گرچه خیزش آبانماه در ایران را، حتا برخی در خود حاکمیت، در این چهل سال بیسابقه دانستهاند، این خیزش از یک نظر هم مأیوسگر و دلسردکننده بود؛ خیزش آبان نشان داد که مردم در ایران چقدر در برابر قدرت حاکم ناتوان اند. اگر مقایسهای با خیزشهای مشابه در لبنان و عراق انجام دهیم روشن خواهد شد که خیزش آبانماه در ایران در نطفه سرکوب شده و پیآوردی نداشته است. خیزش مردم در لبنان و عراق را حاکمیت در این دو کشور به رسمت شناخت و ناگزیر شد تا حد زیادی به خواستههای مردم تن دهد، چنانکه در عراق نخستوزیر استعفا داد و در لبنان دولت کنارهگیری کرد. در ایران اما نهتنها حتا یک مسئول استعفا نداده بلکه حکومت با بهکارگیریِ گفتار «اشرار» و «اغتشاشگر» به هیچ وجه خیزش اعتراضی مردم را به رسمیت نشناخت.
پرسیدنی است که چرا مردم در ایران چنین در برابر حاکمیت ناتوان شدهاند و در این اوضاع چگونه میتوانند قدرت خود را حفظ کنند.
بسیاری از مردم احتمال میدهند که حاکمیت با برنامهی قبلی خواسته است اعتراضات مردمی را از طریق خرابکاری رادیکال کند و از این راه آن را ویرانگر نشان دهد تا بتواند بهطور ضربتی آن را کنترل کند. شمار بالای جانباختگان در طی فقط چند روز نیز عزم حاکمیت را به سرکوب اعتراضها در مراحل آغازین نشان میدهد. اما آنچه مسلم است این است که اعتراضها حتا به شکل مسالمتآمیز هم تداومی نیافت. بنا بر آنچه در وبسایت آیتاله خامنهای آمده است (اینجا)، رهبری حتا این امکان را هم سلب کرده که موضوع افزایش قیمت بنزین از راه قانونی در مجلس طرح و بررسی شود.
از این رو پرسیدنی است که چرا مردم در ایران چنین در برابر حاکمیت ناتوان شدهاند و در این اوضاع چگونه میتوانند قدرت خود را حفظ کنند.
اقتصاد ایران برای دههها نفتی بوده است. همواره شنیدهایم که اقتصاد نفتی نهتنها مسبب فسادهای اقتصادی بلکه همچنین مسبب حاکمیت خودکامه و ضعف جامعهی مدنی و نبود مردمسالاری در ایران است. بسیاری بر این باور بودهاند که در کشوری چون ایران نفت مبنای قدرت حاکمیت بر مردم است. نفت امتیازی بوده که حاکمیت در ایران از آن بهره برده است. اکنون اما ورق برگشته و نظام حاکم در ایران هرچه بیشتر از این امتیاز بیبهره میشود. این امکان نیست که دقیقاً بگوییم که تا چه اندازه این امتیاز از حکومت در ایران گرفته شده است اما با نظر به برآودهای گوناگون (برای نمونه در اینجا و اینجا و اینجا) میتوان گفت که درآمد حکومت از فروش نفت نسبت به پیش از نقض برجام به کمتر از یکپنجم کاهش یافته که کاهشی چشمگیر است. پس آیا اکنون باید چشم داشته باشیم که فساد اقتصادی نیز کاهش یابد و حاکمیت از خودکامگی بکاهد و جامعهی مدنی و مردمسالاری تقویت شود؟
رویدادهای اخیر چنین نویدی نمیدهد بلکه بسیار جالب است که آنچه میبینیم درست برعکسِ تحلیلی است که دیرگاهی رایج بوده است. با از دست رفتنِ ثروت بادآوردهی نفت به نظر میرسد حاکمیت اکنون برای کنترل بیشتر زمینهچینی میکند و بدینسان قدرت مردم هم قرار است کمتر شود. راهکار حاکمیت برای برونرفت از وضعیت کنونی این است که همچنان منابع را بفروشد اما این بار به خودِ ایرانیان، و از این طریق کنترل خود را بر آنان حفظ کند. این است که قیمت بنزین را افزایش میدهد. اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود. طبیعی است که بسیاری از مردم افزایش قیمتها را تاب نمیآورند و علیه حاکمیت به پا میخیزند، همانسان که در آبانماه به پا خاستند. درنتیجه حاکمیت چارهای ندارد جز خوکامگی و سلطهی بیشتر. قطع اینترنت را نیز باید بخشی از این روند در جهت افزایش کنترل بدانیم، که برای همین عجیب نیست اگر حاکمیت بخواهم دیگربار یا برای همیشه ارتباط مردم در ایران را با جهان قطع یا بهطور جدی کنترل کند. در این اوضاع قطع یا کنترل اینترنت بخشی از راه ناگزیر حاکمیت در کاستن از قدرت مردم در جهت حفظ قدرت خودش است. پس باید نگرانیها از تبدیل شدنِ ایران به کشوری چون کرهشمالی و گسسته شدنِ مردم از جهان را هم جدی گرفت.
نخست بیایید بکوشیم وضعیتی کنونی را مستقل از اینکه چه نظام سیاسی بر ایران حاکم است بررسی کنیم. میپرسیم گرهی کار کجاست؛ بهراستی اگر کشوری چون ایران هیچگونه منابعی نمیداشت چه باید میکرد؟ بسیاری از دیگر کشورها که چنان ثروت بادآوردهای از طریق منابع طبیعی ندارند چگونه گذران میکنند؟ در کشورهایی که طبقهی متوسط گستردهای دارند مالیات منبع اصلی درآمد برای دولت است. در این کشورها طبقهی متوسط همزمان در چرخهی تولید و کارآفرینی تکاپو دارد و توانایی آن هم از همین جا مایه میگیرد.
اما در ایران طبقهی متوسط چندان گسترده نیست. چنانکه خود دولت میگوید حدود ۶۰ میلیون نفر قرار است از حمایت معیشتی برخوردار شوند. یعنی طبقهی متوسط در بهترین حالت کمتر از یکچهارم از جمعیت کشور است. از همین جا میتوان گفت که تحلیلهایی که، بر مبنای عدالت اقتصادی، افزایش قیمت بنزین را اقدام درستی ارزیابی میکنند (برای نمونه در اینجا) نمیتوانند درست باشند چراکه وقتی طبقهی فرودست چنان بزرگ باشد سهمِ آن از مصرف بنزین نیز بسیار بالاست و درنتیجه از گران شدنِ بنزین هم بسیار آسیب خواهد دید. افزون بر این، چنان تحلیلهایی هیچ تضمینی نمیدهند که درآمد دولت از افزایش قیمت بنزین صرف دهکهای پایین شود و این حقیقت را ناگفته میگذارند که اساساً دولت میخواهد کسری بودجه را از این راه جبران کند. همچنین چنان تحلیلهایی به ما تضمین نمیدهند که دهکهای فردوست از تورمی که افزایش نرخ بنزین به همراه میآورد آسیب نبینند.
مهمتر اینکه در ایران حتا آن طبقهی متوسط کوچک نیز خود بودشی فسادآمیز دارد و نهتنها نقش مثبتی در اقتصاد ندارد بلکه از فساد اقتصادی مایه گرفته است. برای همین اساساً این طبقهی ویژهخوار را طبقهی متوسط نامیدن هم ممکن است ما را به بیراهه ببرد. این طبقه در ایران هیچ سنخیتی با طبقهی متوسط در کشورهای توسعهیافته ندارد. به هر حال، این طبقه فقط بخش کوچکی از ثروت خود را از قِبل سوخت ارزان و عمدهی آن را از دسترسیِ انحصاری به منابع مالی و نابهسامانیهای اقتصادی به دست آورده است. این طبقه است که از افزایشهای بیرویه در قیمت زمین و مسکن و از نوسانات ارز بیشترین منفعت را کسب کرده و میکند. نکتهی دیگر اینکه بخش چشمگیری از سرمایهی این طبقه اساساً در ایران نمیماند؛ همین سرمایه است که در خارج از ایران، برای مثال برای خرید ملک در کشورهایی چون ترکیه، هزینه میشود. در مجموع به نظر میرسد در نبود ثروت نفتی دولت نمیتواند کسری بودجه را از راه مالیات از طبقهی فرادست جبران کند (در این زمینه یک تحلیل را در اینجا ببینید).
بر اساس تحلیل مختصری که در این نوشته ارائه شد، در اوضاع کنونی دوام و قدرت حاکمیت به معنای تضعیف مردم است. یعنی حاکمیت برای حفظ قدرت خود راهی ندارد جز کاستن از قدرت مردم. این کار با تضعیف مردم از نظر اقتصادی آغاز شده و پس آنگاه کنترل و محدودیت بر مردم در جهت پیشگیری از واکنشهای اعتراضآمیز هرچه بیشتر خواهد شد. این شیوه تا کجا پیش خواهد رفت؟ آیا راهی توان یافت که مردم قدرت خود را حفظ کنند؟ به نظر میرسد در مقطع کنونی فقط یک راه هست که مردم نگذارند مدام ناتوانتر شوند و آن راه این است که از فرصت پیش آمده بهره ببرند و بر حق اعتراض مسالمتآمیز پافشاری کنند و این حق انسانی را بهطور جدی از حاکمیت مطالبه کنند. در اعتراضهای اخیر برای نخستین بار پس از انقلاب ۵۷ بود که برخی از درون حاکمیت سخن از اعتراض مسالمتآمیزِ مردم به زبان آوردند. پافشاری بر این حق از سوی روشنفکران و کنشگران میتواند قدرت مردم را حفظ کند. اگر جز این باشد مردم از این پس هرچه بیشتر در برابر حاکمیت ناتوانتر و بیپناهتر خواهند شد.