احسان مهرابی –  یکی می‌گوید، برگردیم دوم خرداد. یکی می‌گوید، برگردیم کف خیابان. جایی که در سه سال گذشته بیشتر از هر جای دیگر ایران خبرساز بوده و درمعرض نگاه. این روز‌ها، یکی می‌گوید همه راه‌ها از آنجا می‌گذرد و دیگری می‌گوید به جایی برمی‌گردیم  که برایمان مبدا تاریخ است و بهشتی در دوردست.

اولی می‌گوید، با قدرت اجتماعی می‌توان به بهار ایرانی رسید. دومی می‌گوید، راه دموکراسی یک بار دیگر از صندوق رای می‌گذرد. جایشان فرق می‌کند اما هم نام‌شان یکی است، هم حال‌شان. یکی بر تخت زندان این حرف‌ها را زده و دومی در مطبش. صفت هر دو اصلاح طلب است، آن هم از نوع اصیل‌اش. سالیانی است که هر دو حال خوبی ندارند.

 اولی پیرمردی است که او را به شوخی و پس از اعتصاب غذای ۱۴ زندانی سیاسی در اعتراض به کشته شدن هدی صابر، “امام ابوالفضل” می‌خوانند. دومی دربین خودی‌ها، مشهور به “آقا رضا” است. اختلاف‌شان هم بر سر آینده‌ای است که می‌خواهد به گذشته برگردد. بازگشت به گذشته دور و نزدیک. گذشته دور دوم خرداد و گذشته نزدیک جنبش سبز و اعتراضات خیابانی.

رضا خاتمی صبر را به اصلاح‌طلبان توصیه کرده است. صبری که این روز‌ها سرنوشت یک‌جا و محتوم سیاسیون، مردم ایران و حتی ناظران شده است. ناظرانی که می‌خواهند بدانند اصلاح‌طلبان به کجا باز می‌گردند. دوم خرداد، کف خیابان یا خانه‌های خود؟

زندانیان سیاسی در روزهای ملاقات از عالم سیاست خبر می‌گیرند و خوانده‌های خود از نشریاتی را که با تاخیر به دستشان می‌رسد، تکمیل می‌کنند. در روزهای پایانی تابستان، ابوالفضل قدیانی عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تیتر ماهنامه «مهرنامه» درباره بازگشت به دوم خرداد را که دید، شوق نوشتن یافت.

او کمتر دست به قلم می‌شود حداقل در قیاس با مصطفی تاج‌زاده دیگر عضو سازمان مجاهدین انقلاب. اما باید می‌نوشت تا دست‌کم آرام شود. یادداشت او از بازگشت به دوم خرداد سئوال می‌کرد و پاسخ می‌داد که بازگشتی درکار نیست. پیرمرد زندان کشیده در دو رژیم از دگرگونی اوضاع می‌گفت و این‌که «نه جامعه، نه جمهوری اسلامی و نه اصلاح‌طلبان هیچ‌کدام در وضع خرداد ۷۶ نیستند».

او نوشته‌های دیگر هم‌مسلکان خود درباره بازگشت به دوم خرداد را «قلم فرسایی مکرر» و داستان‌پردازی‌های بی‌رمق «ناشی از سرخوردگی و بی‌عملی » کسانی دانست که به تعبیر او« از ارزیابی تحولات واقعی عاجزند».

راهکار او در برابر تلاش برای بازگشت به دوم خرداد، اتکا به تجربه سه سال گذشته بود: «به صحنه آوردن فشار جنبش اجتماعی». تفسیر ساده جنبش اجتماعی هم همان ادامه اعتراضات خیابانی است، اعتراضاتی که در جای جای یادداشت قدیانی مثال زده شده بود.

چندی بعد رضا خاتمی، دبیرکل سابق حزبی که دبیرکل فعلی آن در زندان است به تعبیر خود “دندان طمع” همه را کشید و گفت که اصلاح‌طلبان برانداز نمی‌شوند و «حتی اگر نظام هم اصلاح‌پذیر نبود، وارد فاز دیگری نخواهند شد.»

در بین نزدیکان دو طرف در زندان و بیرون زندان، مصاحبه “آقا رضا” به پاسخی در مقابل یادداشت قدیانی تغبیر شد.

این حرف‌های “آقا رضا” را دیگران هم زده بودند. موسوی لاری، وزیر کشوری که برخی اصلاح‌طلبان به شوخی و جدی سرکار آمدن احمدی‌نژاد را محصول مدیریت او در برگزاری انتخابات می‌دانند، گفته که اصلاح طلبان «سقف نمی‌شکافند و از حریم و مرز نظام خارج نمی‌شوند». اسحاق جهانگیری هم که خود از گزینه‌های برخی اصلاح طلبان برای ریاست جمهوری است، می‌گوید «جز انتخابات راهی نداریم».

این نوشتن‌ها و گفتن‌ها جدالی است تا اصلاح‌طلبان تکلیف خود درانتخابات آینده را بدانند. هرچند اگر تکلیف خود را هم بدانند باز باید منتظر تعیین تکلیف خودشان از سوی نظام باشند. چه خواستن آنان این روزها شوخی رایج و قدیمی ایرانی شده که می‌گوید«پنجاه درصدش حل است.»

سالیانی است که واژه تحریم به اردوگاه اصلاح‌طلبان هم راه پیدا کرده است، از زمانی که صندوق‌های رای برای آنان دیگر ارمغانی نداشته. سال۸۴ تحریم‌کنندگان خود را پیروز انتخابات نامیدند و دیگران آنان را سهیم در پیروزی احمدی‌نژاد و نتایج‌اش.

طبق معمول در عالم سیاست ایران کنتوری نبود تا ادعاهای دو طرف را اندازه بگیرد. سال ۸۸ اما هم معنای تحریم عوض شد، هم معنای شرکت. این بار دیگر تحریم حرکت آوانگارد نبود و شرکت در انتخابات جرم شده بود.

در سال 90 شرکت برای بعضی، چیزی شده بود در حد خیانت. اصلاح‌طلبان بیرون زندان اما جلسه‌های خود برای انتخابات را داشتند. جلساتی که از هاشمی رفسنجانی هم درباره آن نظرخواهی شد و او گفت:« انتخابات آزاد هم‌چنان راه‌حل مشکلات ایران است.»

 خبر این جلسات به زندانیان سیاسی هم رسید. جلساتی که گفته می‌شود عبدالله نوری مبدع آن بوده. برخی زندانیان از زندان پیام فرستادند و درباره چرایی ماجرا از نوری پرسیدند. نوری اما گفت که مقصودش از شرکت درانتخابات، شرکتی بوده که نظام را در برابر خواسته‌های اصلاح‌طلبان به چالش بکشد نه شرکتی که تنها برای تائید نظام باشد. نوری گفت که موضوع شرکت آن‌گونه که او می‌خواسته منتفی شده. دیگر اصلاح طلبان هم گفتند که “عدم شرکت فعال” گزینه نهایی است. آن‌هم آن‌گونه که باید پیش نرفت و سیدمحمد خاتمی در دماوند مهر انتخابات را به شناسنامه خود زد.

این روز‌ها بازار استدلال دو طرف گرم است. استدلال‌هایی که از دلایل شکست اصلاحات شروع می‌شود و به راهکار برای آینده می‌رسد. وقتی پای تضمین می‌افتد کار دو طرف سخت می‌شود. هر دو راه‌حل خود را گزینه‌ای ناگزیر می‌دانند اما نمی‌توانند برای موفقیتش تضمین حداقلی هم بدهند.

موسوی لاری وزیر کشوری که برخی اصلاح‌طلبان به شوخی و جدی سرکار آمدن احمدی‌نژاد را محصول مدیریت او در برگزاری انتخابات می‌دانند، گفته که اصلاح طلبان «سقف نمی‌شکافند و از حریم و مرز نظام خارج نمی‌شوند.» اسحاق جهانگیری هم که خود از گزینه‌های برخی اصلاح طلبان برای ریاست جمهوری است، می‌گوید، «جز انتخابات راهی نداریم.»

نوشته قدیانی و مصاحبه رضا خاتمی نمونه‌ای است از استدلال‌های دو طرف. قدیانی از دو حرکت “اصلاح قانون” و “مهار قدرت مطلقه” می‌گوید. اولی را محتوم به شکست می‌داند و دومی را چاره کار. رضا خاتمی اما امیدوارانه می‌گوید که « همین نظام ولایت‌ فقیه می‌تواند یک نظام دموکراتیک باشد».

عضو سازمان مجاهدین انقلاب، اتفاقات سال ۸۸ و ۲۵ بهمن ۸۹ را شاهد می‌آورد و به جریان اصلاحات «به صحنه آوردن فشار جنبش اجتماعی» را توصیه می‌کند. دبیرکل سابق جبهه مشارکت اما به حاکمیت اطمینان می‌دهد که اصلاح طلبان «خطوط قرمز را رعایت خواهند کرد. «

رضا خاتمی باید در حاکمیت به دنبال خریداری برای اطمینان دادنش باشد. او امیدوارانه از بسته‌ترین حکومت‌ها را مثال می‌آورد که« وقتی مطالبات ملی روشن شده چاره‌ای جز تسلیم نداشته‌اند.» قدیانی اما فشار سازماندهی شده اجتماعی را تنها راهی می‌داند که «ولی فقیه را وادار به مشروطه کردن قدرت مطلقه‌اش می‌کند».

نایب رئیس مجلس ششم بر ماندن اصلاح‌طلبان در دایره “نظام و قانون مداری” تاکید می‌کند. زندانی سیاسی دو رژیم اما «پذیرش قانون به‌عنوان فصل‌الخطاب» را که توصیه حکومت پس از انتخابات بود، قانون‌شکنی و حق‌کشی در لفافه‌ی پر زرق و برق “قانون‌گرایی” می‌نامد و بار‌ها از تکمین نکردن معترضان انتخابات سال ۸۸ به محدوده‌های قانونی تعریف‌ شده توسط حاکمیت ستایش می‌کند.

اولی و دومی نه تنها روش‌هایشان بلکه نماد‌هایشان هم متفاوت است. نماد رضا خاتمی هم‌چنان برادرش محمد خاتمی است که دوستدارانش به بهانه تولد برایش نامه می‌نویسند و از دلتنگی‌هایشان می‌گویند. نماد قدیانی و دوستانش اما موسوی و کروبی هستند که به تعبیر او «مومنانه بر سر پیمان خویش با مردم ماندند».

نزد دو طرف اما سئوالات بی‌پاسخ بسیار است. موافقان فشار اجتماعی یا همان بازگشت به خیابان با این پرسش مواجه‌اند که هزینه‌های بازگشت را چه می‌کنند. مگر نه این است که دراین سال‌ها بسیاری کشته و زندانی شده‌اند و حاکمیت به دلیل پول نفت و قدرت سرکوب هنوز سرپا است. منتقدان به آنان می‌گویند که جنبش سبز پس از ۲۵ بهمن ۸۹ دیگر در اعتراضات خیابانی نمود چندانی نداشته است.

این روز‌ها بازار استدلال دو طرف گرم است. استدلال‌هایی که از دلایل شکست اصلاحات شروع می‌شود و به راهکار برای آینده می‌رسد. وقتی پای تضمین می‌افتد کار دو طرف سخت می‌شود. هر دو راه‌حل خود را گزینه‌ای ناگزیر می‌دانند اما نمی‌توانند برای موفقیتش تضمین حداقلی هم بدهند.

طرفداران انتخابات نیز تجربه دوم خرداد و شکست اصلاح طلبان درقانع کردن حاکمیت به اصلاحات را درکارنامه دارند. آنان البته می‌گویند در دوم خرداد غافلگیر شده‌اند و این بار با آمادگی به صحنه می‌آیند. سئوال ساده و رایج هم این است که این بار درمقابل تقلب چه می‌کنند.

اصلاح‌طلبانی که خود را اصیل می‌دانند با گروه سومی هم طرف‌اند که حاضرند به هر قیمت درانتخابات حاضر باشند. حتی با حضور یک کاندیدای اجاره‌ای. تعبیری که از عبارت “رحم اجاره‌ای” وام گرفته شده و نشانه حمایت اصلاح‌طلبان از یک کاندیدای اصول‌گرا است.

رضا خاتمی صبر را به اصلاح‌طلبان توصیه کرده است. صبری که این روز‌ها سرنوشت یک‌جا و محتوم سیاسیون، مردم ایران و حتی ناظران شده است. ناظرانی که می‌خواهند بدانند اصلاح‌طلبان به کجا باز می‌گردند. دوم خرداد، کف خیابان یا خانه‌های خود؟