یک هفته خیزش سراسری در ایران؛ اعتراضها و شورشی که سرکوب شده اما حاکمیت رویای مهارِ همیشگی آن را در سر میپروراند و علیه مخالفان رجزخوانی میکند. آنچه مشخص است، بعد از دههها، شورش بنزین نشان داد جامعه ایران آبستن یک جنگ طبقاتی است. جنگی نقطه به نقطه، محله به محله، شهر به شهر و گاهی تن به تن. معترضینی که گویا دنبال رد یا قبول مطالبهای نیز نبودند، دست به کار اقدام مستقیم و بی واسطه شهری و میدانی شدند. بنبست در میانجیگری، بحران ناکارامدی و افزایش رادیکالیسم، نشان از ایستادن در آستانه دوران جدیدی است.
سیاست نولیبرالی و مساله تحریم
کمتر کسی میدانست آن زمان که حکومت جمهوری اسلامی در اول ماه مه امسال تجمعکنندگان روز جهانی کارگر را سرکوب و بازداشت میکرد، از نمایندگان صندوق بین المللی پول در تهران پذیرایی میکرد. رهبر جمهوری اسلامی در اردیبهشت سال ۹۷ نهادی موسوم به «شورای عالی هماهنگی اقتصادی قوای سه گانه» با اختیارات ویژه برای دور زدن قانون گذاری مجلس و تحریمها را تاسیس کرد تا نشان دهد وضعیت کشور را فوق العاده میداند. اما وظیفه این نهاد که تحریمها را چون برکتی برای ایجاد شرایط امنیتی میداند، مانند تمامی ارگانهای حکومتی در راستایِ سیاستهای کلان اقتصادی تعیین شده بود. سیاستهایی که در سه دهه گذشته از آن با عنوان تعدیل ساختاری و نولیبرالیزه کردن حیات اقتصادی و اجتماعیِ ایران یاد میکنیم.
فقر گسترده، قراردادهای موقت کار، بیکارسازی کارگران، ورشکستگی و غارت صندوقهای بازنشستگی تامین اجتماعی و فرهنگیان، افزایش مالیات نیروی کار، بیاعتباری قانون کار، ورشکستگی صنایع، حذف یارانهها و… تنها گوشهای از پیامدهای فاجعهبارِ اجرای این سیاستها بوده که تمام دولتها و ارکان حاکمیت در پیشبرد آن همنوا و هم رای بوده و هستند. بسته ریاضتیِ این شورا طرحی است بنام «اصلاح ساختاری بودجه» که در آن افزایش ضربتیِ قیمت بنزین فقط بخش اندکی از پروسه این جراحی خونین نولیبرالی است.
اینبار در ادامه تدریجی و با فاصله «آزادسازی قیمتها» و آنچه که «مدیریت مصرف سوخت» در سالهای گذشته نام گرفته، پرده ای دیگر از اجرای چنین طرحی برای حذف یارانه بنزین به روی صحنه رفت با این تفاوت که شوک درمانی اخیر به سرعت و بهمانند یک «کودتای اقتصادی» پیش برده شد، بهطوری که بسیاری از مقامات تا چند ساعت قبل مشغول تکذیب چنین خبری بودند. اعتراضات به اوج رسید و در عرض بیست و چهار ساعت به سرعت فراگیر شد و بیش از صد شهر کشور را درگیر خود ساخت.
واضح است که نارضایتیِ خودانگیخته، ناشی از انباشت مطالبات گسترده اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بوده است اما این بار قرعه بنام افزایش قیمت بنزین بود که مزید بر علل دیگر شده و منجر به انفجار خشم بخصوص در توده های فرودست و حاشیه نشین کشور شد. حکومت تاکنون بعد از دهه شصت و با سیاستهای کلان در بینوا سازی و قدرتزدایی از جامعه و پیش بردِ بدون ترمزِ آن در نبود کوچکترین تشکلِ مستقل کارگری، چنین خشمی متوجه خود ندیده بود. طبیعی است رژیم جمهوری اسلامی مانند تمامی رژیمهای نولیبرالِ دیگر همواره میزانی از حساسیت و نارضایتی اجتماعی را تخمین میزند اما بهوضوح اعتراضات آبان بهویژه در روزهای آغازین از کنترل حکومت خارج شد.
فشارِ زمانی که حکومت در اثر تحریم ها احساس میکند نکته ای است که میتوان آن را در شکل اجرای سیاست اخیر دخیل دانست، به طوری که حکومت گویا عطای کشاندن مردم به پای انتخابات مجلس در اسفند ماه امسال را به لقایش بخشید. برخلاف دولتهای قبلی که عمده سیاستهای ریاضتی در اوج درآمدهای دولت اجرا شده، این بار در اوج کسری بودجه دولت ناشی از کاهش فروش نفت بهوقوع پیوست و به این توهم فرصتی دیگر داد که گویی تحریم ابزار مناسبی برای واداشتن جامعه به اعتراض بوده است. اما ماهیت ساختاری و نولیبرالیستی در رژیم جمهوری اسلامی پاشنه آشیل چنین فرضیاتی است.
یادآوری این نکته از این روست که علاوه بر اینکه سیاست کلان نولیبرالی ارتباطی به وجود یا عدم وجود تحریم ها ندارد، اما میتوان گفت این شکل از سراسیمگی در اعلام خبرِ افزایش قیمت بنزین نشان از عزم حکومت برای تشدید شرایط امنیتی و اضطراری به کمک تحریمها برای پیشبرد پروژه شوکدرمانی دارد. همه این موارد را جز با در نظر گرفتن ماهیت سیاست ساختاریِ موجود و تصمیم برای پیاده کردنش که در طی دهههای اخیر حیاتِ جمهوری اسلامی بدان وابسته بوده، نمیتوان ارزیابی کرد به این معنی که عواملی چون تحریمهای امریکا یا جدالهای ژئوپولتیک، پارامترهایی ثانوی هستند که حول چنین ساختاری که نسخه نظام جهانی سرمایه است، نوسان میکنند، به عبارت دیگر نبود تحریمها نیز تغییری کیفی [نه کمی] بر عواملی که جامعه را به چنین وضعیتی کشانده، ندارد.
از دی ماه ۹۶ تا آبان ۹۸
اعتراضات آبان نود و هشت باید در ادامه اعتراضات دی ماه نود و شش ارزیابی شود. در حالیکه هنوز برجام پابرجا بود، عبور از پروژه دوگانه بد و بدتر که وسیله استمرار بقای رژیم بوده، دستاوردِ پایدارِ دی ماه نود و شش در تسریعِ رشد و رادیکالیزه کردن اعتراضات بود.
عدم چشمداشت به درگیریهای جناحیِ حکومت − که در یک مدیریت و تقسیم کارِ مستمر، جناح اصولگرا سعی در ایفای نقش عدالت خواه بخصوص در مطالبات اقتصادی داشت − دود شد و به هوا رفت. تمامی سرمایه اجتماعی و سیاسی اصلاحطلبان نیز با سرکوب وحشیانه فرو پاشید. بحران نمایندگیِ درون حکومتی با دی ماه نود و شش به نقطه اوج رسید و جامعه از آن عبور کرد. در وقایع اخیر ورودِ زودهنگام و بدون تردیدِ خامنهای به میدان و برچیدن زمزمههای مخالف بخصوص از طرف مجلس، بیانگر پذیرفته شدن پایان دوران بازنمایی از خلال ایجاد دوگانه های صوری است. به عبارتی پادشاه بلافاصله لخت شد.
هر دو خیزش دارای مضمون طبقاتی به خصوص در میان حاشیه نشینان بیکار بوده است. اعتراضات در شهرهای بزرگ و کوچک رخ داد. شدت اعتراضات در شهرهای کوچک، گمنام و محروم نشان دهنده سیاسی شدن و اثراتِ شلاق نابرابری ست که بر عمق جامعه فرود آمده است و در شهرهای بزرگ، نشانهیِ طغیانِ حاشیه نشینانی که تواناییِ زیستن در مناطق فقیرنشینِ این شهرها را نیز از دست میدهند. همچنین شهرهایی که فلسفه وجودی آنها محل اسکان جمعیت مازاد و ارتش ذخیره نیروی کار است، شهرهایی مانند کرج ، ملارد، شهریار، بومهن و…. صحنه یک جنگ عظیم طبقاتی شد.
اما تفاوت این دو در آنجاست که جرقه دی ماه نود و شش از یک عامل مشخص یا بزنگاهی معین آغاز نشد و مجموعه ای از عوامل به یکدیگر گره خورده بودند و جنبش هنوز با وجود رادیکالیسمِ گستردهی آن، شعار محور بود و چندین روز طول کشید تا سطح اعتراضات ارتقا یابد. ناموزونیِ اغلب اعتراضات در شهرهای مختلف وجود داشت و این ریتم اعتراضات را در جایی کند و در جایی تند ساخته بود با این حال جنبش رهبریِ معینی نداشت و اعتراضات با جنبشهای گوناگونی از جمله مبارزات کارگری و جنبش زنان پیوند یافت و در طی سال ۹۷ ادامه پیدا کرد.
دراعتراضات آبان ماه، افزایش قیمت بنزین سکویی بود که انسجام اعتراضات حول آن، خود را بیشتر نمایان ساخت، تمامی شهرها در همان بیست و چهار ساعت اول در شکلی کم و بیش یکسان دست به اعتراض زدند و سطح اعتراضات چنان رادیکال بود که ازمطالبه محوری و شعار محوری عبور کرد و به یک رزم عملی و پراتیک میدانی بدل شد. شورش آشکارا فاقد رهبری بود اما در همان روزهای اول توده های مردم ابتکارات و ظرفیتِ وسیع مخالفت و سرپیچی خود را از مسدود سازی معابر و اخلال در رفت و آمد تا از کار انداختن دوربین های مداربسته در خیابانها نشان دادند.
آتش زدن نمادهایِ نظم پولی یعنی بانکها و موسسات مالی و نظم استبدادی یعنی پاسگاههای کلانتری، فرازهایی درخشان از مبارزات بود. اراده ای جوشیده از پایین که با وضعیتِ جنبشیِ حاصل از دی ماه نود و شش و ادامه آن در سال گذشته، پیوند وثیق داشت. توده های تهیدست حتی با وجود قطع شبکه اینترنت و ساخت یک قرنطینه سراسری، اراده و انگیزه ای در خود برای تحمیل ترس و درماندگی بر حکومت تشخیص داده بودند. بنوعی نشانه ای از این مساله که حتی اگر نتوانیم میبایست زخمی بر پیکر این نظم نابرابر، بر جای گذاریم. زخمی که در در و دیوارها و نهادهای دولتی و انتظامی و بانکی مدت ها بر جای خواهد ماند.
شدت بیشترِ سرکوبها در استانهای خوزستان و کردستان نیز باید ما را متوجه نگرش پابرجای حکومت در مورد مناطق محرومی سازد که آنها را نه تنها طبقه فرودست بلکه اساسا از جنس ملیتی بیگانه و دیگریِ ناب میداند. در مورد انگیزه های تمامی معترضین نمیتوان ارزیابی دقیقی به عمل آورد اما انباشت و فوران خشم در این مناطق قطعا با مساله وجود ستم ملی نیز پیوند میخورد.
غلبه بر سیاست ترس و اراده از پایین
نولیبرالیسم تمامی صورت مساله را در مساله «مدیریت مصرف» و راهکارهای اقتصادی خلاصه میکند تا سیاست را پنهان کند. چیزی که میتوان آن را علمِ «مدیریت خطر» نام نهاد. نهفتگی اراده از پایین، کنش ها و مقاومتهایی که همواره حاضر هستند یک تهدید محسوب میشود.
خطر، ناشی از بحران و بحران ناشی از عدم اطاعت توسط نیرویی است که پیشبینیپذیر و مبتنی بر عقل معاشِ بازار، رفتار نمیکند؛ در غیر این صورت هر بحرانی برای نولیبرالیسم فرصتی مجدد برای سرمایه گذاری است. دلیل شرایط اضطراری، ایجاد ترس و تمهیدات ویژه برای تداومِ آن که رکنِ سیاسیِ نظم نولیبرالیستی شمرده میشود، همین خطر سرپیچی است.
حامیان حکومت با کلیدواژه «سوریه ای شدن» همواره سعی در انکار، تعویق یا سرکوب چنین اراده ای کردهاند، اپوزیسیون راستِ برانداز نیز با مساله «ونزوئلایی شدن» همین سیاست را پیش برده است. وجود یک خطرِ همواره حاضر واکنشی است تا ارادهیِ همواره حاضر را در حاشیه قرار دهد به عبارتی این مقاومت در پایین است که جهتگیری کلی سیاست مبتنی بر ترس را تعیین میکند و نه برعکس.
تاكيد صرف روى ايده «يار خاكسترى» كه عامل حمله به اماكن دولتى را خود رژيم میداند، توهم جدیدی براى انكار و ترس ازهمین اراده شورشيانِ نااميد و جمعیت مازاد سرکوبشده توسط سیاستهای نولیبرالی است. .زمانیکه شورش و اعتراضات رویت پذیر میشوند بلافاصله این سوال طرح میشود که اینها چه کسانی هستند؟ طرح گسترده همین سوال نشانگر نادیده گرفتن اراده و مقاومت روزانه در پایین از سوی پرسشکنندگان است. این اعتراضات در خلاء متولد نشده اند، چنین گفتاری در میانه اعتراضات دست از کوشش برای به انقیاد دراوردن خیزش آبان نیز برنداشت با این تفاوت که اینبار مضمون خشونت آمیز و وحشیانه آن برای سرکوبِ مقاومت توده ای هویدا شد؛ چیزی که بعد از دهه شصت خورشیدی بیسابقه است.
اما اکنون اراده ها ارتقا یافته و سیاست مبتنی بر ترس، عمل نمیکند و ترس و ناپایداری را به عمق اردوگاه حکومت منتقل ساخته است. نشانههای ترس در حکمرانی سرمایه و بهویژه نولیبرالیسم در برابر موج اعتراضات همواره ثابت است: اعتراض «قانونی» را از «آشوب» جدا کردن، متوسل شدن به یک خطر بیرونی، وعده امتیاز دادن و با نقدهایی چون عدم زمانبندی مناسب، اولویت نظم و امنیت، عدم اقناع و حمایت مردمی، عدم در جريان بودن بعضی مسئولین و … کوشش در تخلیه فشار زمانی و قدرت اعتراضات میکنند.
جامعه مدنی و بحران در اردوگاه راست
جامعه بخصوص بعد از وقایع دی ماه نود و شش در یک وضعیت جنبشی به سر میبرد، وضعیتی که برگشت به قبل از آن ناممکن به نظر میرسد. انسداد ساختاری در همه حوزهها به نقطه اوج رسیده است. شورش بنزین، بازنمایی اعتراضات توسط بخشهای مختلفی از اپوزیسیون راست را نیز دچار بحران ساخته است.
گفتار مبارزات مسالمتآمیز ، مدنی و قانونی با یک علامت سوال بزرگ در ذهنیت عمومی جامعه بهخصوص طبقه کارگر و تهیدست روبروست. تهیدستان آشکارا قابلیت میانجیگری ندارند و این نه بخاطر نبود فضای اعتراضات مسالمتآمیز و مدنی که دقیقا بخاطر ناممکنی چنین فضایی در سرمایهداری ایران و فاز ویژه آن یعنی نولیبرالیسم است. زیرا که علم اقتصاد نولیبرالی و اصول بازار آزاد قابل مذاکره و رایگیری نیست.
بنابراین بنیاد جامعه مدنی و گفتارِ پیرامونش، دچار یک پارادوکس و صرفا یک گفتار درمانی از جنس نمایش است. در مساله «آزادسازی قیمتها» نیز در صورت تبیین درست و هدفگذاری صحیح در راستایِ نارضایتی خودانگیخته و ضد نولیبرالیِ موجود، میتوان بحران دم و دستگاه اپوزیسیون راست برانداز را در کلیت خود افشا ساخت.
جریانات لیبرال، سلطنتطلب، جمهوریخواه، مجاهد، ملیگرا و… همگی در راستای دستورات صندوق بین المللی پول و مقدسات بازار حرکت میکنند. اختلاف آنها بر سر سهم و نوع مدیریتِ آن و ساخت حقوقی مناسب برای مالکیت سرمایهها است.
اینبار بجای مذهبی نوع سکولار، آریایی و حقوق بشری مطرح میشود تا مساله اصلی یعنی سرمایهداری را فاکتور بگیرند. یک کلمه صحبت از سرمایه، نولیبرالیسم، سیاست تعدیل و ریاضت در رسانه هایشان وجود ندارد. آنچیزی که بعنوان نقد و رد حکومت در وقایع اخیر بیان میکنند، همان نارضایتی از عدم توفیق در همراه کردن کارگران و فقرا در اجرای آن است که با عباراتی چون اجرای غلط یا زمانبندی نادرست طرح میکنند و با نفس این سیاستها مشکلی ندارند. چیزی که رژیم حاکم نیز آن را با آغوش باز پذیرفته است.
این سیاستها ماهیت قضیه است و بقیه همانطور که گفته شد، فاکتورهایی که حول آن نوسان میکنند. بنابراین مساله هدف قرار دادن اصل سیاستهای «آزادسازی قیمتها» است. جمهوری اسلامی از ابتدا همین سیاستها را به پیش برده و فشار زمانی ناشی از تحریمها موعد اجرای آن را جلو انداخته است. پیش از این با فواصل معین برای عادتکردن جامعه و استفاده از تکنیک ها و تکنولوژی های ویژه روانی و اقتصادی و… سعی در جا انداختن آن کرده بود. بدون تحریم ها نیز این سیاست ها پابرجا بوده و خواهد بود همانطور که با برجام یا بدون برجام نیز تغییری در مساله بوجود نمیآمد.
بنابراین نیرویی که هم با تحریمها و هم با اساس این رژیم مخالف است، کنه قضیه را در عاملیت از پایین توده های کارگر و تهیدست میداند. بقیه روایتها و جریانات صرفا یک پروپاگاندا و موجسواری و رهبرسازی از خون کشتهشدگان است. چه نیرویی که مدعی مخالفت با حاکمیت است اما از نولیبرالیسم حمایت میکند و چه نیرویی که مدعی مخالفت با ریاضت و تحریم است و از حاکمیت حمایت میکند، تنها نصف داستان را تعریف میکند و ما میدانیم که نصفِ حقیقت دروغی بیش نیست.
شکل اعتراضات و مساله سازمان
گفته شد که عصر ما دوران افت مبارزات است، ذهنیتی که تنها یک الگوی مشخص از مبارزه را پذیرفته به چنین حرفی باور دارد. مبارزات در چارچوبهای سازمانی کلاسیک بیاعتبار شده اند. قطعی اینترنت نشان داد تقریبا جنبش ضد ریاضتی موجود مانند همتایان خود در کشورهای دیگر فاقد رهبر و نماینده در تشکلاتی ست که خود را اپوزیسیون مینامند. چه از نوع چپ و چه از نوع راست. نمایندگانی که خود را صرفا یک گزینه و طرحی برای انتخاب و آن را از پیشحاضر و آماده میدانند، در جنبشهای اعتراضی معاصر جایگاهی ندارند و صرفا با کمک مالی و رسانه ای تبدیل به عناصر خودارجاعی شده اند که هویت بخشیِ نمایشی به خود تنها ابزار کارشان بوده است.
هیچ کس و هیچ نهادی در قدرت و اپوزیسیون قادر به بازنمایی و نمایندگیِ آنها نیست و در چنین شرایطی با رویت شدن آنهاست که همه فلج می شوند از مفسر و روشنفکر تا احزاب، از حکومت تا اپوزیسیون، راه پس و پیش ندارند هر انتخابشان و هرعملشان گویا انتخابی برای گریز از پوچی و معنادهی به خود است. شورش نابهنگام و «غیر عادی»، نگاه طبقاتیِ «عادی» شده را به چالش میکشد.
اعتراضات در ایران در اتمسفرِ جهانی نولیبرالی تنفس میکند و انچه بر سر نیروی کار و تهیدستان آمده جدا از روند کلی آن در سطح مناسبات جهانی نظام سرمایه داری نبوده است. به نظر میرسد شکل اعتراضات مهم ترین فاکتور در تحلیل شرایط و چشم انداز جنبشهای اعتراضی است و نه بازنماییِ ان توسط اردوگاه چپ و راست.
مهم ترین ویژگی چنین جنبشهایی نبود امر واحد است، یعنی امری که بقیه شکاف ها و مطالبات را تابع خود سازد. به این معنا، امر واحد خواستار تمرکز است، تمرکزی که سایر جنبشها یا مطالبات را تابع یک بنیاد سازد. نکته ای که میتوان دلیل بحران سازمانی و مبارزه در چارچوبهای کلاسیک مبارزاتی مانند احزاب و اتحادیه ها دانست.
تمامی جنبشهای رادیکال ضد نولیبرالی و ضد سرمایهداری رفتهرفته خود را از چنین چارچوبهایی رها میسازند. چرا که یکپارچگی و فردی شدن قلمروهای جامعه نولیبرالی در قامت انسانِ اقتصادی و ارزش مبادله، جایی را برای سازماندهی عمودی و نیروهای آوانگارد باقی نمیگذارد. همگی آنها انتزاعی و پالوده شدهاند. اما مساله ای که در نبود امر واحد یا فرماندهی متمرکز برجای میماند، مساله پیوند یا وجود امر مشترک برای غلبه بر فردیت و تکه تکه شدن و حفظ تکثر برای غلبه بر این یکپارچگی برای یک سازماندهی از پایین و هدفگذاری جدید برای تعیین خصلت مشترک ضدسرمایه داریِ جنبشها است.
سرایت رادیکال اعتراضات در شهرهایِ مختلفِ ایران و همچنین اعتراضات در خاورمیانه و آمریکای لاتین از کشوری به کشور دیگر و گسترشِ آن حتی به محدوده کشورهای متروپلِ سرمایه داری مانند فرانسه و اسپانیا، گویای این مهم است که اعتراضات در وهله اخر از منطق مشترکی پیروی میکنند، سرایتی که هم سرنوشتیِ این جنبشها را بیان میکند، گویا تهیدستانی که دیگر جامعه مدنی و فضای عمومی برایشان در دنیای نولیبرالی محلی از اعراب ندارد خود را پیدا میکنند، یکدیگر را میبینند، حس میکنند و دست به عمل میزنند اما اینبار به شیوه ای دیگر. شادی یافتن یکدیگر و غلبه بر فترت و سکوت و ترس. همانطور که یکی از معترضین عراقی به خوبی گفت: «رژیم ایران چهل سال سعی در صدور انقلاب اسلامیِ خود به عراق کرد اما این انقلابیون عراقی هستند که در چهل روز انقلاب خود را به ایران صادر کرده اند.»
این همان نطفه سازماندهی و کنشگری در دنیای معاصر با سوبژکتیویته های جدیدش خواهد بود. یک اتصال افقی بدون اولویت بندی یک خواست و جنبش بر دیگری. هیچ سیستم ارزشگذاری فراگیری برای تابع ساختن یک اولویت یا خواست بر فراز دیگری وجود ندارد. تنها در دل مسیر و روند عملی است که اتصالات شهرها، جنبش ها و کشورها محقق خواهد شد. این تغییری است که در ایران کوچه به کوچه و شهر به شهر نیز اغاز شده و اکنون جامعه ایران دو سال است که در یک وضعیت جنبشی قرار دارد که به پیش میرود. در این روند شورش بنزین یکی از گامهای بلند آن بوده حتی اگر علیه آن حمام خون بیندازند، چرا که بهقول یک ضرب المثل کُردی، خون تبدیل به آب نخواهد شد.
در همین زمینه:
- آبان ۹۸: نولیبرالیسم، فقر و وضعیت منطقه ــ گفتوگو با یاسمین میظر
- دنیای مجازی؛ پس از پایان حکومت نظامی
- از روح زمانه تا شبحاش: اعتراض علیه نولیبرالیسم در سرتاسر ایران
- پنج مشاهده در مورد اعتراضات
- نعمت «تحریم» و کودتای تعدیل ساختاری
- دکترین شوک بر سطح لغزنده
- بدن، بانک و بنزین
- آبان ۹۸: جنبش دانشجویی، فشار اقتصادی و تنش با آمریکا ــ گفتوگو با محمد پورعبدالله
- ما همه با هم نیستیم! – تحلیل وضعیت
جمع بندی این مقاله بسیار مهم و اساسی است.
که بد نیست یک بار دیگر اینجا تکرار شود.
“سرایت رادیکال اعتراضات در شهرهایِ مختلفِ ایران و همچنین اعتراضات در خاورمیانه و آمریکای لاتین از کشوری به کشور دیگر و گسترشِ آن حتی به محدوده کشورهای متروپلِ سرمایه داری مانند فرانسه و اسپانیا، گویای این مهم است که اعتراضات در وهله اخر از منطق مشترکی پیروی میکنند، سرایتی که هم سرنوشتیِ این جنبشها را بیان میکند، گویا تهیدستانی که دیگر جامعه مدنی و فضای عمومی برایشان در دنیای نولیبرالی محلی از اعراب ندارد خود را پیدا میکنند، یکدیگر را میبینند، حس میکنند و دست به عمل میزنند اما اینبار به شیوه ای دیگر. شادی یافتن یکدیگر و غلبه بر فترت و سکوت و ترس. همانطور که یکی از معترضین عراقی به خوبی گفت: «رژیم ایران چهل سال سعی در صدور انقلاب اسلامیِ خود به عراق کرد اما این انقلابیون عراقی هستند که در چهل روز انقلاب خود را به ایران صادر کرده اند.»
این همان نطفه سازماندهی و کنشگری در دنیای معاصر با سوبژکتیویته های جدیدش خواهد بود. یک اتصال افقی بدون اولویت بندی یک خواست و جنبش بر دیگری. هیچ سیستم ارزشگذاری فراگیری برای تابع ساختن یک اولویت یا خواست بر فراز دیگری وجود ندارد. تنها در دل مسیر و روند عملی است که اتصالات شهرها، جنبش ها و کشورها محقق خواهد شد. این تغییری است که در ایران کوچه به کوچه و شهر به شهر نیز اغاز شده و اکنون جامعه ایران دو سال است که در یک وضعیت جنبشی قرار دارد که به پیش میرود. در این روند شورش بنزین یکی از گامهای بلند آن بوده حتی اگر علیه آن حمام خون بیندازند، چرا که بهقول یک ضرب المثل کُردی، خون تبدیل به آب نخواهد شد.”
یک اتصال افقی بدون اولویت بندی یک خواست و جنبش بر دیگری / 28 November 2019
اعتراضات اخیر، اگرچه در روزهای اول خودجوش و حق طلبانه بود ولی در روزهای بعد کاملا هدایت شده و سرکوبگرانه از طرف امنیتیها و شبه نظامیان بسیجی به دخالت، انحراف و خشونت کشیده شد و ادامه پیدا کرد ،۱- اینکه معترضین از پشت سر و از بین تظاهرکنندگان هدف تیراندازی قرار گرفتند ، ۲-افرادی که در آتش سوزیها از طرف مردم شناسایی و دستگیر شدند و بعدا نیروهای انتظامی آزادشان کردند،۳- چهره و کلام خونسردانه و بی احساس خامنه ایی در اولین سخنرانیش بعد از وقایع که “متاسفانه چند نفری هم در این اوضاع کشته شدند “،۴- حرفهای روحانی در تایید گفتههای خامنه ایی و …. گواه بر اینست که رژیم جمهوری اسلامی با ترور مردم و ایجاد رعب و وحشت ، نظام نکبت را “واکسینه” کرد و با اقتدار و بده بستانهای بین المللی به حکمرانی منحوس خود ادامه میدهد. این اپوزیسیون مفلوک جمهوری اسلامی است که ۴۰ سال با ساز حاکمین امروز ایران به بازی گرفته شده و میرقصد. در انتخابات بعدی با آمدن سلیمانی یا قالیباف یا یک علم کرده سپاهی نا آشنا امروز، کودتای سپاه تکمیل خواهد شد و استمرار دیکتاتوری در ایران ادامه پیدا خواهد کرد ! بن بست سیاسی در داخل و خارج جامعه ایرانی راه هرگونه خوشبینی و امید برای یک ایران آزاد و آباد بشکل مبارزه مدنی، رفرمیستی و مسالمت آمیز را از مردم ایران گرفته است. در حقیقت با زورگویان باید بزبان زور سخن گفت. آنکه زورش بیشتر است ، برنده این بازی سیاسی است . هدف همیشه توجیه کننده وسیلهها است ! این مهم را جمهوری اسلامی از همه ما بیشتر میفهمد و به آن عمل میکند.
ایراندوست / 29 November 2019
برای فلج کردن حکومت باید راههای ارتباطی کشور را بست. تنها راه پیروزی نرسیدن سوخت و نیروی پشتیبانی است. اکوادوریها اینطور پیروز شدند
روح القدس / 29 November 2019
متأسفانه این نحوه کشتار معترضین در بالای ساختمانها، و شلیک مستقیم به مردم مسئله میان حکومت و مردم را بسیار بغرنج و خطرناک می کند. اگر این روال ادامه یابد، کینه میان مردم و حکومت جمهوری اسلامی تبدیل به خشم و حس انتقام گیری و مواجه رو در رو می شود که به جنگ داخلی و از بین رفتن کلیه ساختارهای مدنی و اجتماعی و حتی تجزیه کشور منجر خواهد شد.
این رژیم منحوس، چیزی برای از دست دادن ندارد، باید مردم با هوشیاری تمام راههای خشونت را از رژیم بگیرند، و به مبارزه مدنی ادامه دهند تا رژیم توان سرکوب خونین را از دست بدهد.
کشیده شدن اعتراضات به مبارزه مسلحانه فقط به نفع رژیمهای بی آبرویی همچون رژیم اسد و خامنه ای است.
ساسان / 29 November 2019