ما در زمانه “سرودن حماسی شکست” شاعر متولد شدیم، زندگی کردیم و به مرز میانسالی رسیدیم، کسی چه میداند آینده این دوران را چطور قضاوت میکند و سنگینی زمانهای که در آن زندگی کردیم چه اندازه درک خواهد شد، اما بعید است آینده سرودههای حماسی شاعران این عصر را که حاصل شکستهای پیاپی است، بدون آنکه حتی برای ناامید شدن فرصتی داشته باشند، نادیده بگیرد.
کتاب ” کفِ خیابان، فراقِ سالی بود” تازهترین مجموعه از شعرهای “سپیده جدیری” از سیاسیترین آثاریست که با درونمایه شکست و با لحنی حماسی سروده شده است؛ یکی از سیاسیترین نمونههای اشعار شاعران جدی و اثرگذار همنسل او که نه درگیر آرمانخواهی رمانتیک شده و نه ایدهآلیسم انسانگرایانه به آن مفهوم که شعر سیاسی معمولاً به دنبال طرح و پر و بال دادن به آن است. در عوض شاعر واقعگرایانه در زمینه وسیع تخیل و زبان، زمانهاش را شرح داده است.
لبیک یا
نوازشِ خاموش
لبیک یا
غرور مسلّم
لبیک یا به حرفِ کوچکِ آرامم
کسی پناه نمیبَرَد.
فقط
لوایح سکوت٘ پشتِ سکوت
و قلب٘ پشتِ قلب
میدانید؟
که تبریز چه درد بزرگی شد
برای امتداد لق ما.
گور به سنگهایمان گفت:
چه لکههای آسانی!
چه لکهبندی آسانی!
قند٘ نشده چه شیرین است!
(بخشی از شعر “رنجنامه”)
باور کنیم یا نه شاعران که در این زمانه یا به کنج انتزاع رفتهاند یا به گوشه انزوا، نه میتوانند به سادگی فریاد خسته چندین نسل باشند که پشت به پشت از سالها پیشتر از انقلاب مشروطه تا امروز هر بار خون داده و در هسته تاریخ، آنجا که میانِ میانه تاریخ است، فراموش شدهاند، و نه میتوانند بیشتر از آنچه تاریخ هزارساله زبان فارسی به شعر و شاعر در هر بزنگاه تحمیل کرده است، جان بدهند و زندان و تبعید و تنهایی را تحمل کنند. چه بسیار بودهاند شاعرانی که اعصاب خسته دوران خود را در دست داشتهاند و چنان به هسته زمانه و خونهای ریخته نزدیک شدهاند که کاردها پیکر ایشان را نیز شرحه شرحه به خاک سپردهاند، یا چنان درگیر سیاست و تنگناها و داستانهای آن شدهاند که شعر از کفشان رفته است.
اینجاست که باید گفت، چیزی خطرناکتر از سیاست در طول زمان نبوده که به شاعر فارسی زبان حمله کرده و او را قربانی کند، همین بوده که تعداد زیادی از شاعران در دورانهای تلخی و سختی، تبعید و تنگنا معمولاً به انتزاع و استعاره پناه بردهاند یا به انزوا و خاموشی غلطیدهاند. کم بودهاند در این میانه شاعرانی از جنس احمد شاملو، سیمین بهبهانی، مهدی اخوان ثالث و بعضی دیگر که بتوانند سیاسیترین شعرهای زمان خود را در میانه شکست و ناامیدی و امیدواری مبدل به حماسهای برای نسلی کنند.
سپیده جدیری شاعری سرسخت، متاثر از زمانه و در تنگنای سیاست و شکست است، او آخرین مجموعه از شعرهای خود را خوابیده بر گهوارهای نوشته که بر دستان چنان مفاهیم و منظورهایی تکان میخورند. اگر از نگارنده بخواهند در جملهای خلاصه کنم سیاست و شعر چگونه بر زبان شاعرانه جدیری نشستهاند مینویسم: “حاصل نبرد درونی و خلاقیت شاعرانه سپیده جدیری شعرهایی شده که مخاطب خود را با درک آنچه ماهیت این زمانه است، متاثر میکنند.”
میان شاعران زن یا مرد در این زمان کسانی که توانسته باشند حدودی از خلاقیت را بر کاغذ آورده و بسرایند که بتوان نام شعر سیاسی بر آن گذاشت و هم کیفیت شاعرانه در آثارشان باشد و همینطور واقع گرایانه بدون آنکه وامدار سیاست باشد، سیاسیترین فرازهای زندگی معاصر را بازتاب دهند، انگشت شمار هستند. جدیری یکی از این شاعران است.
به تنهای مستعار، کمی دست میزنم و میگویم
شبیه آسمانِ آسمان٘ زدهام یا غربِ غم انگیزی
دست بر آتش، کمی.
کمی به پای من ایستاده است
با صورت
با دست.
و کلاهِ محترمش را/
به قدّ خودم میرسانَد.
کاش بویی به سمت پیراهنم میپیچید.
کاش بویی تمام٘ قد.
تمام٘ قد
ایستادهام به سمت کسی
و کسی به این سمت گویهایش را میچرخانَد.
(شعر “تمام٘ قد”)
زمانی که در مورد شعر سیاسی صحبت میکنیم، بعضی آن را با شعار سیاسی، اشاره مستقیم به یک رویداد یا شرح کامل یک حادثه اشتباه میگیرند، در صورتی که در شعرهایی که بیشتر زمینههای اجتماعی دارند، یعنی مفاهیمی از قبیل فقر و گرفتاری یا یک حادثه خاص و مرگی خاص، اشاره به رویداد زلزله، سیل یا ویرانی مبنای آنها است به صورت معمول دیده شده شاعر اشاره مستقیم به واقعه را چاشنی شعرش کرده، اما در شعر سیاسی شاعر به سمت ماهیت رویداد و تاریخیت آن حرکت میکند، شاعر سیاسی میگوید که فساد و شکست و مصیبت و پیروزی جامعه و انسان و شخصیت انسانی و هویتهای آن کجا بوده و ما کجا هستیم، او در سمتی میرود که خونهای جاری و افتخارها و خیانتها رفتهاند در میانه تاریخ، میانه گذشته و آینده، اینجاست که شاعر وقتی مینویسد، شعر رویدادساز و حماسه ساز میشود، یعنی شعر رویدادی را خلق میکند که در سیاسیترین بخش جان بشر مینشیند و او را تکان میدهد. شعر سیاسی اگر درگیر سیاست دم دستی زمانه نباشد، سفارشپذیر به نفع رمانتیسیسم، ایدئالیسم، حاکمیت، صاحب قدرت نباشد، آن وقت سیاستساز و رویدادساز میشود. شعر سیاسی، نه حزبی و گروهی است، نه ایسم و ایدئولوژی را تبلیغ میکند؛ این شعر مبلّغ انسانگرایی است، اینچنین است که سیاسیترین شعرها انسانگرایانهترین شعرها میشوند و بر خلاف آنچه گفته شده، ماندگارترین انواع شعر به لحاظ محتوایی در امتداد زمان خواهند بود.
شعرهای جدیری در کتاب مورد نظر این نوشته، از سیاسیترین شعرهایی هستند که شاعران معاصر ما سرودهاند، او چنان بر فرق اصالت دروغین، کیمیای سعادت اهدایی و زمانه بیهودگی کوبیده است و چنان فریاد بر سر خود در این میانه زده که جایی مخاطب تکان میخورد و بیاختیار میپرسد، چطور شاعر این اندازه در قبال خود توانسته صراحت به خرج دهد، چطور توانسته صرفاً متکلم یک سویه حرفهایی نباشد که شاعر را از هر مسئولیتی مبرا و زمانه و دیگری را مقصر جلوه میدهد.
به این ترتیب اگر بخواهیم یک مسیر در مجموعه جدید جدیری بسازیم که راهنمای ما برای درک نشانههای شعر باشد باید دقت کنیم، بیرون تاریخ و درون تاریخ چگونه انسان شعر او به هم رسیده و سپس آستین بالا میزند تا خشمگین و اندوهگین حماسه شکست بسازد. این حماسه شکست بودن، واقعیترین بخش محتوایی و حتی شکلی شعر جدیری است. شعر جدیری شاید در طول تاریخ بعد از این سرودی برای راهپیمایی انسانهای دردمند زمانه او نباشد، اما راهنمای درک این انسان میتواند باشد، از اینجاست که شعر سیاسی جدیری از انواع شعر موفق و حقیقی سیاسی نسل قبل جدا میشود، نسلی که باور داشت شعر سیاسیاش در پیوند با آرمانهای پیروزمندانه سرود حماسی برای پیروزی علیه تاریکی است و قرار است آهنگین بر زبان مادران و خواهران، زنان و مردان و رزمندگان حماسهساز این پیروزی جاری شود.
شعر سیاسی نسل ما واقعگرایانه میگوید که شکست پشت شکست و طرد شدن پشت طرد شدن، خون دادن پشت خون ریختن و … حماسه سیاسی انسانی است که آرمانهایش او را نه به روشنایی که به تاریکی بُرد، حالا این انسان حماسه این شکست را میسراید نه برای آنکه سرود شود، برای آنکه به او یادآوری کند چقدر تلخ شکست خورده و چگونه او در این شکست سهیم شده است.
گرسنهام
درست مثل شکوفههای خجسته
کنار برگِ غمانگیزی نشسته بودم
برای شاپرکی که فرقش را به هر دو جهت باز میکند
موج٘ موج
دلم غرب میزند و شرق میزند
چه فریاد آلود
چه فریاد آلود
کنار غربِ غمانگیزی نشسته بودم.
و باثبات و بیثبات
چنان که عاشق و فارغ.
(شعر شماره ۲۰)
اگر بخواهیم بدانیم چگونه دو مفهوم حماسه و شکست کنار همدیگر در شعر سیاسی زمانه ما قرار گرفتهاند، باید به امید اشاره کنم، این قدرت امیدواری است که دو معنای مختلف و متضاد همدیگر را کنار هم قرار داده است. حماسه را کنار شکست نشانده و از آن مفهوم سیاسی ساخته و واقعگرایانه به ما میگوید آینده که همان امیدواری است کجا نشسته، آفتاب از کدام سمت طلوع خواهد کرد و هنگام آن طلوع چگونه سرهای افتاده ما بر سینه بلند خواهند شد. چیزی تلختر از این حماسه و اندوهبارتر از این امیدواری نیست وقتی هربار شکست میخورد و دوباره تجدید میشود، اما هرچه هست برای این نسل و این دوران همین است. همین شاخه خُرد که به آن دست بستهایم و از آن مشعلی ساختهایم برای گذر از تنگنا و هراس و تاریکیهایی که برابرمان هست. صد البته شاید هم دوام نیاوریم، شاید کشته شویم، فراموش شویم، نادیده گرفته شویم و بیآنکه در هیچ آستانهای ایستاده باشیم، گیاه مختصری شویم، بر این خاک کهنه.
شناسنامه کتاب:
کفِ خیابان، فراقِ سالی بود، سپیده جدیری، نشر مهری، لندن، ۲۰۱۹. این مجموعه شعر که به ایران و محصورین تقدیم شده است، در ایران بهصورت زیرزمینی منتشر شده و در خارج از ایران قابل تهیه است.
بیشتر بخوانید: