لیدا حسینی‌نژاد – رزا قراچورلو، وکیل دادگستری، عضو کمیسیون حقوق بشر کانون وکلا، استاد دانشگاه، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد و پژوهشگر حقوق زنان و کودکان درگذشت.

 او متولد سال ۱۳۴۷ بود و در پایان‌نامه خودش، به بررسی نظام شکایت‌های فردی در کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و تأثیر آن به‌عنوان شیوه‌ای مؤثر در حمایت از حقوق بشر پرداخته بود. رزا قراچورلو از حامیان کمپین یک میلیون امضا، از فعالان ائتلاف علیه لایحه حمایت از خانواده و از اعضای همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در فضای انتخابات بود و در بسیاری از فعالیت‌های جنبش زنان شرکت می‌کرد.
 
 
 این وکیل دادگستری در روز ۲۲ آبا‌ن ۱۳۸۹ به همراه شماری دیگر از وکلای دادگستری که از ترکیه به ایران مراجعت کرده بودند، در فرودگاه امام خمینی تهران بازداشت و سپس با وثیقه ۲۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد. اتهام او «ارتکاب جرایم امنیتی» و «انجام اعمال خلاف شئون اسلامی در خارج از کشور» اعلام شد.
                              
رزا قراچورلو، روز یکشنبه هشتم مردادماه سال جاری (۱۳۹۱) در اثر بیماری در تهران درگذشت. او تا زمان مرگ زودهنگامش چندین مقاله در رسانه‌های مختلف نوشته بود؛ ازجمله «برجسته‌ترین زنان ادیب و شاعر ایران در دوران مشروطیت و نقش آن‌ها در تحولات اجتماعی»، «بررسی چالش‌های قانونی کودک‌‌آزاری جنسی در ایران» و «وضعیت کودکان کار و خیابان در ایران».
 
مراسم خاکسپاری این استاد دانشگاه ساعت 9 صبح روز گذشته (سه‌شنبه، دهم مردادماه) از محل دانشکده حقوق دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران آغاز شد. به همین بهانه نخست به سراغ یکی از بستگان رزا قراچورلو رفته‌ایم و از او که نمی‌خواهد نامش در این گزارش ذکر شود، در مورد ویژگی‌های شخصیت این استاد دانشگاه پرسیدیم.
 
او می‌گوید: «رزا خیلی آدم سرزنده و شلوغی بود و اگر در جمع نبود، کاملاً حس می‌شد که امروز رزا نیست. آدمی نبود که اطرافیان او بتوانند بی‌تفاوت از کنارش رد شوند یا برای جمع حس نشود و بودن یا نبودنش فرقی نداشته باشد. نه، واقعاً بود. یک آدم شاد، همیشه در جمع و اهل صحبت‌ بود. همیشه در میهمانی‌ها وجودش حس می‌شد. واقعاً مطرح بود.»
 
فعالیت‌های اجتماعی و حقوقی او در حوزه زنان چه بود و این چقدر در روابط نزدیک و عادی او حس می‌شد؟
 
یکی از وابستگان رزا قراچورلو: فعالیت‌هایش روی شخصیت او خیلی تأثیر گذاشته بود. یعنی کاملاً آدم می‌توانست حس کند که این آدمی که الان دارد حرف می‌زند، اهل فعالیت‌های اجتماعی است و سخنرانی‌های زیادی در زمینه‌های موضوعات این چنینی داشته است. نگاه اجتماعی او حتی روی صحبت‌های معمولی‌اش هم به نظر من تأثیر داشت و این حس می‌شد. ضمن این که به‌هرحال رزا همیشه سخنرانی‌های مختلفی در زمینه‌ حقوق زنان، به‌خصوص خشونت علیه زنان و حقوق کودکان داشت. همیشه هم ایمیل می‌داد و همه را خبر می‌کرد و خیلی‌هامان هر وقت فرصت داشتیم، در سخنرانی‌هایش شرکت می‌کردیم. یعنی حتی خانواده هم در جمع سخنرانی‌هایش بودند.
 
برنامه‌ خاکسپاری رزا روز گذشته برگزار شد. این مراسم چطور پیش رفت؟
 
اول او را از بیمارستان به دانشگاه بردند و از آنجا تشییع‌اش کردند؛ همانجایی که محل مورد علاقه‌ رزا بود. او شخصیت دانشگاهی خودش را به بقیه فعالیت‌هایی که داشت ترجیح می‌داد. خیلی برایش فعالیت در دانشگاه به عنوان استاد مهم بود. با بچه‌ها و با دانشجویانش ارتباط فوق‌العاده خوبی داشت. در مراسم خاکسپاری‌اش هم شمار زیادی از دانشجوهایش بودند و دانشگاه واقعاً پر بود. طوری که یک خط باریک باز کرده بودند که خانواده رزا بتوانند از آن طریق جلو بیایند و حرکت کنند. بعدهم دانشجوهایش با چند اتوبوس آمدند به مراسم خاکسپاری‌اش که در بهشت زهرا بود..»
 
مرگ فعالان حقوق زنان و فشارهای اجتماعی
 
منصوره شجاعی، یکی از اعضای مؤسس کمپین یک میلیون امضا و همچنین از اعضای مدرسه‌ فمینیستی و عضو هیئت مدیره اولین کتابخانه‌ تخصصی زنان یا کتابخانه‌ صدیقه دولت‌آبادی در حال حاضر در آلمان زندگی می‌کند. از او درباره‌ تجربه‌های کاری مشترک‌اش با رزا قراچورلو پرسیده‌ایم. البته اینفعال حقوق زنان در این مصاحبه تأکید می‌کند که با خانم قراچورلو دوستی نزدیکی نداشته، اما فعالیت‌های مشترکی داشته است.
 
با توجه به این که رزا قراچورلو در زمینه‌ حقوق زنان و کودکان فعالیت‌های زیادی داشت و همینطور در زمینه‌های حقوقی و اجتماعی فعالیت می‌کرد، اگر ممکن هست بیشتر در مورد نوع فعالیت‌های وی برای ما توضیح دهید؟
 
منصوره شجاعی – آشنایی من با رزا قراچورلو از کتابخانه زنان شروع می‌شود؛ از کتابخانه صدیقه دولت‌آبادی؛ از آن موقعی که ما داشتیم فکر می‌کردیم یک وکیل پیدا کنیم، به دلیل اینکه مشاوره‌ رایگان حقوقی به ما دهد. به ما دو وکیل پیشنهاد شد. یک وکیل که از طرف کانون مدافعان حقوق بشر بود، یک وکیل هم از طرف کانون وکلا. رزا وکیلی بود که از طرف کانون وکلا آمد و به طور رایگان هفته‌ای یک بار به زنانی که نیاز به مشاوره حقوقی داشتند و برایشان مقدور نبود که هزینه این مشاوره حقوقی را بدهند، مشاوره رایگان می‌داد. رزا واقعاً با صمیمیت به کتابخانه می‌آمد و به این زنان مشاوره رایگان می‌داد. اصولاً او آنقدر حضور پرشوری داشت که توانسته بود با تمام اعضای کتابخانه صدیقه دولت‌آبادی روابط نزدیک و صمیمانه‌ای برقرار کند. توانسته بود به بچه‌های کمپین یک میلیون امضا وصل شود. او در کارگاه‌های کمپین کمک می‌کرد و اصولاً شوری داشت که باعث می‌شد خودش را خیلی خیلی متعهد و درگیر با مسائل زنان کند. در همگرایی زنان برای طرح مطالبات در دوران انتخابات هم کنار ما بود و بعد از آن هم همینطور.
 
منصوره شجاعی: چرا باید این‌ همه فشار روحی روی فعالان جنبش زنان بیاید که اینهمه نتایج تلخ از آن حاصل شود. این مرگ‌ها در یک حالت عادی زندگی به این سرعت اتفاق نمی‌افتاد. قطعاً اتفاق نمی‌افتاد. اگر آماری از بیماری‌ها و مرگ‌های این اواخر بگیرید، متوجه منظور من می‌شوید.
همانطوری که نوشته شده در مطالبی که درباره‌ اوست، او ۲۲ آبان ۱۳۸۹ وقتی که از ترکیه برمی‌گشت با تعداد دیگری از وکلای دادگستری، در فرودگاه امام خمینی بازداشت می‌شود. بعد از چند روز با وثیقه آزاد می‌شود، اما به‌هرحال تحمل این میزان از برخوردهای سنگین برای آدم‌ها متفاوت است. یعنی میزان تحمل آدم‌ها در مقابله با اینجور وقایع متفاوت است و با روحیه‌ای که رزا داشت، واقعاً خودش را آماده چنین برخوردی نکرده بود؛ به دلیل اینکه کار غیر قانونی نکرده بود و فعالیتش در چارچوب بسیار مشخصی بود. استاد دانشگاه بود، ولی بعد می‌بینیم که از دانشگاه اخراج می‌شود، ولی به‌هرحال بازهم در هیبت یک فعال حقوق زنان و مدرس دانشگاه آزاد سعی می‌کند به کارش ادامه دهد. در سفرهایی که می‌رفت، همکاری‌هایی که با سازمان بین‌المللی داشت، در سخنرانی‌هایش هرگز شما از او چیزی فراتر از آنچه درباره‌ حقوق زنان و رشته‌ی خودش بود، نمی‌شنیدید.
 
مطالبی از او در مدرسه فمینیستی چاپ شده است. با اشتیاق و ذوق و شوق لینک‌هایی را که ما می‌فرستادیم می‌خواند و بازخوردهای او ما را دلگرم می‌کرد. شور و شوقش واقعاً زیاد بود و توقع نداشت که او را دستگیر کنند و مورد فشار قرار دهند. من تصور می‌کنم که این فشارها به‌هرحال او را خسته و مریض کرد و در این سن جوانی که فقط ۴۳، ۴۴ سال داشت، این اتفاق برایش افتاد. شما می‌بینید در این یکی دو سال اخیر به‌ویژه در میان فعالان جنبش زنان، مرگ و بیماری چقدر زیاد شده است. من فکر می‌کنم در حلقه‌ای از صمیمی‌ترین دوستان و همکارانم تا دیگر فعالان جنبش زنان تقریباً تبدیل شده‌ام به آدمی که هر روز میلینگ لیست‌ام را چک می‌کنم و یکسری اسم را حذف می‌کنم که یا از بیماری از بین رفته‌اند؛ یا کشته شده‌اند و یا در زندان هستند.
 
خب تلخ است. این دوران تلخی است برای کشور ما و امیدوارم واقعاً هرچه زودتر این دوران تلخ سپری شود. تحمل همه این فشارها سخت است؛ چه وقتی که هاله سحابی کشته می‌شود، چه وقتی که فریده ماشینی در بستر بیماری از بین می‌رود، چه وقتی که رزا قراچورلو در جوانی می‌میرد و چه وقتی که می بینیم این همه دوست الان در بیمارستان هستند و جز دوستان و بستگانشان از گرفتاری آنها خبر ندارند. این‌ها همه سخت است. دوستانی هم در زندان هستند. واقعاً چرا؟ چرا باید این‌ همه فشار روحی روی فعالان جنبش زنان بیاید که اینهمه نتایج تلخ از آن حاصل شود. این مرگ‌ها در یک حالت عادی زندگی به این سرعت اتفاق نمی‌افتاد. قطعاً اتفاق نمی‌افتاد. اگر آماری از بیماری‌ها و مرگ‌های این اواخر بگیرید، متوجه منظور من می‌شوید. من هرگز چنین رویدادهای تلخی را اینهمه پشت سر هم در زندگی ندیده بودم.
 
خاطره‌ خاصی از روزهای همکاری با رزا دارید؟
 
نه خاطره خاصی ندارم. در واقع می‌توانم بگویم آخرین بار چه زمانی بود که او را دیدم. آخرین باری که من رزا قراچورلو را دیدم، روزی بود که همه رفتیم به منزل آقای اولیایی‌فرد همکار خانم قراچورلو که در زندان بودند. نسرین ستوده و آقای سلطانی و دیگر دوستان پیشنهاد کرده بودند که همه به دیدن خانواده آقای اولیایی‌فرد برویم. رزا قراچورلو آن روز مأمور بود و این وظیفه را به‌عهده گرفته بود که از بین دوستان پولی جمع کند برای خریدن هدیه‌ای برای بچه‌های آقای اولیایی‌فرد و من می‌دیدم که تا آخرین لحظه که هر کسی داشت سوار ماشین می‌شد، او با چه دقتی و با چه نظمی این مبالغی را که جمع شده بود، حساب می‌کرد و اینکه چه چیزهایی می‌توانست بخرد و بعد هم خودش با علاقه رفت و برای بچه‌ها اسباب‌بازی خرید.
 
در واقع چیزی که در او دیده می‌شد شور بود، مهربانی بود، تعهد و علاقه بود و انجام فعالیت‌های قانونی. بنابراین این میزان از فعالیت و این میزان از شور و تعهد به‌هیچ وجه نمی‌بایست مواجه می‌شد با اینطور برخوردهای خشونت‌بار، چون دستگیری، اخراج از تدریس در دانشگاه و … آیا با کسی که خودش را آماده نکرده و اصلاً تعریف نکرده برای چنین کارهایی، باید اینطور برخورد شود؟ خب تحملش تمام می‌شود. تحمل آدم‌ها متفاوت است. تعریفی که رزا از زندگی خودش کرده بود، این بود: یک شخصیت متعهد، علاقه‌مند و پرشور برای فعالیت‌های برابری‌خواهانه. این وظیفه او بوده به‌عنوان یک انسان و برای این کار قرار نبود مجازات شود. خب تحملش را نداشت و به دام بیماری و بعد هم مرگ افتاد.