حسین نوش آذر – در سال‌های دهه ۱۹۸۰ هر آنچه که استانیسلاو لم در رمان‌هایش پیش‌بینی کرده بود، به‌تدریج به تحقق پیوست. کامپیوترهای خانگی به بازار آمد، شبکه اینترنت شکل گرفت و در جنگ‌ها موشک‌ها و سلاح‌های هوشمند به کار گرفته شد.

استانیسلاو لم که از او به عنوان خوش‌اقبال‌ترین نویسنده لهستان یاد می‌کنند، اعتقاد داشت که چنین پیشرفت‌هایی در عرصه فن‌آوری خواه‌ناخواه به انحطاط تخیل و زوال هوش انسان می‌انجامد. شاید به همین جهت بود که لم در سال ۱۹۸۶ آخرین رمان زندگی‌اش را نوشت و آن را با نام «افتضاح» منتشر کرد.

در مجموعه برنامه‌های ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان می‌رسد، امروز به استانیسلاو لم، نویسنده داستان‌های علمی – تخیلی با یک سویه فلسفی برجسته می‌پردازیم. یادآوری می‌کنم که فایل صوتی با متنی که می‌خوانید تفاوت دارد.

بسیاری از منتقدان اعتقاد دارند که مهم‌ترین دستاورد استانیسلاو لم این است که ادبیات علمی – تخیلی را از موقعیت عام‌پسند به درآورده است. استانیسلاو لم البته این حکم را نمی‌پذیرد که آثار او از قلمرو ادبیات علمی – تخیلی می‌آید. در هر حال واقعیت این است که رویدادها در رمان‌های او در سال‌های نیامده و دور و در راه کشف جهان‌های ناشناخته اتفاق می‌افتد و با این تمهید نویسنده موفق می‌شود اطلاعات علمی‌اش را با اندیشه‌های بلند فلسفی‌اش بیامیزد و این‌ها را در قالب داستان‌هایی به غایت سرگرم‌کننده، با زبانی والا عرضه کند و به این ترتیب تلفیقی از رمان شخصیت و موقعیت و حادثه پدید آورد.

باید به این نکته بسیار مهم توجه داشت که استانیسلاو لم زیر سقف سانسور قلم می‌زد. رویکرد او به داستان‌های علمی – تخیلی برای او این امکان را فراهم می‌آورد که سانسور را دور بزند. او در قالب شخصیت‌هایی مثل ربات‌های فراموشکار و فضانوردان بی‌دست و پا از دیوان‌سالاری اداری در کشورهای بلوک شرق انتقاد می‌کرد و باور بی‌چون و چرا به پیشرفت‌های فن‌آوری را به سخره می‌گرفت. با این‌حال اتفاقاً به خاطر همین حال و هوای علمی – تخیلی داستان‌هایش، آثار او در لهستان، آلمان شرقی و اتحاد جماهیر شوروی نه تنها مجال انتشار پیدا کرد، بلکه خوانندگان بسیار هم یافت.

«سولاریس» که صادق مظفرزاده به فارسی هم ترجمه‌اش کرده، از مهم‌ترین آثار استانیسلاو لم است. در این رمان بدبینی لم به آینده بشر به خوبی نمایان می‌گردد.

استانیسلاو لم در شهر لمبگرگ که اکنون در اوکرائین قرار دارد متولد شد. می‌گویند او با ضریب هوشی ۱۸۰ درصد باهوش‌ترین کودکی بوده که در لهستان متولد شده است. او که طبیب بود، به جای درمان بیماران به پژوهش روی آورد و سپس به ریاضیات و فیزیک پرداخت. نخستین رمان او، «انسان مریخی» در سال ۱۹۴۶ منتشر شد.

در این رمان، یک انسان مریخی با سفینه‌اش سقوط می‌کند و روی کوهی می‌افتد. گروهی از دانشمندان، بدون اطلاع حکومت تلاش می‌کنند از راز سفینه او که با نیروی اتم حرکت می‌کند سر دربیاورند. این کنجکاوی که از روی طمع و میل به قدرت در آن‌ها پدید آمده زمینه‌ساز رویارویی و ارتباط‌ناپذیری انسان با یک موجود فضایی می‌شود. انسان مریخی از یک ذهنیت بسیار جنایتکار برخوردار است، اما او نه از روی لذت یا غریزه، بلکه به ضرورت جنایت می‌کند. انسان‌ها هم از یک سو کنجکاوند که از ناشناخته‌ها آگاه شوند، اما از سوی دیگر از ناشناخته‌ها وحشت دارند. این موضوع یکی از مهم‌ترین انگیزه‌های قهرمانان استانیسلاو لم در رمان‌های بعدی‌اش است. «انسان مریخی» از منظر یک روزنامه‌نگار روایت می‌شود.

کتاب بسیار خواندنی «روزنوشت‌های ایون تیچی»، رمان‌های «شکست‌ناپذیر» و «همایش آینده‌شناسی» از آثار پرخواننده استانیسلاو لم به شمار می‌آیند. «سولاریس» که صادق مظفرزاده به فارسی هم ترجمه‌اش کرده، از مهم‌ترین آثار استانیسلاو لم است. در این رمان بدبینی لم به آینده بشر به خوبی نمایان می‌گردد: گروهی از انسان‌ها که برای کاوش هستی به راه افتاده‌اند، با سیاره‌ای شگفت‌انگیز که دریایی آن را فراگرفته مواجه می‌شوند. دریا در این سیاره می‌تواند بیاندیشد و از ضمیر پنهان انسان‌ها و از آرزوها و حسرت‌های آنان آگاه گردد. رابطه بین انسان و طبیعت دگرگون می‌گردد، اکنون این طبیعت است که انسان را موضوع کاوش‌هایی قرار می‌دهد.

در رمان خواندنی «ربات وفادار» یک نویسنده بسیار ناموفق به نام کلمپنر که رمان‌های پلیسی مبتذل می‌نویسد، در مخمصه بدی قرار دارد. او می‌بایست هر چه سریع‌تر کتابش را تمام کند و به ناشر بدهد اما از عهده این‌کار برنمی‌آید. روزی به طرز غیرمنتظره‌ای زنگ در خانه او به صدا درمی‌آید. پستچی بسته‌ای را به او تحویل می‌دهد. در این بسته به‌راستی یک ربات هوشمند قرار دارد. ازین پس زندگی کلمپنر دگرگون می‌شود و ربات به جای او داستان‌های خواندنی می‌نویسد و او را به شهرت و موفقیت می‌رساند. در اینجا هم استانیسلاو لم رابطه بین انسان و فن را دگرگون جلوه می‌دهد. این فن است که سرانجام بر انسان غلبه پیدا می‌کند.

ما در بررسی آثار ژول ورن دیدیم که در دهه‌های آغازین قرن نوزدهم در ادبیات علمی – تخیلی بیشتر امید انسان به پیشرفت تجلی پیدا می‌کرد تا واهمه‌های او از ناشناخته‌ها. در آثار استانیسلاو لم در دهه‌های پایانی قرن بیستم اما بیشتر واهمه‌های انسان از ناشناخته‌ها نمود پیدا می‌کند. مثل این است که خوشبینی بیش از حد به دستاوردهای علمی پس از یک قرن جای خود را به واقع‌بینی داده است.

استانیسلاو لم در سال‌های پایانی زندگی‌اش اعتقاد پیدا کرده بود که با توجه به مشکلات بزرگی که روی زمین وجود دارد، تلاش انسان برای سفر به فضا تلاشی بیهوده است.

او گفته است: آن‌ها که آسمان را روی زمین جست‌و‌جو می‌کنند، ظاهراً از جغرافیا هیچ اطلاعی ندارند.

در همین زمینه:
ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه از حسین نوش‌آذر در رادیو زمانه