«ارتباط شگفت‌آوری میان انواع مختلف شعارها با حرکت و فرهنگ خود مردم، و خصلت و قدرت شعارسازی آن‌ها وجود دارد.»

محمد مختاری

پس از خیزش مردمی ابان‌ماه و تظاهرات دانشجویان در چند ماه اخیر مسئله «شعارهای ما» مدت کوتاهی مورد توجه قرار گرفت و سپس به فراموشی سپرده شد. هدف این نوشته تأمل در چند نکته از جمله:

  • شعار باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟
  • آیا نتیجه انقلاب را می‌توان از شعارهای آن حدس زد؟
  • چرا بسیاری بیشتر مجذوب شعارهای تهییجی و نه عاقلانه و متین می‌شوند؟
  • شعر و هجو در پیدایش شعارهای سیاسی چه نقشی ایفا می‌کنند؟

بسیاری از آمار این نوشته بر پایه آمار و تحلیلی قرار دارد که زنده یاد محمد مختاری بر پایه ۸۰۰ شعار موزونی که در طول انقلاب رواج داشت، در کتاب جمعه در سال ۱۳۵۸ منتشر نمود.

۱

شعار چیست؟ بنا بر نظر برخی، کلمه سلوگان (Slogan) از مشتقات کلمه ایرلندی (sluagh-gharim) به معنی ارتش+ فریاد است و بنا به گفته جورج شانکل از سال ۱۷۰۴ در دنیای انگلیسی زبان این اصطلاح به معنای جمله و یا فریادی است که یک فرد یا گروهی از افراد سر می‌دهند. از آن، قبل از هر چیز به منظور شناسایی یا همبستگی گروهی استفاده می‌شود. در گذشته بیشتر در میادین جنگ از آن استفاده می‌شد و امروز در استادیوم‌های ورزشی. بسیاری از شرکت‌های تجاری از آن برای معرفی برند خود استفاده می‌کنند. در دنیای سیاست نیز بیش از پیش از کلمات کوتاه و فشرده، شعارهای سیاسی، برای تبلیغات و ارتباط با مردم استفاده می‌شود. درست به همین خاطر است که احزاب سیاسی اروپایی برای به خدمت گرفتن متخصصان تبلیغاتی موفق سیاسی، مثلاً مسئولین تبلیغاتی حزب دموکرات در دوران اوباما، صف می‌کشند.

یک شعار سیاسی موفق چه ویژگی‌هایی دارد؟ چند ویژگی که تقریباً همه بر سر آن توافق دارند را می‌توان به شرح زیر نام برد:

۱.  ایجاز. یک شعار خوب شعاریست که به راحتی در خاطر بماند، کوتاه و مختصر.

۲. موزون و از ریتم خاص و تجانس زبانی که یاداور شعر است برخوردار باشد.

۳. نحوه فرمول‌بندی آن شبیه کلمات قصار است هر چند که کلمه قصار نیست. مانند ضرب‌المثل زبانزد می‌گردد، می‌تواند هشداردهنده باشد و یا فریادی برای درخواست کمک.

۴. برخی از انان ذره‌ای از شوخ‌طبعی و یا بازی با کلمات را در خود دارند.

۵. از پیچیدگی‌های زبان نهایت استفاده را برده باشد، اما باید به خاطر داشت که از آن‌ها باید «در صحنه نبرد» و به هنگام فریاد زدن استفاده نمود.یک متن معمولی نیست که فقط خوانده شود. درست به همین خاطر است که در پشت بسیاری از شعارهای بزرگ یک شاعر باذوق گمنام قرار دارد. برای ساختن آن نیاز به یک قدرت تصور خارق‌العاده است.

۶. مانند هر وسیله ارتباطی دیگر محدود و مقید به محیط است و تحت تأثیر زمینه ارتباطی و نیروهای استفاده‌کننده، دچار تغییر و تحول می‌شود.

۷. هدف اصلی یک شعار، رساندن یک پیام بیاد ماندنی به مخاطبینش می‌باشد.

۸. بسته به مخاطبین، زبان آن انتخاب می‌شود.

بنابراین برای ارزیابی یک شعار سیاسی نمی‌توان بدون در نظر گرفتن لحظه تاریخی که آن شعار آفریده شده، و مخاطبینش قضاوت نمود. وظیفه یک شعار سیاسی فشرده کردن بسیاری از ایده‌های سیاسی با استفاده از کلمات موزون کوتاه، ساده‌ای که در ذهن لانه می‌کنند و از خاطره‌ها زدوده نمی‌شوند، می‌باشد. یک شعار سیاسی موفق قبل از آنکه عقل را بکار گیرد از نیمه هشیاری مخاطبین استفاده می‌کند، از قدرت تخیل آن‌ها به بهترین نحو موجود سود می‌برد.

۲

بایستی شعارها را به مقوله‌های متفاوتی تقسیم نمود. به جز شعارهای سیاسی که هدفشان بیان خواسته مشخصی است، شعارهای دیگری نیز وجود دارند، از جمله شعارهای مقاومت. در میان شعارهای مقاومت، دو نوع متفاوت شعار به چشم می‌خورد. شعارهای حماسی و شعارهای هجوامیز. وظیفه اصلی شعارهای حماسی، دعوت مردم به صف تظاهرات‌کنندگان می‌باشد. مثلاً شعار انقلاب بهمن :

ایران شده فلسطین − مردم چرا نشستین

یکی از شعارهایی بود که در جنبش سبز نیز از آن استفاده می‌شد. در تظاهرات‌های اخیر، شعار جدید «نترسید نترسید، ما همه با هم هستیم» رواج بیشتری دارد.یاد شهیدان و ستایش از فداکاری‌های انان یکی از راه‌های دعوت به مقاومت با وجود سختی‌های فراوان است. خواندن شعرها و شعارهایی که نوید پیروزی را در آینده نزدیک می‌دهند نیز در عمل دعوت به استقامت است. بنا بر گفته مختاری ۱۰٪ شعارهای انقلاب بهمن شعارهای حماسی و تهییجی بودند.

 شعارهای حماسی اکثراً تکیه بر خصوصیات مثبت، شجاعت، همبستگی، تکیه بر ارزش‌های مثبت در فرهنگ، دعوت به ادامه راه شخصیت‌های بزرگ گذشته دارند. در این شعارها معنی کلمات اهمیت کمتری دارند، آنچه بیشتر مهم است عمل‌کرد آن‌ها در مارش است.

اما نوع دیگر شعارها هجو است. در هجو همه چیز جنبه منفی دارد، به «دشمن» توهین می‌شود. از آنجا که هدف آن اهانت به فرد یا افراد بخصوصی است می‌توان آن را نوعی از نفرت‌پراکنی در نظر گرفت. اگر در شعارهای حماسی، هدف بسیج نیرو و تقویت همبستگی در راه رسیدن ارمان‌های مشترک است، در هجو هدف اصلی پراکنده نمودن نیروهای دشمن است. در ایران و در بسیاری از کشورهای منطقه توهین به مقامات جرم محسوب می‌شود، از این رو هدف هجو مخالفت با قانون و نظم حاکم است. به کسی بیش از همه توهین می‌شود که معترضین او را مانع اصلی در راه رسیدن به اهداف جمعی خود می‌دانند. در گذشته شاه بود، در جنبش سبز احمدی‌نژاد و در خیزش‌های پس از دی ۱۳۹۶، خامنه‌ای. نیروهای نظامی و اطلاعاتی نیز می‌توانند مورد حمله قرار گیرند.

از آنجا که مقامات و رسانه‌های دولتی برای تحقیر مخالفین، آن‌ها را جاسوس، دزد، رشوه‌خوار، خوار و خاشاک… خطاب می‌کنند، همان اتهامات نیز از سوی انها متوجه مقامات عالی کشور می‌شود. اما شعارها فقط در حد «فحش‌های قانونی» باقی نمی‌مانند بلکه در موارد زیادی، بنا بر ارزش‌های اخلاقی جامعه، آن‌ها در معرض اتهامات اخلاقی نیز قرار می‌گیرند. یکی از دلایل چنین اتهاماتی، تصویر زاهدانه و غیر واقعی است که از این رهبران ترسیم شده است. هدف حملات هجوامیز به رهبران نه تغییر رفتار بلکه ضربه زدن به افتخارات داشته و نداشته فرد مورد حمله است، تا از این طریق شایستگی رهبری او زیر سؤال رود. رهبرانی که سال‌ها در مورد «غیرت و مردانگی»شان نوشته شده، یا آن‌هایی که به «پدر ملت»، «همسری فداکار»، «فردی زاهد»…تشبیه شده‌اند به بدترین وجهی مجازات می‌شوند. بسیاری از توهین‌ها مبتنی بر واقعیت هستند، برخی دیگر نه. اما زمانی که توهین‌ها پراکنده شدند، دیگر امکان تغییر آن‌ها وجود ندارد. تمام تابوهای قبلی شکسته می‌شوند. در جامعه مردانه، جایی که شجاعت مترادف با «غیرت مردانه» است-حتی زمانی که بسیاری از شخصیت‌های زن در دوران جمهوری اسلامی بارها نشان داده‌اند بزرگترین مظهر شجاعت و بلاغت کشور هستند، گاه از کلماتی استفاده می‌شود که بازتولید صفات نامناسب جنسیتی است. با وجود این باید در نظر داشت که هدف هجو، زدن بدترین اهانتی است که فرد مورد اهانت می‌تواند در مورد خود تصور کند. در این راه اگر از کلماتی چون دزد، سگ و یا امثالهم استفاده می‌شود، هدف نه توهین به دزد و یا سگ… بلکه فرد مورد حمله است. مسلماً، نیروهای سیاسی باید در مورد استفاده از چنین کلماتی هشدار دهند، اما باید به خاطر داشت که چنین شعارهایی در گذشته وجود داشته، و هر چند امروز دامنه استفاده از کلمات نامناسب کاسته شده، اما باز هم وجود خواهد داشت.

 تجربه نه فقط ایران بلکه بهار عربی نیز نشان می‌دهد، در مواقعی که نیروهای نظامی به سختی با تظاهرکنندگان برخورد می‌کنند، تعداد شعارهای هجوامیز و فحش‌های رکیک افزایش می‌یابد. در چنین شرایطی استفاده از فحش‌های جنسیتی بیشتر رایج می‌شود. هدف این شعارها بیان خواسته معینی نیست. آن‌ها هیچ نیرویی را به سوی معترضین جلب نمی‌کنند. هر چه تظاهرات مردانه‌تر، محدودتر و بسته‌تر باشد، حجم این شعارها بیشتر می‌گردد.

۳

تدا اسکاچپول نامی بسیار آشنا در میان روشنفکران ایرانی است. او در بحبوبه انقلاب ایران در کتاب معروف خود به نام «دولت‌ها و انقلاب‌های اجتماعی» بسیاری از نظرات رایج، از جمله رابطه مستقیم انگیزه‌ها و نتایج انقلاب را رد کرد. از نظر او، نتایج انقلاب را انگیزه‌های اولیه انقلابیون تعیین نمی‌کند. این به معنی آن نیست که انقلابیون منافع یا انگیزه‌های معینی نداشته باشند بلکه تأکید او بر این نکته است که کشمکش بین انقلابیون، محدودیت‌های ساختاری داخلی، شرایط خارجی همه این‌ها بر نتایج انقلاب تاثیرگذار هستند و از این رو نمی‌توان از قبل نتایج انقلاب را تعیین نمود. مقاصد اولیه انقلابیون در برخورد با شرایط سخت ساختاری موجود ممکن است که دچار تغییرات زیادی شوند.

 در تائید نظرات او می‌توان از دو مثال بهره گرفت. در انقلاب روسیه شعار اصلی، «نان، صلح، زمین» بود و نه سوسیالیسم. بلشویک‌ها و لنین آغاز انقلاب سوسیالیستی در یک کشور را ممکن می‌دانستند اما استقرار سوسیالیسم در یک کشور، آن هم در روسیه، برای انان قابل تصور نبود. از این رو آن‌ها در انتظار انقلاب سوسیالیستی در آلمان و کشورهای دیگر اروپایی بودند. اما روسیه انقلابی هیچ کمکی از خارج دریافت نکرد. بعد از مرگ لنین، ابتدا بوخارین با تکیه بر برخی از نظرات لنین امکان استقرار سوسیالیسم در یک کشور را ممکن دانست. پس از وی، استالین چنین ادعایی را تکرار کرد و پس از چندی به اجرا گذاشت. اما در سال ۱۹۱۷ و یا حتی ۱۹۱۸ افراد نامبرده چنین نظری نداشتند. بعد از شکست انقلاب‌های اروپا، آن‌ها مجدداً با تکیه بر بعضی از نوشته‌های لنین مطرح ساختند که بلشویک‌ها از همان ابتدا نیز چنین الترناتیوی را مد نظر گرفته بودند. همه بلشویک‌ها قطعاً و از صمیم قلب خواهان برقراری فوری سوسیالیسم در روسیه بودند، اما برآورده کردن چنین ارزویی را بدون کمک دیگران ناممکن می‌دانستند. در نهایت، در زمانی که همه نیروهای اپوزیسیون عملاً سرکوب شدند و انقلابی در اروپا به وقوع نپیوست، آن‌ها بر سر دو راهی استقرار سوسیالیسم در یک کشور و درجا زدن قرار گرفتند و اولی را برگزیدند.

پس از انقلاب بهمن، مسئله حجاب به یک مسئله مرکزی برای حکومت بدل شد. بنا به گفته بازرگان، تا قبل از سرنگونی رژیم سلطنتی نه از ولایت فقیه خبری بود، نه از صدور انقلاب و مرگ بر لیبرال و بی‌حجاب.بنا به تحقیقات پناهی، از میان ۳۵۹ شعار «مربوط به ارزش‌ها، اهداف و ارمان‌های فرهنگی انقلاب» در طی دو سال قبل و دو سال بعد از انقلاب فقط ۲۳ شعار یعنی ۶ درصد انان مربوط به حجاب بود. باید توجه داشت که اکثر این شعارها پس از سرنگونی مطرح شدند. بنا بر بررسی که فریبا شایگان از مجموعه سخنرانی‌ها و نوشته‌های خمینی به عمل آورده است، از مجموع ۲۹۱ موردی که به طور تصادفی برای مقایسه با آمار پناهی انتخاب شده بود و خمینی در باره «اهداف، ایده‌ال‌ها و ارزش‌های فرهنگی انقلاب اسلامی» نظرات خود را به نوعی مطرح کرده بود، فقط یک مورد یعنی سه دهم درصد به طور مشخص به مسئله حجاب اختصاص داشت. این به آن معنی نیست که مسئله حجاب برای روحانیت ارزشی نداشت- که بسیار داشت- و یکی از پایه‌های اصلی «ارزش‌های اسلامی» محسوب می‌شد. اما در ابتدای انقلاب و در شرایط بهتر توازن نیروها، امکان عقب‌نشینی در مورد آن وجود داشت.

۴

 آیا شعارها، بیانیه‌هایی آنی، خودانگیخته و بلامقدمه هستند یا آنکه در باره آن‌ها مدتها فکر شده است؟ شعارهای احزاب و گروههای سیاسی نه فقط آنی و خودبخودی نیستند بلکه در مورد آن‌ها کاملاً فکر می‌شود و هر کلمه آن چون طلا وزن می‌گردد. اکثرا، احزاب با توجه به خط‌مشی و برنامه سیاسی و نیز ارمان‌های خود لیست بلندبالایی از خواسته‌های خود را تهیه می‌کنند. در مورد این خواسته‌ها بحث و آنالیز صورت می‌گیرد. اگر شعاری از بیرون قرض گرفته شود، عواقب ان به دقت بررسی می‌گردد. به عبارت دیگر، احزاب و نیروهای سیاسی سال‌ها در انتظار به کار گرفتن شعارهای خود در میدان اصلی نبرد بسر برده‌اند. این شعارها با دقت بر روی پلاکاردها و دیوارها نوشته می‌شوند. اما همه این شعارها در پروسه مبارزه، زندگی خاص خود را دنبال می‌کنند و دچارتغییر و تحولات معینی می‌گردند.

بنا به گفته الیوت کولا، برای درک شعارهای سیاسی باید چند ویژگی آن‌ها را در نظر گرفت. اول، شعارها بیان خودبخودی خواسته‌های جمعی نیستند. آن‌ها به گونه‌ای تدوین می‌شوند که چنین چیزی را القاء نمایند. شعار از جهتی یک بیانیه زبانی-کرداری است، بدان معنا که فقط در پی انعکاس واقعیت نیستند بلکه در پی ایجاد آن نیز هستند. اهمیت چنین بیانیه‌ای فقط در آنچه اظهار می‌کند نیست، بلکه نحوه اظهار و اینکه ان در پروسه گفتن، ماشه چه تغییری را می‌تواند بکشد، نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است. به عبارتی، شعار از جهتی می‌تواند صدای آن چیزی باشد که وجود دارد اما صدایی از خود ندارد و یا اینکه چیز نویی ایجاد کند. بسیاری از مولفین شعارهای جدید سعی دارند تا از شعارها، اوازها و شعرهای قدیمی استفاده کنند. این ویژگی باعث می‌گردد که شعار به عنوان متنی بدون مولف معرفی شود.

دوم، شعار از کلمات تشکیل شده است اما فقط یک متن زبانی نیست. علت آن نیز روشن است. مردم در حال حرکت فریاد می‌زنند، آواز می‌خوانند و سعی می‌کنند با حرکات منظم، ریتم شعار را همراهی کنند. همراه با این حرکات، درست مانند تمرین یک نمایشنامه تئاتر، زیر و بم آن تغییر می‌کند، به مرور کلمه‌ای حذف و یا تعدیل می‌گردد. گروه‌های دیگر، در صورت نیاز ممکن است، در تظاهرات‌های بعدی، قسمت دلخواه خود را کپی نمایند.

سوم، ابهام از ویژگی‌های مهم شعارهای سیاسی است. این موضوع در بسیاری از شعارها، حتی آن‌هایی که مولفین اولیه دقت زیادی در استفاده از کلمات مناسب، برای رساندن پیامی کاملاً مشخص به خرج داده‌اند، نیز به چشم می‌خورد. این امر، کمتر در مورد شعارهای سلبی، بلکه بیشتر ایجابی مشاهده می‌شود.

در انقلاب بهمن، بسیاری از شعارها، پس از آنکه شعارها به گردش درامدند، دستخوش تغییرات فراوانی گشتند. مثلاً دستگاه رهبری روحانیت در انقلاب هیچ نقشی در شعار زیر که بر اساس آهنگ ایتالیا، ایتالیای قاطبه خوانده می‌شد نداشت:

میاد از کربلا  خمینی روح‌الله

یک دستش به تسبیح یک دستش به عبا

هی میگه مرگ بر شاه مرگ بر شاه، مرگ بر شاه

و یا اینکه شعر رقیه دانشگری (دو بیت اول) با ریتم نوحه‌خوانی در خدمت نیروهای مذهبی در می‌اید:

سحر میشه سحر میشه سیاهی‌ها بدر میشه

نخواب اروم تو یک لحظه که خون خلق هدر میشه

چه غوغاها به پا میشه چه خون‌ها که فنا میشه

مسلمانان به پا خیزید که خون خلق هدر میشه

بنابراین در پروسه انقلاب برخی از شعارها، بدون توجه به اهداف اولیه مولفین دچار تغییرات فراوانی گشتند. ابداع، کپی‌برداری، تغییر، استفاده از ریتم‌های جدید در پروسه شکل‌گیری شعارها امری طبیعی است. با این حال باید به خاطر داشت، شعارهایی پایدار می‌مانند و در اکثر تظاهرات‌ها تکرار می‌گردند که احزاب و نیروهای سیاسی معینی آن‌ها را تبلیغ نمایند.

تغییر شعارها، در بسیاری از موارد فقط بر اساس تغییر منطقه یا گروه سیاسی نیست. در شرایط مختلف سیاسی، یک شعار مشخص می‌تواند تغییر شکل دهد، مثلاً شعار

“این است شعار دولت دزدی غارت جنایت” در موقع حمله چماقداران به “این است شعار دولت چماق به دست و غارت” تغییر شکل داد.

اگر به برخی از شعارها دقت شود، می‌توان پروسه حوادث سیاسی را با تغییر شعارها حدس زد. مثلاً شعارهای مربوط به حکومت نظامی یا ارتش. بنا به گفته مختاری از ۷۱ شعار مربوط به ارتش، ۳۵ شعار یعنی نیمی از آن‌ها در باره ضدیت با ارتش و ۱۶ شعار (۲٪) در مورد دوستی با ارتش بود. در ماه‌های آخر انقلاب، بیشتر شعارها مربوط به دعوت ارتشیان به سوی مردم (۲٪) و ۵ شعار در جهت تفکیک عناصر خوب و بد ارتش بود. برخی از شعارها مدتی به کار گرفته شدند و ناگهان ناپدید گشتند تا اینکه دوباره در جای دیگر و زمانی دیگر ظهور کنند.

۵

برخی از انقلابیون دیروز، که به مخالفین مشارکت در انقلاب بهمن بدل گشته‌اند، جنبش رفرمیستی سبز را نمونه عالی و متمدنانه برخورد با حکومت‌مداران تلقی می‌کنند. لازم به تذکر است که بدون توجه به بحث حاضر، از سوی همه نیروهای سیاسی، جنبش سبز یکی از جنبش‌های مهم مردم ایران برای احقاق حقوق از دست رفته خود محسوب می‌شود. سی‌سال پس از سرنگونی نظام سلطنتی، و با توجه به اهداف این جنبش طبعا شعارهای جنبش بسیار متفاوت از شعارهای انقلاب بود. باید به خاطر داشت که رهبران و فعالین این جنبش نیز از رهبران بلندپایه جمهوری اسلامی بودند. اما ایا شباهت‌هایی بین این دو دیده می‌شود؟

اگر مبنا بر اساس تحلیل مختاری ازشعارهای انقلاب بهمن و نیز شعارهای جنبش سبز، مندرج در ویکیپدیای فارسی، قرار داده شود، آنگاه می‌توان ضمن کشف تفاوت‌ها، نکات اشترک فراوانی نیز یافت. از جمله:

انقلاب بهمن: شعارهای ضد شخص شاه ۳۵٪، طرفداری از خمینی ۲۰٪

جنبش سبز: شعارهای ضد احمدی‌نژاد ۳۴٪، طرفداری از موسوی ۱۹٪

باید در نظر داشت که در جنبش سبز فقط چند شعار بر علیه خامنه‌ای، و یا طرفداری از کروبی یا هاشمی داده شد. آیا خشونت کلامی پس از سی سال حذف گشت؟ با توجه به اولین تجربه جمهوری اسلامی در برخورد با معترضینی که مخالف جمهوری اسلامی نبودند و بسیاری از آن‌ها از مسئولین نظام محسوب می‌شدند، خشونت دولتی در سطحی پایین، و نیز میزان خشونت کلامی تظاهرکنندگان پایین بود. با این حال با گسترش خشونت دولتی، احمدی‌نژاد نیز به «کوتوله»، «گوساله» و یا القابی مشابه تشبیه شد.

در‌واقع در اکثر موارد چه در زمان شاه و چه جمهوری اسلامی، میزان خشونت دولتی، میزان خشونت تظاهرکنندگان را تعیین می‌کرد/ می‌کند. در زمان شاه، راه‌پیمایی‌های تاسوعا و عاشورای ۵۷ با اجازه دولت بود، و از قبل مسئولان دولتی و نیروهای مذهبی در مورد تظاهرات آرام به توافق رسیده بودند. شعارها و پلاکاردها نسبت به تظاهرات‌های غیرقانونی، بر اساس توافق با دولت بختیار، بسیار معتدل‌تر بودند. برخی معتقدند که در جنبش‌های دارای رهبری، شعارها بسیار شسته و رفته هستند. اما این فقط قسمتی از واقعیت است. بخش دیگر واقعیت این است که در دمونستراسیون و تظاهرات‌هایی که از قبل با توافق ضمنی یا رسمی مقامات صورت می‌گیرد، تظاهرکنندگان فرصت آن را دارند که خواسته‌های مثبت و ایجابی خود را مطرح کنند. چنین فرصتی نه در زمان شاه به مردم داده شد و نه در جمهوری اسلامی داده می‌شود. در فضای رعب و ترس هیچ بحث و مجادله فکری صورت نمی‌گیرد و کمتر طرح‌های آینده فرصت شکوفایی را می‌یابند. تظاهرات‌های اعتراضی صحنه عمل آزاد مردم است و معترضین سعی می‌کنند وابسته به شرایط فشار و خشونت، پیام خود را به دولتمردان برسانند. در یک تظاهرات‌ اعتراضی و خودجوش، شعارهای منفی و خشن‌ بسیار بیشتر به چشم می‌خورند. این پدیده را می‌توان در شعارهای خرداد ۱۳۸۸ و تظاهرات‌های بعدی به دقت دنبال نمود.

 در بسیاری از موارد، حتی اگر خواسته‌های ایجابی معینی وجود داشته باشند، خشونت دولتی مانعی در طرح خواسته‌های ایجابی است. به هنگام گلوله‌باران، و خشونت فیزیکی نیروهای دولتی، کمترین سلاح مقابله، استفاده از خشونت کلامی است.و این موضوع ربطی به داشتن و نداشتن رهبری ندارد. این نکته بحث را به موضوع مهم دیگری می‌کشاند.

۶

چرا امروز جوانان، از دختر و پسر، به هنگام حمله یا تهدید نیروهای انتظامی شعار «بی‌شرف» را سر می‌دهند؟ برخی از انقلابیون دیروز، با تکیه بر تجربه تلخ انقلاب بهمن به این نتیجه رسیده‌اند که نتایج شوم انقلاب بهمن، نتیجه مستقیم استفاده از شعارهای «مرگ بر…» و گیر کردن در چرخه خشونت بود. امروز بسیاری در مورد آنکه خشونت کلامی می‌تواند، اما نه لزوما، به خشونت فیزیکی ختم شود، توافق دارند. در‌واقع استدلال بر این پایه قرار دارد که اگر به پروسه خشونت‌های فیزیکی نگاه شود، به خوبی آشکار می‌گردد که خشونت کلامی، در موارد زیادی پیش‌درامد خشونت فیزیکی بوده است. برخی با معکوس کردن پروسه به این نتیجه می‌رسند که همه خشونت‌های کلامی به خشونت فیزیکی ختم می‌شوند، چیزی که دارنده این قلم نسبت به آن شک دارد. این به معنی دفاع از خشونت کلامی نیست، بلکه تأکید بر این نکته است که بسیاری از نزاع‌های کلامی در همان حد باقی می‌مانند و در موارد معینی انها مانع خشونت فیزیکی می‌گردند.

دلیل دیگری که بر علیه منتقدین بالا وجود دارد این است که در انقلاب بهمن چرخه‌های متفاوتی از خشونت وجود داشت. نشان دادن چرخه‌های متفاوت خشونت به معنی وجود ارتباط مستقیم آن‌ها نیست. مسلماً این به معنی نفی این نیست که خشونت در هر شکل آن می‌تواند زاینده خشونت‌های بدتری گردد و نیروهای آگاه باید سعی کنند تا جای ممکن مانع گسترش خشونت شوند. اما، گاهی تقلیل خشونت فیزیکی به خشونت کلامی، گامی در جهت درست است. برخورد با پدیده چماقداری در اوایل انقلاب که در بالا توصیف شد یکی از راه‌های تنش‌زدایی بود.

قطعاً به هنگام تظاهرات، گروههای افراطی وجود دارند که خواهان افزایش خشونت و تقابل هستند، این پدیده فقط سیاسی نبوده و حتی در اماکن ورزشی در بسیاری از کشورهای دنیا دیده می‌شود. با این فرض که اکثریت مردم معترض چنین تمایلاتی ندارند، می‌توان در اینجا، این پدیده فرعی را نادیده گرفت.

در بهار عربی، در تونس و بویژه مصر شعاری به شعار اصلی تظاهرکنندگان بدل گشت که برخلاف انقلاب ایران در آن کلمه «مرگ» وجود نداشت اما پیام آن هم برای مردم و هم صاحبان حکومت مضمونی کاملاً روشن داشت. البته تحولات مصر در طی ۱۸ روز صورت گرفت و عمر آن در مقابل دوران ۱۶ ماهه انقلاب ایران (شب‌های گوته مهر ۱۳۵۶ تا بهمن ۱۳۵۷ ) بسیار کوتاه بود.

شعار «اشعب یرید اسقاط النظام» یعنی «ملت سقوط نظام را می‌خواهد»، بار اول در تونس به کار گرفته شد اما جهانیان با آن از طریق مصر آشنا شدند. آوازه این شعار چنان در دنیا پیچید که حتی در جنبش تسخیر وال‌استریت نیز به کار گرفته شد. چرا این شعار ظاهراً ساده که موزون است اما قافیه ندارد توانست به نیروی بسیج‌کننده مردم مصر بدل گردد؟

این شعار دارای تاریخی طولانی بود که مردم کشورهای عربی، بویژه مردم تونس با آن آشنایی داشتند. از سوی دیگر، آن حاوی پیامی نو بود. ترکیبی از کهنه و نو! ابوالقاسم شابی شاعر نوگرای تونسی بود که در ۲۵ سالگی در اثر ابتلا به سل درگذشت. در ابتدا، آثار او در مصر به چاپ رسیدند. او برخلاف آنچه در بعضی از مقالات گفته می‌شود شاعر سیاسی نبود و بسیاری از منتقدین ادبی او را در زمره شاعران اگزیستانسیالیستی قرار می‌دهند که بیشتر در مورد عشق، زندگی، مرگ و طبیعت شعر می‌سرود. شعار یاد شده بر اساس قسمتی از شعر پایین، بنام «عزم زندگی» است:

اگر مردم بخواهند زندگی کنند، سرنوشت ناگزیر است خواسته انها را اجابت کند

و بر شب است که به صبح انجامد، و بر زنجیرها و قیدهاست که درهم شکسته شوند

و هر آنکه شور و شوق زندگی او را در بر نمی‌گیرد، در فضای زندگی فنا و محو می‌شود.

هر فرد تحصیل‌کرده نه فقط تونسی بلکه عرب این چند بیت را از شابی می‌شناسد. اما چگونه می‌توان اشعار سهراب سپهری را وارد یک شعار سیاسی موفق نمود؟ بعد از جنگ جهانی دوم، ناسیونالیست‌های تونسی به دنبال عربی کردن فرهنگ تونس بودند. دو دهه پس از مرگ شابی دیوان شعر او به چاپ رسید و در کتاب‌های درسی، او به مقام یک شاعر ملی ارتقا یافت. کمی قبل از ان، بیت اول شعر بالا در سرود ملی تونس به نام «مدافعین کشور» به کار گرفته شد. شعر اصلی را شاعر سوری-مصری مصطفی صادق رافعی نوشت و بیت « اگر مردم بخواهند را که قافیه ندارد را وارد سرود نمود.از این طریق، قبل از انقلاب تونس، مردم با این کلمات آشنایی داشتند. البته سرود ملی تونس بارها با رفتن یک دیکتاتور و آمدن دیگری دچار تغییر و تحول شد اما شابی به عنوان شاعر ملی باقی ماند.

انقلابیون تونس آگاهانه کلمه شرطی «اگر» را حذف کردند و آن را به «مردم می‌خواهند» بدل نمودند. با جدا کردن مردم و خواستن از سرود ملی و حذف بقیه عناصر آن ریتم آن نیز دچار تغییر شد. در نتیجه یک شعار قدیمی-نو که هم با شاعر ملی رابطه داشت، هم از سرود ملی مجزا بود، هم خواسته کاملاً روشنی را مطرح می‌کرد، و هم عاری از کلمات «مرگ بر…» بود، زاده شد. حوادث مصر در ادامه اعتراضات تونس بود. شابی در مصر زندگی می‌کرد و اشعارش در آنجا منتشر می‌شدند. بهار عربی، بهار همه کشورهای عربی بود. در مصر نیز شعار «مردم سقوط نظام را می‌خواهند« (یا «ملت سقوط نظام را می‌خواهد» ) با خواسته انقلابیون تطبیق داشت. در نتیجه، تصمیم در مورد بکار بردن یک شعار خوب که موجب همبستگی اعراب نیز می‌شد، زیاد سخت نبود، بویژه آنکه اسلامگرایان هنوز در صحنه حضور جدی نداشتند.

اما آیا این موضوع موجب از بین رفتن شعارهای «مرگ بر…» شد؟ در مصر هم، با افزایش خشونت دولتی در مقابل تظاهرکنندگان، نوع شعارها دگرگون شد. گروههای هوادار فوتبال برای حفاظت تظاهرکنندگان فرا خوانده شدند. با افزایش خشونت پلیس، اذیت و آزار معترضین بویژه زنان، شعارهای هجوامیز، گاه مملو از فحش‌های جنسی، نیز شکل گرفتند. بار دیگر نشان داده شد که با افزایش خشونت پلیس، خشونت کلامی و گاه آتش زدن اماکن عمومی و ماشین‌های پلیس، سنگ‌اندازی و… نیز افزایش می‌یابد. در جنبش سبز هم تعداد شعارهای هجوامیز نسبت مستقیم با میزان خشونت فیزیکی نیروهای دولتی داشت.شاعران گمنام خیابانی زیادی وجود دارند که نه فقط سراینده شعارهای سیاسی یا حماسی بلکه هجوامیز هم هستند.

برای غلبه بر ترس و برای مقابله با خشونت پلیس، هم نیاز به مستحکم کردن صف معترضین از طریق شعارهای حماسی است و هم تضعیف روحیه نیروهای مهاجم از طریق تفرقه‌اندازی. هنگام تیراندازی ارتش، شعار «مرگ بر ارتش ادمکش»چیز عجیبی نیست. برای غلبه بر ترس و شکستن عظمت حکومت از طریق خندیدن به مقامات حاکمه، با بکار گرفتن شعارهای هجوامیز، نیز غیرعادی نمی‌باشد. در این‌گونه موارد، شعارفقط چند جمله با یک مضمون معین نیست، بلکه فراتر از آن می‌رود. موجب ریختن ترس می‌شود، فریادها بلندتر می‌شوند و گاه کلمات رکیک‌تر.

۷

در انقلاب بهمن احزاب و گروه‌های سیاسی چپ شعارهای مناسبی را ایجاد نکردند. بنا بر تحلیل مختاری، اگر شعارهای روحانیت و طرفداران خمینی به کنار گذاشته شوند، شعارهای احزاب و گروه‌های سیاسی در حدود ۱۰٪ شعارهای قبل از انقلاب را تشکیل می‌داد. در حدود نیمی از این شعارها مربوط به اعلام همبستگی با فدائیان و مجاهدین بود (هر کدام ۲۰ شعار یا ۲.۵٪). تعداد کمتری نیز مربوط به حزب توده بود. از آنجا که جبهه ملی و نهضت آزادی در شرایط اوج جنبش به روحانیت حاکم پیوستند، شعارهای مستقل آن‌ها کمتر رنگ آفتاب را به خود دیدند. در حدود ۴۲ شعار و یا کمی بیش از ۵٪ شعارها وضعیت جامعه، اتحادهای طبقاتی، استراتژی و تاکتیک این سازمان‌ها و احزاب را توضیح می‌داد. بعضی از شعارها بسیار عمومی بودند مانند: «برابری، برادری، حکومت کارگری» و یا »دولت سرمایه‌دار دشمن نوع بشر». برخی در ارتباط با‌ ستایش از طبقه کارگر: «کارگر قهرمان، رهبر زحمتکشان، درود خلق ایران بر تو باد». بعضی از شعارها در مورد اتحاد و پیروزی بود مانند «اتحاد مبارزه پیروزی».

مهمترین خواسته چپگرایان در شعار «نان، مسکن، ازادی» مطرح شد که گاه شکل «نان، مسکن، ازادی، استقلال» و گاه «نان، مسکن، آزادی حکومت مردمی» را بخود می‌گرفت. اسلامگرایان نیز در دوره‌ای با تقلید از آن، شعار «نان، مسکن، ازادی، حکومت اسلامی» را درست کردند. اما شعار « نان مسکن ازادی» به دلایل متفاوت نتوانست برد زیادی یابد.

اگر شعارهای مشترک ضد دیکتاتوری شاه، مبارزه ضدامپریالیستی، مبارزه مسلحانه، برخورد با ارتش، شعارهای تهییجی و گرامیداشت شهدا به کنار گذاشته شوند، چپ‌ها که سال‌ها در مورد انقلاب صحبت کرده بودند، شعار ایجابی مناسبی برای طرح در جامعه نداشتند. اکثر شعارها برگرفته از کتاب‌های مختلف بودند. قطعاً می‌توان و باید بسیاری از شعارهای عمومی را نیز بر روی پلاکاردها نوشت، اما هیچکدام از این شعارها جایگزین شعارهای روز نمی‌گشتند. شکل حکومتی جمهوری نیز تحت عنوان «جمهوری دمکراتیک خلق» مطرح شد.

 زمانی که بلشویک‌ها شعار نان، صلح، زمین را مطرح کردند، هر سه موضوع از عوامل اصلی انقلاب فوریه و اکتبر بودند. انقلاب فوریه با تظاهرات زنان برای نان آغاز شد. در عین حال میلیون‌ها نفر مهاجر اغلب گرسنه، از مناطقی که توسط المان‌ها اشغال شده بودند وارد شهرهای بزرگ روسیه گشتند و به گرسنگی وسعت بیشتری دادند. با شکست‌های ارتش و کشته شدن میلیون‌ها سرباز مسئله صلح اهمیت زیادی برای همه و بخصوص سربازان داشت. در روسیه ۱۹۱۷ این دهقانان بودند که با اشغال زمین‌های مالکین کشور را با سرعت به سوی انقلاب سوق می‌دادند. به عبارت دیگر این سه شعار برگرفته از واقعیات عاجل روسیه تزاری بود.

در ایران، قطعاً بحران کاهش قیمت نفت، تورم و گرانی مشکلات اقتصادی فراوانی را به ویژه برای قشر فقیر جامعه ایجاد کرده بود. اما این این مشکل بزرگ همه شرکت‌کنندگان در انقلاب نبود. مسئله مسکن نیز، با هجوم دهقانان به شهرها و رشد حاشیه‌نشینی به یک مشکل بدل گشته بود اما با این وجود، در میان بیش از چهارهزار شعار جمع‌اوری شده انقلاب فقط چهار شعار در مورد مسکن وجود دارد -به عبارتی، این شعار نتوانست هیچ نظری را به خود جلب کند.در ابتدای ناارامی‌ها، خمینی چند بار در مورد مشکل مسکن صحبت کرد، اما پس از آن بیشتر بر «ارزش‌های اسلامی» تأکید شد. شعار آزادی نیز در زیر سایه سنگین مبارزه با دیکتاتوری شاه و شعارهای ضدشاه گم شد و معنی و مفهوم خاصی نیافت.

مسئله قدرت و شکل حکومتی نیز از سوی چپ‌ها و لیبرال‌ها مدتها در هاله ابهام باقی ماند تا آنکه خمینی با شعار جمهوری اسلامی وارد شد و با اعلام اینکه جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه بیشتر، همه بحث‌ها را خاتمه شده اعلام نمود. مسلماً عده‌ای در انتظار جنگ مسلحانه و جمهوری دمکراتیک بودند اما کسانی که در انتظار قیام مسلحانه و یا غیرمسلحانه بودند نیز به شعارها به عنوان یک وسیله تبلیغی، تهییجی و بسیج‌کننده نگاه می‌کردند و از این رو می‌بایستی تلاش بیشتری در این جهت صورت می‌گرفت.

۸

در بسیاری از اعتراض‌ها، شعارهای سلبی مشخص و معین هستند، اما شعارهای ایجابی یا مشخص نیستند و یا اینکه از جهاتی دو پهلو هستند. این موضوع بویژه در جنبش‌های غیر حزبی جدید، بیش از پیش به چشم می‌خورد. قطعاً شعارها باید بتوانند انقدر مبهم باشند که جمع کثیری را دور خود جمع نمایند. شعار نان، صلح، زمین توانست طبقات اجتماعی مختلف را در سه کلمه مختلف پیوند دهد. اما چگونه « استقلال، ازادی، جمهوری اسلامی» موفق به جلب عده زیادی گشت؟

این شعار به دو دلیل، موفقیت آمیز بود. هم زمانی طرح شد که روحانیت هژمونی خود را در میان نیروهای اسلامی تأمین کرده بود و هم انقدر نااشنا و مبهم بود که توانست نظر لیبرال‌ها و طرفداران شریعتی، مجاهدین و حتی حزب توده را به سمت خود جلب نماید، و هم ادامه گفتمان غربزدگی بود. در انقلاب بهمن، خواسته‌های سیاسی و فرهنگی فراتر از خواسته‌های اقتصادی رفتند، هر چند که این امر به معنی کتمان نقش عوامل اقتصادی در بحران کشور نیست.

نیروهای سکولار در اقلیت مطلق قرار گرفتند. اگر شعار جمهوری اسلامی در ابتدای اعتراضات مطرح می‌شد مسلماً موفقیت کمتری را برای روحانیت به همراه می‌اورد. خمینی چند سال قبل از انقلاب، سلطنت را در طول تاریخ از زمان بنی‌امیه تا پهلوی مخالف سنن شیعی معرفی کرده بود، بنابراین گذار او به جمهوری خیلی غیرمترقبه نبود.

درست به خاطر ابهام در مفهوم جمهوری اسلامی بود، که فرد مسلمان معتقدی چون بازرگان که سال‌ها با روحانیت نشست و برخاست داشت نیز خود را مغبون روحانیت یافت. اما این موضوع بسیار عجیب نبود. طرفداران شریعتی در جمهوری اسلامی، حکومت بی‌طبقه توحیدی را یافتند، طرفداران سید قطب امال خود را در این حکومت می‌دیدند، حجتیه‌ای‌ها بازگشت به صدر اسلام، جبهه ملی و نهضت آزادی یک جمهوری کاپیتالیستی بدون شاه که قوانین اسلامی در آن جاری بود…هرکس در آن باغ گل محبوبش را کاشته بود، فقط سکولاریست‌های ضد شاه و سلطنت‌طلب‌ها به «باغ عدن» راه نداشتند.

در بهار عربی مصر شعار «نان، آزادی، عدالت اجتماعی» یکی از مطالبات اصلی بود، اما مطمئناً گروههایی که این شعارها را فریاد می‌زدند درک بسیار متفاوتی از هر سه کلمه، بویژه آزادی و عدالت اجتماعی داشتند. تکرار یک شعار توسط گروههای متفاوت به معنی درک یکسان آن‌ها از این شعارها نیست. برعکس، تکرار هر چه بیشتر یک شعار، خود ابهام بیشتری در مورد آن شعار می‌افریند.جمهوری اسلامی خود نمونه بارز آن است. اولین نخست‌وزیر و اولین رئیس جمهور آن، با وجود نزدیکی به خمینی، از جمله کسانی بودند که هر کدام درک متفاوتی از آن جمهوری داشتند. باز حتی اگر به تاریخ گذشته باز گردیم، مسلماً در روسیه درک اس. آر.های چپ (حزب سوسیایست انقلابی) با بلشویک‌ها نسبت به شعار »همه قدرت به شوراها»، با وجود روشنی آن، بسیار متفاوت بود. درست به همین دلیل همه کسانی که دهه‌ها پس از انقلاب می‌خواهند فقط از شعارهای انقلاب نتایج آن را نتیجه گیرند، می‌توانند دچار اشتباه شوند.

استفاده زیاد از برخی از شعارها که مفهومی روشن دارند، نیز می‌توانند موفقیت شعار را در هاله ابهام قرار دهند. در مصر استفاده مکرر از شعار «مردم می‌خواهند»، آن را به یک شعار متناقض بی‌ارزش تبدیل کرد. در‌واقع علت اصلی آن بود که درک طبقات و اقشار مختلف از مردم متفاوت بود و واژه مردم را به شیوه خود تفسیر می‌نمودند. تظاهرکنندگان از سویی خواهان سرنگونی رژیم شدند. پس از چندی در حمایت از ارتش عنوان شد «مردم و ارتش هم‌دست هستند» به عبارتی مردم هم خواهان سرنگونی نظام بودند و هم به حمایت از ارتش پرداختند. زمانی که ارتش به آن‌ها تیراندازی کرد، این پیام پس گرفته شد. در این موقع شعار «مردم خواهان عزت و احترام برای شهدای انقلاب هستند» مطرح گشت. موقع محاکمه مبارک، شعار «مردم خواهان حکم اعدام مبارک هستند» مد شد. به هنگام مخالفت با رئیس سازمان اطلاعات مصر این شعار به «مردم خواهان عزل مارشال هستند» و کمی بعد به « مردم خواهان پاکسازی وزارت اطلاعات هستند»، بدل گشت….. در نتیجه این سواستفاده بدانجا کشید که عده زیادی انگشت به دهان مطرح کردند، بالاخره «مردم چه می‌خواهند؟ » و کم‌کم یکی از خوانندگان رپ اوازی در مورد خواسته‌های مردم ساخت.

۹

شعارها در بسیج مردم و کشاندن آن‌ها به خیابان نقش بزرگی دارند. اما رابطه مستقیمی بین شعارهای یک جنبش و پیامدهای آن وجود ندارد. این به معنی آن نیست که هر انقلابی بدون توجه به شعارهای اولیه خود می‌تواند ادعای پیروزی انقلاب را سر دهد. مسلماً بین این دو یک رابطه وجود دارد، اما باید بیاد آورد که از یک یا چند شعار نیز نمی‌توان به نتایج انقلاب رسید. نیروهای فاتح در صورت خمودگی اپوزیسیون، عدم مقاومت نهادهای مدنی و سیاسی می‌توانند ضمن اجرای برخی از شعارها، بسته به عوامل مختلف، تغییرات مهمی در جهت ایده‌های خود اعمال کنند. سیر انقلاب چه قبل از پیروزی و چه بعد از آن وابسته به بسیج نیروها، میزان حضور مردم در خیابان، اتحاد نیروهای مترقی برای رسیدن به خواسته‌های مشترک و مشارکت فعال در سیر حوادث است. شعارهای مناسب یکی از اشکال چنین بسیجی است. معمولاً این شعارها نه توسط رهبران سیاسی بلکه نیروهای خوش ذوق دیگر درست می‌شوند. رهبران اگر خود توان ساختن چنین شعارهایی را ندارند، بایستی حداقل، توانایی کشف آن‌ها را داشته باشند.

عکس دست چپ در بالا، کار یکی از هنرمندان گرافیتی معروف یونانی سونکه با عنوان «مانند یک دختر بجنگ» است. این اثر زیبا نه فقط در اتن بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر نیز وجود دارد. با این حال آن حتی در اتن نیز موجب تغییر اساسی در گفتمان مردسالارانه حاکم در جامعه نمی‌گردد. برعکس، تصویر دست راست، دختران خیابان انقلاب، به خاطر سابقه و پیامدهای ان، دیگران را دعوت به مبارزه می‌کند. آن فقط یک شعار نیست بلکه نشانه شجاعت در میدان عمل است. اگر چه در ظاهر اقدامی فردی است، اما دعوت به مبارزه جمعی و همبستگی می‌کند. شعار (یا دیوارنویسی‌) برای آنکه بتواند به وزنه‌ای در مباحث سیاسی کشور بدل گردد، بایستی هم برگرفته از مشکلات زمینی و روزمره مردم باشد، هم به زبان مردم صحبت کند، هم انقدر عمومی باشد که عده زیادی آمال خود را در آن یابند، هم راهی برای تغییر نشان دهد. چنین شعاری می‌تواند در پروسه هژمونی، در مقابله با بلندگوهای حکومتی راه خود را باز کند.

وظیفه نیروهای سیاسی ساختن شعارهای نامناسب هجوامیز نیست، اما باید در مقابل خشونت مستقیم دولتی، بتوانند عملکرد شعارهای هجوامیز را درک نمایند. خشونت زبانی شمشیر دو لبه‌ایست که گاه مانع از افزایش خشونت از سوی معترضین می‌شود، در مواردی نیز ممکن است موجب گسترش خشونت گردند.

باید به خاطر داشت، داشتن شعارهای مناسب به معنی تأمین هژمونی یک نیروی سیاسی نیست. به طور معمول در کشوری چون ایران، شعارها اگر چه مؤلف دارند اما آن‌ها خود را بی‌مولف در اختیار همگان قرار می‌دهند. در نتیجه شعارها از سوی نیروهای مختلف به شکلی که خود می‌خواهند، مورد استفاده قرار خواهند گرفت.

تعداد زیاد شعارهای یک حزب، به خودی خود به معنی گستردگی نفوذ یک حزب نیست. هیچ‌کس نمی‌تواند میزان استفاده از یک شعار را بدقت تعیین نماید.

در نهایت اینکه تجربه ایران و بهار عربی نشان می‌دهد، آن نیرویی که به طور منظم سازماندهی شده است، چنانچه بتواند نظر اکثریت مردم را به سوی خود جلب کند، در نهایت برنده اعتراضات است. در مصر، نیروهای چپگرا و لیبرال توانستند بسیاری از اعتراضات را سازماندهی کنند اما در نهایت اخوان‌المسلمین قدرت را بدست گرفت. خوشبختانه در تونس نیروهای مترقی توانستند اسلامگرایان را وادار به عقب‌نشینی وادار کنند.

منابع

  • ویکیپدیا
  • مریم قهرمانی، پاییدن شهبانو تا زایاندن شاه
  • مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت
  • محمد مختاری، بررسی شعارهای دوران قیام
  • محمد رهبر، شعارهایی که انقلاب ایران را ساخت
  • محمد حسین پناهی، جامعه‌شناسی شعارهای انقلاب اسلامی
  • فریبا شایگان، بررسی اهداف، ایده‌ال‌ها و ارزش‌های انقلاب اسلامی
  • آصف بیات، زندگی همچون سیاست
  • لارس تی لیح، بیوگرافی یک شعار
  • میکائیل تسانگاریس، ارتباط رادیکال و شعارهای اجتماعی رسانه‌ای-سیاسی
  • یان میزکوسکی، شعار چیست؟
  • الیوت کولا، مجله مطالعات خاورمیانه، «ردم می‌خواهند
  • نیو لفت ریویو

در همین زمینه