این یک روایت است؛ روایت رنج پناهجویی از مرز ترکیه و یونان:
پناهجویان ساکن ترکیه عمدتا یا از جنگ گریختهاند یا از استبداد. پناهجویان سوری، عراقی، افغانستانی، ایرانی و …، زخمهای ناسور جنگ یا هزارتوی خفقان و استبداد را حتی پس از گریز به کشوری دیگر، در تن خود حمل میکنند.
«اِنس» نام یک پناهجوی عراقی است که به گفته خودش هشت سال است از هراس جنگ داخلی عراق به ترکیه آمده.
او را چند بار حوالی آسام (مرکز مشاوره پناهجویان) دیده بودم اما بیش از خوش و بش و چند کلمه کوتاه راجع به وضعیت شغلی و اقامتش، حرفی بین ما رد و بدل نشده بود. در همان برخوردهای کوتاه گفته بود که به دلیل نداشتن اجازه کار از طرف دولت ترکیه، نتوانسته کاری دست و پا کند و از این بابت بسیار در مضیقه است.
گفته بود که بیمه درمانی خودش و خانوادهاش از سوی اداره مهاجرت قطع شده و برای درمان بیماری پسرش مجبور شده دار و ندارش را بفروشد.
پسرش (مصطفی) را اما تا روزی که خبر باز شدن مرز میان ترکیه و یونان مثل بمب در رسانههای داخلی ترکیه ترکید، ندیده بودم.
شامگاه ۲۸ فوریه/ ۹ اسفند، وقتی تلویزیون دولتی ترکیه رسما اعلام کرد که مرزهای خود را برای عبور پناهجویان به سمت اروپا گشوده است، بیشتر پناهجویان از هر ملیتی به امید خلاصی از اوضاع نامطلوب زندگی در ترکیه، به سمت شهرهای مرزی سرازیر شدند.
همان روز اول اعلام این خبر، چند گذرگاه مرزی ترکیه با بلغارستان و یونان، شاهد حضور هزاران پناهجو بود که اغلب همراه خانواده و فرزندانشان به گذرگاهها آمده بودند اما با ممانعت پلیس کشور مقابل مجبور به اتراق در پشت فنسهای مرزی شدند.
روز ۲۹ فوریه/ ۱۰ اسفند، در حوالی شهر ادیرنه ترکیه، دروازه مرزی «پازار کوله» مملو از پناهجویانی بود که دار و ندار خود را در کوله پشتیهایشان ریخته بودند و به امید گذشتن از مرز و رسیدن به ثبات در کشوری دیگر، در میان درختان جنگلی انتظار میکشیدند.
در آن بحبوحه هجوم پناهجویان که هر لحظه به تعدادشان افزوده میشد، دستکم تا روز سوم خبری از همان کمکهای حداقلی غذایی و حمایتی نهادهای امدادرسانی ترکیه و سازمان ملل نبود.
مهاجران در دستههای چند نفری دور هم جمع شده بودند و برای گریز از سرمای کشنده هوا آتشی برپا کرده بودند.
وقتی برای عکاسی به یکی از همین دستهها نزدیک شدم، انس را از میان جمع شناختم.
بعد از احوالپرسی مختصری مرا به خانواده و جمعی که همه عراقی بودند معرفی کرد. وقتی از او درباره علت آمدنشان به مرز پرسیدم و اینکه چرا همراه سه بچه و همسر، سختی راه را پذیرفته و برای رسیدن به اروپا این راه دشوار را انتخاب کرده، سر صحبتش باز شد ….
پای حرفهایش که نشستم، از روزهای اول مهاجرتش از عراق گفت. از روزهایی که نیمی از کشورش توسط گروه اسلامگرای داعش تصرف شد.
برای اولین بار پسر کوچکش را دیدم که یک بیماری پوستی ناشی از نارسایی کبدی، تمام پوست تنش را سوزانده بود.
انس تعریف کرد که پسرش مصطفی وقتی نوزاد بوده، از وحشت صدای شلیک تیرباری که روی پشتبام خانه آنها کار گذاشته بودند، ناگهان از هوش رفته و پس از آن ماجرا کبدش دچار نارسایی شده.
پس از آن واقعه، انس همراه خانوادهاش تن به مهاجرت میسپارد و از راه سوریه وارد خاک ترکیه میشود. آنان حتی در طول مسیرشان به اجبار شبهنظامیان گروه داعش، مدت چند ماه را در یک روستای خالی از سکنه در خاک سوریه ماندهاند.
خانواده انس اما پس از فریب سربازان داعش، بهصورت شبانه موفق میشوند خود را به یک ایست بازرسی در مرز ترکیه برسانند.
داستان بیپناه ماندنشان در ترکیه و اینکه آموزش و پرورش این کشور به دلیل نداشتن مدارک هویتی دو سال مانع رفتن بچهها به مدرسه شده یا نداشتن اجازه کار برای امرار معاش و تأمین مایحتاج مالیشان از یکطرف و عدم حمایت مالی کمیساریای عالی پناهجویان سازمان ملل و بعدها اداره مهاجرت ترکیه از طرف دیگر، فشار مالی و البته روانی فوقالعادهای را بر این خانواده تحمیل کرده است.
روایت پناهجویی این خانواده عراقی، جواب بسیاری از سوالها را در مورد دلایل خطر کردن پناهجویان در تلاش برای گذر از مرز به سمت یونان، پیش روی میگذارد.
…
ساعت حدود ۱۰ صبح است اما هوای ابری، سایه روشن دلگیری را بر آن گذرگاه مرزی و ازدحام پناهجویان حاکم کرده.
هنوز حرفهای انس تمام نشده که یکی از پناهجویان از بین جمعیت فریاد میزند:
«مرزها باز شد. پلیس یونان مرزها را باز کرد.»
ظرف کمتر از چند دقیقه هزاران پناهجو به سمت منطقه حائل میان مرز یونان و ترکیه هجوم میبرند، اما خیلی زود روشن میشود که این فریاد از طرف عوامل خبری تلویزیون دولتی ترکیه با هدف فیلمبرداری از هجوم ساختگی پناهجویان به سمت فنسهای مرزی سر داده شده است.
تا نزدیک غروب و با رسیدن گروههای تازه از پناهجویان به مرز پازار کوله، این شگرد ایجاد موج برای هجوم به مرز یونان چند بار دیگر هم از طرف دست اندرکاران تیمهای خبری اجرا میشود که هر بار با شلیک گاز اشکآور و تیراندازی هوایی از سوی پلیس یونان، پناهجویان دوباره به محل اتراق خود و پشت فنسها برمیگردند.
با غروب آفتاب و با رسیدن تاریکی، دمای هوا به صفر درجه نزدیک میشود و پناهجویانی که قصد گذراندن شب را دارند، بدون وسایل حفاظتی و حتی در اختیار داشتن چادر و تنها به امید اینکه پلیس یونان مرزها را باز کند، پشت فنسها به انتظار مینشینند.
انتظار برای انس و خانوادهاش هم همچنان ادامه دارد …
- در همین زمینه