تاکنون اساسیترین میانجیهای درک و شناساندن زندگی اجتماعی ساکنان روستاهای “هورامان تخت” کردستان، روایتهای فانتزیک و هویتمحور مستندسازان و قومنگاران “فرهنگدوست” بوده است. به طوری که مطابق این روایتها گویی در این دیار، هیچ الگوی خاصی از زندگی انسانهایی که با مسائلی از جنس سیاست و زندگی مدنی درگیر باشند، قابل تشخیص نیست. برجسته کردن انتزاعی “فرهنگ” در این دیار، بدون ارجاع به جنبههای تاریخی و اجتماعی آن و بدون قرار دادن آن در بستر “کلیت” بزرگتر از خود، تاکنون، جنبه غالب نظام معرفتی تولید شده درباره هورامان بوده است. اما این، به هیچ وجه آگاهی مورد نیاز مردم زحمتکش منطقه نیست. این را میتوان از استقبال عمومی از اندیشه و مفاهیم “چپ” حزب حیات آزاد کردستان”پژاک”، در میان تعداد زیادی از جوانانی استنتاج کرد که در روند “پرولتریزه شدن” نیروی کار، به کارگران مزدبگیر شهرهای بزرگ صنعتی تبدیل شدهاند و تحت تأثیر همین رویه، از شیوه زندگی، تفکر و آگاهی پیشینیان خود، رویگردان شدهاند. آنها اکنون به تناسب وضعیت عینیشان، نیازمند نوعی از آگاهی جدید هستند که بتواند وضعیتشان را برایشان روشن کند، به آنها بگوید که در کجای جهان ایستادهاند و چگونه باید زندگی کنند؟ گویا در غیاب جریانهای سیاسی مترقی درونزا، اکنون “پژاک” میکوشد این خلأ را پر کند.
سالها پیش، احمد محمدپور، استاد فعلی دپارتمان انسانشناسی دانشگاه ماساچوست، از معدود افرادی بود که با اختصاص رساله دکتری خود به موضوع تجربه زندگی اجتماعی جدید در هورامان، برای اولین بار به طور جدی، هورامان را از دریچهی تئوریهای جامعهشناختی مدرن، مورد بررسی قرار داد. نتایج این تحقیق که با رویکرد تفسیری انجام شده بود، در کتابی تحت عنوان “تجربه نوسازی” (ناشر: جامعهشناسان، تهران ۱۳۹۲) منتشر شد. این کتاب از آن جهت که برای نخستین بار، هورامان را به عنوان یک واقعیت اجتماعی مطرح کرد، مهم و قابل تأمل است. در این تحقیق، مردم هورامان به طور کلی نتایج ورود پدیدههای مدرنی همچون مدرسه، نفت، بهداشت و حمل و نقل به روستاهایشان را مثبت ارزیابی کرده و از آن استقبال کرده بودند. اما از آن زمان تاکنون منطقه با تجارب جدیدی مواجه شده و در آن تغییراتی روی داده است که تأمل دوباره بر آنها را ضروری مینماید.
نمونه روستای سلین
این تأمل به طور اساسی، نیازمند یک کار گسترده میدانی در سرتاسر روستاهای هورامان است که فرصت، هزینه و پشتیبانی خاص خود را میطلبد. اما در اینباره نگاهی میدانی به وضعیت یکی از روستاهای این منطقه که بیشترین تجلی موضوع مورد بحث را در خود دارد، سودمند است. روستای “سلین”.
این روستای تاریخی در ۷ کیلومتری جنوب شرقی هورامان و ۷۰ کیلومتری مریوان و سروآباد قرار گرفته است. دور آن را کوه کوسالان و رودخانه سیروان فرا گرفته است و جاذبههای طبیعی فراوانی دارد. شغل بیشتر افراد این روستا باغبانی است. باغهای انار و انجیر سلین و روستاهای اطراف آن، از شهرت خاصی برخوردارند. جمعیت آن بر اساس سرشماری مرکز آمار در سال ۱۳۸۵، ۹۱۰ نفر (۱۹۴خانوار) است.
آنچه اخیرأ به این روستا هویت جدیدی بخشیده، نه انارهای شیرینش، نه لباس و زبانش به مثابه یک نوع متفاوت از “مرکز”، نه جاذبه توریستیاش و نه مقولات دیگری از این دست، بلکه هویتیابی سیاسی آن است. موضوع از آنجایی شروع شد که جمعیتی از جوانان این روستا، با پی بردن به سازگار نبودن سبک زندگی و تفکر سنتی پیشینیانشان و هویت برساخته شده از جانب مرکز با واقعیت موجود زندگیشان، به دنبال خلق “شخصیتی” جدید برای خود به تکاپو افتادند. این تکاپوی جدید همزمان شد با ورود “پژاک” و فعالیتهای تبلیغاتی آن و ارتباط گرفتن با جوانان. محصول این تلاقی، پیکربندی هویتی جدید بود که آمیزهی است از ناسیونالیسم کُرد، سوسیالیسم شرقی، آنارشیسم پ-کا-کایی و رویگردانی از دین. سلین کمکم بر سر زبانها افتاد و جوانانی از روستاهای همجوار (بلبر، ژیوار، نوین) هم به این مسلک جدید روی آوردند. اما در هیچکدام از آنها، این گرایش به اندازه سلین رشد نکرد، گرایشی که نسخه تازهای از آمیزه قدیمی کُردگرایی و چپگرایی است.
سلینیها از آن پس، هر سال جشن نوروز را با شور و شوق هرچه تمامتر برگزار کردند و در آن “پرچم ملی کردستان” را برافراشتند. نوروز اکنون به یکی از سیاسیترین جشنها در طول حیات خود در سلین تبدیل شده است. گویی حضور هرچه پررنگتر در این مراسم و شادی کردن در آن و برافراشتن آتش، مساوی است با انزجار هر چه بیشتر از گذشته سربهزیر خود و حاکمیت مذهبی مسلطی که در طول حیاتش، شادی و زندگی را نفی کرده است و به تعبیر شیرکو بی کس “رخت عاشورا را بر تن شعر کرد و موسیقی را بیوه کرد”.
تعداد چشمگیری از جوانان روستا به حزب پژاک پیوستهاند و چندتن از آنها هم در جنگهای شمال سوریه جان باختهاند. آنها با این کنش، همچنین شیوه بازنمایی مسلط از خود را هم به چالش میطلبند. آنها خواستار “سیاسی شدن” و تأمل بر سرنوشت و ابعاد مختلف زندگی خود هستند. هر چند این کار را با شور جوانانه آمیختهاند و جنبه شعاری آن هنوز بر مضمونی متکی بر نقد تجربه تاریخی و نگاه روشن به وضعیت پیشی میگیرد. از نمودهای بیرونی گرایش، لباسهایی است شبیه به لباسهای پیشمرگان احزاب قدیمیتر کُرد و لباسهای کنونی پژاک و پرچم ی. پ. گ.
سلین کمترین نرخ مشارکت در میان روستاهای هورامان را درانتخابات اسفند ۹۸ داشت و صندوقهای رأی، تقریباً خالی از روستا بازگشتند. مردمان سلین و کل منطقه افرادی سختکوشاند. اکنون بسیاری از آنها شغلی برای خود ندارند. باغهای پدرانشان، پاسخگوی نیازهای آنها و سبک زندگی جدید نیست. آنها جزو طبقه بیچیزند و این بیچیزی آنها را گسسته از سنتی که نگهبان چیزهایی بود که پیشینیان یا بخشی از آنان داشتند. جوانان اکنون به سنت، به قدرت دولتی، و آداب و رسوم قدیمی از جمله درمورد جایگاه زنان به گونهای دیگر مینگرند. سؤالاتی که اکنون ذهنها را به خود مشغول کرده، حقیقتأ سؤالاتی اساسیاند. هیچ چیز برای این نسل تازه “طبیعی” نیست و از نظر آنها باید برای یک زندگی شایسته جنگید. اصل سؤالهایی است که دارند. یک ناظر ممکن است به جوابهای موجود انتقادهایی داشته باشد، اما باید در نظر گرفته آنچه پویش ذهنی و اجتماعی ایجاد میکند، مسئلههاست، سؤالهاست.
اعتراض علیه محرومیت، که شکل محوری مبارزه طبقاتی است در شکلهای گوناگون در سلین و هورامان به راه افتاده و در حال تبدیل شدن به اهرم واقعی تغییر است. اهالی سلین در همین سطح از مبارزه نیز، امتیازات خاصی برای خود کسب کردهاند که روستاهای مجاور فاقد آناند. با وجود این که سپاه پاسداران، چندین پایگاه نظامی در این منطقه احداث کرده، قبح اجتماعی “پاسدار بودن” در سلین به قدری است که حتی آنهایی هم که زیر فشار بیکاری تمایلی درونی برای استخدام شدن در آن دارند، از ترس طرد شدن حاضر به انجام این کار نیستند و نیروهای پایگاه سلین، از روستاهای مجاور تأمین شدهاند. مردم این روستا اکنون با آزادی عمل بیشتری مراسمشان را برگزار میکنند و در امور جاریشان نیز همبستگی اجتماعی بالاتری به نسبت سایر روستاها دارند. این همانا محصول اهمیت دادن و اندیشیدن به سامان جمعی و سیاسی است. خودآگاهی جمعیای شکل گرفته تکیهگاه مقاومت و پیشروی است.