اکبر گنجی – سخنرانی‌های اخیر هاشمی رفسنجانی و مطرح ساختن او به عنوان مرد بحران و ناجی جمهوری اسلامی، نگاه‌ها را دوباره به او معطوف کرده است. آیا هاشمی راه‌حل است؟ اگر آری، حل‌های او چیست؟

یکم- جایگاه هاشمی رفسنجانی در نظام: بهترین توضیح درباره‌ی جایگاه فعلی هاشمی رفسنجانی در رژیم جمهوری اسلامی توسط خود او در گفت‌و‌گو با روزنامه آرمان (رجوع شود به این لینک) بیان شده است.

اولاً: درباره دیدارهایش با آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید: «در سبک سابق چون کار روزانه داشتیم، هفته‌ای یک‌بار بود. الان دیگر لازم نیست هفته‌ای یک بار باشد. تقریباً ماهی یک بار ادامه دارد. هر وقت هم حرفی داشته باشم، محدودیتی ندارد. تلفن می‌کنم و می‌روم با ایشان حرف‌هایم را می‌زنم. مشکلی در رابطه با هم نداریم. گاهی که عجله‌تر باشد، با تلفن حرف می‌زنیم.»

ثانیاً: درباره میزان اطلاعات خود از تصمیم‌گیری‌های رژیم می‌گوید: «من در حال حاضر مثل گذشته در جریان مسائل کشور، آن‌گونه که اتفاق می‌افتد، نیستم. بیشتر از طریق رسانه‌ها و گاهی از طریق بعضی ملاقات‌ها مطالبی را می‌فهمم.»

ثالثاً: هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است. مجمع دو وظیفه دارد.

الف- رسیدگی به قوانینی که توسط مجلس به تصویب رسیده و شورای نگهبان آن را رد می‌کند، سپس دو سوم نمایندگان مجلس آن مصوبه را ضروری دانسته و در مصلحت نظام به شمار می‌آورند. پس از مجلس ششم که اصول‌گرایان هماهنگ با شورای نگهبان مجلس را در اختیار گرفتند، چنین اتفاقی نمی‌افتد و نمایندگان نظر شورای نگهبان را تأمین می‌کنند.

 ب- تعیین سیاست‌های کلی نظام به‌عنوان نظر مشورتی برای رهبری.

هاشمی می‌گوید: «دولت اصلاً نظرات مجمع را قبول ندارد.» احمدی‌نژاد نه در جلسات مجمع شرکت می‌کند و نه مصوبات مجمع را اجرا می‌کند. برنامه پنج ساله چهارم را گفته بود «خمیر شود.» هاشمی می‌گوید: «شما رسانه‌ها بروید بررسی کنید، آسان هم هست و ببینید که چند درصد آن احکام که مجمع تصویب کرده بود، عمل شد؟»

سراسر گفت‌و‌گوی هاشمی با روزنامه آرمان، تعریف و تمجید از دوران ریاست جمهوری خودش است. راهحل او، بازگشت به آن دوران است. حتی یک انتقاد به آن دوران را نمی‌پذیرد و تورم ۵۰ درصدی را هم اشتباه “بانک مرکزی و وزارت بازرگانی” قلمداد می‌کند. گویی از خرابکاری‌های احمدی‌نژاد می‌توان خوبی دوران هاشمی را استنتاج کرد.

مورد بعدی که هاشمی به‌عنوان شاهد عرضه می‌کند، تعیین سیاست‌های کلی نظام در زمینه سیاست خارجی است که احمدی نژاد آن‌را هم نادیده گرفت. او می‌گوید: «سیاست‌های کلی خارجی در مجمع تنظیم شد. خدمت رهبری دادیم و روشن است و اگر مراعات کنیم، فکر می‌کنم به خاطر جذابیت ایران از ابعاد مختلف در دنیا علاقه کار با ایران زیاد باشد.»

هاشمی به‌طور ضمنی نشان می‌دهد که که احمدی‌نژاد هیچ ارزشی برای رهبری قائل نیست. او به‌عنوان قرینه‌ای دیگر می‌گوید رهبری اقتصاد مقاومتی را مطرح کرد: «وقتی که رهبری فرمودند، برخی آقایان پای سخنان رهبری نشسته بودند و یادداشت می‌کردند، عمل مهم است.» یعنی احمدی‌نژاد ارزشی برای اقتصاد مقاومتی رهبری قائل نیست.

این موارد نشان می‌دهند که هاشمی کاملاً به حاشیه رانده شده است.

دوم- جایگاه هاشمی در نظرها: هاشمی با احمدی‌نژاد مخالف بود و طی سال‌های گذشته دائماً او و همفکرانش را تحت عنوان جریانی انحرافی‌نقد کرده است که می‌خواهند روحانیت را مانند پس از مشروطه کاملاً از ساختار سیاسی حذف کنند. بخش دیگری از نقد هاشمی معطوف به وضعیت اقتصادی و ناکارآمدی دولت احمدی‌نژاد بود. رکود تورمی کنونی و افزایش جهشی قیمت دلار نظر اصول‌گرایان و روحانیت سنتی را نسبت به هاشمی بهبود بخشیده است. به تعبیر دیگر، آنها نزد خود می‌گویند: حق با هاشمی بود.

بحرانی شدن وضعیت اقتصادی، فرصت و امکان خوبی در اختیار هاشمی گذارده تا احمدی نژاد را هدف نقد بی‌امان خود قرار دهد. به عنوان نمونه، او یک روز پس از انتشار گفت و گو با روزنامه آرمان، در ۱۷ مهر ۱۳۹۱ در دیدار با اعضای شورای مركزی انجمن اسلامی مدرسين دانشگاه‌ها، دولت احمدی‌نژاد را “افراطی” و تحت “مدیریت افراد تندرو و ناکارآمد” خواند و گفت نخبگان دانشگاهی و روحانیت اصیل “هدف كید و دشمنی مغرضان و قدرت‌طلبان منحرف” هستند.

هاشمی افزود که احمدی‌نژاد نتوانسته این دو قشر را نابود سازد، اما توانسته آنها را خانه‌نشین کند:«اگرچه افراطیون و باندبازان نتوانستند دلسوزان كشور اعم از مدیران كارآمد و علمای دلسوز و نیز دانشگاهیان فرهیخته را نابود كنند، اما آنان را متفرق و خانه‌نشین كردند و وضع كنونی جامعه، تا حدود زیادی ناشی از انزوای ناخواسته نخبگان كارآمد كشور است.» (رجوع شود به این لینک)

هاشمی همیشه احمدی نژاد و تیم‌اش را از نظر دینی منحرف به‌شمار آورده است، زیرا مدعی ارتباط مستقیم با امام زمان – بدون واسطه روحانیت- هستند. به‌عنوان نمونه در ۶ مهر ۱۳۹۱ طی سخنانی گفته است: «منحرفان بی‌ریشه رسوا می‌شوند»(رجوع شود به این لینک). در سخنرانی ۹ مهر ۱۳۹۱ هم آنان را سلمان رشدی‌های جدید خوانده که می‌خواهند با “خدشه بر معیشت مردم مقدمه ظهور امام زمان” را آماده سازند. (رجوع شود به این لینک)

سوم- راه حل‌های هاشمی: او براین گمان است که باید “زمینه حضور همه وفاداران به انقلاب و قانون اساسی” در نظام فراهم گردد. به تعبیر دیگر، با کنار گذاشتن احمدی‌نژاد و همفکران منحرف‌اش و برگزاری یک انتخابات رقابتی میان خودی‌ها (وفاداران به انقلاب و قانون اساسی) می‌توان مشکلات کشور را حل و فصل کرد.

او می‌گوید: «تنها با حضور و مشاركت فعال همه اقشار مردم است كه توطئه‌های داخلی و خارجی خنثی و راه پیشرفت و توسعه كشور هموار خواهد شد. مهم‌تر از تعیین شخصی لایق برای مدیریت اجرایی كشور، اصلاح روندهای مدیریتی و تضمین مسیر صحیح انتخاب و مشاركت و حضور فعال مردم در تعیین سرنوشت خود ضروری است و در این راه من نیز در حد توان از هیچ كمكی دریغ نخواهم داشت. اگر زمینه مشاركت فعال و عادلانه و برابر همه سلایق فراهم شود، آنچه با انتخاب قانونی و آزاد مردم به دست می‌آید، مورد پذیرش و حمایت همه خواهد بود و پس از آن ناكارآمدی‌ها كاهش و روند پیشرفت و توسعه هموار خواهد گردید.»

چهارم- معضل راه‌حل هاشمی: روشن است که ساختارشکنان و اصلاح‌طلبان از ابتدأ مخالف جدی احمدی‌نژاد بوده‌اند. اکثر اصول‌گرایان نیز طی چند سال اخیر مخالف احمدی‌نژاد شده‌اند. پس مشکل کجاست؟ آیت‌الله خامنه‌ای که احمدی‌نژاد را آورد، او را بهترین دولت پس از مشروطه خواند. گفت نظرات احمدی نژاد از همه زمام‌داران جمهوری اسلامی به او نزدیک‌تر است و وقتی مسئولان تیم احمدی‌نژاد به خارج می‌روند، خیالش راحت است که خیانت نمی‌کنند. برخلاف مسئولان دولت هاشمی و خاتمی که وقتی به خارج می‌رفتند او به شدت نگران می‌شد که سازشی یا خیانتی صورت گیرد.

هاشمی در مصاحبه با زیباکلام اعتراف می‌کند که سعید امامی با کشتی به جای خیارشور، موشک به بلژیک فرستاد که کشف شد. در دوران او ده‌ها تن از مخالفان جمهوری اسلامی در اروپا توسط وزارت اطلاعات به قتل رسیدند. تا آنجا که پس از ماجرای میکونوس و انفجار الخبر عربستان سعودی- که منجر به کشته شدن ۱۹ نظامی آمریکایی شد- بیل کلینتون می‌خواست فرمان بمباران ایران را صادر کند.

احمدی‌نژاد نیروی جوان و پرکار “آقا” یا “مقام معظم رهبری” بود. منتها آن رأی ۲۵ میلیونی ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ او را به این‌جا رساند که هیچ‌کس دارای چنان پایگاه اجتماعی‌ای نیست. حتی مدعی شد که آرایش به ۳۵ میلیون افزایش یافته و ۱۰ میلیون کسری انتخابات ۸۸ به‌دلیل حمایت علی خامنه‌ای از او بوده است.

 به راه خود رفتن و جلوی رهبری ایستادن موجب شد تا به دستور خامنه‌ای فتیله‌ی او را پایین بکشند. حمایت‌های صریح و آشکار رهبری که کنار رفت، تهاجم‌های بی‌رحمانه به احمدی‌نژاد آغاز شد. با احمدی‌نژاد همان رفت و می‌رود که او با دیگران کرد. به‌عنوان نمونه سایت محسن رضایی (بازتاب) مدعی شد که “چند صد میلیارد دلار” از درآمد هفتصد میلیارد دلاری دوران احمدی‌نژاد “ناپدید” شده است(رجوع شود به این لینک). دروغ از این بزرگتر (ناپدید شدن ۳۰۰ الی ۴۰۰ میلیارد دلار) نمی‌توان ساخت، اما دروغ‌گویی اساس جنگ قدرت در جمهوری اسلامی است.

با این‌همه و تا امروز،علی خامنه‌ای می‌خواهد دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژادی که قدرتش کاهش یافته و مسئولیت همه مسائل و مشکلات به گردنش انداخته شده و می‌شود، با آرامش تمام شود، نه این‌که پروژه بنی صدر درباره او تکرار شود.

هاشمی رفسنجانی که این حقایق را می‌داند، در پایان مصاحبه با روزنامه آرمان می‌گوید: «من الان راه‌کارها را از طریق رهبری می‌بینم. در این شرایط غیر از ایشان کسی نمی‌تواند مسائل را به مسیر برگرداند. ما هم حاضر هستیم در خدمت ایشان – اگر بخواهند- کمک کنیم. باید به مسیری که از اول بودیم برگردیم.»

بدین ترتیب، بدون موافقت آیت‌الله خامنه‌ای نمی‌توان به مقصود رسید، اما هاشمی برای زمینه‌سازی، در روز سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱ دوباره مطلبی روی سایت خود می‌گذارد تا توضیح دهد چرا «مدارا با بنی‌صدر عواقب سختی داشت» و چرا بنی‌صدر در آن شرایط جنگی برکنار شد. او سپس پاسخ می‌دهد: «مهم‌ترین پاسخی که به این سوال می‌دهم این است که مدارا با تفرقه‌افکنی‌، فرافکنی و قانون‌شکنی آن‌هم از بالاترین جایگاه اجرایی کشور چه پیام مناسبی می‌توانست برای داخل و خارج کشور داشته باشد؟» (رجوع شود به این لینک) نتیجه این‌که: پس با احمدی‌نژاد هم نباید مدارا کرد، سریع عدم کفایت او را اعلام کنید.

پنجم- ارزیابی راهکار هاشمی: راه حل هاشمی، راه حل نیست. زیرا:

الف- نماد مشکلات ساختاری: احمدی‌نژاد مسئول همه مشکلات و مسائل ایران و جمهوری اسلامی نیست، او تجلی و نماد “نظام سلطانی فقیه سالار” است. نظامی که افرادی چون او را بر می‌کشد. از کجا معلوم که خامنه‌‌ای یکی دیگر چون او را رئیس جمهور نسازد؟ منتها فردی که تبعیت او تضمین شده باشد.

ب- نوستالژی: سراسر گفت‌و‌گوی هاشمی با روزنامه آرمان، تعریف و تمجید از دوران ریاست جمهوری خودش است. راه حل او، بازگشت به آن دوران است. حتی یک انتقاد به آن دوران را هم نمی‌پذیرد و تورم ۵۰ درصدی را هم اشتباه “بانک مرکزی و وزارت بازرگانی” قلمداد می‌کند. گویی از خرابکاری‌های احمدی‌نژاد می‌توان خوبی دوران هاشمی را استنتاج کرد.

هاشمی حتماً به یاد می‌آورد که در مصاحبه سال ۱۳۸۲ با روزنامه کیهان گفته بود که وزارت ارشاد و فرهنگ و آموزش عالی در دولتش در دست راست سنتی/موتلفه‌ای‌ها (اصول‌گرایان فعلی) بود. به تعبیر دیگر، هاشمی حوزه فرهنگ را به “مقام معظم رهبری” تحویل داده بود.

در حوزه اقتصاد هم سخنان فراوانی می‌توان بیان کرد. فقط به همین یک نمونه توجه کنید که وزارت اطلاعات در دوران هاشمی رفسنجانی وارد فعالیت‌های اقتصادی شد. نکته جالب این است که هاشمی آن‌ها را وارد اقتصاد کرد و خامنه‌ای آنها را خارج ساخت. علی یونسی – وزیر اطلاعات خاتمی- در روز دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۱ در این خصوص گفته است:

«در اولین جلسه پس از انتخاب به‌عنوان وزیر اطلاعات دولت آقای خاتمی، در حضور رهبر انقلاب حاضر شدیم و ایشان تاکید کردند که فعالیت‌های اقتصادی وزارت اطلاعات را تعطیل کنیم. یعنی هنوز وارد وزارتخانه نشده بودم که این موضوع از بنده خواسته شد. بعد هم دولت و آقای خاتمی نیز از بنده حمایت کردند چرا که این موضوع مطالبه دولت نیز بود. تمامی ارگان‌های اجرایی کشور از دخالت وزارت اطلاعات در فعالیت‌های اقتصادی ناراضی بودند و از این سیاست حمایت کردند. دولت با جبران کسری بودجه ناشی از توقف فعالیت‌های اقتصادی وزارتخانه کمک شایان توجهی به ما کرد. بودجه خیلی خوبی در اختیار من قرار گرفت و توانستم بسیار بهتر از گذشته نیاز کارکنان وزارتخانه را تامین کنم… برخی[شرکت‌ها] واگذار شد و برخی دیگر نیز منحل شدند. بیش از صد شرکت منحل شد. در تمام بخش‌ها فعال بودند و از رانتی که برایشان ایجاد می‌شد استفاده می‌کردند. ما نیز برای جلوگیری از سوء‌استفاده این رانت‌ها، خواستار تعطیلی فعالیت‌های اقتصادی وزارت اطلاعات شدیم و البته از همه مهم‌تر ما می‌خواستیم با مفاسد اقتصادی مبارزه کنیم و این اقدام باید در عین بی‌طرفی صورت می‌گرفت.» (رجوع شود به این لینک)

هاشمی در مصاحبه با زیباکلام اعتراف می‌کند که سعید امامی با کشتی به جای خیارشور، موشک به بلژیک فرستاد که کشف شد. در دوران او ده‌ها تن از مخالفان جمهوری اسلامی در اروپا توسط وزارت اطلاعات به قتل رسیدند. تا آنجا که پس از ماجرای میکونوس و انفجار الخبر عربستان سعودی- که منجر به کشته شدن ۱۹ نظامی آمریکایی شد- بیل کلینتون می‌خواست فرمان بمباران ایران را صادر کند.

اصلاح‌طلبان دولت خاتمی بارها گفته‌اند که اگر دوم خرداد اتفاق نمی‌افتاد، حمله نظامی به ایران حتمی بود. هاشمی گفته است که علی فلاحیان را کسی به او تحمیل نکرد، بلکه او را از قبل می‌شناخت و خودش آزادانه او را برگزیده بود.

نگاه نوستالژیک به گذشته شاید برای هاشمی رفسنجانی مفید باشد،اما برای ایران و جمهوری اسلامی راه‌حل نیست.

ج- نزاع با جهان غرب: نزاع با دولت‌های غربی به رهبری دولت آمریکا به مراحل خطرناکی رسیده است. تحریم‌های اقتصادی دائماً افزایش می‌یابند و اگر به همین روال پیش روند، ممکن است به تهاجم نظامی به ایران منتهی شوند. سیاست هسته‌ای را احمدی نژاد نساخته است، این سیاست از آن علی خامنه‌ای است.

محل نزاع میان ایران و دولت‌های غربی کاملاً روشن است، اگر سازشی صورت نگیرد، وضع به‌شدت خطرناک خواهد شد. احمدی‌نژاد که دست به گریبان مسئله است، به ‌دنبال سازش هسته‌ای و مذاکره و رابطه با دولت آمریکا است. ولی خامنه‌ای نمی‌گذارد و اصول‌گرایان هم به‌طور یک‌پارچه او را می‌کوبند. (مقاله “مذاکره و رابطه با امریکا: آری، نه” به این مسأله پرداخته است.)

 اما هاشمی می‌گوید: «درگیری و قطع رابطه با آمریکا را ما آغاز نکردیم. آمریکا آغاز کرد. اگر از اول یادتان باشد، وقتی که شاه را به آمریکا بردند، جای دیگری شاه را نمی‌پذیرفتند، وقتی به آمریکا بردند، ایران اعتراض کرد. ظاهراً برای این بود که در آنجا او را برای یک برنامه کاری دیگر آماده کنند. مخالفت با آمریکا در اینجا شروع شد. ولی آنها رابطه را قطع کردند و در داخل اقداماتی شد. البته آنها دانشجو بودند. وقتی که امام تأیید کردند، دیگر مخالفت نشد. تسخیر لانه جاسوسی، عکس‌العملی به کارهای آمریکا بود. یعنی آنها آن کار را کردند و اینها این‌گونه کردند. من در تمام دوران مسئولیت اجرایی، وقتی خبرنگارها می‌پرسیدند، می‌گفتم اول آمریکا باید حسن‌نیت خودش را نشان بدهد. چون او سوءنیت را آغاز و اموال ما را مسدود کرده است. آمریکا خریدهایی را که ما کرده بودیم و پولش را نیز داده بودیم، مصادره کرد، پول نفت و همه را مسدود کرده و کالاهای ما را در آنجا نگه داشته است. اول آمریکا اموال ما را آزاد و رفتار خود را اصلاح کند، بعد ما این را نشانی از حسن‌نیت می‌گیریم و می‌نشینیم و مذاکره می‌کنیم. مذاکره هم به معنای روابط نیست. مذاکره می‌کنند و اگر به

توافق رسیدند و در صورت تحقق شرایط روابط برقرار می‌کنند. حرف من این بود و الان هم همین است. یعنی اگر آمریکا مایل است و می‌خواهد با ما رابطه داشته باشد، باید حسن‌نیت خود را نه در لفظ بلکه در عمل نشان دهد. الان شروط مذاکره یک مقدار بیشتر شده است. باید ظلم‌هایی که به ما کرده جبران کنند و اموال ما را حداقل آن‌هایی که فعلاً وجود دارد، تحویل بدهند. این حرف من بود و الان هم همین است و ثابت است. امام هم یک بار فرمودند که اگر آمریکا آدم شود، ما مشکلی نداریم و می‌توانیم همکاری کنیم. من تعبیر آدم شدن را این‌گونه تفسیر می‌کردم. این که در این شرایط گفته شود بیایید رابطه برقرار کنیم، خوب نیست. در گذشته که این‌گونه نبوده است. فکر می‌کنم هنوز هم می‌توانیم با عزت از آمریکا طلبکار باشیم. آنها به ما ظلم و اموال ما را مسدود کرده‌اند. ما طلبکار هستیم. طلب ما را بدهید، رفتارتان را عوض کنید، بعد بنشینیم و مذاکره کنیم. حسن‌نیت خودتان را نشان دهید. اگر بتوانیم این مسائل را حل کنیم. البته تصمیم اساسی با رهبری است

بدین ترتیب هاشمی رویکرد احمدی نژاد را رد کرده، پیش‌شرط‌‌های مذاکره با امریکا را افزایش می‌دهد. اما او به محل نزاع اصلاً توجه ندارد. محل نزاع “آدم شدن آمریکا” و “طلبکاری” ما از آنها نیست، مهم‌ترین محل نزاع اینک مسأله هسته‌ای است. خواست آنان شفاف سازی، اثبات صلح‌طلبانه بودن و تعلیق غنی سازی – حداقل ۲۰ درصدی- است. برای این امور باید راه حلی عرضه کرد، در حالی که خامنه‌ای همچنان بر ایستادگی و مقاومت تأکید می‌کند.

اگر سیاست هسته‌ای خامنه‌‌ای همین باشد که هست، حتی اگر هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، محمد خاتمی، مهدی کروبی یا میر حسین موسوی جایگزین احمدی‌نژاد شوند، مسئله حل نخواهد شد. بدون مذاکره و توافق با آمریکا، مردم ایران در اثر تحریم‌های فلج‌کننده به سوی فلاکت و جنگی ناخواسته پیش خواهند رفت. اگر تجاوز نظامی به ایران توسط دولت‌های یک بام و دو هوایی صورت گیرد، به‌احتمال زیاد ایران تجزیه خواهد شد.

د- رو به آینده: یک نکته را همه باید بدانند، انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ و جنبش اعتراضی پس از آن، رابطه رژیم و بخش مهمی از جامعه را به‌کلی دگرگون کرد. راه‌حل‌های بازگشت به “گذشته‌ طلایی” چاره بیچارگی آیت‌الله خامنه‌ای نیست. هیچ کس دیگر در جای پیشین خود قرار ندارد. خامنه‌ای با احمدی‌نژاد به جنگ “طبقه حاکمه“‌ی سه دهه اول جمهوری اسلامی رفت. گروه زیادی را حذف و بی‌آبرو کرد تا خود تنها مرد پاک و مقدس نظام باقی بماند. اما حرمت او بیش از همه شکسته شد.

 در تظاهرات خیابانی همه شعار “مرگ بر دیکتاتور” سر می‌دادند و عکس‌های او را پاره کرده و آتش زدند. نامه‌های زیادی علیه او توسط ناقدان – به خصوص زندانیان شجاع- در این مدت انتشار یافت و می‌یابد. اگر در گذشته می‌شد همه مسائل و مشکلات را به گردن دیگران انداخت، اینک نمی‌توان. اگر در گذشته طرح مدعای «آقا خوب و پاک است، اطرافیان(احمدی نژاد) فاسد و دیکتاتور هستند» امکان‌پذیر بود، اینک نیست.

اصلاحات به معنای مبارزه مسالمت‌آمیز است. اصلاحات اگر معطوف به گذار از نظام استبداد دینی موجود به نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر و آزادی نباشد، گره‌گشا نخواهد بود. تنها آزادی کلیه زندانیان سیاسی، آزادی رسانه‌ها و احزاب، برگزاری “انتخابات آزاد رقابتی منصفانه و موثر منتهی به انتقال قدرت” و… می‌تواند زمامدارانی دارای پایگاه اجتماعی و مشروع وارد صحنه کند که مذاکراتی به‌سود “منافع ملی” را با دولت‌های غربی به رهبری آمریکا پیش برند. تجربه نشان می‌دهد که دمکرات‌ها بهتر از دیکتاتو‌رها می‌توانند از منافع ملی کشور خود دفاع کنند.