در لحظهای که سخن گفتن بسیار دشوار میشود ادبیات به کمک ما میآید. «هفت ناخدا» نوشته شهریار مندنیپور چنین داستانی است: بیانگر فروپاشی اجتماعی با تکیه بر عشقی ناکام در روابط عشیرهای با ساختاری که از عزاداری بوشهریها بینصیب نمانده است.
«هفت ناخدا» با بازگشت شخصی آغاز میشود که میبایست به اعتبار عشقاش به یک زن تقاص جنایتی را که سالها قبل اتفاق افتاده و در آن جنایت هم نقشی نداشته پس دهد. او نیز مانند بسیاری از شخصیتهای داستانها و رمانهای مندنیپور در معرض قضاوت قرار گرفته، در تقلا برای فرار از یک جامعه پیرامونی با روابط عشیرهای به «خارج» از ایران گریخته اما در عمل به درون پناه برده و اکنون که سالهایی چند از وقوع جنایت (زنکشی) در متن ناموسپرستیهای قبلیهای گذشته به «هفتناخدا» ( محل وقوع جنایت در حاشیه بوشهر) که زادگاه اوست بازمیگردد و سرنوشتش در همانجا رقم میخورد. اینبار اما اتفاق تازهای افتاده است: در کنار نیروگاه بوشهر که اُس و قس و استوار سر بر آسمان میساید، در جوار اتم، این مظهر خودکفایی ایرانی در جهانی وابسته و تنیده در هم، مردمانی به جبر حاشیهنشینی به فروپاشی اجتماعی نزدیک شدهاند. مندنیپور عظمت اتم را در کنار حقارت زندگی مردم قرار میدهد:
«آن دورها، در مرز دریا گنبد بزرگ نیروگاه، در همین هوای عصرانه هم هنوز سفیدی میزند. مثل یک ارابهی از آسمان آمده… عظمتش، جنسش، شکلش، یک طوری اصلن و ابدن اعتناییش نیست به کومههای خشتی گِلی، نخلهای نی قلیانیِ عنین، ما آدمها که برایش کوچکیم…»
«هفتناخدا» (ماهیگیرها رفتهاند…) بیانگر فروپاشی اجتماعی از درون، از دریچه چشم دو شخصیت است که در سالهایی دور، در مناسبات عشیرهای در حاشیه بوشهر با هم انس و الفت داشتهاند. آنچه که آنها را اکنون به لحاظ عاطفی به یکدیگر متصل میکند، ماجرای دردناک عشق به کوکب است که در یک زناشویی عقیم با ناخدا زیر سقف خانهای روزگار میگذرانده و در همان حال دل به راوی داستان سپرده بوده که زمانی پسرخوانده ناخدا محسوب میشده. یک رابطه کاملاً اودیپال در بستر فرهنگ عشیرهای.
باید توجه داشت که مسأله ادیپ در فرهنگ ایرانی برخلاف فرهنگ غربی در عشق سودابه (همسر کیکاووس) و بیگناهی سیاوش و عبور او از آتش برای اثبات این بیگناهی نمود دارد. فرهنگ عزاداری در ایران در ژرفترین لایهها به سوگ سیاوش بازمیگردد.
انزوایی وهمانگیز عقوبت عشق راوی داستان به کوکب در این رابطه اودیپال است. «هفتناخدا» بیانگر مفهوم عزاداری برای آن عشق تباهشده است.
در بوشهر عزاداری با «سنج و دَمّام» شکل می گیرد و به طور معمول از هفت دَمام، هفت سنج و یك بوق استفاده می شود. ممکن است «هفت ناخدا» (نام داستان که نام مکان وقوع جنایت هم هست) به این مراسم نیز اشاره داشته باشد. پیش از حضور یافتنِ نوحه خوانِ اصلی، یك پیش خوان نوحههایی می خواند تا «بُرهای سینه» (دایرهای از مردها، از پیر و جوان و خردسال كه دور نوحه خوان یك حلقه تشكیل می دهند) شکل بگیرد. آنگاه نوحه خوان وارد میدان می شود و نوحه خوانی آغاز میگردد. ناخداها هم معمولاً در این مراسم پیشقدماند. ساخت داستان مندنیپور به این آیین نزدیک است اما کاملاً مطابق با آن نیست.
«هفتناخدا» در یکی دو ساعت اتفاق میافتد اما در همان یکی دو ساعت شکاف بین دو نسل و داستان زندگیهایی در طی چهل سال از پرده بیرون میافتد. آنچه که این زندگیها را هنوز به هم متصل میکند، نه دیگر زبان و تاریخ مشترک که جنایت و زنکشی است. مندنیپور این داستان را در سال ۱۳۸۴ در شیراز نوشته و در نوامبر ۲۰۱۹ در لسآنجلس بازنویسی کرده و همزمان با وقوع اعتراضات آبان ۱۳۹۸ در واکنش به افزایش قیمت بنزین اما در واقع در اعتراض به نبود عدالت اجتماعی در زمانه منتشر کرده است. در فاصله بین این سالها – از ۸۴ تا ۹۸ – بیش از ۷۰ درصد جمعیت ایران یارانهبگیر شده، سیاستهای نئولیبرالیستی دولت روحانی که با وعده شکوفایی اقتصادی در سایه برجام به قدرت رسید، کاملاً شکست خورده و ایران سرانجام پس از کشاکشهایی دردناک به حکومت نظامیان نزدیک شده است.
هوشنگ گلشیری یکی از سخنرانیهای خود با عنوان «پیشگویی در ادب معاصر ایران» را با این جمله به پایان میبرد:
«داستاننویس هم شاهد روزگار است و هم پیشگوی آنچه که خواهد آمد.»
مندنیپور ۱۴ سال قبل در داستان «هفتناخدا» فروپاشی اجتماعی را به چشم دیده بود. شاید به همین سبب راوی داستان او کور شده است.
بیشتر بخوانید: