اکبر گنجی − پروژهی روشنفکری دینی هیچ توجهی به مسئلهی فقر و نابرابریهای اقتصادی ساختاری ندارد. روشنفکران دینی اگر دیندارند، به حکم آیات و روایات باید در این خصوص سخن میگفتند. اگر لیبرال هستند، بزرگترین اندیشمندان لیبرال در این باره نظریه پردازی کردهاند. اگر مسئلهی آنها دموکراسی است، دموکراتیزه کردن جامعه و ساختار سیاسی ایجاب میکند که در این مورد دیدگاه روشنی اتخاذ کنند. اگر مدافع حقوق بشر هستند، فقر زدایی و تبعیض زدایی جزو حقوق بشر است.
01 September 2012
روشنفکری دینی و مسئلهی فقر
فقر و فلاکت با حقوق مدنی و سیاسی ارتباط دارد. اگر چه دموکراسی محصول توازن قوا میان دولت (رژیم سیاسی) و جامعهی مدنی است، اما شواهد و قرائن تاریخی نشان میدهد که دموکراسیهای تثبیت شده متعلق به جوامع توسعه یافته و ثروتمند هستد. دموکراسی تثبیت شده با توسعهی اقتصادی (حداقلی از درآمد سرانهی ملی)، با سوادی و گسترش طبقهی تحصیلکرده همبستگی بالایی دارد. فقرا و بی سوادها باید بکوشند تا زنده بمانند، آنان وقتی و فرصتی برای نیازهای سطح بالا ندارند. شکاف میان شمال و جنوب بسیار عمیق است. این تبعیض نه تنها اخلاقاً ناموجه است، که با حقوق بشر هم تعارض دارد.
نگاهی به شکاف شمال- جنوب
نگاهی گذرا به برخی شاخصها عمق فاجعه را بر ملا میسازد:
از مجموع ۶ میلیارد و ۵۷۵ میلیون جمعیت جهان، ۸۳۰ میلیون نفر از سوء تغذیه سخت و طولانی مدت رنج میبرند، یک میلیارد و صد میلیون نفر از دسترسی به آب سالم محرومند و دو میلیارد و شصد میلیون فاقد مراقبتهای بهداشتی اولیه اند[۱].
“از ۶ میلیارد نفر جمعیت دنیا حدود یک پنجم یا یک میلیارد و دویست میلیون نفر با درامد یک دلار یا کم تر زندگی میکنند و تقریباً نیمی از مردم جهان یا دو میلیارد و هشتصد میلیون نفر با درآمد روزانه کم تر از دو دلار زندگی میکنند…در ارقام ذکر شده تفاوت قدرت خرید لحاظ شده است…رقم واقعی[قدرت خرید آنها] ۳۲ سنت در روز …در خود خط فقر است، یعنی حد بالای درآمد یک پنجم جمعیت جهان. متوسط درآمد این ۱,۲ میلیارد نفر حدود ۳۰ درصد کم تر است، که مساوی است با تقریباً ۲۳ سنت در روز”[۲].
مجموع داراییهای سه نفر اول ثروتمندترین مردم جهان از مجموع تولید ناخالص ملی فقیرترین کشورهای توسعه نیافته، شامل بیش از ۶۰۰ میلیون نفر جمعیت، بیش تر است[۳].
“طبق گزارش توسعهی بشر در سال ۱۸۲۰ یک پنجم جمعیت جهان که در ثروتمندترین کشورها زندگی میکردند روی هم رفته درآمدشان سه برابر مجموع درآمد یک پنجم از جمعیت جهان بود که در فقیرترین کشورها زندگی میکردند. یک قرن بعد این نسبت به ۱۱ برابر افزایش یافته بود. در سال ۱۹۶۰ این نسبت به ۳۰ برابر، در ۱۹۹۰ به ۶۰ برابر، و در ۱۹۹۷ به ۷۴ برابر رسیده بود”[۴].
آمارهای دیگری حاکی از این است که حدود دو میلیارد انسان از دسترسی به داروهای اساسی محرومند. و گزارش دیگری از سازمان ملل در سال ۱۹۹۸ نشان میدهد که حدود یک میلیارد نفر دارای سر پناه مناسبی نیستند و دو میلیارد انسان بی بهره از الکتریسیته اند[۵].
حدود ۱۷۰ میلیون کودک در بین سن ۵ تا ۱۴ سالگی به کارهای طاقت فرسا و مخاطره انگیز واداشته شدهاند که از بین آنها حدود ۹ میلیون نفر به نوعی بردگی (مانند کار اجباری بدون دستمزد، به عنوان سرباز در گروههای نظامی خشونت طلب و یا به فاحشه گری و پورنوگرافی) گرفته شده اند[۶].
“هر ساله بیش از ده میلیون کودک زیر پنج سال به علل قابل پیشگیری تلف میشوند از جملهی این علل میتوان از سوء تغذیه، آب آلوده، و عدم دسترسی به حتی ابتداییترین مراقبتهای بهداشتی نام برد”[۷].
تقریباً یک سوم از آمار مرگ و میر در جهان، یعنی حدود ۱۸ میلیون نفر در سال، به علت فقر روی میدهد که به آسانی از طریق تأمین تغذیه بهتر، آب سالمتر، سیستم بهینهی فاضلاب، واکسیناسیون و دیگر واقعیتهای اولیهی پزشکی قابل پیش گیریاند. سر جمع این تعداد نشان میدهد که بیست سال پس از پایان جنگ سرد حدود ۳۵۰ میلیون انسان در اثر فقر و گرسنگی جان باخته اند، یعنی به مراتب بیش از تمام کشتههای جنگ ها، انقلابها و درگیریهای قومی در قرن بیستم.
این میزان مرگ و میر ناشی از فقر در حالی رخ میدهد که بشر هیچ گاه در تاریخ خود به اندازهی امروز از توانایی علمی، تکنولوژیک و اقتصادی برای فائق آمدن بر فقر برخوردار نبوده است. کل مصرف سالانهی ۲ میلیارد و ۷۳۵ میلیون نفر که زیر ۲ دلار زندگی میکنند (یعنی تقریباً ۴۲ درصد جمعیت کرهی زمین) حدود ۴۴۰ میلیارد دلار است و تمام کسری مالی آنها ۳۳۰ میلیارد دلار در سال است. جالب است که این کسری مالی تنها با یک درصد از درآمد ملی کشورهای ثروتمند (که در سال ۲۰۰۵ مبلغ ۳۵ هزار و صد و چهل و دو میلیارد دلار گزارش شده) قابل جبران است[۸].
حق زندگی انسانی به منزلهی حقوق بشر
بسیاری از مدافعان حقوق بشر براین باورند که نابرابریهای جهانی ناشی از علل ساختاری است. فرایند جهانی سازی تعداد بی شماری از زنان را وارد بازار کار کرده و آنان را تحت استثمار شدیدی- همان امری که “زنانه سازی فقر” نامیده میشود- قرار داده است. همین فرایند رقبایی قدرتمند برای دولتها ساخته و به عنوان نمونه اینک از صد اقتصاد بزرگ دنیا ۴۹ درصد دولتها و ۵۱ درصد شرکتها هستند. کمپانیهای بزرگ سرمایه داری نیز سرمایههای خود را به مناطقی سوق میدهند که نیروی کار به شدت ارزان (مانند چین و هند) در آن وجود دارد و رفتاری با آنان میکنند که به هیچ وجه در کشور خود نمیتوانند با کارگران انجام دهند (جهانی سازی در عین حال از طریق انتقال سرمایه و تکنولوژی موجب توسعهی اقتصادی مناطق توسعه نایافته شده است).
کوشش مدافعان حقوق بشر علیه فقر و فلاکت بی ثمر نبوده است. در ۱۹۸۶ مجمع عمومی سازمان ملل اعلامیهی حق توسعه را به تصویب رساند و توسعه به عنوان یکی از حقوق بشر رسمیت یافت. با این حال، پرسش اساسی این بود: چه نهادی در برابر این حق وظیفه مند است؟ پاسخ روشن چنین بود: دولتها، خصوصاً دولتهای ثروتمند وظیفه دارند به کشورهای فقیر جهت توسعهی اقتصادی کمک کنند.
برخی از نظریه پردازان حق توسعه را بسط مادهی ۲۲ اعلامیهی جهانی حقوق بشر به شمار آوردهاند که مطابق آن:”هر کس حق دارد به وسیلهی مساعی ملی و همکاری بین المللی، حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را به دست آورد”.
اگر چه این حق در سطح جهانی به رسمیت شناخته شده و دولتهای توسعه یافته ملکف شدهاند تا در این زمینه وظایف خود را انجام دهند، اما دولتهای استبدادی فاسد، که بر اکثر جوامع توسعه نایافته سیطره دارند، باید به عنوان مهمترین عامل داخلی فقر و فلاکت در نظر گرفته شوند. آنان به جای توسعهی جامعه، ثروت مردم خود را غارت میکنند و بر شکاف طبقاتی داخلی میافزایند. در بهترین حالت شعار آنان این است: “اول نان بعد آزادی“. به تعبیر دیگر، جامعهی گرفتار فقر و عقب ماندگی نیازمند آزادی و دموکراسی نیست. با توجه به همین مدعا بود که اعلامیهی وین- ۱۹۹۳- تأکید کرد که حقوق بشر “جدایی ناپذیر” و “لازم و ملزوم یکدیگر“اند. نمیتوان به بهانهی حق زندگی انسانی (رهایی از فقر و تأمین نیازهای اولیه) آزادی و دموکراسی را به تعلیق در آورد.
لیبرالیسم برابریخواه و مسئلهی فقر
پارهای از فیلسوفان سیاسی معاصر متعلق به “لیبرالیسم برابری خواه” بر این باورند که از طریق اصلاحات حداقلی در ساختار نهادهای بین المللی مانند بانک جهانی ، سازمان تجارت جهانی و…و با توزیع تنها یک درصد از درآمد جهانی میتوان بر فقر خانمان سوز غلبه یافت. اما ارادهی کشورهای قدرتمند با سوق دادن نهادهای موجود در جهتی مخالف، مانع تحقق چنین امری میشوند.
به طور کلی تحقیقات منتشر شده نشان میدهد که نابرابری درآمد مابین انسانها به طور فزاینده ، رو به افزایش نهاده است. میزان نابرابری درآمد از ۹۸- ۱۹۸۸ از ۷۲,۷ به ۷۹,۹ درصد رشد کرده است. این میزان نابرابری در زمینهی ثروت بیشتر قابل مشاهده است: حدود ۵۰ درصد از مردم تنها ۱,۱ درصد از ثروت برخوردارند و در حالی که ۱۰ درصد از افراد، ۸۵ درصد ثروت جهانی و یک درصد از افراد، ۳۹,۹ درصد ثروت را در اختیار دارند.
پاسخ کشورهای ثروتمند- مدعی حقوق بشر- به فقر خانمانسوز جهانی عمدتاً در لفاظیهای بلیغ و وعدههای سرخرمن خلاصه میشود. توماس پوگی- استاد دانشگاه کلمبیا- نشان میدهد که حتی وعدههای دلفریب این دولتها برای کاهش فقر و گرسنگی ، بسیار زیرکانه و به نفع منافع کم رنگ تقلیل یافته است[۹].
دولت آمریکا اعلان میکند که:
“دست یابی به حق برخورداری از غذا یا هر حق اساسی که مانع گرسنگی شود، هدفی است که باید رفته رفته تحقق پیدا کند[اما نیل به این هدف] هیچ گونه مسئولیت یا تکلیف بین المللی را ایجاب نمیکند”[همان].
پیش فرضی که در ورای انکار تکلیف بین المللی نهفته است نشان میدهد که گویی تحقق جهانی حقوق بشر صرفاً متضمن تکلیف سلبی است به این معنا که تکلیف رژیمهای دموکراتیک صرفاً این است که مانع دستیابی مردم جهان به حقوق بشر نباشند و نه این که آنها را در دستیابی به این حقوق از طریق مبارزه با عوامل تهدید کننده یاری دهند (در اینجا یک بام و دو هوایی بودن دولت آمریکا در برابر نقض جهانی حقوق بشر کاملاً آشکار است: آنها در برابر فقر خانمانسوز که باعث مرگ میلیونها انسان میشود فقط به تماشا نشستهاند و هیچ تکلیفی برای مهار هیولای فقر برای خود نمیشناسند).
پیش فرض مزبور با در نظر گرفتن این نکته که حقوق بشر مستلزم تکلیف اخلاقی ایجابی (مثبت) است کاملاً نقض و رد میشود (تکلیف ایجابی را نمیتوان و نباید به تهاجم نظامی دائمی به کشورهای مختلف فروکاست، امری که به قول جیمی کارتر در شصت سال گذشته توسط دولت آمریکا صورت گرفته است).
شکی نیست که نابرابریهای عمیق در جهان کنونی ریشه در روندهای تاریخی پیشین دارد که با بردگی، کشتارهای دست جمعی و استثمار همراه بوده است. اروپائیان مهاجر با فتح آمریکا، چند میلیون ساکن بومی آن را قتل عام کرده و به بردگی گرفتند. دولتهای ثروتمند غربی میگویند که آنها مسئول گناه اجدادشان نیستند. اما آنها از تاریخ گناهان پیشینیانشان برخوردارند، میراث عظیم ثروت، قدرتی که مایهی برتری و سلطهی آنها بر جهان شده است، نتیجهی اشغال و تصاحب نظامی گریانهی سرزمین دیگران بوده است.
توکویل و آرنت به خوبی توضیح دادهاند که دموکراسی در آمریکا پا گرفت، برای این که آمریکا- برخلاف فرانسه- با مسئله فقر روبرو نبود، آنان بهشت خدادادی را فتح کرده بودند که امکان برابری را مهیا میکرد. اما انقلاب فرانسه با حل مسئلهی فقر دست به گریبان بود. توکویل در ۱۸۳۱ نوشت:”مزیت بزرگ آمریکاییها این است که به دموکراسی رسیدند بدون آن که مجبور به تحمل یک انقلاب دموکراتیک باشند…آنها برابر زاده میشوند و نیازی ندارند برابر شوند“. آرنت هم با دو تخصیص این حکم کلی را نتیجه گرفت که: “پیروزی انقلاب در آمریکا و شکست آن در فرانسه به سبب مشکل فقر بود که بجز در آمریکا در همهی نقاط دیگر دنیا وجود داشت”[۱۰].
مسئله، فقط مسئلهی پیشینهی تاریخی نیست. مسئله ساختار جهانی نابرابری آفرین است. مسئله، مسئولیت دولتهای به شدت ثروتمند در برابر صدها میلیون انسان گرسنه است. دولتهای ثروتمند- و عمدتاً دموکراتیک غربی- با تأیید و کوشش در جهت تحمیل نظم جهانی موجود، آگاهانه صدها میلیون نفر انسان را از حق برخورداری از “سطح زندگانی، شامل سلامتی و رفاه خود و خانواده از حیث خوراک، مسکن، مراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی” (مادهی ۲۵ اعلامیهی جهانی حقوق بشر) محروم ساختهاند. اعلامیهی جهانی حقوق بشر به صراحت اعلان میدارد که “هر کس حق دارد برقراری نظمی را بخواهد که از لحاظ اجتماعی و بین المللی حقوق و آزادیهایی را که در این اعلامیه ذکر گردیده است تأمین کند و آنها را به مورد عمل گذارد” (مادهی ۲۸). نهادهای موجود بین المللی (و در واقع هنجارها و قواعد حاکم بر نظم جهانی موجود) نه تنها در این امتحان شکست خوردهاند بلکه به دلایل پیشین به وخیم تر شدن فقر خانمانسوز جهانی کمک میکنند.
فیلسوفان سیاسی لیبرال برابری خواه مانند توماس پوگی، چارلز باینتر، دیوید میلر، دپرل مولندورنک، و… دربارهی فقر جهانی و نسبت آن با نقض حقوق بشر-علی رغم اختلافات در مبانی تئوریک آنها- بسیار سخن گفتهاند. نظریهی جان راولز دربارهی نظم و عدالت جهانی که در کتاب قانون ملل وی تحلیل شده است با اهم مدعیات این گروه از فیلسوفان هم خوانی کلی دارد. به طور کلی میتوان گفت که جان راولز از منتقدان جدی نظم موجود جهانی- که صرفاً بر پایهی منافع ملی کشورهای قدرتمند بنا شده- یعنی سنت فکری رآلیسم میباشد. او نظریهی خویش را برپایهی احترام متقابل ملتها نسبت به حقوق، و سنتهای فرهنگی متفاوت بنا مینهد. فیلسوفان و صاحبنظران لیبرالی مانند توماس نیگل، جوشوا کوهن (استاد دانشگاه استنفورد)، ساموئل فریمن، لیف ونر (استاد دانشگاه شفیلد انگلستان)، دیوید ریدی، کرست براون ، و…آثار فراوانی در دفاع از نظریهی عدالت جهانی راولز به رشتهی تألیف در آوردهاند.
پیتر سینگر نیز مدافع نظریهی برابری راولز است. او- به عنوان یک آمریکایی- به شدت مواضع دولتهای غربی- خصوصاً دولت آمریکا- را در امتناع از وظیفهی فقر زدایی از جهان به نقد میکشد. سینگر نظریهی کمک به محرومان جامعهی خود را رد کرده و مدعای کمک به فقیرترین مردم جهان را موجه میسازد.او تولد در یک کشور خاص را کاملاً اتفاقی میداند که فقرا را از کمک محروم نمیسازد. سینگر مینویسد:
“اگر کشورهای توسعه یافتهی جهان را به ترتیب درصدی از تولید ناخالص ملی شان که صرف کمک برای توسعه[مناطق فقیر جهان] میکنند رده بندی کنیم، آمریکا مطلقاً و بدون هیچ تردیدی مقام آخر را دارد“[۱۱].
سینگر با آمار و ارقام فراوان مدعای خود را تثبیت کرده و سپس میگوید:”حتی ذکر همین مبلغ ناچیز هم به منزلهی کمک آمریکا به فقیرترین مردم دنیا کاری مبالغه آمیز است، چرا که قسمت اعظم این کمکها صرف تأمین اهداف سیاسی و راهبردی آمریکا میشود. بزرگترین دریافت کنندهی کمکهای امریکا برای توسعه مصر است”[۱۲]. سینگر میگوید:”کوتاهی آمریکا در پیوستن به جبههی جنگ علیه فقر تنها ناشی از جهل مردم آمریکا نیست، بلکه نقایص اخلاقی رهبران سیاسی آمریکا هم در این مورد موثر است”[۱۳].
روشنفکری دینی و مسئلهی فقر و بینوایی
یکم- نواندیشی پیش از انقلاب: پروژهی دین شناسانهی نواندیشان دینی قبل از انقلاب کاملاً با مسأئل اقتصادی و فقر درگیر بود. آیت الله طالقانی کتاب اسلام و مالکیت را نوشت که یکی از کارهای او در این زمینه است. خطبههای نهج البلاغه در این خصوص بسیار مورد توجه او بود و دائماً- از جمله در نمازجمعههای ابتدای انقلاب- آنها را شرح میکرد.
مهدی بازرگان هم به مسائل اقتصادی- کار و بانک و طبقات و انفاق و چپ زدگی- توجه داشت و در این زمینه نظرورزی میکرد.
بخشی از نوشتههای مرتضی مطهری در این زمینه در کتابهای نظری بر نظام اقتصادی اسلام، مسئلهی ربا گرد آمده است. فصلی از کتاب سیری در نهج البلاغه را هم به ارزش عدالت اختصاص داد و به سنت علی بن ابی طالب استناد کرد و گفت:
“بعد از عثمان علی زمام امور را به دست گرفت. از آن حضرت خواستند كه عطف به ما سبق نكند و كاری به گذشته نداشته باشد. كوشش خود را محدود كند به حوادثی كه از اين به بعد در زمان خلافت خودش پيش میآيد، اما او جواب میداد كه :”الحق القديم لا يبطله شیء” حق كهن به هيچ وجه باطل نمیشود. فرمود به خدا قسم اگر با آن اموال برای خود زن گرفته باشند و يا كنيزكان خريده باشند باز هم آن را به بيت المال برمیگردانم”[۱۴].
می گفت حضرت علی علاقهای به حکومت نداشت، اسلام اجازه نمیدهد که جامعه به دو طبقهی “پرخور ناراحت از پرخوری” و “گرسنهی ناراحت از گرسنگی” تقسیم شود، به همین دلیل خلافت را برعهده گرفت و گفت:
“لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا يقاروا علی كظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علی غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها: اگر آن اجتماع عظيم نبود و اگر تمام شدن حجت و بسته شدن راه عذر بر من نبود و اگر پيمان خدا از دانشمندان نبود كه در مقابل پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمكش ساكت ننشينند و دست روی دست نگذارند ، همانا افسار خلافت را روی شانهاش میانداختم و مانند روز اول كنار مینشستم”[۱۵].
اما علی شریعتی حدیث دیگری دارد. هیچ یک از نواندیشان دینی به اندازهی او به اقتصاد نپرداخته است. نه تنها اسلام او، اسلام فقرا بود، که دشمن فقر بود و دائماً با استناد به احادیث میگفت فقر که آمد دین میرود. جهت گیری طبقاتی اسلام و ابوذر دو نوشتهی او در این زمینهاند. اما همهی آثارش سرشار از سخن گفتن در این مورد است. بورژوازی را “طبقهی کثیف متعفن پول پرست” به شمار میآورد[۱۶]. میگفت:”بورژوا آدم بد و پستی است”[۱۷]. براین باور بود که:
“فقر اقتصادی، فقر سیاسی به وجود میآورد و بعد استعمار و وابستگی اقتصادی ایجاد میکند امروز کدام جامعه در دنیا هست که از لحاظ اقتصادی در سطح پایینی باشد، ولی وابسته نباشد”[۱۸].
از ابوذر یک انقلابی سوسیالیست قرن بیستمی ساخت. در تمامی آثارش این سخن ابوذر را نقل میکرد که:”در شگفتم از کسی که نانی در خانه اش نمییابد و آن گاه با شمشیر آخته بر همهی مردم نمیشورد” [۱۹].
در سال ۱۳۵۵ به مجاهدین خلق نوشت که حضرت علی:
“انقلابی تر از مارکس زندگی کرد و در برابر بهره کشان کینه ورزید و با محرومان چندان همدرد بود که فریاد زد:اگر قدرت را به دست آورد حقی را که اینان از مردم ربوده اند، اگر شیر شده و در پستان مادرانشان رفته باشد، یا مهر در کابین زنانشان، بیرون خواهم کشید، و پس خواهم گرفت…کسی که به میثم خرما فروش یار وفادارش تشر زد- وقتی که دید در طبق خرمایی که نهاده است، خرماهای خوب و خرماهای بد را دو توده کرده است-: هان، چرا خلق خدا را این چنین تقسیم میکنی؟ و نشست و با دستهای خویش هر دو را در هم آمیخت و گفت: هر دو را به یک قیمت معدل بفروش. یعنی چه؟ یعنی نه تنها به هرکس مطابق کارش، نه تنها تساوی در مالکیت برابر از تولید، بلکه عالیترین تصوری که از یک نظام اشتراکی داریم یعنی تساوی در مصرف“[۲۰].
دوم- نواندیشی دینی پس از انقلاب: فقر و مسکنت در دین شناسی نواندیشان دینی پس از انقلاب جایی ندارد. آثار مصطفی ملکیان، عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری فاقد مسائل اقتصادی و فقر است. گویی نه در متن مقدس (کتاب و سنت معتبر) در این خصوص سخنی وجود دارد که نیازمند تفسیر و تأویل است، نه جامعهی ایران گرفتار مسئلهی فقر و تنگدستی است. آرش نراقی در مقالهی “آیا نان و امنیت بر آزادی مقدم است” از تقدم آزادی بر نان دفاع کرده و مدعی است که مسئلهی فقر را از طریق بسط آزادی میتوان حل کرد[۲۱]، اما بقیهی نواندیشان دینی مسئلهی فقر را نادیده گرفتهاند.
اگر روایتی جدید و سازگار با مدرنیته از اسلام باید عرضه کرد، این خوانش نمیتواند آیات و روایات اقتصادی و ناظر به مسئلهی فقر و ثروت اندوزی را نادیده بگیرد. آن سخنان نیازمند تفسیر و تعبیرند:
و کسانی که زر و سیم میاندوزند و ان را در راه خدا خرج نمیکنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده. آن روز که آن را در آتش جهنم تافته کنند و پیشانی و پهلو و پشت آنان را با آن داغ بگذارند[به آنان گویند] این همان است که برای خودتان اندوخته بودید، پس[طعم] اندوخته هایتان را بچشید (توبه، ۳۵-۳۴).
وای بر هر عیب جوی طعنه زن.همان که مالی گرد آورد و شماره اش کرد.پندارد که مالش او را جاودانه میسازد.حاشا، بی شبهه به کام درهم شکن انداخته شود. و تو چه دانی که درهم شکن چیست. آتش الهی فروزان. همان که بر دلها راه یابد. برایشان لایه لایه فروافتد. در ستونهایی بلابلند (همزه، ۹-۱).
هرگز به نیکی دست نیابید مگر آن که از آنچه دوست دارید ببخشید (آل عمران، ۹۲).
شیطان شما را از فقر میترساند (بقره، ۲۶۸).
در اکثر موارد قرآن بعد از نماز بر زکات تأکید کرده است. “زکات فقط برای فقرا و بینوایان است (توبه، ۶۰). اطعام مسکین کفارهی بسیاری از گناهان است.
پیامبر:”کاد الفقر أن یکون کفراً: نزدیک بود فقر به کفر بینجامد” (جامع الاخبار، ۱۰۹، فصل ۶۷، فی الفقراء).
پیامبر:”فقر موجب روسياهی انسان در دنيا و آخرت میشود”.
پيامبر: “فقر سخت تر از كشته شدن است”
“من لا معاش له لا معاد له”.
اگر مسائل و مشکلات واقعی جامعهی ایران را باید حل و رفع کرد، فقر گسترده یکی از مهمترین مسائل و مشکلات ایران است که میلیونها انسان (کودک و نوجوان و جوان و سالخورده) را به زیر خط فقر و خط مطلق فقر رانده است. در سال جاری اعلام شد که در سال ۱۳۸۹ خانوارهای شهری با درآمد ماهانه كمتر از ۹۴۶ هزار تومان و خانوارهای روستايی با درآمد ماهانه كمتر از ۵۸۰ هزار تومان زير خط فقر به حساب میآيند.
اگر مسئله فقط و فقط مسئلهی گذار به دموکراسی است، اولاً: دموکراسی با فقر گسترده همبستگی معکوس دارد. ثانیاً: برای بسیج اجتماعی میلیونها تن از اقشار محروم جامعه علیه استبداد دینی باید نشان داد که گفتمان روشنفکری دینی با مسائل و مطالبات واقعی این بخش از جامعه پیوند دارد و صرفاً به مسائلی چون نسبت دین و سکولاریسم یا کلیاتی چون دین و مدرنیته نمیپردازد که مسئلهی فقرا- مطابق فهم خودشان- نیست (فهم مسئله از منظر فاعل/عامل/بازیگر، نه ناظر/تحلیل گر/مفسر).
اگر مسئله، مسئلهی گذار از سوسیالیسم شریعتی به لیبرالیسم است- آن چنان که ملکیان و سروش و شبستری و اکثر نواندیشان دینی کرده اند- مهمترین نظریه پردازان لیبرالیسم درگیر مسئلهی فقر در سطح محلی و منطقهای و جهانی و حل آن بودهاند. مولوی میگفت:
آدمی اول حریص نان بود زانک قوت و نان ستون جان بود
چون بنادر گشت مستغنی زنان عاشق نامست و مدح شاعران
تئوریزه کردن این نکتهی فخیم توسط آبراهام مازلو (۱۹۷۰- ۱۹۰۸)- روانشناس انسان گرای آمریکایی- صورت گرفته است. او سلسله مراتبی برای نیازهای آدمیان درست کرده است که در پائینترین حد آن نیازهای جسمانی– نیاز به غذا، آب و خواب- قرار دارد.این نیازها ضروریترین نیازها بوده و کسانی که گرفتار آنهایند، از یک سو مجبورند آنها را ارضا کنند، و از سوی دیگر، جهان را از دریچهی این نیازها میبینند و آرزوهای خود را در قالب آنها سامان میدهند. پس از برطرف کردن نیازهای جسمانی، نوبت به نیازهای ایمنی– نیاز به حمایت، امنیت، پیش بینی پذیری، ساختار، نظم- میرسد. نیازهای تعلق پذیری و عشق – نیاز به اصل و نسب، نیاز به خانه و خانواده، نیاز به همسایه و دوستان، و نیاز به ارتباط و صمیمیت- سومین مرتبهی نیازها را تشکیل میدهند. مرتبهی بعدی، نیازهای مربوط به ارزش و اعتبار – طلب کفایت، لیاقت، موفقیت، استقلال، آزادی، نیاز به تقدیر و توجه و احترام شایسته از جانب دیگران- است. این نیازها چهار مرتبهی پائین تر نیازها را تشکیل میدهند. هرچه مرتبهی نیاز پائین تر باشد، ضروری تر بوده و محرومیت از آن خطرناک تر است. نیازهای بالاتر، با سطح پنجم آغاز میشود که نیاز عام به خودشکوفایی است. به گفتهی مازلو، نیاز انسان به شکوفا ساختن استعدادهای خود تقریباً پس از ارضای چهار نیاز پائینی پدید میآید.
اندیشمند لیبرالی چون آمارتیاسن- برندهی نوبل اقتصاد- به شدت گرفتار حل مسئلهی فقر در نظریه پردازی خود بود. او نظریه برابری به مثابهی قابلیت/توانمندی (capability) را برساخت[۲۲]. او همچنین نظریه پرداز “فقر به عنوان محرومیت از توانمندیهای اساسی” است[۲۳].
مارتا نسبام- فیلسوف لیبرال آمریکایی- نیز معتقد به نظریهی برابری آمارتیاسن است. او با اقتفای به سن، قابلیتهای معینی را برای تعریف انسان لازم به شمار میآورد. این نظریه دو آستانه (threshold) برای نیازها و قابلیتهای آدمی تعیین میکند. مطابق آستانهی اول، زندگی مادون آن حد “زندگی انسانی” نیست و مطابق آستانهی دوم، زندگی مادون آن حد “زندگی خوب” نیست. آستانهی اول همان نیازهای ضروری چون غذا و مسکن و پوشاک و بهداشت و آموزش را تشکیل میدهند. به گفتهی نسبام، “مفهوم قابلیتها[از حقوق بشر] هم روشن تر است و هم از نظر میان- فرهنگی جذابتر”[۲۴].
کارل پوپر یکی از مشهورترین لیبرالها در نزد نواندیشان دینی است. لیبرالیسمی که پوپر مدافع و مبلغ آن بود، سرمایه داری لگام کسیخته را به شدت نقد و رد میکرد و مبلغانش را “مدافعان سالوس و ریاکار این بهره کشی بیشرمانه و بیرحمانه”[۲۵] میخواند و میگفت:
“باید برای حمایت ضعفای اقتصادی در مقابل کسانی که از قدرت اقتصادی برخوردارند، به ساختن آن گونه نهادهای اجتماعی بپردازیم که با اتکا به قدرت دولت قوت قانونی پیدا میکنند. دولت باید اطمینان حاصل کند که هیچ کس لازم نیست از ترس گرسنگی یا خانه خرابی اقتصادی تن به ترتیبات اقتصادی نامنصفانه دهد…باید بخواهیم که نوعی مداخله گری اقتصادی جانشین سرمایه داری لگام گسیخته شود” [۲۶].
سرمایه داری لگام گسیخته ساختار فرصتهای زندگی را آن قدر نابرابر کرده که میلیونها تن- به تعبیر مانوئل کاستلز- به درون سیاه چالههای سرمایه داری افتاده و هیچ گاه از درون آن بیرون نمیآیند[۲۷]. دادههای طولی پنجاه- شصت ساله این مدعا را تأیید میکند. به عنوان مثال این فرایند فقیرشدن در آمریکا از سال ۱۹۵۹ به بعد به طور مداوم افزایش یافته و در سال ۲۰۰۹ به ۱۴,۳ درصد رسید. این میزان در سال ۲۰۱۰ به ۱۵,۱ درصد (۴۶ میلیون و دویست هزار نفر) افزایش یافت و در سال ۲۰۱۱ به ۱۵,۷ درصد افزایش یافت. متغیر واسطه که توزیع فقر را کم و زیاد میکند، میزان نابرابری ساختاری در جامعه است[۲۸].
پروژهی نواندیشی دینی نمیتواند نسبت به مسئلهی نابرابریهای ساختاری بی توجه باشد. مصطفی ملکیان مدافع نظریهی سلسله مراتب نیازهای مازلو است[۲۹]. او از تقدم ارضای نیازهای پائین تر بر نیازهای بالاتر دفاع میکند. بخشهایی از نظریهی عدالت جان راولز را هم به فارسی برگردانده و از برابری راولزی دفاع میکند. یک سخنرانی هم تحت عنوان “عدالت و معانی آن” ایراد کرده است[۳۰]. یک سخنرانی دربارهی سلوک عملی علی بن ابی طالب دارد. در آن توضیح میدهد که حضرت علی به روشهای آفاقی به دنبال فقرزدایی از جامعه بود، ولی کاملاً موفق نشد. به همین دلیل به دنبال فقرزدایی انفسی هم بود. یعنی فقیرانه زندگی میکرد تا درد و رنج ناشی از فقر را برای فقرا تحمل پذیر سازد.
عبدلکریم سروش هم به معانی مختلف عدالت توجه دارد، ولی بحث او ناظر به عدالت سیاسی- یعنی آزادی و دموکراسی- است، نه عدالت اجتماعی. در خصوص عدالت اجتماعی از طریق برنامه ریزی مرکزی یا مداخله گری دولت ، سروش با توجه به معرفت شناسی فون هایک نمیتواند پذیرای آن باشد. این مسئلهای است که او در سخنرانی عدالت “ممکن”[۳۱] مقالهی “آزادی چون روش”[۳۲] و مقالهی “معیشت و فضیلت”[۳۳] و خصوصاً در سخنرانی “سقف آزادی”[۳۴] مطرح کرده است. به گفتهی سروش تکلیف اندیشی فقیهان، رازاندیشی عارفان و ماهیت اندیشی فیلسوفان عدالت اجتماعی را ناممکن میسازد. اما مقالهی “ادب صدق و ادب عدل”[۳۵] نیز به مسئلهی نابرابریهای ساختاری اجتماعی نمیپردازد و احتمالاً این مسئله جایگاهی در پروژهی فکری او ندارد.
باری، عدالت اجتماعی یا عدالت توزیعی یکی از مهمترین مسائلی است که سرنوشت تاریخی جامعهی ما با آن گره خورده است. کثیری از روشنفکران ما – منجمله نواندیشان دینی- به دنبال زوال و بی رونق شدن جذابیت عدالت مارکسیستی- سوسیالیستی، دل در گرو لیبرالیسم نهادند. اما به واسطه ترس یا نفرت از کمونیزم و عواقب سیاسی آن، به قرائت نادرستی از لیبرالیسم یعنی لیبرتاریانیسم پناه آوردند. کوشش فراوانی لازم است تا نشان داده شود که آن گریز نجات بخش بود، اما این پناه آوردن و آویختن، درمانگر و راه چاره نیست.”لیبرالیسم برابری خواه” بهترین لیبرالیسم سازگار با دموکراسی است که همزیستی بین آزادی و برابری رافراهم میآورد و پاسخ معقولی به مسئلهی فقر و عدالت اقتصادی ارائه میدهد.
با توجه به نکات یادشده، سکوت پروژهی نواندیشی دینی در خصوص مسئلهی فقر جهانی، منطقهای و محلی ناموجه است. به عنوان یک دیندار و به عنوان یک لیبرال نمیتوان در این موضوع اساسی سکوت کرد. روشنفکر ناقد قدرت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و دینی است. ناقد ساختارهای نابرابری زای جهانی است. روشنفکری دینی اگر هم مخاطب خود را فقط و فقط در ایران مییابد، باید به مسئلهی فقر در ایران بپردازد.
پانویسها:
1-UNDP 2006 : 174 , 33.
2-UNDP, Human Development Report 1999.
3- پیتر سینگر ، یک جهان، اخلاق جهانی شدن، ترجمهی محمد آزاده، نشر نی، صص 129- 128.
4- پیتر سینگر ، یک جهان، اخلاق جهانی شدن، صص 131- 130.
5-UNDP 1998: 49
6- ILO (International Organization)(2002) A Future Without Child Labour. Geneva : ILO. PP. 9, 11, 16, 18
7- پیتر سینگر ، یک جهان، اخلاق جهانی شدن، ص 215.
8-World Bank 2006 : 289
9-Pogge. Thomas. The First UN Millennium Development Goal: A Cause for Celebration? Journal of Human Development 2004-5 (3): 377-397
10- هانا آرنت، انقلاب، ترجمهی عزت الله فولادوند، خوارزمی، ص 94.
11- سینگر، یک جهان، اخلاق جهانی شدن، ص 248.
12- سینگر، یک جهان، اخلاق جهانی شدن، ص 249.
13- سینگر، یک جهان، اخلاق جهانی شدن، ص 254.
14- مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، انتشارات صدرا، صص 114- 113.
15- مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 115.
16- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جلد 10، ص 24.
17- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جلد 10، ص 26.
18- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جلد 10، ص 44.
19- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جلد 4، ص 127.
20- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جلد 2، صص 146- 145.
21- آرش نراقی، اخلاق حقوق بشر، نگاه معاصر، صص 140- 125.
22- آمارتیاسن، برابری و آزادی، ترجمهی حسن فشارکی، شیرازه.
23- آمارتیاسن، توسعه یعنی آزادی، ترجمهی محمد سعید نوری نائینی، نشر نی، ص 132.
24-Nussbaum, M.C. 2000: Women and Human Development: the capabilities approach . Cambridge: Cambridge University Press, p. 5, 79, 96-101
25- کارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن ، ترجمه عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، جلد 4 ، ص 913
26- جامعه باز و دشمنانش، جلد 4 ، ص 920 .
27- “فریاند گسترده و چند ساحتی حذف اجتماعی به شکل گیری چیزی میانجامد که من، با استفادهی از یک استعارهی کیهانی، آن را سیاه چالههای سرمایه داری اطلاعاتی مینامم. اینها مناطقی از جامعه هستند که، به لحاظ آماری، در آنها فرار از درد و رنج برای کسانی که به نحوی از انحاء وارد این چشم اندازهای اجتماعی میشوند میسر نیست، مگر آن که تغییری در قوانین حاکم بر جهان سرمایه داری اطلاعاتی روی دهد، چرا که برخلاف نیروهای کیهانی، کنش هدفمند انسانی میتواند قواعد ساختار اجتماعی را، از جمله قواعدی که منجر به حذف اجتماعی میشوند، تغییر دهد” (مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، پایان هزاره، جلد 3، ترجمهی احد علیقلیان و افشین خاکباز، طرح نو، ص 188).
28- کرنل وست به تازگی به موضوع فقر در آمریکا در کتاب زیر پرداخته است:
Smiley, Tavis and Cornel West. The Rich and the Rest of US: A Poverty Manifesto. New York: Smiley Books, Hay House, Inc., 2012
29- ملکیان، حدیث آرزومندی، جستارهایی در عقلانیت و معنویت، نگاه معاصر، صص 232- 232. ملکیان، مهر ماندگار، مقالاتی در اخلاق شناسی، نگاه معاصر، صص 399- 397.
30- رجوع شود به این لینک
31- روزنامهی یاس نو، 27/11/1382. رجوع شود به این لینک
32- عبدالکریم سروش، اخلاق خدایان، ص 80.
33- عبدالکریم سروش، اخلاق خدایان، ص 46.
34- عبدالکریم سروش، آیین شهریاری و دینداری، سیاست نامهی دو، صراط ، ص 115.
35- عبدالکریم سروش، ادب قدرت، ادب عدالت، صص 20-3.
با سلام . ****این روشنفکر دینی را از کجا در اورده ای؟! مگر ادم عاقل اعتقادات شخصی خود را برخ دیگران میکشد تا بشود روشنفکر ؟! . یا اگر کسی خوشفکر بود اصلا دنبال چنین خود نمائیهائی میرود؟. مگر کافر بی دین از مال خودش انفاق نمیکند؟ یا برای کمک به همنوع منتظر فتوای مجتهد اعلم از خدا بیخبر مینشیند؟! لطفا چند متر به اطراف خودت نگاه کن تا ببینی بسیار ادمیان فارغ از بهشت وجهنمی که روشنفکران دینی تبلیغ میکنند به خلق خدا خدمت میکنند بدون انکه انرا بحساب خدا بنویسند یا انتظار پاداش غیبی داشته باشند. باور بفرمائید منهم روزگاری از هورا کشان شما بودم ولی از روزی که باد ازادی به دماعت خورده از خودت بیخود شده ای***ولی بهر حال ما روشنفکر دینی نداریم! والسلام ومع الصلوات .
کاربر مهمان نادر / 01 September 2012
این گوی و این میدان. شما اینکار را بکنید. اینکه دلخوری ندارد. بعلاوه در تمامی غرب هر متفکری سوژه خاصی را کندو کاو میکند و به آن حساسیت دارد نه همه ی سوژ ه ها. متفکرین مذهبی مدرن هم حساسیت های خودشان را داشتند که در پرداختن به سوژه های بخصوصی جمع میشد. نمیشود توقع داشت به همه چیز توجه کرده و در موردش مطلب نوشته باشند. حساسیت عمده شما اگر به فقر است، خب در این مورد کار کنید. البته لطفاً مطالبتان را از رفرانس ها و ارجاعات پر نکنید بلکه صاف و پوست کنده نظر خودتان را بنویسید و راه حل ارائه دهید
نوشین / 01 September 2012
دین مقوله ای فیزیکی یا شیمیایی یا بیولوژیکی نیست که مبتنی بر قوانین طبیعی قابل بررسی باشد. دین مجموعه نقل قولهایی است که توسط دینداری سازمان یافته و عمدتا توسط روحانیون بصورت منسجم و سازمان یافته و با برنامه ریزی منتقل شده است.
روشنفکر دینی در حالیکه تمامی آموزه های دینی اش را مدیون همین نهاد سازمان یافته است و تمامی اطلاعات مربوطه را از همانها گرفته است دست به شیطنت عجیبی می زند و سعی می کند از میان آن نقل قولها انچه را که “به صلاح” است انتخاب کند و بقیه را کاذب بنامد.. به نظر نمی رسد ایشان حق چنین گزینشی را اصولا داشته باشند.
چیزی بنام روشنفکر دینی نمی تواند وجود داشته باشد.
کاربر مهمان / 02 September 2012
جناب نادر به جای تندی و پرخاش که زمانه مجبور به حذف آنها شود شما هم به اندازه گنجی حق دارید که تحلیلتان را بنویسید و بیان کنید نیازی به خشونت نوشتاری هم نیست. از هر کس هم در خصوص موضوعی مطلب نوشت نمیتوان طلبکار بود که چرا در مورد چیز دیگری ننوشتی. اگر بحث شما این است که کسانی وجود ندارند که علاوه بر باور دینی به لزوم رعایت حقوق دیگران و اصول اولیه دموکراسی و حقوق بشر اعتقاد دارند من فکر میکنم در اشتباه هستید.
کاربر مهمان / 02 September 2012
نکته مهمی در این مقاله اشاره شده ولی در مجموع ،نقش نواندیش دینی در ایران کمی مبالغه آمیز در جامعه روشنفکری ایرانیان پرده برداری میشود، ملاط و کیفیتی در میان این نواندیشان تا دیروز حکومتی و امروزه منتقد وجود ندارد و این مقاله اشاراتی تنها به یکی از این کمبودها داشته و آنهم کسری تامل و تفحص در مقوله فقر از طرف این جماعت دینی است. مسائلی چون اقتصاد ملی،نقش زنان در جامعه، آموزش در یک سیستم نواندیش اسلامی، حدود و مرزهای آزادی اجتماعی در این ترجمان نوین اسلامی، چگونگی ساختار سیاسی و برخورد با اپوزیسیون سکولار یا چپ در یک رژیم دمکراتیک ؟ اسلامی و…هنوز حتا به فکر آنها خطور نکرده و در بلبشوی مظلوم گرائی و یا حسین میر حسین به هستی کاذب خود در یک مقیاس خرد ادامه میدهند.از طرف دیگر در کشوری که میلیونها حقوق بگیر حزب الهی حکومت با میلیاردها تومن از جیب ملت ایران به حفاظت و پاسداری از این نظام مشغولند و روز و شب در یک پروپاگاندای اسلامی از نوع فاشیستی آن و با رهبری ظفرمند و هدفمندی چون حجت الاسلام خامنهای “آقا” شستشوی مغزی میشوند، نیروهای سکولار و آزادیخواه که اکثریت جامعه روشنفکری را شامل میشوند، چگونه میتوانند روشنگری و افشاگری از نظام ج.ا. را در جامعه ایرانی به پیش ببرند ؟ سوال انتقادی از ما در اینجاست که چرا سکولارها از بازبینی تاریخ اسلام و اتفاقات حقیقی در صدر اسلام، که مهر جعل و تحریف از دیرباز به آن زده شده را تحقیق و انتشار نمیدهند ؟ زیرا پژوهش در تاریخ اسلام، گذاشتن سنگ قبر به روی آن برای آینده بشریت هم هست! یا پرسشی از هر دو طرف سکولار یا دینجوی ایرانی اینست که چه نقشی اسلام، در این ۱۴۰۰ سال فرصت تاریخی، در پیشرفت یا پسرفت زمینی یا آسمانی پیروان خود، داشته است ؟ و …
ایراندوست / 02 September 2012
اگر مشکل آقای گنجی این است که چرا روشنفکران دینی برخلاف مجتهدین دینی مثل خمینی و علی شریعتی و قرآن و مثل فیلسوفان خارجی از جمله کارل پوپر و مارکس و… بیشتر حرافی نمیکنند که بعدا در مقالات فلسفی و اقتصادی بشود از آنها نقل قول کرد مشکل بزرگی نیست. ایشان و هم عقیده هایشان میتوانند یک چند صد تایی مقاله در مورد مهم بودن عدالت از نظر روشنفکران دینی و اینکه باید عدالت اقتصادی انجام شود بنویسند که امت اسلامی علاوه بر نقل قولهایی از مجتهدین و علمای دین اسلام در مورد مال خر بودن اقتصاد چند تا فحاشی هم از روشنفکرانی دینی به آمریکا برای مسیول بودن در فقر مردم جهان بنویسند که دیگر کمبودی احساس نشود!
چه فایده که ایشان و همفکرانشان در اساس اقتصاد اسلامی که فرهنگش در بین مسلمانان ریشه عمیق 1400 ساله دارد اشکالی نمی بینند. در ایران و بقیه کشورهای اسلامی حداقل میدانیم که این فرهنگ اقتصاد اسلامی است که باعث فقر است و هر وقت که اسلام ناب محمدی قدرت را در دست دارد فقر هم بیشتر میشود. اقتصاد اسلامی دز رمان حضرت محمد این بوده که ایشان و پیروانشان به قبایل دیگر حمله کرده و مردان را میکشتند و آنها را چپاول میکردند و زنان را هم به اسیری میفروختند و به این طریق چرخ اقتصاد میچرخید و بعدها هم که دیدیم مثلا در زمان حضرت عمر این فرهنگ اقتصادی از طریق جنگ افروی و حمله واشغالگری در کشورهای دیگر هم به اقتصاد رونق میداد. حالا اگر بنیاد گزار دین اسلام نظرش در مورد اقتصاداین بوده تا وقتی که کسی بیاید واساس دین وفرهنگ امت اسلام را که بر چپاولکری استوار است نقد نکند و عوض نکند هزاران نقل قول از قرآن و حضرت علی و امام خمینی فقط حرف بیخود است. آن وقتیها به ملل دیگر حمله میکردند حال که دستشان به دیگران نمیرسد همدیگر را چپاول میکنند.
کاربر مهمان / 02 September 2012
….و کسانی که زر و سیم میاندوزند و ان را در راه خدا خرج نمیکنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده…
از نظر قرآن زر و سیم باید برای جهاد و جنگ با کفار و تحمیل پرستش الله به آنها اصتفاده شود که معلوم است وقتی کار ملت همه اش جنگ ایدیولوژیکی با این و اون باشد و برای کمک به حکومت جهانی اسلام و امام زمام که او هم قرار است دو سوم مردم جهان را بکشد و در عین حال امکان غنیمت گرفتن و رسیدن به رفاه اقتصادی از طریق این جنگها امکان نداشته باشد ملت فقیر میشوند.
کاربر مهمان / 02 September 2012
در بازار”اندیشه فروشی” اینگونه فراورده ها هم مخاطب ! ندارد و هم فروش ! حال اندیشمندان ایرانی پس از فراری دادن مغز نخبه خود از ایران باید در اندیشه امورات زندگی پر خرج در ممالک پیشرفته هم باشند و فراورده هایی که متقاضی بیشتری دارد را , که گاها اگر از دریافت جوایز بین المللی هم بی نصیب نماند , خوب هم می شود , ارایه دهند … و آنگونه است که غم نان خود را با نخوردن غم نان اقشار ضعیف بدست آورده و میخورند ، اقشار ضعیفی که در این دهکده کوچک جهانی بوضوح دراثر ندانمکاریهای همان نخبه گان آفریده شده اند …
کاربر مهمان / 02 September 2012
با سلام. کاربر مهمان محترم مورخ 06/12/1391 – ساعت 11:35 اولا از عکس العمل سریع شما هم در شگفتم وهم متشکر. دوما این ستاره ها که میبینید نشان از همان ستاره هائی دارند که خیل دانشجویان ما به ان افتخار میکنند!. سوما بنده حقیر چندین مدتیست با این به اصطلاح روشنفکران دینی مشکل دارم! از هر زمان که شروع میکنم بازهم بالاخره به ته قضیه میخورم که اصلا ادم دینی روشنفکر نمیشود ویا بالعکس !. به همین زیر نویسهای پهلوان اکبر خودمان نگاه کنید که برای حجت اورده اند از دکتر شریعتی که ارزو میکنم خداوند الرحمان والرحیم فقط نیم مثقالی از خرمن گناهان کبیره ایشان را ببخشاید ویا جلال اقا وخیل توده ایها که گاهی چنان مجتهد اعظم میشدند که علامه دهر هم جلوی پای انها لنگ میانداخت! ویا چنان روشنفکر مدرن میشدند که لنین را هم بشاگردی نمی گرفتند ! استاد محترم : از ما به شما وصیت! ادم اگر مالی چیزی داری برای رضای خودت بده !! واگر نداری؟! محبت کن و از جان بگذر که این ارزانترین مطاع است برای معامله.
کاربر مهمان نادر / 02 September 2012
**** من فقط گفتم (ما روشنفکر دینی نداریم) وکسییکه منورالفکر شد حساب دین را از دنیا جدا میکند. ادم روشنفکر چراغی میشود برای راه فردا واگر این مصیبت زده به که یکپایش غل وزنجیر دین را دارد وبا پای دیگرش لنگ میزند به احتمال به یقیین نه خود به مقصود میرسد ونه راهنمای خوبیست. این روشنفکران دینی هم خدا را میخواهند وهم خرما را !! که انهاخودشان ام الفساد هستند مثل خدا نیامرزیده جلال وجمع توده ایهای دهه چهل وپنجاه و واین شریعتی وجدیدا این****!! برادر ! اخوی ! و…….مگر عاقبت یک ادم عاقل را از یک سوراخ چند بار مارگزیده؟!***
کاربر مهمان نادر / 08 September 2012
بقول زنده یاد دکتر سحابی؛ روشنفکر دینی یعنی کچل مو فرفری ؛ روسنفکر دینی نداریم
و اساسا این اصطلاح بیمعنی است.
کاربر مهمانreza / 16 September 2012
مسیر حرکت آقای گنجی ، از **** بسوی نواندیشی دینی ، نسبتا درست بوده ****د . به هر حال حرکت ایشان و سایر همفکرانشان در به چالش کشیدن باور ها و سنن و دستیابی به جامعه ی بازتر ، مثبت است و به لحاظ نزدیکی این گروه از نواندیشان دینی به باورهای بخش بزرگی از مردم و نقش میانه ای که بین مردم و روشنفکری پیشرو ایفا می کنند ، در زمره ی تاثیرگذارترین گروه ها قرار دارند.
پویان / 16 September 2012