غوغا، مشاجره، اتهامزنی، تکفیر و از آن طرف تقیه، پردهپوشی و سکوت. این وضعی است که بر بحثهای “اپوزیسیون” حاکم است. بررسیای در این باره – نگاه یک فعال و تحلیلگر سیاسی در داخل کشور.
تکرار تجربه انقلاب
در دوران انقلاب ۱۳۵۷ ایران نظراتی درباره الگوی سیاسی و اجتماعی کشور پس از فروپاشی نظام حاکم مطرح بود اما گفتوگوی فراگیر و پیگیرانهای درباره این مسئله صورت نگرفت. بحث، نقد و ایدهپردازی درباره این موضوع بسیار مهم مانند بسیاری از مسائل دیگر به فردای پس از سرنگونی نظام حاکم موکول شد − وعده سر خرمنی که به قدرتگیری اسلامگرایان در ایران منجر شد.
سالها گذشت و بعد از تثبیت نظام جمهوری اسلامی نزدیک به سی سال طول کشید تا در زمان جنبش سبز، احتمال سرنگونی یا استحاله نظام حاکم ایران در افق سیاسی دیده شود. در این زمان هم آنان که رسانهها را در اختیار داشتند آشکارا امر به سکوت درباره نظام آینده ایران کردند تا مبادا این سؤال که «چه میخواهیم و فردای سرنگونی جمهوری اسلامی چه خواهد شد؟» باعث اختلاف و شکست جنبش نشود.
در خیزش دی ماه ۱۳۹۷ و در اعتراضات گسترده آبان ۱۳۹۸ این روند همچنان ادامه دارد. در این دوران چنین استدلالی در حال نشر است که «مهم براندازی رژیم است» و هر فرد یا گروهی درباره این سؤال که «در آینده چه سیستمی جایگزین رژیم فعلی خواهد شد» صحبت کند، فروپاشیِ شر مطلقی به نام نظام جمهوری اسلامی را به تأخیر خواهد انداخت. گویی بیش از چهل سال حکومت روحانیون شیعه بر ایران و آنچه بر سر جامعه ایران و نیروهای مخالف نظام آمده است هنوز برای ما درست عبرت نشده است.
در زمان حاضر اندک افرادی هستند که با وجود هجمههای فراوانی که در شبکههای اجتماعی و رسانهها علیه آنان صورت میگیرد روی مطرح شدن این سؤالات اصرار دارند که «ایران پس از جمهوری اسلامی چگونه ایرانی خواهد بود؟»، آن نظام سیاسی که جایگزین نظام موجود میشود چه نام و مشخصاتی خواهد داشت؟»، «چگونه و با چه روشی تصمیم گرفته خواهد شد که چه نوع حکومتی جایگزین نظام جمهوری اسلامی شود؟» و غیره. طرح چنین سؤالاتی در زمانی که رژیم حاکم بر ایران ضعیف و لرزان تصور میشود حکم کفر را دارد. كفر به معناى پوشاندن و پنهان كردن چيزى است و در فقه اسلامی تکفیر در معنای نسبت دادن کفر به فردی یا گروهی از مسلمان مورد استفاده قرار میگیرد. گروههای تکفیری به گروههایی از مسلمانان گفته میشود که دیگران را متهم به ناخالصی و انحراف در اصول میکنند. گروههای تکفیری اصول اعتقادی خود را غیرقابل تغییر و غیرقابل نقد میدانند و بدون چانه زدن به راحتی برای هر کسی که اصول و اعتقادات آنها را زیر سؤال ببرد حکم اعدام صادر میکنند. این همان وضعیتی است که در بین نیروهای اپوزیسیون ایران حاکم شده است با این تفاوت که از آنجا که قدرت را در دست ندارند به جای صدور حکم اعدام فعلاً فقط حکم به طرفداری از جمهوری اسلامی یا دولتهای خارجی صادر میکنند. کسی چه میداند شاید وقتی به قدرت رسیدند احکام اعدام را نیز صادر و اجرا کنند.
افراد و گروههایی در بین “اپوزیسیون” ایران هستند که از این فشارها و تکفیرها سود میبرند اما این فشار و تکفیر فقط از طرف آنانی نیست که از حذف چنین سؤالاتی سود میبرند. بسیاری از نیروهای سیاسی ایران مشتاق این هستند که جمهوری اسلامی هرچه سریعتر سرنگون شود و پرونده این دوره از تاریخ ایران بسته شود. راستگرایانی هستند که میگویند روی کار آمدن سوسیالیستها را بهتر از ادامه حکومت اسلامی بر ایران میدانند و چپگرایانی هستند که روی کار آمدن یک دولت مشروطه یا دولتی دست نشانده آمریکا را بهتر از ادامه حکمرانی تندروهای اسلامی بر ایران میدانند. افراد مذهبی به حکومت غیر مذهبی راضی شدهاند و افراد غیر مذهبی به روی کار آمدن دولتی مانند تونس یا ترکیه رضایت بیشتری دارند تا بقای جمهوری اسلامی ایران. وضعیت شگفتانگیزی به وجود آمده است که آنرا میتواند اینگونه خلاصه کرد: «هرچه میخواهد بشود، فقط جمهوری اسلامی زودتر برود.» این رواداری و پذیرش دیگری، چیز بدی نیست اما این خستگی و عجله باعث ایجاد مشکلاتی شده است.
تقیّه
استراتژی غالب در اپوزیسیون ایران فعلاً چنین است که: هرچه بادا باد! این استراتژی از یک سو صحبت درباره آینده سیاسی ایران را به بنبست کشانده است و از سوی دیگر مشکلاتی جدید به مسئله اضافه کرده است. بسیاری از نیروهای اپوزیسیون در داخل و خارج کشور دست به تقیّه یا سکوت خودخواسته زدهاند. تقیّه یکی از قواعد فقه شیعه است و اهل سنت به آن باور ندارند. شیعه بر این باور است که به دلیل ترس از مخالفان یا برای جلوگیری از آزار، اقدام به ابراز عقیده یا انجام کاری بر خلاف نظر و اعتقاد قلبی کرد. تقیّه، همان انکار و کتمان نظر و عمل است که مقامات جمهوری اسلامی از آن برای حلال شدن دروغ در مقابل مردم و خبرنگاران استفاده میکنند.
شواهد محکمی وجود دارد مبنی بر اینکه نظرات بسیاری از فعالان سیاسی شاخص در محیطهای خصوصی و عمومی دارای تفاوتهای فاحش است. حرفی که برخی چهرههای نیروهای اپوزیسیون در رسانهها یا شبکههای اجتماعی میگویند با درجاتی مختلف آن چیزی نیست که در میان همفکران خود مطرح میکنند. آنها از مطرح کردن آنچه واقعاً به آن اعتقاد دارند در فضای عمومی خودداری میکنند. گفتوگوهای رسمی امّا خصوصی با یازده نفر از فعالان تاثیرگذار در خارج ایران و هجده نفر از شاخصترین فعالان سیاسی و اجتماعی در ایران در فاصله زمانی بین آبان تا بهمن ۱۳۹۸ نشان میدهد که اپوزیسیون ایران چهرهای دوگانه پیدا کرده است. بخشی از این مواضع دوگانه به فضای رسانهای راه یافته است و بخشی دیگر از آن در فضای غیرعمومی باقی مانده است اما این غیرعمومی بودن به معنای عدم رشد و سرایت آن در فضای بیرون از دید رسانهها نیست.
دلایل دو چهره شدن نیروهای اپوزیسیون ایران در داخل و خارج کشور متفاوت است. نیروهای داخل کشور از سرکوب شدید رنج میبرند و با عبارات متفاوت اظهار میکنند که بعد از اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ شدت سرکوب سیاسی در ایران به قدری تشدید شده که بعد از دهه شصت بیسابقه بوده است. فعالان داخل کشور میگویند که در چنین فضایی:
۱: قادر نیستند که با هویت واقعی خود، مواضع واقعی خود را اعلام کنند.
۲: در هنگام موضوعگیری علنی مجبور به خودسانسوری و بیان وارونه برخی نظراتشان میشوند تا از گزند نیروهای امنیتی در امان بمانند و به همین خاطر سکوت را بهتر از بیان نظرات ناقص یا وارونه میدانند.
۳: با هویت مستعار امکان وارد شدن به فضای بحث و نقد با همفکران خود را ندارند زیرا قادر نخواهند بود بحثهای خود را در برابر افرادی که با هویت واقعی خود اظهار نظر میکنند به پیش ببرند یا در تمامی حیطههای بحث، به صورت عمومی از نظرات خود دفاع کنند.
آن دسته از فعالان داخل کشور که با آنان گفتوگو شده ادعا میکنند که در بحثهای خود با نیروهای اپوزیسیون خارج کشور این تجربه را داشتهاند که عامدانه از طرف آنها تحت فشار قرار گرفته و بحث به موضوعاتی کشانده شده است که به دلیل ملاحظات امنیتی قادر به بیان نظرات کامل خود نبودهاند، به همین دلیل مورد قضاوت نادرست یا هجمه اکانتهای ناشناس در شبکههای اجتماعی قرار گرفتهاند. ظاهراً این فشارها فقط از طرف نیروهای خارج کشور نیست و ادعا میشود که بخش دیگری از فشارها از طرف نیروهای طرفدار حاکمیت، اصلاحطلبان و سلبریتیهای سیاسی که تا حدودی دارای مصونیت امنیتی هستند به آنها وارد میشود. برخی از اصلاحطلبان نیز از جمله شاکیان هستند. آنها میگویند با آنکه معتقد به تغییر رژیم ایران هستند و از مواضع اصلاحطلبانه فقط به عنوان پوششی برای فعالیت خود استفاده میکنند، به دفعات از طرف نیروهای اپوزیسیون در داخل و خارج کشور در وضعیت اعترافگیری و هجمه قرار گرفتهاند.
در سویی دیگر، فعالان سیاسی مخالف رژیم در خارج از کشور ادعا میکنند که آنها نیز تحت فشار هستند و در موضوعات مختلف تصمیم به خودسانسوری یا سکوت میگیرند. آنها میگویند:
۱: قادر به بیان نظرات خود درباره سلطنتطلبان و سازمان مجاهدین خلق نیستند زیرا از طرف گروههای سازمانیافته آنها در فضای رسانهای و سایبری مورد حمله واقع میشوند.
۲: مواضع خود را تلطیف یا تغییر میدهند تا متهم به طرفداری از جمهوری اسلامی یا وابستگی به دولتهای خارجی نشوند.
۳: این ترس همیشه با آنان است که نظرات سیاسی آنها به این بهانه که در آسودگی و امنیت قرار دارند با برچسب خارجنشینی و بیاطلاعی از اوضاع ایران مورد تکفیر واقع شود.
آن دسته از فعالان خارج کشور که با آنها گفتوگو شده است میگویند فضای شبکههای اجتماعی و فضای رسانهای به قدری متشنج و بیرحمانه است که تجربه داشتهاند بعد از طرح نظری، در آن واحد از سوی گروهی متهم به طرفداری از رژیم ایران و از سوی گروهی دیگر متهم به وابستگی و ارتباط با دولتهایی مانند آمریکا و عربستان شدهاند.
انتقادگریزی
نکات دیگری هم در به وجود آمدن این وضعیت نقش دارد که در گفتوگوها اشاره دقیقی به آنها نمیشود. ایران یک کشور استبداد زده است. نظام آموزشی ایران بر مبنای بحث، نقد و گفتوگو شکل نگرفته است و این امور به جامعه آموخته نشده است. معلمان مدارس و استادان دانشگاه بدون آنکه خود بخواهند بازتولیدکننده استبداد و نقدگریزی در ساختار سیاسی و همچنین در جامعه ایران هستند. در بخش قابل توجهی از بحثهای سیاسی میان نیروهای اپوزیسیون ایران، این روال به شدت مخرّب وجود دارد که نقد یک موضع سیاسی به شکل حمله به صاحب آن موضع سیاسی انجام میشود. به جای پرداختن به استدلالها به هویت شخصی افراد حمله میشود. اتهام جای استدلال را میگیرد و افشاگری جای نقادی را تصاحب میکند. این رابطه سویه دیگری نیز دارد. صاحب یک نظر، انتقاد از نظرش را معادل حمله به شخصیت خود تصور میکند و در نتیجه کینهتوزی و ناسزا جایگزین بحث و گفتوگو میشود. با مشاهده شبکههای اجتماعی به راحتی میتوان تشخیص داد که جمهوری اسلامی نه تنها از چنین فضایی استقبال میکند، که به صورت سازمانیافته در ایجاد و تداوم وضعیت کینهتوزی و انتقادگریزی دست دارد. اکانتهای مختلفی با ظاهر طرفداری از گروههای مختلف اپوزیسیون ساخته میشود تا افراد و گروهها را به جان یکدیگر انداخته و شکلگیری هرگونه بحث سازندهای میان آنها را غیرممکن کنند.
در مجموع، نتیجه چنین وضعیتی که برخی از ویژگیها آن در اینجا شرح داده است به اینجا میانجامد که دو انتخاب بیشتر باقی نمیماند. گزینه اول اینکه جمهوری اسلامی بدون روشن شدن جایگزینی برای آن سرنگون شود تا این وضعیت نابسامان تمام شود! گزینه دیگر اینکه اگر قرار است جامعه ایران هزینه یک انقلاب را بپردازد اما گروه دیگری با رویکردی مشابه جمهوری اسلامی روی کار بیاید بگذار همان جمهوری اسلامی باقی بماند و این هزینه بیجهت پرداخت نشود! عجیبتر این است که این دو گزینه نه در تنها به زمان حال تحمیل شده، بلکه در مورد گذشته نیز مورد استفاده قرار میگیرد. نظام پیشین ایران یا اهورایی بوده و باید دوباره روی کار بیاید یا آنکه اهریمنی بوده و از ترس روی کار آمدن دوباره آن باید از رژیم موجود دفاع کرد یا در برابر آن سکوت کرد. دولت آمریکا یا فرشتهای نجات دهنده است و یا شر مطلقی که باید در مقابل آن ایستاد. طبقه متوسط ایران یا تنها گزینه ایران برای رسیدن به دموکراسی است و یا عامل استمرار جمهوری اسلامی. طبقه کارگر ایران یا خشونتطلبانی دشمن جامعه مدنی هستند و یا آنکه تنها نیروی انقلابی واقعی برای تغییر رژیم ایران در نظر گرفته میشوند. حقوق زنان یا مهمترین مسئله جامعه ایران تصور میشود و یا آنکه موضوعی حاشیهای و انحرافی تصور میشود. مسائل محیط زیستی یا مهمترین مسئله جهان کنونی است یا آنکه توطئهای برای انحراف افکار عمومی از تضاد میان کار و سرمایه معرفی میشوند. چنین مثالهایی کم نیستند. وضعیت سیاه و سفید است؛ نه تنها طیف متنوعی از رنگ خاکستری، که در واقع هیچ رنگ دیگری به جز سیاه و سفید مورد قبول و توجه نیروهای اپوزیسیون ایران نیست. این کور رنگی از طریق رسانههای و شبکههای اجتماعی هر روز به جامعه ایران نیز تزریق میشود.
این همان وضعیتی است که فعالیت سیاسی در مورد ایران را تبدیل به فعالیت تکفیری کرده است. جناحهای مختلف اپوزیسیون ایران به این مسئله توجه نمیکنند که این وضعیت بیش از آنکه به سود جامعه ایران و خود آنها باشد به ضرر جامعه ایران و به سود دولتهای درگیر در موضوع ایران است. رژیم جمهوری اسلامی لشگرکشی خود به سوریه و دخالت در کشورهای عراق و یمن را به بهانه دفاع از امنیت جامعه ایران در مقابل نیروهای تکفیری توجیه کرد و از آن سود جست. آمریکا، روسیه، ترکیه و عربستان به بهانه مقابله با نیروهای تکفیری در منطقه خاورمیانه فعالیت برون مرزی دارند. نظام اسلامی حاکم بر ایران حکومت آمریکا را تکفیر میکند و حکومت آمریکا نه با ادبیات اسلامی اما با ادبیات مخصوص به خودش جمهوری اسلامی را تکفیر میکند. شیعه و سنی، ترک و کرد، ایرانی و عرب، فلسطینی و اسرائیلی، چپها و راستها، اصلاحطلبان و براندازان، لیبرالها و نئولیبرالها، سوسیالیستها و نئولیبرالها، اپوزیسیون ایران و رژیم جمهوری اسلامی و گروههای مختلف اپوزیسیون به شیوههای مختلف مشغول تکفیر یکدیگر هستند. هنگامی که نوبت به نقد میرسد این مردم هستند که مورد انتقاد واقع میشوند در حالی که نیروهای اپوزیسیون و حتی جناحهای درونی جمهوری اسلامی و دولتهای درگیر در منطقه خاورمیانه مدام در حال تکفیر یکدیگر هستند. برندگان و بازندگان این رویکرد تکفیری چع کسانی هستند؟ تاکنون برنده اصلی این اوضاع، حکومتها و بازنده اصلی آن جوامع خاورمیانه بودهاند.
انتقاد، راهکار انتخاب است
مرئیترین تقابل اجتماعی و سیاسی در همه کشورهای جهان و به ویژه در کشورهای خاورمیانه، تقابل میان حکومت و مردم است. در یک طرف حکومتهایی قرار دارند که خودشان پیگیرانه به دنبال منافع خویش هستند و در طرف دیگر این رابطه، مردم با همه اختلافات و اشتراکات خود قرار دارند. در شرایطی که نیروهای اپوزیسیون ایران قادر نیستند نمایندگی بخش بزرگی از جامعه ایران و هواداری آنها از خود را ثابت کنند سخن گفتن از زبان جوامع دیگر کشورها مانند عراق، سوریه، یمن و غیره بیمعنا و بیاعتبار است. اپوزیسیون ایران برای آنکه روی مسائل و مشکلات میان خودش و جامعه ایران سرپوش بگذارد موضوع بحث و جدل خود را به خارج مرزهای ایران کشانده است. مسائل امروز کشورها خاورمیانه در رابطه تنگانگ با یکدیگر قرار دارد اما چطور میشود بدون مشخص شدن جایگاه واقعی خود در معادلات سیاسی به اعلام موضع و عمل سیاسی مشغول بود؟؟
برای مشخص شدن جایگاه نظرورزی و فعالیت درباره مسائل خاورمیانه اول لازم است که جایگاه نیروهای اپوزیسیون ایران درباره خود ایران مشخص شود. در این زمینه سه پیشنیاز قابل طرح است. ■ نخست آنکه نیروهای اپوزیسیون ایران در میان خود نیاز به جایگزینی بحث و گفتوگو به جای افشاگری و اتهامزنی دارند. رویکرد انتقادی سودمندتر از نزاع دائمی یا یارگیری سریع برای سهمخواهی از قدرت سیاسی ایران در آینده است.
■ دوم آنکه در غیاب نهادهای مدنی لازم است که بحث و انتقاد از طرف روشنفکران و نیروهای اپوزیسیون به جامعه ایران عرضه شود. طبقات اجتماعی و اقشار مختلف جامعه ایران نیاز به گفتوگو با یکدیگر دارند تا بتوانند ترس خود را از یکدیگر کنار گذاشته و درباره آنچه میخواهند به توافق برسند.
■ سوم آنکه گفتوگو و انتقاد میان جامعه و نیروهای اپوزیسیون ایران لازم است. شکلگیری این فرایند به معنای پاسخ دادن به خود سؤال اصلی است. برای آنکه بدانیم بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی چه سیستمی میبایست روی کار بیاید و راهکار انتخاب یک سیستم جایگزین چیست، ابتدا باید بدانیم هر فرد یا گروهی چه میخواهد. فهم این موضوع جز با گفتوگو میسّر نیست. انتقاد، اولین قدم در هر راهکاری برای انتخاب است.
موارد طرح شده در بالا مسائلی مهم اما تا حدی روشن هستند؛ نکته این است که چه موانعی بر سر به کارگیری آنها قرار دارد؟ چه چیزی میتواند این نتایج از حالت پند و اندرز خارج کرده و به آنها ماهیت اجرایی بدهد؟ یکی از پاسخها در ماهیت اضطراری وضعیت موجود پنهان است. پاسخ به این سؤال که وضعیت چقدر اضطراری است میتواند روشن کننده راهکارها باشد و به انتخابهای اپوزیسیون و جامعه کمک کند.
اکثریت جامعه ایران و نیروهای اپوزیسیون ایران بر این تصور هستند که جمهوری اسلامی در حال سرنگونی است. بازتاب این تصور در رسانههای فارسی زبان و در خود جامعه قابل مشاهده است اما روشن نیست این سرنگونی چقدر زمان میبرد. کمتر کسی درباره این موضوع صحبت میکند. افراد روشن نمیکنند که از نظر آنها این فرایند یک ماه به طول میانجامد یا یک سال یا چند سال. این ابهام نه تنها خود جامعه و معترضان ایرانی را در فضای تعلیق قرار داده که یکی از موانع اصلی شکلگیری بحث و گفتوگو در میان نیروهای اپوزیسیون است.
اگر قرار باشد جمهوری اسلامی تا چند ماه آینده سرنگون شود بخشی از نیروهای اپوزیسیون ترجیح خواهند داد به جای بحث و گفتوگو با دیگران، در تلاش برای ایجاد ساز و کارهایی برای سهمگیری از قدرت سیاسی آینده باشند.
بخشی دیگر از نیروهای اپوزیسیون به دنبال سهمخواهی از نظام سیاسی آینده ایران نیستند طبیعی است که با خود بیاندیشد که مثلاً اگر چند ماه بیشتر فرصت تا سرنگونی رژیم باقی نمانده، فرصتی برای بحث و گفتوگو وجود ندارد.
معترضان ایرانی نیز از یک سو در فضای تعلیق قرار دارند و از سوی دیگر با شعلهور شدن هر اعتراضی دلگرم شده و با دیدن اختلافات میان نیروهای اپوزیسیون پس از فروکش کردن هر اعتراض ممکن است دلسرد و نا امید شوند. تمرکز بحثها پیرامون اینکه جمهوری اسلامی چگونه فرو خواهد ریخت و این چگونگی چقدر زمان میبرد، میتواند بسیار راهگشا باشد. با تمرکز بر روی این سؤال هم تکلیف نیروهای اپوزیسیون روشن میشود و هم تکلیف معترضان با نیروهای اپوزیسیون مشخص خواهد شد. از سوی دیگر تمرکز و پاسخگویی به این سؤال که «جمهوری اسلامی چگونه فرو خواهد ریخت و این چگونگی چقدر زمان میبرد؟» سؤالکنندگان و پاسخدهنگان را خود به خود به این سؤالات خواهد کشاند که: در شرایط زمانی و مکانی موجود مندرج در مسئله، چه میخواهیم و چه میتوانیم بخواهیم؟
از همین نویسنده
در همین زمینه