنش از طریق حافظه و بدی‌های نبودنش از طریق تجربه.

پیرمرد دستفروش

تصاویر پیرمرد دستفروشی در همه رسانه‌هاو حتی تلویزیون دولتی انعکاس یافت که بدلیل تأمین معاش خود و خانواده‌اش از فرمان‌های دولتی و پزشکی برای قرنطینه سرپیچی کرده است. این تصویر را قرنطینه نشینان یعنی زندانیان بهداشت، در زندان‌های شخصی‌شان، تماشا کردند. بر خلاف تصور حتی این تصاویر هم نه برای نقد وضعیت اقتصادی و دولت که برای عبرت عموم مردم پخش شد. عبرت اصلی این بود که: «اگر فقیر باشید، حتی نمی‌توانید زندانی شوید. اگر فقیر باشید، هیچ چیزی نیستید حتی هنگام آزادی. همه‌کار بکنید تا فقیر نباشید.»


از همین نویسنده