بیش از یک ماه پیش تصاویری از تظاهرات دانشجویان چپگرا در دانشگاه تهران منتشر شد که بازتاب و جنجال وسیعی به همراه داشت. این دانشجویان در پلاکاردهایی که به همراه داشتند، در کنار محکومیت حجاب اجباری، فساد، خشونت لجام گسیخته و بیکاری، در پلاکاردی نئولیبرالیسم را نیز مورد هدف قرار دادند. آنها جنبش اعتراضی فرودستان ایران را در کنار تظاهرات شیلی، عراق،لبنان و جلیقه زردهای فرانسه در یک سو برآورد کرده و آن را جنبشی علیه نئولیبرالیسم بیان کردند.

پلاکارد دانشجویان معترض در دانشگاه تهران در روز دانشجو

البته این تظاهرات تنها منحصر به تهران نبود. دانشجویان چپگرا در تبریز، دانشگاه علامه و چند دانشگاه دیگر کشور نیز تظاهراتی با پیشینه فکری «چپ» در تقابل با وضع موجود ترتیب داده بودند. اما کار در همین جا به پایان نرسید. بلافاصله با انتشار این تصاویر، این اعتراضات از هر دو سوی حامیان حکومت جمهوری اسلامی و سلطنت‌طلبان مورد حمله قرار گرفت. برخی از چهره های امنیتی حاضر در فضای مجازی هم به شکلی تمسخرآمیز سعی در انکار و تخطئه این اعتراضات داشتند. اما به راستی چرا برخورد با اعتراضات ضدحکومتی وقتی آمیخته با تفکر چپ می‌شود، این چنین از سوی مخالفان مورد حمله قرار می‌گیرد؟

نخست از منظر حاکمیت به این موضوع نگاه می کنیم. پس از کشتار سال ۶۷ و مهاجرت بخش بزرگی از چپ های سابق که اتفاقاً نقش بسیار بزرگی در انقلاب داشتند، تئوریسین‌های جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیدند که تفکر چپ در ایران مضمحل شده است. زیرا نه نظریه‌پردازی باقی مانده و نه اساساْ حزب یا گروهی که توانایی سازماندهی کردن تفکرات چپ را داشته باشد، وجود ندارد.

پس از چند سال، در دهه ۷۰ شمسی حاکمیت با اعتماد به نفس بالا، اجازه انتشار کتاب‌های مارکسیستی را صادر کرد. از این دوران به بعد شما به راحتی می‌توانستید در کتابفروشی‌های سراسر کشور، کتابهای ترجمه شده مارکس، انگلس، گرامشی و سایر فلاسفه چپ را پیدا کنید. فارغ از اینکه همیشه امکان دسترسی به کتاب‌های ممنوعه در ایران فراهم بود، اما از این دوران و پس از دوم خرداد، با توجه به فضای باز فرهنگی انتشار ترجمه‌های جدید و تحلیل آنها در مجلات و نشریات مختلف نیز فراهم بود.

طی ۲۰ سال گذشته از ۷۸ تا امروز، بسیاری از دانشجویان، بدون دسترسی به تئوری‌های قدیم فعالان سیاسی چپ، تنها با مطالعه کتاب‌ها و پیگیری فیلسوفان جدید چپ غربی مانند اسلاوی ژیژک و اقتباس‌های جدید از فیلسوفان قرن بیستم، رویکرد سیاسی خود را شکل دادند. با سرکوب جنبش سبز در سال ۸۸ ، چپ مجدداً در ذهن ناامیدان از اصلاح جای خود را باز کرد. کار به آنجا رسید که پس از اعتراضات هفت‌تپه، برخی بسیاری از وابسته های سیاسی به حاکمیت، اسماعیل بخشی را به یک حزب سیاسی کمونیست خارج از کشور منتسب کردند. بنابراین حاکمیت سربرآوردن این تفکر را بر نمیتابد. آنها به خوبی می دانند که تفکر چپ همیشه آبستن اعتراض و انقلاب است. گفتمام فعال و جذاب چپ می تواند توده ها را بسیج کند. شعارهای چپ به خوبی می تواند آرزوهای طبقه سرخورده را مجددا زنده کند. بنابراین هر آنچه که اندکی ایجاد شور و امید به تغییر را از راه مبارزه خیابانی افزایش دهد، از سوی حاکمیت باید سرکوب شود.

مسئله بعد تفکر هویت‌ساز چپ است. برخلاف تفکر لیبرالیستی، چپ‌گرایی امکان هویت‌سازی دارد. مارکسیسم از ابتدا تا امروز اسطوره‌های بزرگی را به جهان معرفی کرده است. شما چه با این اساطیر موافق باشید و چه مخالف، نمی‌توانید تاثیر آنها بر افکار عمومی را نادیده بگیرید. چپ خوی انقلابی‌گری دارد. بنابراین به خوبی می تواند ابزار تغییر را در دست خود بگیرد. آن هم در زمانه ای که نفوذ دین به عنوان ابزار انقلابی‌گری کاهش یافته و یا دست کم در انحصار اقلیت حاکم است.

اما چرا اپوزیسیون با اعتراضات دانشجویان چپ سر ناسازگاری دارد؟

واقعیت این است که چپ‌ها توانایی نفوذ در توده را دارند. گفتمان جنبش چپ اگرچه برگرفته از پایگاه طبقاتی آنهاست که اکثرا در طبقه متوسط زیست می کنند، اما چون دردآشنای فرودستان هستند، می‌توانند از منظر آنها با مردم سخن بگویند. این درحالی است که سایر اپوزسیون اعم از سلطنت‌طلب یا جمهوری‌خواه، درک درستی از شرایط توده ندارند. اینکه شعارهای مردم از سال ۹۶ که در رثای رضا شاه سر داده می شد به سمت «نان، کار، آزادی» تغییر کرده، برای اپوزیسیونی که هوادار بازار آزاد است و انقلاب ۵۷ را ثمره تلاش چپ ها می داند، رضایت‌بخش نیست. به وضوح مشهود است که بخش بزرگی از اپوزیسیون هوادار سیستم لیبرالیسم اقتصادی است. در این میان مواجهه با جامعه ای که به مدل بازار آزاد روی خوش نشان نمی دهد و توقع دخالت دولت در اقتصاد را دارد، اصلا قابل قبول نیست.

اپوزیسیون مدت‌هاست که حکومت را به تفکر چپ و نگاه سوسیالیستی منتسب می کند. اما واقعیت آن است که قشر تحصیلکرده داخل که نمونه آن در دانشگاه‌های کشور قابل مشاهده است، با این نگرش همسو نیست.

اتفاقا چیزی که این روزها بیش از پیش به چشم می‌آید، همراهی حاکمیت با تئوری‌های نئولیبرالیستی است. تفکری که تنها بر اقتصاد تکیه ندارد. واقعیت این است که نئولیبرالیسم چند وجهه دارد و پس از ابلاغ اصل ۴۴ توسط آیت الله خامنه‌ای، به شکلی سیستماتیک حکومت به سمت این تفکر حرکت کرده است. حال اگر در میانه راه به فساد گسترده و خودی‌سازی پیوند خورده، دلیل بر عدم نگرش کلان حاکمیت به سوی اقتصاد بازار نمی‌شود.

اخیرا مقالاتی از دکتر یوسف اباذری و برخی هواداران آیت الله خامنه ای منتشر شده که حرکت جمهوری اسلامی را به سمت نئولیبرالیسم تایید می‌کند. هواداران رهبر جمهوری اسلامی نیز بر نظر مثبت آیت الله خامنه ای با تغییر به سمت اقتصاد آزاد و خصوصی‌سازی اتفاق نظر دارند. شاید یکی از دلایل ریزش حامیان حاکمیت پس از کشتار خونین آبان ماه، فارغ از دلایل حقوق بشری و ایدئولوژیک، همین موضوع باشد.

به نظر می رسد آرزوی ژاپن اسلامی خیلی دور از ذهن است. حاکمان ایران به سوی چین اسلامی پیش می روند. چینی که با وجود حاکمیت حزب کمونیست، سیاست های نئولیبرالیستی و امپریالیستی خود را در سراسر جهان را پیش می‌برد. اما چیزی که تا به حال نصیب حاکمان ایران شده، فساد پس از فروپاشی شوروی است. فسادی که باعث شده تا تمام صنایع بزرگ کشور به دست نزدیکان حاکمیت که از رانت اطلاعاتی برخوردارند، بیفتد.

حاکمیت و “اپوزیسیون” راست‌گرا در دورنمای اقتصادی یکسان فکر می‌کنند. شاید خودی‌سازی‌های اقتصادی که منجر به این فساد گسترده شده، اگر در دست تمامیت خواهان اپوزیسیون هم بود، به سرنوشت یکسانی دچار می‌شد. اتفاقاً در این کارزار فشار تفکر اقتصاد آزاد از داخل و خارج، دانشجویان راهی سوم را برگزیده اند. آنها همراستا با اعتراضات مردم و در کنار محکومیت خفقان حاکم، سعی دارند امکان تئوری پردازی را از اپوزیسیون تمامیت خواه خارج را نیز سلب کنند. اپوزسیونی که هر کس را که با آنها نباشد، ضد خود می داند. به عبارت دیگر دانشجویان چپگرا امروز در میان دو سنگ آسیای اپوزیسیون تمامیت‌خواه خارج و حکومت تمامیت‌خواه داخل قرار دارند.


در همین زمینه: