کشیدن مردم به خیابان‌ها یا استفاده از حضور آنها، یکی از رایج‌ترین شکل‌های نزاع‌ جناح‌های سیاسی در دهه‌های اخیر ایران بوده است. چهره‌های سیاسی، از محمد مصدق تا رهبران اعتراض‌های سال ۸۸، از دولت پهلوی تا علی خامنه‌ای، در بزنگاه‌هایی از مردم در خیابان‌ها به عنوان اهرم فشاری در مقابل مخالفان خود بهره برده‌اند. در این شیوه گاهی انگیزه‌ها و هدف‌ها دلیلی برای بزرگ‌نمایی یا کوچک‌نمایی مقدار جمعیت‌های معترض و بعضا به عنوان نشانه‌ای از خواست اکثریت (مردم) معرفی می‌شود؛ «مردم چنین می‌خواهند». گویی جمعیت‌ها اشباح سرگردانی هستند و بی‌آنکه به تنوع و گوناگونی صداها و خواسته‌های‌شان وقعی نهاده شود، به‌عنوان دسته‌های حامی این و آن در ادبیات سیاسی ایران ناپدید یا احضار می‌شوند. این مصادره ریشه در یک فرض اساسی دارد: «برنده اکثریت است».

جمعیت انباشته

مصادره به مطلوب

۲۵ خرداد ۱۳۸۸ خیابان‌های تهران و برخی از شهرهای ایران شاهد یکی از بزرگ‌ترین گردهمایی‌های داوطلبانه و اعتراض‌آمیز مردمی بود. اعتراض به نتیجه انتخابات سال ۸۸ تا شش ماه دوم سال همچنان ادامه داشت، اما ۲۵ خرداد، به‌لحاظ حضور مردمی هیچ‌گاه تکرار نشد. جمعیتی که سرتاسر خیابان آزادی و انقلاب تهران را اشغال کرده بودند، بلافاصله در جدل‌های سیاسی به اعداد متفاوتی بدل شدند؛ برآوردهایی که طبق ادعاها، از سیصد‌هزار نفر تا سه‌ونیم ملیون‌نفر را در بر می‌گرفت.

به‌عنوان نمونه فرمانده وقت ناجا در توصیف این جمعیت‌ها در دوشنبه بعد از انتخابات خرداد 88 گفت: «در ۲۵ خرداد به استناد فیلم‌‌ها و به روش جداسازی بلوک‌ها و شمارش نفرات، جمعیتی حدود ۳۵۰ تا ۵۰۰ هزار نفر حضور داشتند، اما چپ‌ها با مبالغه، حضور دو یا سه میلیون نفر را اعلام کردند. حتی اگر دو میلیون نفر هم بودند، خیلی غیرمنتظره نبود. موسوی در تهران حدود دو میلیون و ٣٠٠ یا ٤٠٠ هزار رأی آورده بود، تعدادی که شرکت کردند، یک‌پنجم کسانی بودند که به او رای دادند. این تعداد هم در همان هفته به‌مرور کاهش یافت، به‌طوری‌که جمعیت آنها در تجمع مقابل صداوسیما ۵۰ هزار نفر بود». این در حالی است که علیرضا زاکانی، نماینده‌ی اصولگرای مجلس در خلال سخنرانی در دانشگاه امام صادق از قول اکبر هاشمی رفسنجانی از جمعیت «سه و نیم میلیون» نفری که به خیابان‌ها آمده بودند سخن گفت.

بحث بر سر تعداد حاضرین در اعتراض‌های ۲۵ خرداد، به عنوان یکی از نقاط عطف حضور جمعیت‌ها در خیابان، هنوز هم در نزاع‌های سیاسی به عنوان مبدأ و نقطه قیاس به کار می‌رود؛ وبسایت زیتون، در گزارشی جمعیت مراسم تدفین قاسم سلیمانی را با جمعیت ۲۵ خرداد ۸۸ مقایسه می‌کند؛ «در مراسم تشییع قاسم سلیمانی بنابر گفته شاهدان عینی و تخمین‌های اولیه در تهران به اندازه ۲۵خرداد ۸۸ و شاید بیش از آن، “مردم” به خیابان آمدند.»

حضور جمعیت‌ها در مراسم تشییع قاسم سلیمانی درست کمی بعد از اعتراض‌های سراسری آبان ماه، شوری در بدنه اصلی حکومت ایران دمید؛ بار دیگر زبان حامیان و مقامات نظام را به سوی ادبیات «خواست و اراده یک ملت» سوق داد؛ حسین سلامی در مراسم معارفه اسماعیل قاآنی به عنوان جانشین قاسم سلیمانی، تعداد شرکت کنندگان در مراسم تشییع قاسم سلیمانی را ۵۰ میلیون نفر خواند.

چه کسی بیشتر است؟

تعداد افراد حاضر در اعتراض‌های خیابانی نه فقط محل نزاع طیف‌ها و جناج‌های مختلف حاکمیت (اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان)، که گهگاه به کشمکش میان -طرفداران- حکومت ایران و “اپوزیسیون”‌ نیز کشیده می‌شود. در روزهای اوج گرفتن تنش‌ میان حکومت ایران و ایالات متحده، توییت جواد ظریف نمایانگر یک نمونه از مصادره مطلوب‌ مربوط به حضور جمعیت‌ها در راستای مشروعیت‌بخشی به نظام سیاسی حاکم بر ایران است: «آیا در عمرتان چنین دریای انسانی دیده‌ای؟ آیا هنوز می‌خواهید به مشورت‌های دلقک‌هایی که به شما درباره ما مشورت می‌دهند گوش کنید؟ آیا هنوز تصور می‌کنید می‌توانید اراده این ملت بزرگ و مردمش را بشکنید؟ پایان حضور نحس آمریکا در غرب آسیا شروع شده است.» این مصادره به‌طور خاص در پاسخ به گفته‌های دولت‌های اروپایی و به‌طور مشخص‌تر دولت آمریکا بود که حضور مردم در تجمعات را به عنوان اهرم فشاری برای مقابله با سیاست‌های خارجی حاکمیت ایران مورد استفاده قرار می‌دهند. بنابراین در این مواجه طیف‌ها و جریان‌های داخلی حاکمیت در بازنمایی جمعیت‌ها به سیاست‌های واحدی می‌رسند.

اصرار برای جمعیت‌سازی برای مقابله با حضور مردم در اعتراض‌های پیشین، در مراسم قاسم سلیمانی به حدی بود که بنا به گفته علی مطهری نماینده مجلس این تلاش از دلایل اصلی تلفات این مراسم در شهر کرمان بود: «ما اطلاع دقیق داریم؛ در اتفاق‌های کرمان که پنج نفر در جلسه شورای تامین اعراض کردند اگر جمعیت به این نقطه مشخص برسند تلفات خواهیم داشت چون عرض خیابان کم است. اما چند نفر دیگر قبول نکردند و گفته‌اند ما اصرار داریم جمعیت را نشان دهیم و باید شلوغی جمعیت چشم‌گیر باشد» (علی مطهری، روزنامه سازندگی، ۲۳ دی ۹۸)

این مصادره فقط درخصوص برجسته کردن حامیان نظام عمل نمی‌کند، که به‌طور مداوم در راستای تقلیل تعداد معترضان و مخالفان نظام است. جمعیت‌ها در اعتراض‌های دی‌ماه ۹۶ -که از حیث سرعت و گستردگی در چهار دهه اخیر بی‌سابقه بود- را رحمانی فضلی وزیر دولت روحانی به‌طور کلی حدود ۴۵ تا ۵۰ هزار نفر تخمین زد. او در خصوص جمعیت حاضر در اعتراض‌های آبان ۹۸ نیز چنین عنوان کرد: «۱۳۰ تا ۲۰۰ هزار نفر در کل کشور در صحنه اغتشاشات بودند، اما این افراد در صحنه‌های مختلف تکرار می‌شدند و با همه تکرارها در حقیقت نیم درصد جمعیت کشور را شامل می‌شود.» همین گزاره‌ها در اوج روزهای پر التهاب آبان ماه از دهان حسن روحانی این چنین بیان شد: «دیدیم که مردم به معترضان نپیوستند و اون‌ها همون تعداد کمی که بودند ماندند».

روی صحبت به چه کسی‌ است؟

بدیهی گرفتن فرض‌ها در خصوص تأیید نتیجه مورد نظر تنها به رسانه‌ها و مقامات داخلی ایران محدود نمی‌شود. فرناز فصیح در یادداشتی در روزنامه نیویورک تایمز، با مشخص کردن مسیر ۳۰ کیلومتری مراسم تشییع قاسم سلیمانی از جمعیت میلیونی‌ای یاد می‌کند که برای بدرقه پیکر قاسم سلیمانی به خیابان‌ها آمده بودند؛ «کشتن ژنرال ایرانی زخمی بر غرور ملی ایرانیان بود.»

حضور جمعیت قابل توجه در مراسم قاسم سلیمانی بهره‌بری‌های متفاوتی برای گروه‌های مختلف فراهم کرد. بسیاری از مخالفان خارجی نوک پیکان حمله را به سوی دولت و شخص ترامپ گرفتند، و با استناد به این جمعیت‌ها او را مسبب بهره‌برداری جمهوری اسلامی از یک مرگ خواندند.

در داخل ایران اما این ادعا چندان بی‌راه نبود. علی خامنه‌ای در سخنرانی نماز جمعه بارها حضور میلیون‌ها نفر در مراسم را در مقابل چند هزار نفر معترض تکرار کرد. مخاطبان این بزرگ‌نمایی یا کوچک‌نمایی چه کسی‌ست؟ به‌نظر می‌رسد مخاطب صحبت او، امتداد بدنه حکومتی، یعنی حلقه حامیان جمهوری اسلامی است. گویی با پروار کردن جمعیت، اعتماد به نفس بی‌حدی به آنان هدیه می‌شود. سخنانی که یادآور گفته‌های ازهاری، نخست‌وزیر خطاب به ارتشیان و حامیان حکومت پهلوی در سال ۵۷ است: «جمعیت تهران چقدر است؟ [شخصی پاسخ می‌دهد: چهار و نیم میلیون]. تعداد این تظاهرکنندگان چقدر است؟ بزرگ‌ترین جمعیت آن‌ها از ۲۰۰ هزار نفر بیشتر نیست. جمعیتی هستند که به آن‌ها جمعیت خاموش می‌گویند. آن‌ها وفاداران به شاهنشاه هستند و آن‌ها هم می‌خواهند در مقابل این تظاهر کنندگان به خیابان بیایند». حامیان با احساس تعلق به اکثریت احساس اعتماد و قدرت می‌کنند؟ مخالفان با تصور کوچک بودن احساس ضعف و یاس؟

آیا برنده اکثریت است؟

این گفته‌ها همگی در تلاش هستند تا برنده را تعیین کنند. اما چگونه؟ به نظر می‌رسد فهمی نادرست در کار تفسیر حاکمیت اکثریت در نزد موافقان و بسیاری از مخالفان حاکمیت ایران است. فهمی که حتی در رادیکال‌ترین طیف راست حامی حکومت نیز تلاش می‌کند شکلی از مشروعیت را از طریق ارجاع به اکثریت مردم بگیرد. در این نگاه، اکثریت صرفا در زبان و نه در عمل (چرا که هیچ‌گاه به آزمون در نمی‌آید) تعیین کننده خواست و اراده یک کل (جامعه/ملت) هستند. علی مطهری در سخنرانی در پژوهشگاه علوم انسانی در دی ماه ۹۷: «من بر اساس شناختی که از جامعه دارم می‌گویم همین امروز اگر برای حجاب رفراندوم برگزار کنیم جامعه به حجاب رای می‌دهد.» به این ترتیب، سرفصل‌ها طوری طرح می‌شوند تا در صورتی که فرضیه صحیح تلقی شود- تعمیم یک ایده یا خواست به اکثریت-، اقلیت یا اقلیت‌ها تحت سلطه گروه پیروز در خواهند آمد.

این روشی که در زبان بسیار از حامیان و مخالفان حکومت ایران بدیهی فرض می‌شود منطقش را از چه خاستگاهی وام می‌گیرد؟ بدون شک این روش طرح مسئله یکی از خلاصه‌ترین و تقلیل‌یافته‌ترین صورت‌های تفسیر «حکومت مردم بر مردم» است. جایی که اقلیت‌ها و همین‌طور گوناگونی و تنوع صداها قربانی صدای بلندتر می‌شود.

اگر جواب سوال «چه کسی بیشتر است» را به طور موقت نادیده بگیریم، می‌توانیم رویکرد مشترک میان طیف وسیعی از حامیان و مخالفان حکومت ایران ببینیم؛ بازی کردن در زمین «اکثریت برنده است» به عنوان فرض، و خواست و ایده‌های ما «متعلق به اکثریت است».

به این معنی، از طرفی، جمعیت‌های معترض به -برخی یا همه- سیاست‌های نظام، و جمعیت‌هایی که در بزنگاه‌هایی از -برخی یا همه- سیاست‌های نظام نه فقط اکثریت غالب، حمایت می‌کنند یک‌دست و یک‌صدا تلقی می‌شود.

خواست جمعیت‌ها با منافع، انگیزه‌ها و اهداف گوناگون در ادبیات مسلط و غالب زیر بلوک‌های محکم و سفت “ملت متحد” یا “مردم معترض” گم می‌شوند و این پرسش که «جمعیت‌ها واقعا چه می‌خواهند؟ » بیش از پیش کمرنگ می‌شود.


بیشتر بخوانید