شکلگیری اعتراضات خیابانی ماههای اخیر در ایران بازهم بسیاری از شهروندان را به خیابانها کشاند تا علیه دستگاه سیاسی حاکم فریاد اعتراض به ظلم و بیدادگری سر دهند. صداهای مختلفی در شبکههای اجتماعی این اعتراضات را روایت یا تحلیل کردند. یکی از محورهای آنچه گفته و نوشته شد، مساله شرکت «شگفتانگیز» زنان در اعتراضات خیابانیست.
حضور زنان معترض در خیابانهای ایران سابقهای طولانی دارد. دست کم در سالهای گذشته زنان همیشه بخشی از اجتماعات اعتراضی را تشکیل دادهاند. اما بهنظر میرسد لحن «شگفتی» و «تحسین» زنان بهخیابان آمده و تعریف از حضور «شجاعانه» آنها بر جای خود باقی ست. تکرار این نوع نگاه که به صورت پیشفرض مثبت تلقی میشود، میتواند بهانهای برای بازنگری آن باشد. چرا به حضور زنان در اعتراضات خیابانی به عنوان امری «فوقالعاده» و نه «عادی» نگاه میکنیم؟ شگفتی از دیدن کسانی که نیمی از جمعیت ایران را تشکیل میدهند در تظاهرات، ناشی از چیست؟
پاسخ به این سوالات نمیتواند تنها بر یک زاویه دید تکیه داشته باشد اما به اعتقاد نویسنده، در میان عوامل گوناگونی که این نوع نگاه را تقویت و تثبیت میکنند، نقش کلیشههای جنسیتی نقشی پررنگ به نظر میرسد.
خیابان به مثابه محیطی مردانه
کلیشههای جنسیتی در واقع ایدههای از پیش تعیینشدهایاند که به موجب آنها رفتار و مشخصههای «زنانه» و «مردانه» بر اساس جنس «نر» و «ماده» و به صورت «خودبهخودی» تعریف و قالب میشوند. به زبان دیگر، کلیشههای جنسیتی ابتدا خصوصیت یا نقش اجتماعی یک زن (یا مرد) را تعریف کرده و سپس بدون درنظر گرفتن پیچیدگیهای رفتاری و «هویتی» انسانها، آنرا به همه زنان (یا همه مردان) تعمیم میدهند. این کلیشهها در سطوح مختلف تصویری ناقص یا دروغین میسازند و در اینمورد، نگاه افراد حاضر در اعتراضات، بینندگان، روایتگران و مخاطبان (سرکوبکنندگان) آن را شکل میدهند.
اولین و شاید ملموسترین دلیل تعجب از دیدن زنان و دختران معترض در خیابان، کلیشههای ذهنی ما نسبت به خود جنسیت (زن بودن) است. در یک جمله؛ جمع کثیری از ما هنوز و هنوز زنان را در سطوح مختلف بر اساس تعریف سیمون دوبوار «جنس دوم» و براساس تعریف نظام مردسالار «متفاوت اما نابرابر با مردان» میبینیم. براساس تفکر غالب و تبعیضآمیز، هنوز در پسپرده ذهنمان هنجار آن است که زنان از سیاست دور و بیاطلاع باشند. همین تفکر درمورد فضاهای متعلق به زنان نیز صدق میکند. بسیاری از ما زنها را متعلق به فضای «امن» خانه و دور از خیابان تصور میکنیم. خیابان در ایران (به دلایل مختلفی که نظام جمهوری اسلامی به آنها دامن میزند)، یک فضای «مردانه» و «درگیری» خیابانی یک امر «مردانه» تلقی میشود. سکسیسم خیرخواهانه نیز (حتی در جمع خانواده) با پشتیبانی قانون و عرف مدام پیش چشم ما تاکید میکند که زنان باید از فضای ناامن خیابان دوری کنند.
نباید فراموش کنیم که ذهنیت ما براساس بسیاری از این کلیشههای قوی و پررنگ شکل گرفته است و کمی غفلت کافیست تا تسلیم تعریفهای سادهشده از خصوصیات و زندگی زنان و مردان شویم. این نوع ذهنیت سالهای سال زمان داشته تا ریشههای خود را محکم کند. بدون بازنگری مداوم نمیتوان از رجوع به کلیشه دوری کرد. بهعلاوه نباید از تاثیر تصاویر و نمایههایی که به صورت روزمره وارد ذهن ما میشوند نیز غافل شد. هر شهروندی در ایران به عنوان معترض یا شاهد اعتراضات، بهخاطر زندگی در جامعهای که اساس و رژیم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن بر مردسالاری بنا شده است، زیر بمباران چنین تصاویری و همچنین سکسیسم (تبعیض جنسیتی) نظاممند و سازمان یافته قرار دارد.
دومین نگاه، نگاه گزارشگر است. زبان رسانهها و خبرگزاریها به این تفکیکهای جنسیتی دامن میزنند. اگر نگاهی به اخبار، اعم از خبرهای منتشر شده از اعتراضات و همچنین مناقشات خشونتآمیز داشته باشید به سادگی متوجه میشوید که به عنوان مثال برای گزارش تعداد کسانی که سوء مدیریت مسئولان و فشار جمعیت در تشییع جنازه قاسم سلیمانی جان آنها را گرفت، تعداد زنان و کودکان به صورت جداگانه اعلام میشود. در زبان رسانه، زنان همردیفِ کودکان و درحاشیه مردان گزارش میشوند.
از طرف دیگر بخش وسیعی از تصاویر و کلماتی که پیش چشم ما قرار میگیرند را رسانههای حکومتی در ایران منتشر میکنند. به عنوان مثال در تنها گزارش مردمی که پس از کشتار ماهشهر (آبان ۹۸) توسط خبرنگار خبرگزاری حکومتی فارس تهیه و منتشر شد، نه تنها با هیچ زنی مصاحبه نشده، بلکه این گزارش بهطور کل زنان را حذف کرده و تصاویر تکمیلی آن نیز به صورتی انتخاب شدهاند که گویی در آن منطقه هیچ زنی زندگی نمیکند. نباید تاثیر ناخودآگاه این نوع نگاه و حذف و سانسور زنان را بر ما بینندگان دست کم گرفت. خبرگزاریهای جمهوری اسلامی از یک سو خیابانهای شهر را خالی از زنان نشان میدهند و از سوی دیگر صدا و سیما با پخش گزارشهای متعدد به خیابان آمدن زنان در روزهای اعتراضات را «مشکوک» و به قصد سوءاستفاده از مردان (معترضین عادی) القا میکند. این رویکرد بخشی ازنگاه گستردهتریست که زنان را محدود به «ابژه جنسی» و حضور اجتماعی زنان را مساوی با سوءاستفاده از جذابیت جنسی و فریب مردان جا میزند. ناگفته نماند که توسل به استفاده از جذابیت جنسی برای اهداف غیرجنسی نیز خود محصول نظامهای مردسالار و زنستیز است.
بازنگری در افکارمان مقاومت دربرابر کلیشههای جنسیتی را آسانتر میکند. با اینوجود همه شواهد نشان میدهد که ما تا چه اندازه نسبت به پذیرش خودآگاه و ناخودآگاه کلیشههای جنسیتی و رفتار براساس آنها آسیبپذیریم.
کلیشه جداسازی زنان از مردم
کمی کنکاش در زوایای پنهان مانده جنگها، اعتراضات، زندگی روزانه، و حتی اخبار میتواند به ما کمک کند تا ببینیم چگونه زنان همیشه و همهجا حضور داشتهاند. بهرغم نقشهای تحمیلی و بار سنگین مادری و همسری، با وجود فشار اجتماعی و خانوادگی برای دوری از خیابان، بهرغم گشت ارشاد، بهرغم آزارهای جنسی در مکانهای عمومی، بهرغم تهدید به تجاوز در بازداشتگاهها، زنان بخشی از اعتراضات عمومیاند. در تجمعات اعتراضی اعم از تجمعات کارگران، بازنشستگان، معلمان و دیگر اصناف، تجمعات اعتراضی مال باختگان موسسات زنجیرهای، تصویر زنان تصویریست که کلیشه و قدرت آن، به ما اجازه شفاف دیدن را نمیدهد، یا آن جمع زنان را به عنوان استثنا جا میزند.
تحسین معترضان و شجاعت آنها سکسیسم نیست اما اگر جرأت و شجاعت را صفتی مردانه میدانیم و با دیدن آن در زنان لب به تحسین میگشاییم، تحت تاثیر کلیشههای جنسیتی هستیم. یا اگر از دیدن زنان میانسال در اعتراضات تعجب میکنیم، اگر در ذهن ما ناهید شیرپیشه (مادر پویا بختیاری) یا زنانی مانند آمنه شهبازیفر و یا آذر میرزاپور کسانی بودند که «تنها» برای همراهی با فرزندشان به خیابان آمده بودند، اگر تصور میکنیم تعدد زنان در اعتراضات، جنس اعتراضات را عوض میکند، اگر چشم بر سوءاستفاده جنسی از زنان حاضر در اعتراضات میبندیم و آن را به نوعی از تبعات بودن آنها در خیابان میدانیم، باز هم تحت تاثیر کلیشههای جنسیتی هستیم.
یکی از مخربترین نتایج این کلیشهها، جداسازی و الویتبندی میان جمعیت زنان و مردم، و بهدنبال آن مطالبات زنان و مطالبات عمومی ست.
مطالبات زنان به عنوان نیمی از جمعیت ایران بخشی از مطالبات مردمی ست. بسیاری از این مطالبات به تبعیضهای جنسیتی و تلاش نهادهای حکومتی ایران برای بهخانهراندن زنان برمیگردد. در شرایطی که تبعیضهای جنسیتی مردان و زنان را باهم درگیر میکند، نظام مردسالار تلاش میکند نقش مردان را در بروز مشکلات ناشی از تبعیضهای جنسیتی و سکسیسم پاک یا از آن چشم پوشی کند. در نتیجه مسائلی مانند حجاب اجباری، ممنوعیت ورود به ورزشگاهها، ممنوعیت دسترسی زنان به مناصب قدرت سیاسی، خشونت علیه زنان، تبعیض، آزار و سوءاستفاده جنسی در محیطهای کاری، آزار جنسی در خیابان، ظلم به زنان از طریق تفویض نقش مادری و خانهنشینی، تحمیل سیاستهای جمعیتی و بارداری، تحمیل وابستگی اقتصادی به مردان و… «مسائل زنان» خوانده شده و حل آنها به زنان واگذار میشود و مطالبات ناشی از آنها از «مطالبات عمومی» جدا میشود.
یک سوی دیگر حضور زنان در اعتراضات عمومی، طرح مسائل منسوب به زنان بهعنوان مسائل عمومی و پیگیری مطالبات زنان در قالب مطالبات عمومی ست.
نگاه نظام سیاسی اجتماعی و فرهنگی مردسالار
رویکرد دیگر نظام مردسالار تثبیت نقش عامل، پیشرو و رهبر برای مردان و در مقابل نقش فاقد عاملیت، پیرو و مطیع برای زنان است. این نقش در سطوح مختلف زنان و دختران را زیردست مردان میداند و به صورت ذاتی رهبری را به مردان نسبت میدهد. بستن تمام راههای منتهی به رهبری سیاسی و مدیریت سیاسی از زحماتیست که نظام جمهوری اسلامی در ۴۰ سال گذشته و نظامهای سیاسی پیش از آن در ایران تقبل کردند تا قدرت در انحصار مردان بماند. عبارت رجل سیاسی به خودی خود گویاست تا چه اندازه قدرت سیاسی در ایران «ارث پدری» مردان (مردان شیعه، ملتزم به حلقه علی خامنهای، رهبر ایران و مافیای سپاه پاسداران) تلقی میشود.
پس از اینکه سپاه پاسداران ۱۷۶ سرنشین هواپیمای اوکراینی را در شب حمله موشکی به پایگاه عینالاسد «به اشتباه» کشت و مردم در نقاط مختلف ایران برای اعتراض به خیابانها آمدند، یکی از کارگردانان سرشناس تئاتر ایران در توییتر نوشت: «این جنبش رهبر نداره، چون داریم تو مردها دنبالش میگردیم».