غلامعلی صادقی، دادستان مشهد، چند وقت پیش اعلام کرده بود که اختیارات دادستان از اختیارات خداوند متعال به اندازه یک بند انگشت کمتر است.

در تکمیل حرف‌های او می‌توان گفت که اختیارات بازجو یک بند انگشت از اختیارات خداوند متعال بیشتر است.

آمنه سادات ذبیح‌پور خبرنگار برنامه امنیتی ۲۰:۳۰

چند روز پیش سپیده قلیان در صفحه مجازی خود در توییتر نوشت که یکی از خبرنگاران صداوسیما به نام آمنه سادات ذبیح‌پور در فرایند بازجویی او شرکت داشته است.  پیش از این هم بعضی از زندانیان پس از آزاد شدن اعلام کردند که بسیاری از خبرنگاران و حتی مجریان صداوسیما از جمله اسماعیل فلاح، حسن شمشادی، علی رضوانی و دیگران بازجوی آن‌ها بودند.

البته همانطور که انتظار می‌رفت صداوسیما چند روز بعد از افشاگری قلیان با ساخت برنامه‌ای کوتاه در بخش خبری بیست و سی چنین اتهاماتی را نسبت به خود و کارمندانش تکذیب کرد.

بازجویی به مثابه شغل دوم

معدود کسانی که از بازجو بودن خبرنگار صداوسیما تعجب می‌کنند احتمالاً هنوز از سازوکار قدرت در ایران و از نقش حیاتی بازجویان امنیتی در آن آگاهی ندارند. مساله بر سر این نیست که یک خبرنگار می‌تواند بازجو باشد یا نه، مساله اصلی اینجاست که یک بازجو به راحتی می‌تواند خبرنگار باشد یا خبرنگار بشود. در ایران بازجویی به خودی ‌خود یک شغل و کار مرسوم محسوب نمی‌شود و از طرف دیگر در جامعه هم چنین حرفه‌ای  توسط عموم به رسمیت شناخته نمی‌شود. بازجوها معمولا کارهای دیگری دارند یا حداقل طوری نشان می‌دهند که انگار در جاهای دیگری مشغول به کارند. آنها سعی می‌کنند بازجو بودن خود را حتی از نزدیک‌ترین آشنایانشان نیز پنهان کنند و به همین دلیل تندروترین بازجویان حکومت هم، حتی بعد از بازنشستگی و دم مرگ، بازجو بودنشان را تکذیب می‌کنند.

بازجویی با کارگری، کارمندی، رانندگی، کارهای هنری، پزشکی و کارهای دیگر متفاوت است به این دلیل ساده که یک بازجو می‌تواند یک کارگر، یک کارمند، یک راننده، یک هنرمند و یک پزشک هم باشد. از این نظر بازجو به موجودی نامرئی و مخوف شبیه است که می‌تواند به دلخواه در کالبد موجودات دیگر پنهان شده و آن‌ها را تسخیر کند. او در سلسه‌مراتب قدرت در بالاترین مکان ممکن می‌ایستد و میزان تاثیرگذاریش از نیروهای نظامی و حتی از قضات هم بیشتر است. بسیاری از فعلان سیاسی کشور می‌دانند که قاضی دادگاه‌ سیاسی، بدون توجه به دفاعیات متهم و حقایق موجود، فقط و فقط با توجه به برگه‌هایی که بازجوها در اختیار او قرار می‌دهد حکم صادر می‌کند.

غلامعلی صادقی، دادستان مشهد، چند وقت پیش اعلام کرده بود که اختیارات دادستان از اختیارات خداوند متعال به اندازه یک بند انگشت کمتر است. در تکمیل حرف‌های او می‌توان گفت که اختیارات بازجو یک بند انگشت از اختیارات خداوند متعال بیشتر است. او می‌تواند هر کسی باشد، هر کاری بکند، هر تاریخی را بسازد، هر قانونی را زیر پا بگذارد و هر چیزی را توی دهن هر کسی که می‌خواهد بگذارد، حتی توی دهان خداوند.

دوران بازجویی، دوران پس از مرگ

زندانیان سیاسی همیشه در برابر بازجوها تنها هستند. آن‌ها بعد از چندین روز تحمل زندان انفرادی و تجربه سخت شکنجه‌های روحی و روانی مجبورند که با افرادی ناشناس در مکانی ناشناس حرف بزنند. در فرایند بازجویی قدرت بازجو و دامنه اختیارات او بی‌نهایت است و توان و امکانات زندانی بسیار ناچیز. از سوی دیگر معمولاً به چشمان زندانی چشم‌بند می‌زنند تا بازجو شناخته نشود. در اتاق بازجویی فقط صدای بازجو شنیده می‌شود. تو گویی زندانی در یک دنیای دیگر زندگی می‌کند، جایی شبیه به قبر. او توسط افرادی ناشناس و نامرئی بازجویی می‌شود که در عالم واقع وجود ندارند و یا وجود داشتنشان را انکار می‌کنند. به همین خاطر زندانیانی که از درون اتاق بازجویی بیرون می‌آیند شبیه مردگانی هستند که از تاریکی قبر به دنیا برمی‌گردند. آن‌ها نمی‌توانند هیچ تصویر یا سندی را به عنوان مدرک به همراه خود بیرون بیاورند و به دیگران نشان بدهند. در نتیجه طرفداران حکومت به راحتی می‌توانند ادعاهای زندانیان را تکذیب کنند به همان شکل که آتئیست‌ها زندگی پس از مرگ را تکذیب می‌کنند. به بیان ساده‌‌تر حرف زدن از دوران بازجویی شبیه حرف زدن از زندگی پس از مرگ است. سال‌ها پیش انتشار فیلم بازجویی همسر سعید امامی، که توسط یکی از عوامل وزارت اطلاعات لو رفته بود، موجب وحشت و بهت بسیاری از مردم شد. آن‌ها دنیای تاریک، مخوف و پنهانی را می‌دیدند که دیدنش تا پیش از این ناممکن بود. انتشار این فیلم مصادف بود با انتشار یک کتاب – به همراه نوار صوتی‌ – که همین حس وحشت را در جامعه ایجاد کرده بود: سیاحت غرب. کتابی درباره خاطرات بعد از مرگ.

تنهایی در برابر بازجو؛ تنهایی دم مرگ

سابقه بازجویی در ایران به طور سیستماتیک به حکومت پیشین باز می‌گردد. در اواخر دهه چهل و دهه پنجاه، به دلیل رو به افزایش گذاشتن اعتراضات و پا گرفتن مبارزات گروه‌های مخالف سلطنت، فرایند بازجویی واجد نقشی حیاتی در سیستم امنیتی حکومت شد. به رغم تمام شباهت‌های موجود بین بازجویی در حکومت پیشین و حکومت فعلی تفاوت‌های معناداری نیز بین این دو به چشم می‌خورد. در دوران پهلوی بازجویی غالباً ابزاری بود برای اطلاع ماموران امنیتی از چیزهایی که درباره آن‌ها اطلاعی نداشتند. بازجو می‌خواست چیزی را در گذشته و یا آینده بداند که پیشاپیش نمی‌دانست و امیدوار بود با شکستن مقاومت زندانی و در صورت نیاز شکنجه او به این اطلاعات دست پیدا کند. رایج‌ترین نوع اطلاعاتِ مورد نیاز بازجوها اطلاعات درباره سازمان‌های مخفی، برنامه‌های آینده و محل اقامت دیگر مبارزان بود. آن‌ها در بعضی اوقات زمان محدودی برای به حرف در آوردن زندانی داشتند و باید در همین زمان کوتاه به اطلاعات لازم می‌رسیدند. این سبک از بازجویی در طول تاریخ معاصر توسط حکومت‌های مختلف در کشورهای دیگر نیز استفاده شده است.

«ما اگه یه کاری کنیم که رفته باشی چی؟»

در دوران بعد از انقلاب علاوه بر نمونه مذکور از بازجویی نوعی دیگر از بازجویی نیز توسط بازجویان انقلابی ابداع و معرفی شد. در این سبک منحصربفرد از بازجویی، بازجو دیگر نیازی به گرفتن اطلاعات از زندانی ندارد و تلاشی برای رسیدن به حقیقت نادانسته نمی‌کند. او پیشاپیش حقیقت را می‌داند و در فرایند بازجویی سعی می‌کند این حقیقت را به هر وسیله‌ای که شده به زندانی بقبولاند. در همان بازجویی زن سعید امامی یکی از بازجویان به زندانی، که تا حالا به اسرائیل نرفته، می‌گوید: «ما اگه یه کاری کنیم که رفته باشی چی؟». اگر در سبک کلاسیک بازجویی متهم چیزی را از قبل می‌داند و بازجو به دنبال آن است در این نوع از بازجویی، بازجو پیشاپیش چیزی را می‌داند و متهم باید آن را بپذیرد. از این جهت سازوکار بازجویی در ایران به سازوکار خبررسانی در صداوسیما نزدیک است. در هر دو اطلاعات و خبر، مستقل از آن چیزی که واقعاً در واقعیت می‌گذرد، از پیش نوشته شده‌اند و تنها کار لازم حقنه کردن آن‌ها به طرف مقابل است. در زندان بازجو این داستان را به زندانی می‌فهماند و در صداوسیما خبرنگار به مخاطب. پس می‌توان گفت که اگر خبرنگار و بازجو یکی هم نباشند در نهایت مشغول انجام یک وظیفه هستند.

هدف اصلی این نوع منحصربفرد از بازجویی کنترل اوضاع و خفه کردن مخالفان است به شیوه‌ای مستقیم و بدوی از طریق ابزار و آلات مدرن و مجهز. چندین سال بعد از ماجرای ترور دانشمندان هسته‌ای با اعترافات مازیار ابراهیمی مشخص شد که متهمان و مجرمان آن هیچ نقشی در این ترورها نداشتند و به اشتباه محاکمه و شکنجه شده‌اند. غریب آنکه بعد از افشای این قضیه هیچ عکس‌العملی از جانب مسئولان امنیتی صورت نگرفت و احدی از بانیان و آمران نیروهای اطلاعاتی توبیخ نشد. امری که نشان می‌دهد فرایند عادلانه محاکمه و بازجویی متهمان اصلی آن قضیه هیچ اهمیتی ندارد و تنها مساله مهم برای بازجویان زهرچشم گرفتن از مخالفان و نمایش قدرت برای خودی‌هاست. برای نیل به این هدف یکی از مهمترین ابزارهای بازجویان استفاده از ابزار خبرنگاری در صداوسیماست.

تقریباً بعد از هر بار دستگیری مخالفان سیاسی‌، و زمانی که صدای جامعه در اعتراض به این دستگیری بالا می‌گیرد، برنامه‌ای از صداوسیما پخش می‌شود تا سرکوب آن‌ها را توجیه می‌کند. سناریوهای از قبل نوشته شده بازجوها، حرف‌های متهمان زیر فشار و نیز انتشار تصاویر و ویدئوهای شخصی زندانیان جزو همیشگی این برنامه‌ها هستند. می‌توان گفت که یک بازجویی هرگز کامل نمی‌شود مگر اینکه خبر آن در روزنامه‌های وابسته و یا فیلمش در بخش‌های خبری صداوسیما پخش شود.

شاید امروز دیگر همه این را می‌دانند در روزگار ما هر نوع مخالفت سیاسی‌ سرکوب خواهد شد. چه مخالفت قانونی و چه غیرقانونی. حکم مخالفان هم از پیش صادر شده است. نیازی به دانستن حقیقت، واقعیت ماجرا و چیزهایی از این دست نیست. در این میان بازجویی فقط برای آماده کردن مواد خامِ برنامه‌ها و فیلم‌های احتمالی برای رسانه‌های دولتی به کار می‌رود. خلاصه اینکه بازجویی و خبرنگاری جدا از یکدیگر نیستند. دو مرحله مختلف از یک عملیات واحد هستند.


از همین نویسنده: