احسان مهرابی – «منشی من چند برگ کاغذ از بیت‌المال به دخترم داد، او را برکنار کردم.» عبدالله رمضانزاده، سخنگوی دولت سیدمحمد خاتمی، وقتی این جمله رحیمی را از زبان بهرامعلی ذیحساب نهاد ریاست جمهوری شنید، گفت: «به آقای رحیمی بگو، من فردی را می‌شناسم که می‌گوید یک میلیارد تومان آرد دزدیده‌ام و راست، راست راه می‌رود.»

این سخن عبدالله رمضانزاده، کنایه‌ای بود از آردهای یک میلیارد تومانی؛ یک میلیاردی که به گفته رمضانزاده با قیمت روز صد‌ها میلیارد می‌شد؛ آردهایی متعلق به کمیساریای عالی پناهندگان که برای توزیع در بین مهاجران افغان از طریق مرزهای استان کردستان تحویل شده بود تا به خراسان برسد. وقتی استانداری خراسان آرد‌ها را از عبدالله رمضانزاده، استاندار جدید مطالبه کرد مشخص شد، آرد‌ها در زمانی که محمدرضا رحیمی استاندار این منطقه بوده فروخته شده است. عبدالله رمضانزاده در جلسات خصوصی به خبرنگاران گفت در این کار علی کردان نیز سهیم بوده و پول آن هم درانتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ هزینه شده است.

 “کنایه‌های آردی” تا چند سال بین نزدیکان رحیمی و رمضانزاده مبادله می‌شد. واسطه‌های رمضانزاده هم البته همشهری رحیمی بودند و از اهالی «سریش‌آباد»؛ روستایی در قروه که کرد‌هایش ترکی هم می‌دانستند.

همشهری‌های «سریش آبادی»‌، دکترای اکسفوردی‌

رحیمی علاوه بر همشهری‌های «سریش آبادی»‌اش، دکترای اکسفوردی‌اش را هم با خود به دیوان محاسبات برد، قاب گرفت و در اتاقش به نمایش گذاشت. سریش آبادی‌های نزدیک به رمضانزاده که از دکتر شدن ناگهانی رحیمی تعجب کرده بودند به تکاپو افتادند. مدرک دانشگاه آزاد هم نبود که جای «دررو» داشته باشد. در‌‌ نهایت نزدیکان رحیمی به زبان آمدند و به مرتضی حیدری، معاون سریش آبادی رمضانزاده پیشنهاد دادند در ازای ۲۰ میلیون تومان برایش مدرک دکترا بگیرند. معاون رمضانزاده اما باورش نشد و این پیشنهاد را دامی برای خود دانست.

انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ عبدالله رمضانزاده را به زندان برد، اما رحیمی را معاون اول احمدی‌نژاد کرد تا سریش‌آبادی‌ها درتاریخ ایران یک معاون اول هم داشته باشند. رحیمی البته می‌دانست، جایگاه معاون اولی در اصل متعلق به چه کسی بوده است، پس هیچ ابایی از تمکین به معاون اول اصلی نداشت. ‌گاه محافظان و مراجعان دفتر مشایی تعجب می‌کردند وقتی رحیمی را با چندین کارتابل پشت در دفتر مشایی می‌دیدند؛ کارتابل‌هایی برای هماهنگی کار‌ها با مشایی.

انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ رحیمی را برای نخستین بار در کنار رمضانزاده قرار داد و هر دو مدافع هاشمی شدند. پس از انتخابات رمضانزاده به دانشگاه برگشت، اما رحیمی که راه و چاه ماندن در قدرت را می‌دانست، در مدح احمدی‌نژاد پای یک سوری را به میان کشید و به نقل از او گفت: «اگر بنا بود بعد از پیامبر، پیامبری دیگر بیاید، آن فرد احمدی‌نژاد است.»

همین کافی بود تا رحیمی معاون پارلمانی احمدی‌نژاد شود و حتی با رسوایی رشوه پنج میلیونی برای پس گرفتن استیضاح کردان برسرکار بماند. انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ عبدالله رمضانزاده را به زندان برد، اما رحیمی را معاون اول احمدی‌نژاد کرد تا سریش‌آبادی‌ها درتاریخ ایران یک معاون اول هم داشته باشند.

رحیمی البته می‌دانست، جایگاه معاون اولی در اصل متعلق به چه کسی بوده است، پس هیچ ابایی از تمکین به معاون اول اصلی نداشت. ‌گاه محافظان و مراجعان دفتر مشایی تعجب می‌کردند وقتی رحیمی را با چندین کارتابل پشت در دفتر مشایی می‌دیدند؛ کارتابل‌هایی برای هماهنگی کار‌ها با مشایی.

پیش از آن نزدیکان مشایی رحیمی را به واسطه دخترش می‌شناختند؛ دختری که پس از ازدواج دوم پدر به طرفداری از مادر برخاسته بود و همین دلیل کافی بود تا تنها خبرنگاری در سایت سازمان میراث فرهنگی نصیبش شود.

رفته رفته رحیمی باورش شد که جایگاه‌های از دست رفته مشایی سهم او می‌شود. پس وقتی ریاست جمهوری مشایی در نطفه خفه شده بود، برای ریاست جمهوری خودش به صرافت افتاد؛ وقت ملاقات با رهبری امیدوارترش کرد. رهبری به مشایی وقت نداده بود، اما او را پذیرفت. پس می‌شد امیدوار بود که حامیان رهبری پرونده‌های مالی را به روی او نخواهند آورد.

مخالفان سمج

کار‌ها آنطور که باید پیش نرفت. رحیمی مخالفان سمجی یافت که پرونده بیمه ایران و کرسنت را هر از گاهی به رویش می‌آوردند. پس حالا که نمی‌توانست رئیس جمهور شود باید به ماندن در دولت بعد قناعت می‌کرد، چرا که بعید نبود مخالفان دق و دلی احمدی‌نژاد را بر سر او خالی کنند. از نگاه او غرب کشوری‌ها با مرام‌تر بودند. پس طرح کاندیداتوری حمیدرضا حاجی بابایی، وزیر آموزش و پرورش را با محمدرضا باهنر درمیان گذاشت، اما معامله‌شان نشد؛ چرا که باهنر در رای داوری حاجی بابایی تردید داشت.

بلندپروازی‌های رحیمی اینک فروکش کرده اما مخالفان منتظر پایان ریاست جمهوری احمدی‌نژاد هستند تا به تعبیر رایج پنبه‌اش را بزنند. رئیس قوه قضائیه هم گفته است که در این مسئله کوتاه نمی‌آید، اما فعلاً که رحیمی در پرونده اختلاس بیمه هم جسته است. وقتی نام او را به عنوان متهم بردند شایع شد، احمدی‌نژاد به رهبری پیام داده است: «این پول‌ها در انتخاباتی هزینه شده که شما پشت آن ایستادید.»

بلندپروازی‌های رحیمی اینک فروکش کرده اما مخالفان منتظر پایان ریاست جمهوری احمدی‌نژاد هستند تا به تعبیر رایج پنبه‌اش را بزنند. رئیس قوه قضائیه هم گفته است که در این مسئله کوتاه نمی‌آید، اما فعلاً که رحیمی در پرونده اختلاس بیمه هم جسته است.

وقتی نام او را به عنوان متهم بردند شایع شد، احمدی‌نژاد به رهبری پیام داده است: «این پول‌ها در انتخاباتی هزینه شده که شما پشت آن ایستادید.» پرونده جواد لاریجانی هم گویا تا مدت‌ها برای بستن دهان برادران لاریجانی کافی است. پس رحیمی همچنان امیدوار است که از این ماجرا نیز به سلامت عبور کند. اگر ملاک تجربه‌های گذشته باشد امیدواری او چندان هم بی‌ربط نیست.

او از دادستانی شهر به نمایندگی مجلس رسید و توانست خود را در دل ناطق نوری و هاشمی رفسنجانی جا کند تا در میانه نمایندگی استاندار شود. از تمامی پرونده‌های مالی فروش آرد و زمین خواری دانشگاه آزاد به راحتی عبور کرد و رئیس دیوانی شد که بنا بود مراقب تخلفات مالی دولتمردان باشد. درحالی که هیچگاه چهره سیاسی موثری نبود به جایگاه معاون اولی رسید و همه مخالفان خود را ناکام گذاشت. نه تنها اصلاح‌طلبان بلکه اصولگرایان منتقد نیز تاکنون در زمین زدن رحیمی ناکام مانده‌اند.

رحیمی هیچگاه مشهور به سخنوری نبوده، اما بیشتر از همه نان سخنانش را خورده است. او مصداق کامل نفی این ضرب‌المثل قدیمی‌هاست که حرف را به چله کمان تشبیه می‌کنند که تیر در رفته را یارای بازگشتن نیست. حرف‌های او هیچگاه برایش کنتور نینداخته و تیرهای‌‌ رها شده را به راحتی به کمان بازگردانده است. رئیس دیوان محاسبات معاون دولتی شده که خود نامه تخلف هزارمیلیارد تومانی‌اش را امضا کرده بود تا به همه ثابت کند می‌توان هم چندین هزار میلیارد تومان را فراموش کرد و هم حرف‌های گفته شده را.

او هاشمی را «یوسف انقلاب» نامید و برایش شعر نوشت. حداد عادل را «شیر بیدار بیشه اسلام» خواند و احمدی‌نژاد برایش پیامبر ثانی شد. اینک باید منتظر تمثیل بعدی رحیمی ماند؛ تمثیلی که می‌تواند آینده او را بین پاستور و سریش‌آباد جابه جا کند.