دبی قرن بیست و یکم، پایتخت عربی نئولیبرالیسم، تجلی ولع بی‌حد و حصر مصرف‌گرایی و مرض ژیگانتیسم، و آئینه خودبزرگ‌بینی شیخ محمد بن راشد آل مکتوم و تبعیض علیه کارگران آسیایی است. شهری متشکل از هزارویک شهر، یک نا-شهر بدون تاریخ.

نمایی از دبی

برای بسیاری ایرانی‌ها، دبی مقصدی برای تحق رویاهای فروخورده، و ایستگا‌هی نزدیک برای خرید و مصرف است، مایک دیویس اما روی همان چیزی دست می‌گذارد که باید!

 انسان‌شناس آمریکایی یک‌سال پس‌از انتشار سیاره زاغه‌ها، که اثری برجسته درمورد حلبی‌آبادها و زاغه‌نشینی است،  به سراغ دبی می‌رود و در سال ۲۰۰۷ کتابی کوچک و تأثیرگذار  منتشر می‌کند با عنوان : « مرحله دبی سرمایه‌داری».

عنوان کتاب یادآورد جزوه لنین، «امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه داری» است، محتوای کتاب اما در امتداد آثار پیشین خود دیویس، یعنی «شهر كوراتزها» و «سیاره زاغه‌ها» قرار می‌گیرد.

دبی همچون ناخوشی

گران‌ترین نقطه خاورمیانه، در سواحل جنوبی خلیج فارسی.  آیا تا حالا به دبی رفته‌اید؟ دبی کدام سال؟‌

وضعیت دبی، پایتخت اقتصادی امارات متحده عربستان، درطول  کمتر از سه‌دهه تغییر زیادی کرده است؛ و یک دهکده‌‌ ماهی‌گیری‌ به یک دولت‌شهر تبدیل شده است.

مایک دیویس

این حرف دیویس است:‌ دبی می‌تواند نشانه ظهور مرحله‌ای جدید از سرمایه‌داری باشد، مرحله‌ای که هنوز برای ما کاملاً شناخته شده نیست.

 تصویری که دیویس از نظام اقتصادی، سیاسی و اجتماعی‌ این کلان‌شهر جدید در شبه‌جزیره عربستان ارائه می‌دهد، اما تصویر کم و بیش تیره‌ای است.

بنیاد دبی جدید به اختصار بر این پایه‌ها بنا شده است:‌ نئولیبرالیسم، ولع بی‌حد و حصر مصرف‌گرایی، خودبزرگ‌بینی شیخ محمد بن راشد آل مکتوم که به او لقب «هیپنوتیزم‌گر» داده‌اند، و تبعیض علیه کارگران آسیایی. بدا به حال ما اگر تقدیر تاریخی ما دبی باشد!

موضوع نقد در این کتاب دیویس نیز همچنان «حاد-مدرنیته» (هایپر-مدرنیته) یا «حاد-سرمایه‌داری» (هایبر-کپیتالیسم) است: واقعیتی که در دبی قرن بیست و یکم در هیأت سازه‌های غول‌پیکر و پروژه‌های عظیم و پرزرق‌وبرق  شهری نمود پیدا می‌کند. دبی به مرض ژیگانتیسم مبتلا است.

کلان‌پیکری یا ژیگانتیسم دبی را به وضوح در  الگوی شهرسازی عظیم و پرزرق و برق آسما‌ن‌‌خراش‌ها، در تکثیر مراکز خرید و مراکز های-تک، انبوه هتل‌های لوکس، در «جزیره جهانی» مصنوعی ‌آن که محبوب سوپر-استارهای بین‌المللی است و در دبی‌لند ‌می‌توان مشاهد کرده؛ پروژه‌ای عظیم که همزمان بدل تاج‌محل و اهرام مصر و یک زمین اسکی بزرگ سرپوشیده و بزرگ‌ترین باغ‌وحش خاورمیانه را در خود جا داده است.

رعیت‌های نامرئی دبی

تمرکز دیویس اما بر گفتمان فراوانی اقتصادی و تجمل‌گرایی  پرزرق و برق دبی یا ژست دیپلماتیک، فرصت‌طلبانه و استراتژیک حاکمان آن نیست و یا حتی بر تحولات فرآیند جهانی‌سازی که کسانی همچون رولان مارشال (با همکاری فریبا عادلخواه) یا مارک لاورن و بریژیت دومورتیه در مورد آن نوشته‌اند. رویکرد دیویس جامعه‌شناختی و انسان‌شناسانه است.

پشت زرق و برق‌های دبی چه پنهان شده است؟‌ جواب به‌روشنی توده‌های مزدبگیرمهاجر تحت استثماری است، که اکثریت جمعیت را در این شهر تشکیل می‌دهند.

دیویس شرح مفصلی به دست نمی‌دهد از اعتراضاتی که  بین سا‌ل‌های ۲۰۰۴ تا  ۲۰۰۶ به خاطر عدم پرداخت دستمزد و با مطالبه بهبود شرایط کار در محله‌های مختلف این شهر صورت گرفت (راه‌پیمایی در بزرگ‌راه‌های شهری، و اختلال در ساخت برج دبی، که تبدیل به بلندترین آسمان‌خراش دنیا شد)، اما منطق این پدیده  را در بافت محلی و اجتماعی آن بررسی می‌کند.

کارگران ساختمانی دبی، رعیت‌هایی نامرئی که بار توسعه و رونق شهر روی دوش آنهاست- عکس از پل کلر، ویکی‌پدیا

کارگران هندی، پاکستانی، بنگلادشی، نپالی و …  «رعیت‌های نامرئی» ‌اند که پایه هرم اجتماعی‌ای را تشکیل می‌دهند؛ هرمی که حاکم و امرای شهر در رأس آن قرار دارند. رونق و شکوفایی املاک و مستغلات و به طور کلی، توسعه شهری وابسته به همین برده‌های نامرئی است. تا ابد اما قرار نیست این پایه زیر پای حاکمان و الگوی توسعه دبی سخت و استوار باقی بماند و شکنندگی و لرزانی آن از هم‌اکنون قابل مشاهده است.

دبی به مثابه یک نا-شهر

زمانی‌که فرانسوآز شوئه  برای اولین بار در سال ۱۹۹۴ از فروپاشی شهر و آغاز دوران «نا-شهر» حرف زد، تحلیل او محدود به شهرهای غربی بود. امروز به‌نظرمی‌رسد که دبی انتخاب بهتری برای توضیح دادن مفهوم «پساشهرنشینی» باشد؛ دستکم انتخاب مناسبی برای تعین‌بخشی به این پدیده در موقعیت جغرافیایی خاورمیانه.

مایک دیویس به سه عنصر اشاره می‌کند، که می‌توان آنها را شاخص‌های پساشهرنشینی دبی انگاشت. نخست، نوعی مهندسی شهری پیشرو یا آوانگارد.  برخلاف معماران به‌نامی همچون جورج کاتدریتس یا رِم کولهاس که فریب معماری این شهر را خورده‌اند،  مایک دیویس به شکلی بی‌رحمانه مهندسی شهری دبی را مقایسه می‌کند با پروژه‌هایی که آلبرت اشبرت برای پایتخت حکومت رایش سوم در سر داشت.

بله، دوبی کلان‌شهری که حاصل ترکیب والت‌دیزنی و  ایده‌های آلپر اشپرت معمار آلمانی و وزیر تسلیحات  نظامی رایش سوم است.

شاخص دوم، اهمیت الگوهای توسعه غربی و الگوبرداری از ساختارهای فضایی-‌اجتماعی «خارجی» است.

دبی «شهری متشکل از هزارویک شهر است». لاس وگاس، منهتن ، اورلاندو، موناکو و سنگاپور، همه با هم، اما در ابعادی اسطوره‌ای و غول‌‌‌پیکر و با بدترین ذوق و  سلیقه.

دوبی هم شلوغی افراطی بصری لاس‌وگاس را وام گرفته، هم «استراتژی سنگاپور» در توسعه بخش‌های تجاری را کپی‌برداری کرده، و البته هم‌چون هنگ‌کنگ و میامی، رونق آن مدیون سرمایه‌گذاری خارجی‌ها (انگلیسی‌ها، عرب‌ها و ایرانی‌ها) است.

به زغم دیویس، اما دبی نه به سادگی کپی شهرهای غربی که کپی نمونه‌ آرمانی این شهرهاست.

و شاخص سوم اینکه دبی از این تکه‌تکه شدن نمی‌هراسد و آن را پس نمی‌زند، بلکه حتی آن را بدل به یک اصل شهری یا شهرسازی خود کرده است.

در دوبی، پیوند‌های اجتماعی در غیاب فضاهای عمومی محدود می‌شوند به فضای بسته مجتمع‌های مسکونی و مناطق عظیم خودمختار به لحاظ اقتصادی (مناطق آزاد بازرگانی، مراکز تجاری، مراکز توسعه تخصصی سلامت و مانند آن). اما از سوی دیگر، در شهری که امروزه صد کیلومتر گسترش یافته، فضاهای انجام فعالیت‌های روزانه به شکلی جدا و منفک از هم سربرآورده‌اند. امری که استفاده از اتومبیل را در این شهر اجتناب‌ناپذیر کرده و در عین حال باعث تکثیر مرزهای داخلی شده است.

دبی، شهری بیرون زمان

در دبی خبری از تنش‌های روزمره خاورمیانه‌ای نیست، و سیمای شهر ردی از  تنش‌های دیالکتیکی تاریخی بر خود ندارد. انتزاع در این شهر نه فقط از جغرافیای طبیعی و سیاسی منطقه که درعین‌حال از تاریخ است. شهری بدون سندیکا، بدون حزب و بدون اپوزسیون.

دبی یک شهر «نا-تاریخی» تمام عیار است. شهری بیرون زمان که البته زمان زیادی را در دالان‌های مراکز عظیم خرید و تفریح آن می‌توان گشت و کشت.

فرانسوا کوسه، تاریخ‌نگار فرانسوی بر مؤخره‌‌اش در کتاب دیویس با تأکید بر مفهوم پساشهرنشینی به همین موضوع می‌پردازد، و در این راستا، روی سه ویژگی عمده فضای شهری دبی دست می‌گذارد: ترجمه یا انتقال، پیوند (مثل پیوند اعضای بدن)، و محصور‌سازی.

منظور از ترجمه، واردات عناصر و پدیده‌های پرزرق‌وبرق خارجی‌ است؛ و چیزهایی که وارد می‌شوند، غالباً پرجلوه‌ترین و گران‌ترین‌ها مظاهر مدرنیته غربی هستند که بافتارزدایی و در موقعیتی جدید بازسازی شده‌ و نهایتاً، به آخرین سبک‌‌ها و تکنیک‌های روز مجهز شده‌اند. این استراتژی تقلید افراطی و «سبقت از اصل» تا اندازه‌ای کمبود تاریخی و هویتی شهر دبی را جبران کرده است.

ویژگی دوم، یعنی پیوند، تمهیدی برای جبران فقدان بافت یا زیرساخت‌های طبیعی )غیر از شن و ماسه، که  یگانه منبع محلی‌ به‌کار رفته در توسعه شهری هستند) و خلاء زیست‌محیطی است. برای توسعه، نه مواد اولیه ساخت‌وساز، نه پوشش گیاهی، و نه منایع غذایی، هیچ‌کدام در خود دبی تولید نمی‌شوند. سرانجام، فرانسوآ کوسه، همچون مایک دیویس دست روی موضوع تکثیر حصارهای اقتصادی و مسکونی‌ می‌گذارد؛ حصارهایی که برخی نامرئي و برخی کاملاً مشهود اند.

کتاب موجز مایک دیویس و مقاله ضمیمه آن به قلم فرانسوا کوسه،‌ در یک کلام، تصویری همه‌‌جانبه به دست می‌دهد از کلان‌شهری که تا سی سال پیش سیمای کاملاً متفاوتی داشت و محصول جهش مستقیم از نظمی شبه فئودالی به نوعی حاد-سرمایه‌داری است. آيا کسی هست که بتواند حقیقتاً این شهر را دوست داشته باشد؟


بیشتر بخوانید: