اکبر گنجی – سخنرانیهای اخیر هاشمی رفسنجانی و مطرح ساختن او به عنوان مرد بحران و ناجی جمهوری اسلامی، نگاهها را دوباره به او معطوف کرده است. آیا هاشمی راهحل است؟ اگر آری، حلهای او چیست؟
یکم- جایگاه هاشمی رفسنجانی در نظام: بهترین توضیح دربارهی جایگاه فعلی هاشمی رفسنجانی در رژیم جمهوری اسلامی توسط خود او در گفتوگو با روزنامه آرمان (رجوع شود به این لینک) بیان شده است.
اولاً: درباره دیدارهایش با آیتالله خامنهای میگوید: «در سبک سابق چون کار روزانه داشتیم، هفتهای یکبار بود. الان دیگر لازم نیست هفتهای یک بار باشد. تقریباً ماهی یک بار ادامه دارد. هر وقت هم حرفی داشته باشم، محدودیتی ندارد. تلفن میکنم و میروم با ایشان حرفهایم را میزنم. مشکلی در رابطه با هم نداریم. گاهی که عجلهتر باشد، با تلفن حرف میزنیم.»
ثانیاً: درباره میزان اطلاعات خود از تصمیمگیریهای رژیم میگوید: «من در حال حاضر مثل گذشته در جریان مسائل کشور، آنگونه که اتفاق میافتد، نیستم. بیشتر از طریق رسانهها و گاهی از طریق بعضی ملاقاتها مطالبی را میفهمم.»
ثالثاً: هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است. مجمع دو وظیفه دارد.
الف- رسیدگی به قوانینی که توسط مجلس به تصویب رسیده و شورای نگهبان آن را رد میکند، سپس دو سوم نمایندگان مجلس آن مصوبه را ضروری دانسته و در مصلحت نظام به شمار میآورند. پس از مجلس ششم که اصولگرایان هماهنگ با شورای نگهبان مجلس را در اختیار گرفتند، چنین اتفاقی نمیافتد و نمایندگان نظر شورای نگهبان را تأمین میکنند.
ب- تعیین سیاستهای کلی نظام بهعنوان نظر مشورتی برای رهبری.
هاشمی میگوید: «دولت اصلاً نظرات مجمع را قبول ندارد.» احمدینژاد نه در جلسات مجمع شرکت میکند و نه مصوبات مجمع را اجرا میکند. برنامه پنج ساله چهارم را گفته بود «خمیر شود.» هاشمی میگوید: «شما رسانهها بروید بررسی کنید، آسان هم هست و ببینید که چند درصد آن احکام که مجمع تصویب کرده بود، عمل شد؟»
سراسر گفتوگوی هاشمی با روزنامه آرمان، تعریف و تمجید از دوران ریاست جمهوری خودش است. راه حل او، بازگشت به آن دوران است. حتی یک انتقاد به آن دوران را نمیپذیرد و تورم ۵۰ درصدی را هم اشتباه “بانک مرکزی و وزارت بازرگانی” قلمداد میکند. گویی از خرابکاریهای احمدینژاد میتوان خوبی دوران هاشمی را استنتاج کرد.
مورد بعدی که هاشمی بهعنوان شاهد عرضه میکند، تعیین سیاستهای کلی نظام در زمینه سیاست خارجی است که احمدی نژاد آنرا هم نادیده گرفت. او میگوید: «سیاستهای کلی خارجی در مجمع تنظیم شد. خدمت رهبری دادیم و روشن است و اگر مراعات کنیم، فکر میکنم به خاطر جذابیت ایران از ابعاد مختلف در دنیا علاقه کار با ایران زیاد باشد.»
هاشمی بهطور ضمنی نشان میدهد که که احمدینژاد هیچ ارزشی برای رهبری قائل نیست. او بهعنوان قرینهای دیگر میگوید رهبری اقتصاد مقاومتی را مطرح کرد: «وقتی که رهبری فرمودند، برخی آقایان پای سخنان رهبری نشسته بودند و یادداشت میکردند، عمل مهم است.» یعنی احمدینژاد ارزشی برای اقتصاد مقاومتی رهبری قائل نیست.
این موارد نشان میدهند که هاشمی کاملاً به حاشیه رانده شده است.
دوم- جایگاه هاشمی در نظرها: هاشمی با احمدینژاد مخالف بود و طی سالهای گذشته دائماً او و همفکرانش را تحت عنوان جریانی انحرافینقد کرده است که میخواهند روحانیت را مانند پس از مشروطه کاملاً از ساختار سیاسی حذف کنند. بخش دیگری از نقد هاشمی معطوف به وضعیت اقتصادی و ناکارآمدی دولت احمدینژاد بود. رکود تورمی کنونی و افزایش جهشی قیمت دلار نظر اصولگرایان و روحانیت سنتی را نسبت به هاشمی بهبود بخشیده است. به تعبیر دیگر، آنها نزد خود میگویند: حق با هاشمی بود.
بحرانی شدن وضعیت اقتصادی، فرصت و امکان خوبی در اختیار هاشمی گذارده تا احمدی نژاد را هدف نقد بیامان خود قرار دهد. به عنوان نمونه، او یک روز پس از انتشار گفت و گو با روزنامه آرمان، در ۱۷ مهر ۱۳۹۱ در دیدار با اعضای شورای مركزی انجمن اسلامی مدرسين دانشگاهها، دولت احمدینژاد را “افراطی” و تحت “مدیریت افراد تندرو و ناکارآمد” خواند و گفت نخبگان دانشگاهی و روحانیت اصیل “هدف كید و دشمنی مغرضان و قدرتطلبان منحرف” هستند.
هاشمی افزود که احمدینژاد نتوانسته این دو قشر را نابود سازد، اما توانسته آنها را خانهنشین کند:«اگرچه افراطیون و باندبازان نتوانستند دلسوزان كشور اعم از مدیران كارآمد و علمای دلسوز و نیز دانشگاهیان فرهیخته را نابود كنند، اما آنان را متفرق و خانهنشین كردند و وضع كنونی جامعه، تا حدود زیادی ناشی از انزوای ناخواسته نخبگان كارآمد كشور است.» (رجوع شود به این لینک)
هاشمی همیشه احمدی نژاد و تیماش را از نظر دینی منحرف بهشمار آورده است، زیرا مدعی ارتباط مستقیم با امام زمان – بدون واسطه روحانیت- هستند. بهعنوان نمونه در ۶ مهر ۱۳۹۱ طی سخنانی گفته است: «منحرفان بیریشه رسوا میشوند»(رجوع شود به این لینک). در سخنرانی ۹ مهر ۱۳۹۱ هم آنان را سلمان رشدیهای جدید خوانده که میخواهند با “خدشه بر معیشت مردم مقدمه ظهور امام زمان” را آماده سازند. (رجوع شود به این لینک)
سوم- راه حلهای هاشمی: او براین گمان است که باید “زمینه حضور همه وفاداران به انقلاب و قانون اساسی” در نظام فراهم گردد. به تعبیر دیگر، با کنار گذاشتن احمدینژاد و همفکران منحرفاش و برگزاری یک انتخابات رقابتی میان خودیها (وفاداران به انقلاب و قانون اساسی) میتوان مشکلات کشور را حل و فصل کرد.
او میگوید: «تنها با حضور و مشاركت فعال همه اقشار مردم است كه توطئههای داخلی و خارجی خنثی و راه پیشرفت و توسعه كشور هموار خواهد شد. مهمتر از تعیین شخصی لایق برای مدیریت اجرایی كشور، اصلاح روندهای مدیریتی و تضمین مسیر صحیح انتخاب و مشاركت و حضور فعال مردم در تعیین سرنوشت خود ضروری است و در این راه من نیز در حد توان از هیچ كمكی دریغ نخواهم داشت. اگر زمینه مشاركت فعال و عادلانه و برابر همه سلایق فراهم شود، آنچه با انتخاب قانونی و آزاد مردم به دست میآید، مورد پذیرش و حمایت همه خواهد بود و پس از آن ناكارآمدیها كاهش و روند پیشرفت و توسعه هموار خواهد گردید.»
چهارم- معضل راهحل هاشمی: روشن است که ساختارشکنان و اصلاحطلبان از ابتدأ مخالف جدی احمدینژاد بودهاند. اکثر اصولگرایان نیز طی چند سال اخیر مخالف احمدینژاد شدهاند. پس مشکل کجاست؟ آیتالله خامنهای که احمدینژاد را آورد، او را بهترین دولت پس از مشروطه خواند. گفت نظرات احمدی نژاد از همه زمامداران جمهوری اسلامی به او نزدیکتر است و وقتی مسئولان تیم احمدینژاد به خارج میروند، خیالش راحت است که خیانت نمیکنند. برخلاف مسئولان دولت هاشمی و خاتمی که وقتی به خارج میرفتند او به شدت نگران میشد که سازشی یا خیانتی صورت گیرد.
هاشمی در مصاحبه با زیباکلام اعتراف میکند که سعید امامی با کشتی به جای خیارشور، موشک به بلژیک فرستاد که کشف شد. در دوران او دهها تن از مخالفان جمهوری اسلامی در اروپا توسط وزارت اطلاعات به قتل رسیدند. تا آنجا که پس از ماجرای میکونوس و انفجار الخبر عربستان سعودی- که منجر به کشته شدن ۱۹ نظامی آمریکایی شد- بیل کلینتون میخواست فرمان بمباران ایران را صادر کند.
احمدینژاد نیروی جوان و پرکار “آقا” یا “مقام معظم رهبری” بود. منتها آن رأی ۲۵ میلیونی ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ او را به اینجا رساند که هیچکس دارای چنان پایگاه اجتماعیای نیست. حتی مدعی شد که آرایش به ۳۵ میلیون افزایش یافته و ۱۰ میلیون کسری انتخابات ۸۸ بهدلیل حمایت علی خامنهای از او بوده است.
به راه خود رفتن و جلوی رهبری ایستادن موجب شد تا به دستور خامنهای فتیلهی او را پایین بکشند. حمایتهای صریح و آشکار رهبری که کنار رفت، تهاجمهای بیرحمانه به احمدینژاد آغاز شد. با احمدینژاد همان رفت و میرود که او با دیگران کرد. بهعنوان نمونه سایت محسن رضایی (بازتاب) مدعی شد که “چند صد میلیارد دلار” از درآمد هفتصد میلیارد دلاری دوران احمدینژاد “ناپدید” شده است(رجوع شود به این لینک). دروغ از این بزرگتر (ناپدید شدن ۳۰۰ الی ۴۰۰ میلیارد دلار) نمیتوان ساخت، اما دروغگویی اساس جنگ قدرت در جمهوری اسلامی است.
با اینهمه و تا امروز،علی خامنهای میخواهد دوران ریاست جمهوری احمدینژادی که قدرتش کاهش یافته و مسئولیت همه مسائل و مشکلات به گردنش انداخته شده و میشود، با آرامش تمام شود، نه اینکه پروژه بنی صدر درباره او تکرار شود.
هاشمی رفسنجانی که این حقایق را میداند، در پایان مصاحبه با روزنامه آرمان میگوید: «من الان راهکارها را از طریق رهبری میبینم. در این شرایط غیر از ایشان کسی نمیتواند مسائل را به مسیر برگرداند. ما هم حاضر هستیم در خدمت ایشان – اگر بخواهند- کمک کنیم. باید به مسیری که از اول بودیم برگردیم.»
بدین ترتیب، بدون موافقت آیتالله خامنهای نمیتوان به مقصود رسید، اما هاشمی برای زمینهسازی، در روز سهشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱ دوباره مطلبی روی سایت خود میگذارد تا توضیح دهد چرا «مدارا با بنیصدر عواقب سختی داشت» و چرا بنیصدر در آن شرایط جنگی برکنار شد. او سپس پاسخ میدهد: «مهمترین پاسخی که به این سوال میدهم این است که مدارا با تفرقهافکنی، فرافکنی و قانونشکنی آنهم از بالاترین جایگاه اجرایی کشور چه پیام مناسبی میتوانست برای داخل و خارج کشور داشته باشد؟» (رجوع شود به این لینک) نتیجه اینکه: پس با احمدینژاد هم نباید مدارا کرد، سریع عدم کفایت او را اعلام کنید.
پنجم- ارزیابی راهکار هاشمی: راه حل هاشمی، راه حل نیست. زیرا:
الف- نماد مشکلات ساختاری: احمدینژاد مسئول همه مشکلات و مسائل ایران و جمهوری اسلامی نیست، او تجلی و نماد “نظام سلطانی فقیه سالار” است. نظامی که افرادی چون او را بر میکشد. از کجا معلوم که خامنهای یکی دیگر چون او را رئیس جمهور نسازد؟ منتها فردی که تبعیت او تضمین شده باشد.
ب- نوستالژی: سراسر گفتوگوی هاشمی با روزنامه آرمان، تعریف و تمجید از دوران ریاست جمهوری خودش است. راه حل او، بازگشت به آن دوران است. حتی یک انتقاد به آن دوران را هم نمیپذیرد و تورم ۵۰ درصدی را هم اشتباه “بانک مرکزی و وزارت بازرگانی” قلمداد میکند. گویی از خرابکاریهای احمدینژاد میتوان خوبی دوران هاشمی را استنتاج کرد.
هاشمی حتماً به یاد میآورد که در مصاحبه سال ۱۳۸۲ با روزنامه کیهان گفته بود که وزارت ارشاد و فرهنگ و آموزش عالی در دولتش در دست راست سنتی/موتلفهایها (اصولگرایان فعلی) بود. به تعبیر دیگر، هاشمی حوزه فرهنگ را به “مقام معظم رهبری” تحویل داده بود.
در حوزه اقتصاد هم سخنان فراوانی میتوان بیان کرد. فقط به همین یک نمونه توجه کنید که وزارت اطلاعات در دوران هاشمی رفسنجانی وارد فعالیتهای اقتصادی شد. نکته جالب این است که هاشمی آنها را وارد اقتصاد کرد و خامنهای آنها را خارج ساخت. علی یونسی – وزیر اطلاعات خاتمی- در روز دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۱ در این خصوص گفته است:
«در اولین جلسه پس از انتخاب بهعنوان وزیر اطلاعات دولت آقای خاتمی، در حضور رهبر انقلاب حاضر شدیم و ایشان تاکید کردند که فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات را تعطیل کنیم. یعنی هنوز وارد وزارتخانه نشده بودم که این موضوع از بنده خواسته شد. بعد هم دولت و آقای خاتمی نیز از بنده حمایت کردند چرا که این موضوع مطالبه دولت نیز بود. تمامی ارگانهای اجرایی کشور از دخالت وزارت اطلاعات در فعالیتهای اقتصادی ناراضی بودند و از این سیاست حمایت کردند. دولت با جبران کسری بودجه ناشی از توقف فعالیتهای اقتصادی وزارتخانه کمک شایان توجهی به ما کرد. بودجه خیلی خوبی در اختیار من قرار گرفت و توانستم بسیار بهتر از گذشته نیاز کارکنان وزارتخانه را تامین کنم… برخی[شرکتها] واگذار شد و برخی دیگر نیز منحل شدند. بیش از صد شرکت منحل شد. در تمام بخشها فعال بودند و از رانتی که برایشان ایجاد میشد استفاده میکردند. ما نیز برای جلوگیری از سوءاستفاده این رانتها، خواستار تعطیلی فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات شدیم و البته از همه مهمتر ما میخواستیم با مفاسد اقتصادی مبارزه کنیم و این اقدام باید در عین بیطرفی صورت میگرفت.» (رجوع شود به این لینک)
هاشمی در مصاحبه با زیباکلام اعتراف میکند که سعید امامی با کشتی به جای خیارشور، موشک به بلژیک فرستاد که کشف شد. در دوران او دهها تن از مخالفان جمهوری اسلامی در اروپا توسط وزارت اطلاعات به قتل رسیدند. تا آنجا که پس از ماجرای میکونوس و انفجار الخبر عربستان سعودی- که منجر به کشته شدن ۱۹ نظامی آمریکایی شد- بیل کلینتون میخواست فرمان بمباران ایران را صادر کند.
اصلاحطلبان دولت خاتمی بارها گفتهاند که اگر دوم خرداد اتفاق نمیافتاد، حمله نظامی به ایران حتمی بود. هاشمی گفته است که علی فلاحیان را کسی به او تحمیل نکرد، بلکه او را از قبل میشناخت و خودش آزادانه او را برگزیده بود.
نگاه نوستالژیک به گذشته شاید برای هاشمی رفسنجانی مفید باشد،اما برای ایران و جمهوری اسلامی راهحل نیست.
ج- نزاع با جهان غرب: نزاع با دولتهای غربی به رهبری دولت آمریکا به مراحل خطرناکی رسیده است. تحریمهای اقتصادی دائماً افزایش مییابند و اگر به همین روال پیش روند، ممکن است به تهاجم نظامی به ایران منتهی شوند. سیاست هستهای را احمدی نژاد نساخته است، این سیاست از آن علی خامنهای است.
محل نزاع میان ایران و دولتهای غربی کاملاً روشن است، اگر سازشی صورت نگیرد، وضع بهشدت خطرناک خواهد شد. احمدینژاد که دست به گریبان مسئله است، به دنبال سازش هستهای و مذاکره و رابطه با دولت آمریکا است. ولی خامنهای نمیگذارد و اصولگرایان هم بهطور یکپارچه او را میکوبند. (مقاله “مذاکره و رابطه با امریکا: آری، نه” به این مسأله پرداخته است.)
اما هاشمی میگوید: «درگیری و قطع رابطه با آمریکا را ما آغاز نکردیم. آمریکا آغاز کرد. اگر از اول یادتان باشد، وقتی که شاه را به آمریکا بردند، جای دیگری شاه را نمیپذیرفتند، وقتی به آمریکا بردند، ایران اعتراض کرد. ظاهراً برای این بود که در آنجا او را برای یک برنامه کاری دیگر آماده کنند. مخالفت با آمریکا در اینجا شروع شد. ولی آنها رابطه را قطع کردند و در داخل اقداماتی شد. البته آنها دانشجو بودند. وقتی که امام تأیید کردند، دیگر مخالفت نشد. تسخیر لانه جاسوسی، عکسالعملی به کارهای آمریکا بود. یعنی آنها آن کار را کردند و اینها اینگونه کردند. من در تمام دوران مسئولیت اجرایی، وقتی خبرنگارها میپرسیدند، میگفتم اول آمریکا باید حسننیت خودش را نشان بدهد. چون او سوءنیت را آغاز و اموال ما را مسدود کرده است. آمریکا خریدهایی را که ما کرده بودیم و پولش را نیز داده بودیم، مصادره کرد، پول نفت و همه را مسدود کرده و کالاهای ما را در آنجا نگه داشته است. اول آمریکا اموال ما را آزاد و رفتار خود را اصلاح کند، بعد ما این را نشانی از حسننیت میگیریم و مینشینیم و مذاکره میکنیم. مذاکره هم به معنای روابط نیست. مذاکره میکنند و اگر به
توافق رسیدند و در صورت تحقق شرایط روابط برقرار میکنند. حرف من این بود و الان هم همین است. یعنی اگر آمریکا مایل است و میخواهد با ما رابطه داشته باشد، باید حسننیت خود را نه در لفظ بلکه در عمل نشان دهد. الان شروط مذاکره یک مقدار بیشتر شده است. باید ظلمهایی که به ما کرده جبران کنند و اموال ما را حداقل آنهایی که فعلاً وجود دارد، تحویل بدهند. این حرف من بود و الان هم همین است و ثابت است. امام هم یک بار فرمودند که اگر آمریکا آدم شود، ما مشکلی نداریم و میتوانیم همکاری کنیم. من تعبیر آدم شدن را اینگونه تفسیر میکردم. این که در این شرایط گفته شود بیایید رابطه برقرار کنیم، خوب نیست. در گذشته که اینگونه نبوده است. فکر میکنم هنوز هم میتوانیم با عزت از آمریکا طلبکار باشیم. آنها به ما ظلم و اموال ما را مسدود کردهاند. ما طلبکار هستیم. طلب ما را بدهید، رفتارتان را عوض کنید، بعد بنشینیم و مذاکره کنیم. حسننیت خودتان را نشان دهید. اگر بتوانیم این مسائل را حل کنیم. البته تصمیم اساسی با رهبری است.»
بدین ترتیب هاشمی رویکرد احمدی نژاد را رد کرده، پیششرطهای مذاکره با امریکا را افزایش میدهد. اما او به محل نزاع اصلاً توجه ندارد. محل نزاع “آدم شدن آمریکا” و “طلبکاری” ما از آنها نیست، مهمترین محل نزاع اینک مسأله هستهای است. خواست آنان شفاف سازی، اثبات صلحطلبانه بودن و تعلیق غنی سازی – حداقل ۲۰ درصدی- است. برای این امور باید راه حلی عرضه کرد، در حالی که خامنهای همچنان بر ایستادگی و مقاومت تأکید میکند.
اگر سیاست هستهای خامنهای همین باشد که هست، حتی اگر هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، محمد خاتمی، مهدی کروبی یا میر حسین موسوی جایگزین احمدینژاد شوند، مسئله حل نخواهد شد. بدون مذاکره و توافق با آمریکا، مردم ایران در اثر تحریمهای فلجکننده به سوی فلاکت و جنگی ناخواسته پیش خواهند رفت. اگر تجاوز نظامی به ایران توسط دولتهای یک بام و دو هوایی صورت گیرد، بهاحتمال زیاد ایران تجزیه خواهد شد.
د- رو به آینده: یک نکته را همه باید بدانند، انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ و جنبش اعتراضی پس از آن، رابطه رژیم و بخش مهمی از جامعه را بهکلی دگرگون کرد. راهحلهای بازگشت به “گذشته طلایی” چاره بیچارگی آیتالله خامنهای نیست. هیچ کس دیگر در جای پیشین خود قرار ندارد. خامنهای با احمدینژاد به جنگ “طبقه حاکمه“ی سه دهه اول جمهوری اسلامی رفت. گروه زیادی را حذف و بیآبرو کرد تا خود تنها مرد پاک و مقدس نظام باقی بماند. اما حرمت او بیش از همه شکسته شد.
در تظاهرات خیابانی همه شعار “مرگ بر دیکتاتور” سر میدادند و عکسهای او را پاره کرده و آتش زدند. نامههای زیادی علیه او توسط ناقدان – به خصوص زندانیان شجاع- در این مدت انتشار یافت و مییابد. اگر در گذشته میشد همه مسائل و مشکلات را به گردن دیگران انداخت، اینک نمیتوان. اگر در گذشته طرح مدعای «آقا خوب و پاک است، اطرافیان(احمدی نژاد) فاسد و دیکتاتور هستند» امکانپذیر بود، اینک نیست.
اصلاحات به معنای مبارزه مسالمتآمیز است. اصلاحات اگر معطوف به گذار از نظام استبداد دینی موجود به نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر و آزادی نباشد، گرهگشا نخواهد بود. تنها آزادی کلیه زندانیان سیاسی، آزادی رسانهها و احزاب، برگزاری “انتخابات آزاد رقابتی منصفانه و موثر منتهی به انتقال قدرت” و… میتواند زمامدارانی دارای پایگاه اجتماعی و مشروع وارد صحنه کند که مذاکراتی بهسود “منافع ملی” را با دولتهای غربی به رهبری آمریکا پیش برند. تجربه نشان میدهد که دمکراتها بهتر از دیکتاتورها میتوانند از منافع ملی کشور خود دفاع کنند.
"انتخابات آزاد رقابتی منصفانه و موثر"؟! لطفا تعريف کنيد چنين انتخاباتی را با وجود شورای نگهبان و دفتر رهبر و مصباح ؟! يعنی انتصاب يکنفر مورد توافق اکثريت مثل قاليباف ؟ يا سرداری ديگر؟ 8 سال خاتمی مردم را سرکارگذاشت و برای 8 سال هم مملکت را در اختيار احمدی و ياران حجتی قرار داد و رفسنجانی و بقيه هم با سکوت تاييد کردند . همين رفسنجانی در بگير و ببندو عزل و تبعيد شريعتمداری و منتظری و گماردن خامنه ای نقش اساسی داشت و پس از قتلها ی زنجيره ای و اعدام هزاران نفر هوس رياست کرده؟!
—-
اکبر گنجی: دوستی پرسیده اند آیا با وجود شورای نگهبان و دفتر رهبر و مصباح برگزاری انتخابات آزاد رقابتی و موثر امکان پذیر است؟ از "مانیفست جمهوری خواهی" به بعد همیشه گفته ام که قانون اساسی جمهوری اسلامی و رژیم حقیقی ای که مستقر است، "انتخابات آزاد رقابتی منصفانه ی موثر منتهی به انتقال قدرت" را امکان ناپذیر می سازد.
گنجی
کاربر مهمان / 09 October 2012
عمر حکومت مشروعه بسر آمده. آخوندها در امتحان تاريخی کاررا بافتضاح کشاندند هرچند رفقای اصلاح طلبشان مثل گنجی و احمد خاتمی به اين حکومت فاسددر حال موت و بي آبرو هنوز اميد دارند؟!
محمدرضا خاتمی: اصلاحطلبان تمام تلاششان را میکنند که این نظام را اصلاح کنند، اما اگر نظام اصلاحپذیر نبود و اصلاح نشد وارد فاز دیگری نخواهند شد. در این صورت اصلاح طلبان “ممکن است گوشهگیری و سکوت پیشه کنند یا به دنبال کار و زندگی خود بروند”!!!!
اما در اینکه ما به قانون اساسی که یک اصلش هم ولایت فقیه است، التزام داریم، تردیدی وجود ندارد.”!!
کاربر مهمان / 09 October 2012
:
به نظر میرسد جناب آقای گنجی علیرغم اینهمه قلمفرسایی و چنین کسوتی، واژهی “ناجی” (به معنی نجات یافته) را به جای “منجی” (به معنی نجات دهنده) بهکار بردهاند، که این اشتباهِ مصطلحی است که در اشعار معاصر ایرانی نیز دیده میشود.
شاید گاهی خورده گرفته شود که چرا ملّا لغتی میشوید و به حاشیه میروید، اگر مقصود و محتوای متن را درک نمودهاید، دیگر نقدی بر نویسنده وارد نیست، وظیفهی او رساندن فحوای کلامش بود که انجام شد؛
اما قضیه همین جا تمام نمیشود، درست است که رسالت زبان در وهلهی اول ساختن ارتباطات بین انسانها و تحویل مفاهیم به مقصد ذهن آنهاست، لیکن نمیشود به جابهجایی معانی و ورود غلطهای ناشیانه به ادبیات یک زبان مهر تأیید زد، چرا که جدا از اینکه در آینده با ادبیاتی مشوّش روبهرو خواهیم بود، در طول نسلها نیز با رانش واگرا بین زبانها و ادبیات ملل مواجه خواهیم شد، که این خود سرعت ورود به دهکده جهانی را کاهش میدهد.
فارغ از این مسأله، با بسیاری از بردارهای ذهنی آقای گنجی همسو و موافقم و از درج دیدگاههایشان در سایت خوب رادیو زمانه تشکر میکنم..
کاربر مهمان / 10 October 2012
اکبر گنجی عزیز : مهمترین ایراد من به شما سیبل کردن هاشمی و چپ زدنهای متوالی برای صاف کردن جاده است تا راستها بتازانند . تاکنون حذف هاشمی چه سودی داشته ؟ 1- میدان رقابت را خالی کرده و خامنه ای یکه تاز میدان شده 2- اصلاح طلبان و کوشندگان پیشبرد مبارزه بی خشونت ابزارهای حکومتی خود را برای توسعه راه حل هایشان از دست داده اند 3- هاشمی بعنوان تنها شخصیت تعدیل کننده حاکمیت مورد هجوم دوستان خود واقع شده و سنگر اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی از درون دچار تزلزل و خودزنی است . مگر شما انکار می کنید که سناریوی کودتای 76 و یک کاسه شدن حکومت و ناامیدی چپ در ان هنگامه را ؟ چه شد که خاتمی امد ؟ جز تلاش هاشمی؟ همین مردم چرا در 88 نتوانستند موسوی را به درون حکومت بفرستند ؟ خاتمی محصول حمایت هاشمی در مقابل خامنه ای بود . اما شما هنوز به این مهم دست نیافته اید که هاشمی و اقداماتش با همه ضعفها و قوتها کمک موثری در رشد اصلاح طلبی در جامعه خشونت پرور ما است . گنجی عزیز موکدا میگویم : زدن و نفی هاشمی بهیج وجه به صلاح جنبش دموکراسی خواهی نیست و میدان گرفتن هاشمی هم قابل پیش بینی بود و هم مورد تائید همه جریانات اصلاح طلب و سبز . او تنها صدای مردم در درون حکومت بوده و هست . نماز جمعه اش – فرزندانش – مواضعش و قدرت چانه زنیش همگی در خدمت مبارزه بی خشونت است . من تردید دارم هیچ ایرانی دلسوزی نفهمد که کورکردن این روزن تنها مارا بسمت خشونت و بحران فزاینده داخلی و به طبع ان جنگ و خونریزی و سلطه بی چون و چرای غرب و فروپاشی و دیکتاتوری جدید با سلطه پهلوی طلبان و مجاهدین سوق میدهد . حمایت از بازگشت هاشمی به عرصه قدرت راه را برای ازادی زندانیان و برگزاری انتخابات ازاد هموار خواهد کرد و قدرت یکه تاز خامنه ای را با نظامیانش خواهد شکست . به هوش باشید که کینه ها و چپ رویهایمان ما را در ورطه تجربه شده 57 و 32 نیاندازد . بهوش باشیم که این خود زنی ها سرنوشت صد سال مبارزه برای ازادی و دموکراسی را به هیچ بدل نکند . مادر مقابل مردممان مسئولیم و تمنیات شخصی و تند ما با خواستگاههای اجتماعی و مقدورات جامعه فاصله اشکاری دارد که تمهیدات خود را میطلبد . هاشمی تنها روزن باقیمانده برای امتداد مبارزه بی خشونت است . فراموش نکنید .
علی راد / 10 October 2012
در یکی دو مقاله اخیر اینجا و آنجای آقای گنجی، شاید اتحادی نامقدس از یک طرف، احمدی نژاد و کمپانی بخاطر نشان دادن گوشه چشمی برای مذاکره و جنگ گریزی با آمریکا و از طرف دیگر اصلاح طلبان برون مرزی که دلشوره سرنگونی ج.ا. و هرج و مرج در ایران را دارند، در شرف وقوع است. گویا احمدی نژاد بیشتر از کوپنش نقش بازی میکند و همچون خاتمی ولی در آنسوی میدان، مشغول سر کار گذاشتن یک سری از ذوب شدگان نظام ج.ا. است. البته از طیف شبه روشنفکران برخواسته از یک نظام مذهبی،اینگونه مواضع ضّد و نقیض غیرقابل پیش بینی نیست، امید است که تاثیر تحلیلها و نوشتارهای اینچنینی، آنقدر نباشد که بخشی از مخالفین واقعی رژیم ج.ا. در پس پاسخ گویی و مهم شمردن نوشتارهای نظیر این گردند و هم و غم مبارزه با استبداد صرف اینگونه مباحث انحرافی گردد.
ایراندوست / 10 October 2012
@دوستی که در مورد کاربرد “ناجی” و “منجی” نوشتند:
“خرده” درست است و نه “خورده”. لطفن خودتان هم رعایت فرمایید و واعظ غیر متعظ نباشید!
حمید / 10 October 2012
اکبر گنجی از اندیشمندان حوزه سیاسی ماست.آزادی خواهی که تا پای جان در زندانهای رژیم ایستاده و در اوین در نامه ای به دکتر سروش می نویسد: 0(خامنه ای باید برود…) حالا یه مشت آدمی که منتظرن به همه دری وری بگن یا شاید عمال*** که برای خراب کردن افراد بیش از همه به رژیم بد و بیراه میگن .آقا یا خانم ناشناس گنجی رو با احمد خاتمی تو یه گروه میذاره!!!! آدمهایی که جرات نوشتن اسمشون رو ندارن و اطلاعات اولیه درستی هم ندارن چرا باید نظر بدن؟؟
سهراب / 10 October 2012
رفسنجانی عامل بدبختی و ستون اصلی در طول حیات ج.ا بوده است و خوشبختانه ملت ایران وی را شناخته اند.
افشار / 10 October 2012
سهراب ، فرمودی “آدمهایی..اطلاعات اولیه درستی هم ندارن چرا باید نظر بدن؟؟”
————
جوابم – عمر حکومت زنده با،د مرده باد شعار دادن و چماق و اين نبايد نظر بدهدو اطلاعات اولیه درستی هم ندارن و فيلتر کردن و خود را ولي مردم دانستن گذشته !
اگر من که مجروح جنگ ناخواسته با عراق ميباشم و در تمام پياده رويهاو اعتصابات 55 تا 57 فعالانه شرکت داشتم، صلاحيت اظهار نظرآزادنه راجع به مردم و مملکتم ندارم ! پس درود بر سعيد امامي و مرتضوی و تو؟!
کاربر مهمان / 10 October 2012
واقعا از این تحلیل های اقای گنجی حال می کنم و تشکر از سایت خوب زمانه
در ضمن اقای گنجی فکر می کنید سایت بازتاب برای محسن رضایی باشه من فکر می کردم به هرحال نمی تونه یه سایت مستقل باشه .نمی دونم چی بگم
کاربر مهمان / 11 October 2012
آقای گنجی، هر چی زور بزنین فایده ای نداره و مردم دیگه فریب نمی خورن و خواهان حکومت غیر دینی هستن. اینقدر هم سعی نکنین آقای رفسنجانی رو بزرگ کنین که فوت کردن تو باد کنکه و اون اگه صد بار هم بیاد مردم دست رد به سینه پر حیله اش می زنن.
کاربر مهمان / 11 October 2012
دم آخوند ملا محمدهادی معصومی گرم! درست نوشتی باباجون خوب فهمیدی! هاشمی مرکز فساد بوده و حالا هم هست. او این شجره نحس را کاشته و حالا خودشو زده به اون راه. به امید روزی که هاشمی شاهد خاکسپاری این جسد متعفن و ناپاک باشد.
کاربر مهمان / 11 October 2012
با سلام خدمت گنجی بنده اینرا از سایتی کپی کرده ام که اصلش نیز در همین سایت است لطفا هم خودتان بخوانید و هم به دیگران بدهید بخوانند. ..
رهنواز از تهران
این نامه را بیش از هفت سال پیش یک آیت الله بنام آیت الله معصومی برای هاشمی رفسنجانی نوشته است. من توجه شما را بخواندن آن جلب می کنم. این نامه در سایتهای مختلفی هست. اما از این نامه مهمتر نوشته های دیگر آیت الله محمدهادی معصومی ست. حتما آنها را بخوانید و برای دوستان خود بفرستید. نوشته های این مرد نه تنها تاریخی ست یعنی بتاریخ می پردازد، بلکه پیشبینیهایی در پنج شش و حتا دوازده سال پیش کرده است که اینک ما با آن روبروییم. مثل تجاوز عمومی به زندانیان و بازداشتی ها! شاید بنظر طولانی بیاید اما به عنوان یک مطلع از داخل حکومت و هم از داخل اسلام کاری ست درخور خواندن. ممنونم
تاریخش این است :جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
تیترش این است :
آقای شیخ علی اکبر رفسنجانی، بیایید به مسجد برگردیم! محمدهادی معصومی
آدرسش اینجاست
http://news.gooya.com/president84/archives/2005/05/028276print.php
و متنش این است :
جمعه 16 ارديبهشت 1384
آقای شيخ علی اکبر رفسنجانی، بياييد به مسجد برگرديم! محمدهادی معصومی
آقای شيح علی اکبر رفسنجانی
بارها از اين صحيفه مَجاز استفاده کرده و با نام مستعار و از سر ترس مطالبی را به استحظار ملت ايران و از جمله شما رسانده ام. حتما آنچه را می نويسم مکرر است. اما از آنجا که در جامعه وبازده ما هر تحولی اينچنين بطیء و کند است و چسبندگان به قدرت و ثروت و مکندگان خون خلق اينچنين سمج و طاقت سوز، و وجود معصوم و مقدس سرکار بر قدرتی مادام العمر و حتا بالاتر از آن، خود نمونه ای کوچک از آن است، بنا بر اين ناچارم من نيز تکراری بر مکررات بنويسم. از آنجا که اين بنده خود روحانی و روحانی زاده ام و مطلع محتوای انبان، بنا بر اين بخود اجازه می دهم که به مناسبت توليد شخصيتی چون سرکار به دستگاه امامت و ولايت مطلقه فقيه از آدم صفت الله تا نوح نبی الله و تا ابراهيم خليل الله و خمينی روح الله و تا حضرت خود الله خامنه ای تبريک بگويم. و اما ورای اسلام تلطيف شده و ايرانی و انسانی شده، آزادگی و ايرانيت به من حکم می کند تا اين بار عريانتر مطالب و مسائلی را بنويسم شايد که تنويری شود برای مردم ايران که برای هزارمين بار در چاه ظلمت آخوندمداری و زور گويی و شرارت اهل دين و تقوا و تقيه نيفتند. که دين بايد در خدمت انسان و طبيعت زندگی ساز و فرهنگ ساز باشد و گر نه همين دين که اينچنين آرزو و فرض شد، شفته ی مسموم و مرگباری خواهد شد بر پای و ريشه ی درختان و گلها و بوته ها وسرشت خاک و طبيعت فرهنگها و ديگر… چنان که در اين دست کم نزديک به سی سال گذشته و از آن پيشتر نيز از ورود اسلام به ايران و شکست دج موريانه خورده و پوسيده سرزمين پارسيان بدست بردران عرب چنين بوده است. و عجبا که آنان که برای اعرابی کردن زبان و فرهنگ و ادب و دين و حتا خاک ِ مردمان رنگارنگ و يک رنگ ايران زمين آمده بودند چنان که تاريخ می نويسد چنان سر از پا نشناختند که از خون ايرانيان آسياب گردانيدند و گندم آرد کردند و با کتاب سوزاندن تنور گرم کردند و نان پختند و باز چنان که تاريخ می نويسد آنقدر خوردند تا ترکيدند و مردند. آنقدر به زن و دختر ايرانی تجاوز کردند که در بستر، از اين مائدات نيز مردند. آنقدر کتابها در رودخانه ها و نهرها و جوی ها ريختند و يا سوزاندند که آبها و فضا ها رنگين شدند. آنقدر ايرانی کشتند تا به او بياموزند که برای فرار از مرگی وحشتناک و محتوم، بهتر است به همان اميران غضب پناه ، به همان دين مداران و توليت آن و لايت آن و امامت آن پناه برند. و اينچنين بود که ايرانی شهادتش را بنام کسانی داد که سرزمينش را و خاکش را گرفته بودند و خونش را ريخته بودند و کتابش را سوزانده بودند و به زن و دخترش و مادر و خواهرش و زبان و فرهنگش تجاوز کرده بودند. آری پناه بردن و پناه گرفتن بردامان و در دامان اميران غضب، اميران مومنان.
جناب آقای رفسنجانی سردار کبير انقلاب، سردار کوير و هزاران اسم بی رسم و بی مسما، اما آيت الله هم، و حجت الاسلام هم، و نور چشم امام هم. و از همه مهمتر و از آن جا که به حق روح الله خمينی جا در جای پای پيامبر گذاشته بود و تازه چنان که شما به خوبی می دانيد اگر آن يکی رسول الله بود اين يکی روح الله، و امروز هم اگر چه آيت الله خامنه ای خودش را حتا بالاتر از رسول الله هم می داند ولی در هر حال اين اجتناب ناپذير است که سرکار بدون هيچ ترديدی و حتا شرکی امير المومنين اين رسولان الله بوده و هستيد. شما اميرالمومنين و امير غضب سه پيامبر بوده ايد محمد رسول الله، خمينی روح الله و خامنه ای خود الله. ثابتی بر سه متغير! و نوعی جديدی از اميران مومنين و اميران غضب، و با وسايل مدرن: توپ و تفنگ و تانک و مسلسل و خمپاره و هفت تير و باتوم و گاز مرگاور و اينک بمب اتم ـ نفت و قالی و پسته و مس و کوبالت و و سنگ و معدن و حالا هم اورانيوم، و بازار رفسنجان و قم و يزد و کرمان و تهران بود و حالا نتردام و برلن و پاريس و لندن و امارات و دوبی با محمد و محسن و ياسر و فائزه و باندهای ديگرتان، و اينک موريس و ژان و استيو باندهای خارجی خريداری شده اتان. و اما چنان که از بيت رهبری به وسيله واسطه ای دلسوخته خبر دار شدم که فردا در نماز جمعه اعلام نامزدی برای رياست جمهوری خواهيد کرد. گر چه نيک می دانيد که مردم ديگر از نماز جمعه و مساجدتان دل بريده اند برای همين همه گفته ايد بهتر است در جای ديگری غير از مسجد و محراب نمازجمعه باشد ولی گويا به نظر رهبری تمکين کرده ايد. با اين وجود با جنگ زرگری برای بازارگرمی وانمود کرده ايد که شما علی رغم ميل رهبری پا به ميدان انتخابات می گذاريد. که البته نکته جالبی ست که هم رهبری و باندهای اطرافشان و هم شما و باندهای اطرافتان از درجه تنفر مردم نسبت به خود چنان آگاهيد که در واقع با ايجاد شبهه ی اختلاف بین رهبری و خودتان خواهان شکاف در تنفر مردميد نسبت به خودتان. که اينها همه از شاه بيت های دفتر حيلت ساز شماست. البته سادگی اينجانب در اين حد نيست که بپندارم سرکار و رهبری تشنه به خون همديگر نيستيد، چرا هستيد، چنان که در صدر اسلام هم چنين بود و اين همه شهيد و شهادت و معصوم و گناهکار و قتل و کشتار و معاويه و علی و حسين و شمر و يزيد و ابن ملجم و رمضان و محرم همه و همه گويای و جود امثال شما ها همگی در آن زمان است. ولی اين تشنگی باعث آن نيست که در آزادی کشی و ايرانی کشی و چپاول و تخريب تاريخ و فرهنگ ، ماديت و معنويت اين سرزمين با هم مشکلی داشته باشيد، چنان که همانندان شما هم در صدر اسلام در اين مورد خاص با هم مشکلی نداشتند. بنا بر اين قهرا سوالاتی که از سرکار می کنم در واقع برای شما اظهر من الشمس است و بی معنی هم . واگر اندک وجدانی داشتيد، تا کنون « اتفاقی » برايتان افتاده بود. اين سوالات بيشتر از آن روست که مردم ايران که گفته می شود از حافظه تاريخی استواری برخوردار نيستند اندکی به خود آيند.
آقای هاشمی رفسنجانی
شما به عنوان مهمترين فتوا دهنده و مجری فتوای خود و پيامبرانتان و امامانتان می دانيد که در زندانهای جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون و خصوصا در سال 1367 ، به زندانيان دختر و خصوصا دختر بچه های باکره و قبل از اعدام تجاوز جنسی شده، شما نه در مورد قتل عام زندانيان آن سال و نه قتل زندانيان در اين بيست و هفت سال چيزی گفته ايد و نوشته ايد، شما در مورد تجاوز جنسی پيش از اعدام به دختر بچه های گاهی زير ده دوازده سال تا کنون چيزی نگفته و ننوشته ايد. البته می دانم که سرچشمه اين اعمال از يک مجوز علمی فقهی و اسلامی و فتوايی ست ولی فکر می کنم که برای روش شدن مردم شما بايد توضيحات خودتان را بدهيد. نفيا و يا اثباتا!
آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی
شما، گر چه، چنانکه گفتم خودتان را اميرالمومنين می دانيد و در حد پاسخگويی پايين نمی آييد، ولی لازم است در مورد دخالت مستقيم و غير مستقيم خودتان در شکنجه و قتل های زنجيره ای که بايد اولين آنها را قتل فجيع سيد جواد ذبيحی دانست تا شکنجه و قتل دکتر سامی ، شکنجه و قتل زال زاده، شکنجه و قتل احمد تفضلی ، شکنجه و قتل علی اکبر سيرجانی، شکنجه و قتل احمد اميرعلايی، قتل شهريار شفيق، شکنجه و قتل محمد علی طباطبايي، قتل كاظم رجوی، قتل عبدالرحمن قاسملو، قتل عبدالرحمن برومند، شکنجه و قتل محمد مختاری ، شکنجه و قتل محمد جعفر پويند، شکنجه و قتل پرويز دوانی، شکنجه و قتل پروانه فروهر، شکنجه و قتل داريوش فروهر، شکنجه و قتل شاهپور بختيار، شکنجه و قتل سروش کتيبه، قتل اويسی، قتل مصطفی چمران، قتل اسماعيل رايين، قتل نيک منش، قتل رضا مطلومان، قتل و شکنجه مجيد شريف، قتل عباس زرياب، قتل صياد شيرازی، شکنجه و قتل احمد خمينی، قتل اشرف برقعی، قتل سيامک خسرو براتی، قتل جميله اسماعيلی، قتل محسن کمالی، قتل محمد رضا نژاد ملايری، قتل شهره نيک پور، شکنجه و قتل غفار حسينی، شکنجه و قتل فريدون فرخزاد، شکنجه تجاوز و قتل زيبا کاظمی و هزارن قتل و ترور ديگر که گاهی خانواده هاشان از ترس، حتا قتل عزيزان خود را فاش هم نکرده اند توضيح دهيد.
آيت الله هاشمی رفسنجانی شما چنانکه خود می دانيد اسمتان با خون و قتل و آدم ربایی و آدمکشی مترادف است. لطفا در مورد شکنجه و قتل در زندان های با نام ونشان و بی نام ونشان حکومت اسلاميتان توضيح دهيد. بفرماييد که چگونه امير غضب و امير المومنين ِ يکی از خونخوارترين حکومتهای همه دوران اسلامی هستيد. شمايی که در نماز جمعه خطاب به ما ها گفتيد که فيتيله چراغ فانوس را پايين بکشيم تا آدمکشانتان بتوانند در تاريکی شب ِ حکومت اسلام فرار کنند و از نظرها محو شوند.
آيت الله هاشمی رفسنجانی خواهش می کنم در مورد برادر و زير دستتان سعيد امامی اسلامی توضيح دهيد، در مورد برادر و تحت امرتان وحيد گرجی و ترور های او در اروپا توضيح دهيد.
آيت الله هاشمی رفسنجانی می دانم که آنچه را ما می دانيم از جنايت و ناپاکی حکومتتان ذره ای ست در برابر دريايی از ناپاکيها و دشمنی ها با فرهنگ و تمدن ايرانی و انسانی اما با همين « دانش » اندک ما، و در همين سطح بياييد و در مورد رانتخواران و زالو صفتان، نور چشميان و زمين خوران و باج بگيران و …دوربرتان و دور بر امامتان و مرادتان و پيغمبرتان تو ضيح دهيد ، برای اين توضيح خواهش می کنم اول به خود و خانواده تان بپردازيد تا نوبت ديگران شود.
آيت الله هاشمی رفسنجانی، شما همچون من می دانيد ، چنانکه در ابتدا گفتم، در انبان اين مذهب چيست، شما را به خدا بياييد و برای خودتان در تاريخ ايران بعد از اينهمه جنايات يک کار خوب هم بکنيد، بياييد واقعا بگوييد در انبان چيست!! بياييد بگوييد که اين دين نه شهيد پرور است و نه طرفدار علم است و نه طرفدار مردم است اين دين به خواص گفته است که برای عوام است، به خواص گفته است که تمام قوانين احمقانه اش برای عوام است، در حقيقت اين دين احمق پرور است، برای تحميق مردم آمده، بنا بر اين چنان خودتان هم يک روز برای من تعريف کرديد، اسلام دين عوام است و دين خواص، خواص ـ شايد شما و پيمبر تان و شورای نگهبانتان و ديگر روحانيون خواصيد ـ و راست هم می گوييد ـ و بقيه فرمانبرند. و کشور شهيد پرور ايران در واقع يعنی حکومت احمق پرور ايران ، حالا شما را به خدا بياييد و راستش را بگوييد به مردم که در اين انبان جز مواد متعفنه وجود ندارد، جز پوچی و پوکی خرد گريزی نيست جز خرافات نجس و پاکی و ممنوعيت و واجب و مستحب نيست. باور کنيد خدا و مردم شما را خواهند بخشيد ـ گر چه می دانم که شما هشيار تر از اين هستيد که به خدا ايمان داشته باشيد!
ولی حالا سئوال من اين است که شما خود می دانيد که دست کم در جنگ شما مسئول مستقيم حدود يک مليون تا يک مليون سيصدهزار نفر کشته و معلول هستيد، بياييد راستش را بگوييد که چرا دست کم پنج سال جنگ اضافه را به مردم ايران تحميل کرديد، گر چه همه می دانند که از ابتدا هم اين شما و آقای دعايی و آقای خامنه ای و با دسيسه و راهنمايی و فتوای آيت الله خمينی رفتيد و خصوصا با پادويی آقای دعايی در عراق نماز جمعه تشکيل داديد و در بغداد و نجف مرگ بر صدام گفتيد: آری گفتيد مرگ بر صدام، و با اين کار جنگ به پا کرديد و بچه های مردم را به کشتن داديد. اين موضوع برمی گردد به سال 58 و آمديد در تلويزيون حکومتی ، باد به غبغب انداختيد و هر کدامتان خواهان صدور انقلاب شديد و گفتيد که برادران ما در عراق شعار « مرگ بر صدام » سر داده اند… و چه و چه. وشد آنچه که آرزوی شدنش را داشتيد، تبديل ايران به مراتع و دشت و دمن و آغل پروش شهيد، و مردم ايران را تبديل به گوشت دم توپ کرديد، و هنوز صدای دروغ شما در نماز های جمعه ضبظ است که برای تحميق مردم ايران چها که نمی کرديد و چها که نمی گفتيد. امروز طبق آمار پشت پرده و چنانکه شما خود می دانيد تعداد و کشته ها و معلولين ايران سه مليون هفتصد هزار نفر است. و شما چقدر دروغگو و حيلتگريد که آنرا در نماز جمعه به سی و شش هزار و چند نفر کاهش داده ايد.( البته اين را برای شما نمی گويم برای مردم می گويم تا بدانند، سردارشان کيست و برای جنوبی ها می گويم که بدانند فرمانده جنوبشان و کويرشان کدام است) و فردا می خواهند به چه کس رای بدهند.
آقای رفسنجانی خواهش می کنم بفرماييد نظرتان در باره آن همه نامردی و نامردميی که بر روزنامه ها و اهالی آنها رفت چيست، نظرتان در باره شکنجه و اسارت اکبر گنجی، ناصر زرافشان، عباس عبدی، سيامک پورزند، رضا علی جانی، هدا صابر، محمد بسته نگار، پيمان پيران، حبيب الله پيمان، احمد باطبی، بينا داراب زند، ارژنگ داوودی، حجت زمانی، مهرداد لهراسبی، فرزاد حميدی، جعفر امامی، و شکنجه و بيشتر از يک ربع قرن زندانی و شکنجه عباس اميرانتظام و ديگران بی نام و نشان و اينترنت نويسان وبلاگی چيست؟ لبخند نزنيد! می دانم نظرتان چيست، اين سوال را از شما می کنم تا مردم بشنوند.
آيت الله العظمی هاشمی رفسنجانی خواهش می کنم نظرتان را در مورد تير باران ها و حلق آويز ها و دارزدن ها در ملاء عام بفرماييد. سنگسارها شلاق زدن ها دست بريدن ها و پا بريدن ها و چشم در آوردن ها را همچنان جزو اصول و حکومتتان می دانيد يا از اسلام ناب محمدی عدول می کنيد؟ برای سومين بار رياست جمهوريتان و برای بيست هشتمين سال قدرتان قرار است چه چيز تازه ای پيشنهاد کنيد؟ آيا چيز تازه ای هست؟ اگر هست پس چرا بيست و هفت سال صبر کرده ايد؟
آيت الله هاشمی رفسنجانی سردار بزگ کوير، نظرتان را در باره حجاب اجباری و چادر و چاقچول زنانه و پوشه ی آنها بفرماييد، و خصوصا بفرماييد چه فرق است بين تهران و رفسنجان و ژنو و پاريس و لندن که فاءزه پيوسته در اين چند شهر در رفت و امد و با دلار های باد آورده … و چه فرق است بين فائزه و دختران ديگر ايرانی. و خصوصا بفرماييد تا چه اندازه بجاست که مردم ايران فائزه رفسنجانی را با اشرف پهلوی مقايسه می کنند. البته اميد وارم به خاطر اين مقايسه به طرفين بر نخورد.
آيت الله العظمی علی اکبر هاشمی رفسنجانی چنانکه گفتم متاسفانه اينجانب نيز روحانيم، چند سالی پيش از آن که شما عمامه بر سر گذاريد من آنرا بر سر گذاشته ام، آفتاب لب بامم، بيمارم ، ولی بايد بگويم آنچه که مربوط به جناياتتان است شما چه آنها را به رسميت بشناسيد يا نه، در و ديوار شهادت خود را خواهند داد، و تاريخ آنها را ثبت خواهد نمود، و شما هم، در خلوت می دانيد که دستتان به خون مليونها انسان و اشکريزی مليونهای ديگر بوده و هست. و آنچه که مربوط به حرمت و حـِلّيت در اسلام است شما هم چون من می دانيد که متاسفانه اين دين اصلاح پذير نيست، و در بطن خود آدمکشی و قتل و غارت دارد، و اينها همه از فرامين و احکام الهی ست، و اين چنين نيز به زور شمشير وارد کشور ما شده و همچون يک بيماری وارد خون ما گرديده و می گردد. بنا بر اين، از اين دين، داروی همين بيماری را نخواهيد، اگر ممکن بود در اينهمه قرن و خصوصا در اين همه سال شده بود. تمکين کنيد بر حرف و نظر مردم و بپذيريد يک رفرندوم آزاد و کامل را و بياييد با هم به مسجد بر گرديم و بيش از اين با اين مردم و اين مملکت بازی نکنيم و جنگ، و گر نه سر گذشت ما به مراتب بد تر صدام خواهد بود. که گناه شما روحانيون و متاسفانه اينجانب هم، اگر صد چندان او نباشد ده چندان او هست. بياييد به مسجد برگرديم.
در خاتمه از اينکه فرزندم اين متن را ويراستاری و ماشين نويسی کرده از او تشکر می کنم. تشکر ديگرم از سايت محترم گويا ست.
محمد هادی معصومی (روحانی) کرج
رهنواز از تهران / 11 October 2012
حمیدخان حق با شماست، تعجب کردم که “خورده” نوشتم با اینکه یکبار از متن پیشنمایش گرفته و خوانده بودم، شاید از سر خوابآلودگی بوده، شاید هم بیسوادیِ ناخودآگاه! ممنون از دقت نظر و اطلاع رسانیتون و اینکه مرا اصلاح میکنید؛
ــــــــــــــــــــــــــ
به جناب علی راد
تا جایی که من به خاطر دارم آقای هاشمی هیچ حمایتی از جناب خاتمی نکرد، به عبارتی رأی مردم به خاتمی در سال ۷۶ نوعی پاسخ “نه” به ادامه راه هاشمی بود، این قضیه تا جایی پیش رفت که در انتخابات مجلس ششم آقای هاشمی ملقب به آقاسی شد که کنایه از رتبه سیامِ ایشان در انتخابات بود؛
به دید اینجانب، چند سالی بیش نیست که از ژست روشنفکری آقای هاشمی میگذرد (از ۸۴ بهبعد)، در بسیاری از خطبههای نماز جمعه و کنفرانسهای مطبوعاتیشان در برابر غرب و آمریکا جبهه گرفتهاند و در زمان ریاست جمهوریشان نه توسعه سیاسی جهت خروج از انزوا دیده میشود و نه دستاوردهای اقتصادی! بهگونهای که اگر به منابع رجوع کنید نوسان قیمت دلار از سال ۶۸ تا سال ۷۶ ، از ۱۲۰ تومان به ۴۷۸ تومان میرسد، که این خود گویای خیلی چیزهاست..
کاربر مهمان / 11 October 2012
وقتی آدم نامه این روحانی به هاشمی رو میخونه دلش میخاد بگه:
در مرداب مزبله افتاده شکاف!
گند می بارد از این کهنه لحاف!
کاربر مهمان / 12 October 2012
آقای هاشمی باید راجع به جنگ و وزارت اطلاعاتش در زمان فلاحیان و تقلب بزرگش در رهبر کردن خامنه ای و قتلهای ذنجیره ای که از زمان قتل روحانی و ذبیحی تا همین امروز پاسخ بدهد. رفسنجانی می خواهد خودش را به عنوان یک انسان معتدل جا بزند. اما براستی خامنه ای در قتل و آدمکشی و تجاوز و اسلامی بودن و پیروعلی آدمکش بودن و … راست و درستر از رفسنجانی. اعتدال رفسنجانی اعتدالی دروغین است که حتا شجاعت فتوای قتل دادن را در ملع عام ندارد اما خامنه ای این شجاعت و شناعت را با هم دارد. اگر قرار باشد نمره ای بین یک تا هزار در مورد آدمکشی و قتل بدهیم کل روحانیت و خامنه ای و هاشمی با هم هزار را از آن خود خواهند کرد. و اگر قرار باشد به راستی نمره بدهیم حتما خامنه ای برنده خواهد بود. چرا که او تمامی آدمکشی ها و قتل ها و بیشرفی ها و تجاوزها و سرقت ها را به نوعی برسمیت می شناسد و آنها را خوب هم میداند. اگر ما به آن نماز جمعه ای که فتوا و فرمان قتل و تجاوز داد نگاه کنیم واقعا مردی را می بینیم که در بیشرفی و رزالت و شقاوت٬ صداقت دارد! اما هاشمی تمامی همین کارها را کرده و می کند اما با عدم صداقت. اعتدال رفسنجانی یعنی این!
یک زن هستم / 12 October 2012
با سلام. بالاخره نفهمدیم این پهلوان اکبر برکدام مدار میچرخد؟! ایا نوری به تاریکخانه اشباح میاندازد ؟ یا در وصف عالی جناب سرخ پوش سخن میگوید؟ هر کس به ایشان قرابتی دارد بفرماید:که ان ممه را لولو برد! وحتی ان لولوهم بچه را نمیترساند. لطفا رنگی دیگر در انداز که مردم کتاب شما را از حفظ بلدند.
کاربر مهمان نادر / 12 October 2012
به نظر من هاشمی در دوران ریاست جمهوریش اشتباهاتی مرتکب شد که آقای گنجی هم به انها اشاره کردند ولی باید بپذیریم در حال حاضر باهوشترین رجل سیاسی حاضر در صحنه هستند من از طرفدارهاشون نیستم ولی به نظر من ایشون درک درستی از مسائل روز کشور دارند و مهمترین مزیت شان هم این است که به مراتب منعطف تر از سایر سیاسیون هم قواره هستند و با تغییر شرایط ایشان نیز تغییر مشی می دهند این مسئله ویژگی ممتاز ایشان است که باید در تحلیل ها مد نظر قرار گیرد.
به نظر راه حل رجوع به هاشمی در شرایط امروز ایران می تواند راهگشا باشد
کاربر مهمان / 13 October 2012
در صد سال گذشته سیاستمدارانی که در ایران به مقامات تعیین کننده دست یافته اند
بیشترین آشنایی ها را با واژه های شاعرانه قدرتهای بزرگ یافته اند و تنها آنگونه سیاستمداران ایرانی ( چون آقای رفتسنجانی ) هستند که بسادگی بوی هویج را از بوی چماق در مشاعره های آن دول تشخیص میدهند …
اصولا دولتهای ایرانی در صد سال گذشته چندین بار طعم چماقرا چشیده اند ( سال ۵۷ بر اثر ضربات
یکی از همان چماقها … )
و بازاصولا کشورهای پیشرفته همگی صلح دوست هستند و به گسترش صلح در جهان مشغول هستند …
و به چنگ آوردن مژدگانی صلح نوبل توسط اتحادیه اروپا به خوبی به استناد آن پرداخته است .
و همینطور روزنامه نگاران ایرانی که رکن چهارم … در داخل و خارج می باشند ، اصولا بی توجه به موجودی
ناچیزکنایات هویج گونه در فحوای کلام ابرقدرتهای صلح جو در جهان
به لیست بلند شده سیساتمداران آبهویج خواه توسط آقای احمدی نژاد دقت نمینمایند
و همینطور به نظام کاپیتالیسم اسلامی حاکم بر ایران و هویجهایی که چماق شده اند …
کاربر مهمان / 13 October 2012
هاشمی رفسنجانی بدترین گزینه است و اعتماد به او یک عمل انتحاری است. اگر مکر و حیله و نیرنگ و فریب هوش است، بله او با هوش ترین است.
کاربر مهمان / 13 October 2012
همين رفسنجاني بود که دست سرداران را در اقتصاد بازگذاشت وسوپرميلياردر سرداران هدايتي و محصولي و… حاصل سردار سازندگي و اميرکبير اسلامي ميباشد!!
کاربر مهمان / 14 October 2012
معلوم نيست دکتر منور امام زمانی چاه جمکرانی برای چی علامت پيروزی نشان ميدهد؟!….
کاربر مهمان / 14 October 2012
قطع رابطه ایران با آمریکا به خاطر این نبود که آمریکا نگذاشت انقلابیون ایرانی مثل انقلابیون لیبی با فرهنگ والایشان شاه را با چاقو تکه پاره کننند.
انقلابیون ایرانی یا اسلامگرا بودند و یا چپگرا که عقیده داشتند ایران در جنگ سرد بین آمریکا و کمونیستهای روسیه باید به جای دوستی با یک کشور کاپیتالیستی و دموکراسی جزو اقمار روسیه کمونیستی و دیکتاتوری شود یعنی مثل بعضی کشورهای سوسیالیست عربی و مسلمان مثل رژیم بعث عراق و رژیم بعث سوریه و …
از نظر ایدیولوژی انقلابیون آمریکاییها امپریالیسم جهانی و بد بودند و روسها و حکومتهای کمونیستی خوب و مقدس. از همان اول انقلاب هم دیدیدم که دقیقا مثل کمونیستهای چین و روسیه انقلاب فرهنگی راه انداختند و اجناس را کوپنی کردند و به زور فرهنگ اسلامی و زورگویانه و چپگرایی را به روی مردم تحمیل کردند و همه صداها را خفه کردند و از همان اول هم برای نشان دادن سرسپردگی خود به روسیه در آمدهای نفتی را به بهانه درست کردن نیروگاه اتمی سالها روانه این کشور کردند و وضع اقتصاد را هم دقیقا مثل اقتصاد ورشکسته کشورهای کمونیستی کردند. آمریکا هم وقتی دید ملت و رهبران و روشنفکران ایران تصمیم خودشان را گرفته اند و میخواهند وابسته روسیه شوند از رقابت کنار کشید و برای رابطه با ایران یا به قول روشنفکران ایرانی «ادامه استعمار ایران » تلاش بیشتری نکرد. حالا هم اگر آمریکاییها اعتراضی دارند فقط به خاطر این است که ایران (شاید یه دستور روسیه) مدام مشغول گسترش تروریسم در اقصی نقاط جهان است و اعلام هم کرده که میخواهد به خاطر همان عقاید ایدیولوژیکی اش ( واحتمالا باز هم به خاطر دستور روسیه که سالهاست کشورهای عربی را به جان اسراییل انداخته)اسراییل را نابود کند و منطقه را به آتش بکشدو خطرناک تر از همیشه شده. آمریکا هم سعی دارد این آتش بازی را متوقف کند.
کاربر مهمان / 14 October 2012
من اصلا از هر چی اخونده بدم میاد اینا باید تو حیاط مسجد برنوند توی افتاب با مریدانشان وایستند و پند بدهند چون زیر افتاب تو گرمای تابستون پند گرفتن از نظر یکی از علمای !بزرگ شهرمون تواب راز و نیاز رو بیشتر میکنه…….
هاشمی بارها ثابت کرده که شخصیت قابل اعتمادی نیست و فقط به فکر منافع گروهی اش هست و مانند احمدی نژاد فقط شعار میدهد و در مقام عمل حتی بد تر از او هم به میدان می اید یه چیه جالب برای من این هستش که خودش میگه افراطیون نخبگان را خانه نشین کردند ولی از قتل های مخالفین در زمان خودش و بدست افراد زیر دستش سخنی نمی پراکند و یا تمام مشکلات اقتصادی را به دوش احمدی نژاد می اندازد . بعد هم بهتره یه چی رو بدونین که هاشمی طرح خواص-عوام رو به شدت تایید میکنه و این یعنی اینکه باز هم این مشکلات همچنان ادامه خواهد داشت…..سرکوب سیاسی.سیمای میلی….ارتش اسلامی…اقتصاد دانان بدلیل اینکه امار های واقعی نظام را تضضعیف میکنند نمی توانند ازادانه کار کنند پول نفت همچنان صرف لبنان و فلسطین خواهد شد……….
کاربر مهمان / 15 October 2012
این اکبر نیز دست نشانده اون اکبر است .یه سری از این اکبر ها در یه مقطع زمانی بطور فله ای اومدن بیرون با عقاید مختلف به ظاهر اما در کل این اکبر ها نماینده هیچ یک از مردم نیستندو خود رو نباید نماینده مردم بدونند .چرا که 99 درصد جامعه به این سیستم اعتقادی ندارند و ته دلشون این اکابر رو دوست ندارند . اگر مردم بخواهند به دمکراسی نسبی دست یابند این اکابر نمیتوانند قد علم کنند .
ایران / 16 October 2012