مادران خاوران پرچمداران دادخواهی‌اند، اما آنها نمی‌میرند، دق می‌کنند. اگرچه پافشاری بر دادخواهی در طول این سال‌ها آنها را به نماد ایستادگی و مقاوت در برابر جمهوری اسلامی تبدیل کرده بود، اما هم‌زمان در راه دست‌یابی به عدالت، سال‌ها رنج و ستم مضاعف را نیز با جان و تن متحمل شدند.

در فاصله کمتر از یک ماه، سه تن از مادران داغ‌دار اعدام‌های دهه ۶۰ (دهه‌ای که هزاران نفر توسط جمهوی اسلامی به جوخه اعدام سپرده شدند) درگذشتند. حاجیه سجودی (مادر قائدی) ۱۰ دی، عزت سلیمانی (مادر صادقی) ۱۷ دی و عالیه علی‌پور (مادر جهانگیری) ۷ بهمن بدون تحقق دادخواهی و محاکمه عاملین کشتار فرزندان‌شان، دیده بر خاک کشیدند.

عالیه علی‌پور، مادر منصور (مهدی) جهانگیری از اعدام شدکان دهه ۶۰

مادر عالیه علی‌پور، مادر جان‌باخته منصور (مهدی) دلال‌زاده جهانگیری، از اعدام‌شدگان سال ۶۷ بود. منصور جهانگیری که در میان دوستان و آشنایان به «مهدی» معروف بود، سال ۱۳۳۷ در تهران متولد شد و دانشجوی رشته فیزیک در دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف) بود.

منصور (مهدی) جهانگیری از هواداران سازمان «اتحاد مبارزان کمونیست» بود که بعدا به حزب کمونیست ایران تغییر یافت. منصور جهانگیری به همین علت در سال ۱۳۶۰ دستگیر و زندانی شد. هیچ اطلاعات دقیقی در مورد نحوه دستگیری، اتهامات، محاکمه و دادگاهی منصور جهانگیری، همانند بسیاری دیگر از جان باختگان دهه ۶۰ در دست نیست. او ابتدا به حبس ابد محکوم شده بود، اما در نهایت سال ۱۳۶۷ هنگامی که تنها ۳۰ سال داشت به دار آویخته شد.

مادر عالیه در حالی که چند ماه از وضعیت فرزندش در بی‌خبری کامل به سر می‌برد، با دریافت ساکی حاوی وسایل شخصی و نامه‌های منصور، متوجه شد که او اعدام شده است. او ابتدا حتی نمی‌دانست کجا باید دنبال فرزندش بگردد و کجا به خاک سپرده شده است. بعد از مدتی از طریق خانواده دیگر جان‌باخته‌ها متوجه مکانی به نام خاوران شد.

او سال‌های زیادی به همراه دیگر خانواده جان‌باختگان اعدام‌های دهه ۶۰ به صورت خستگی‌ناپذیر برای تحقق دادخواهی کوشید و امید داشت تا قبل از مرگ شاهد اجرای عدالت برای مسببان این جنابت باشد. اما مرگ امانش نداد و دوشنبه ۷ بهمن در سن ۸۷ سالگی در منزلش در تهران، زندگی را برای همیشه وداع گفت.

زمانه برای شناخت بیشتر مادر عالیه علی‌پور و راهی که او در این سال‌ها برای تحقق دادخواهی طی کرد، با سپیده ناصری، نوه دختری ایشان گفت‌وگو کرده است.

در ادامه گفت‌وگوی زمانه با سپیده ناصری را بخوانید.

▪️روزهای پایانی زندگی خانم عالیه علی‌پور چگونه گذشت؟

سپیده ناصری: ایشان به دلیل کهولت سن و بعد از دوره یک‌ساله خانه‌نشینی در منزل درگذشتند. هم‌زمان با شروع اعتراضات آبان حال ایشان رو به وخامت رفت، مادر بزرگم در تمام این سال‌ها پیگیر اعتراضات بود و این بار به دلیل بیماری هرگز متوجه ابعاد اعتراضات نشد و من به یاد ایشان این توئیت را نوشتم، چرا که اگر حال‌شان مساعد بود حتما پیگیر اوضاع بودند. مادربزرگم ساکن تهران بودند و در تمام این سال‌ها با غم فرزند از دست داده‌شان و عکس روی دیوار سر می‌کردند.

توییت مورد اشاره سپیده ناصری:

▪️ایشان بعد از اعدام فرزندشان منصور (مهدی) جهانگیری چه شرایطی داشتند و برای دادخواهی و تحقق عدالت فرزندشان چه اقداماتی انجام دادند؟

ـ:‌ ‏بعد از دوره طولانی قطع ملاقات و بی‌خبری در آذر ماه سال ۶۷ ساک وسایل دایی من را به خانواده دادند و اجازه برگزاری مراسم رسمی هرگز به آن‌ها داده نشد. مادر بزرگم و پدر بزرگم از طریق خانواده‌های دیگر از خاوران باخبر شدند، به آنجا رفتند اما خاک‌ها زیر و رو شده بود…

منصور (مهدی) دلال‌زاده جهانگیری، از جان‌باختگان اعدام‌های دهه ۶۰

بعد از آن مادربزرگ من همراه بقیه خانواده به هرجا که می‌توانستند رفتند، نامه نوشتند، گالیندوپل به ایران آمد و خواستند به دیدن او بروند، که متاسفانه با تظاهرات سازماندهی شده اجازه ملاقات با گالیندوپل را نیافتند. تنها کسی که به حرف این خانواده‌ها گوش کرد آیت‌الله منتظری بود که او هم کاری از دستش بر نمی¬آمد. تا سال‌ها هر جمعه به خاوران می‌رفتند، سرود می‌خواندند، زمین خشک و خالی را گلباران می‌کردند، اما در نهایت هیچ‌گاه هیچ مرجع رسمی به حرف آن‌ها و درد آن‌ها گوش نکرد. در طی سال‌ها خب به دلیل فرزندان دیگری که داشتند خانواده‌ها محتاط‌تر شدند، اما عید نوروز و سالگرد شهریور همواره برقرار بود تا سال هشتاد و هشت و هشتاد و نُه که به دلیل بسته شدن ورودی اصلی به محوطه قبرستان امکان حضور پیدا نکردند. به تدریج پدر و مادرها از دست رفتند، و یا سالخورده‌تر از آن بودند که کاری از دست¬شان بر بیاد و در نتیجه این ده سال اخیر حداقل مادر بزرگ من کاری به جز افسوس از دست دادن فرزند و امید به دیدن به رسمیت شناخته شدن این اتفاق نکرد.

▪️در طول این سال‌ها می‌دانیم که خانواده جان‌باختگان دهه ۶۰ از سوی جمهوری اسلامی بسیار تحت فشار بودند. ایشان در این سال‌ها علاوه بر مرگ دلخراش فرزندشان چه مشکلات و مشقاتی را تحمل کردند؟

ـ: سال‌ها بیماری خودشان و پدر بزرگم که سه بار سکته کرد و در نهایت به سرطان مبتلا شد و در سال ۸۳ درگذشت، و داغ همیشگی فرزند که هیچ‌گاه کم نشد حاصل این ظلمی بود که به ایشان شد. گفتن از مشقات و سختی‌ها در چند خط برای ظلمی که به این افراد شد حداقل برای من مقدور نیست.

▪️خانم علی‌پور به عنوان یک مادر داغ‌دیده با چه چالش‌ها و مشکلاتی برای دادخواهی روبه‌رو بودند؟

ـ: ‏دادخواهی برای ایشان و امثال ایشان همان‌طور که گفتم بعد از مدتی به دلایل مختلف از جمله وجود وابستگانی که ممکن بود به مخاطره بیفتند و همین‌طور سال‌خوردگی بعد از مدتی محدود شد به سالی دوبار سرزدن به خاوران و زنده نگه¬داشتن نام و یاد کشته شدگان.

▪️متاسفانه خانم علیپور تا زمانی که در قید حیات بود موفق نشد اجرا شدن عدالت و تحقق دادخواهی برای عاملین اعدام فرزندشان را شاهد باشند، اما همان‌طور که اشاره شد هیچ‌گاه از دادخواهی هم دست نکشیدند. پس از مرگ ایشان و دیگر مادران خاوران، به نظر شما دادخواهی به چه صورتی اساسا باید ادامه پیدا کند؟

ـ: ‏دادخواهی را این پدر و مادرها بودند که انجام دادند و به سرانجامی هم هرگز نرسید. این عزیزان فراموش شده یکی پس از دیگری درگذشتند، و عدالت در مورد آنچه به سرشان آمد هرگز اجرا نشد. دادخواهی اگر روزی به سرانجامی هم برسد، به حال جان جوانی که از میان رفت، زندگی‌هایی که از هم گسست و مادران و پدرانی که تا روز مرگ عکس عزیزشان را در بغل داشتند، فرقی نخواهد کرد جناب. شاید فقط عبرتی باشد برای آیندگان.


در همین زمینه: